eitaa logo
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
8.7هزار دنبال‌کننده
52 عکس
36 ویدیو
0 فایل
فروش اشتراکی #کپی‌حرام لینک کانال تبلیغ https://eitaa.com/joinchat/2133066056C2ee169d2aa
مشاهده در ایتا
دانلود
چهره‌ش رو در هم کشید _اصغر همه جا رو پر کرده که... نگذاشتم ادامه بده _اگر اصغر در مورد خواهرتم میگفت تو باور میکردی؟ موتورش رو گذاشت روی جک حالت گارد حمله گرفت صداش رو برد بالا _دهنت رو ببند، تا من نبستمش _تو هم گورت رو گم کن تا نفرینم دامنت رو نگرفته مش زینب یه قدم برداشت سمت پسر حاج مهدی _جون مادرت از اینجا برو _با چشم غره نگاهی به من انداخت... https://eitaa.com/joinchat/1335361580Cc57190d80f دختری که زن داداشش بهش تهمت میزنه و اهالی روستا باور میکنن ولی...
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
#پارت_345 #رمان_آنلاین_نرگس به قلم #زهرا_حبیب‌اله صدای پرستار اومد خانم مطیعی مرخصید میتونید برید
به قلم مامانم بچمو داد بغلم در خونشون پیاده شد ... ناصر دنده عقب گرفت دور زد رسیدیم سر کوچه روشو کرد به سمت من ببینمت نرگس با بی میلی رومو کردم بهش اوه اوه چه اخمی کردی چه خبره مگه کجا میخوایم بریم ...اخماتو وا کن . بدون اینکه حرفی بزنم صورتمو کردم سمت شیشه ماشین زد بغل ماشینو نگه داشت ... تو رو خدا اخم و تخم نکن ... کلی برامون تدارک دیدن نزار کوفتشون بشه . نرگس ... گوش کن ببین چی میگم برگشتم باتندی بهش گفتم چیه ؟؟؟ هان چی میگی ؟؟؟ این چه طرز حرف زدنه ... چته تو دوست ندارم بیام خونه بابات صاف شد یه نفس عمیقی کشید صورتشو دادبه شیشه جلوی ماشین ... یه چند ثانیه ای ساکت موند و دوباره برگشت من الان چیکار کنم که تو اخماتو باز کنی ؟ منو ببر خونه خودمون دارم بهت میگم مهمونیه باز حرف خودتو میزنی . قسم بخور شام خوردیم بلند میشی بریم خونمون به حضرت اباالفضل قسم میخورم شام خوردیم میایم خونه خودمون باشه بریم ..‌. امیر حسین داشت نق نق میکرد ... هی تکونش دادم نق نقش بیشتر شد ... رو کردم به ناصر من اینو چیکارش کنم . شاید گرسنشه یا شایدم خودشو خیس کرده من نمی دونم ...صبر الان میرسیم خونه مامانم اون نگاه کنه ببینه چشه حرکت کرد رسیدیم در خونه پدر شوهرم ... یه گوساله بسته بودن به تیر برق ... امیر محمددر حیاط وایساده بود تا چشمش افتاد به ماشین ما ... سرشو کرد تو خونه اومدن ... اومدن ... ریختن از توی خونه بیرون ... قصاب اومد گوساله رو ذبح کنه ... سرمو گرفتم پایین ... ناصر من میترسم ...باخنده گفت . ترس نداره همونطوری سرتو بگیر پایین ... نق نقای امیر حسین دیگه داشت به گریه تبدیل میشد منم چادرمو کشیدم پایین سینمو در اوردم گذاشتم دهنش واااای چه میخوره ... عزیزم تو گرسنته ... سرم پایین بود به شیر خوردن امیرحسین نگاه میکردم میترسیدم رو بر گردونم سینم جلوی بینی بچم و بگیره نتونه نفس بکشه ... تقه ای خورد به شیشه ماشین ... سرمو گرفتم بالا عمه جان شمایید در ماشینو باز کرد ... بچه رو بده به من خودتم بیا پایین باید از روی قربونی رد بشید با ترس گفتم ... عه ...عمه من باید از روی گوساله رد شم خنده صدا داری کرد نه فدات شم از روی خونش رد شی کافیه داشتم از ترس میمردم همش فکر میکردم الان گوسالهه زنده میشه دنبال سر من میزاره ... پشت عمه قایم شدم ... ناصر منو دید اومد دستمو گرفت منو برد تو خونه ..‌. ناهید تو ایون وایساده بود ...ناصر آروم زد به پهلوم زیرلبی گفت ... سلام کن نرگس نزدیکش شدم سلام سلام بچت کو بیرون دست مامانته دلم به شور افتاد یا فاطمه زهرا بلایی سر بچم نیاره ناصر متوجه نگرانی من شد نرگس حساس نشو ... حساسیت نشون بدی خودت اذیت میشی ... رفتیم تو اتاق مجردی ناصر روی تختش دراز کشیدم ..‌. ❌⛔️ 📣 💠دوستان عزیز اگر میخواید بقیه.ی رمان رو یک جا بخونید، با پرداخت هزینه حق اشتراک که ۶۱٠۴۳۳۷۴۹۶۶۳۷٠۴٠ بانک ملت لواسانی عزیزان بعد از واریز، فیش پرداخت رو به پی وی ایشون ارسال کنید👇👇 تا کل رمان در اختیار شما قرار بگیرد🌹 @Mahdis1234 عزیزان ایشون👆 ادمین تبلیغ کانال هستند و هیچ گونه اختیاری در روند رمان کانال ندارند به هر دلیلی به غیر از خرید رمان حق الناس میباشد پارت اول نرگس https://eitaa.com/Narges1343/2
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
#پارت_346 #رمان_آنلاین_نرگس به قلم #زهرا_حبیب‌اله مامانم بچمو داد بغلم در خونشون پیاده شد ... ن
به قلم پشت من عمه با بچم اومد خوابوندش کنارم نرگس جان اگر میتونی بهش شیر بده . نیلوفر با یه سینی که توش چند تا سیخ جیگر بود اومد اتاق پیشم ... الهی عزیزم داری شیرش میدی بزار یادت بدم خوابیده بهش شیر بدی چون تازه زایمان کردی سختته بشینی اخیییش ... دستت درد نکنه اینطوری راحتره نرگس یه چی بهت میگم پیش خودمون باشه نگی من بهت گفتما کنجکاو شدم ببینم چی میخواد بگه ... نه نمیگم ... چی شده ؟ حاج نصرالله دیگه نمیزاره برید . دیروزم به منو ناهید گفت برید بالا خونشونو تمیز کنید ازوقتی فهمید بچت پسره ازاین رو به اون رو شد . دیگه نمیزاره ناصر بره مسافرکشی برش میگردونه گاو داری . مثل یخ وا رفتم کارش برام مهم نبود ولی اصلا نمی تو نستم خونه پدر شوهرم زندگی کنم تو دلم گفتم بیخود کرده مارو اینجا نگه داره ... ناصر قسم حضرت ابالفضل رو خورد که بعد شام میریم خونمون ای وای خدا مرگم بده چرا رنگت پرید ... بد بخت شدم دوباره فشارت افتاد . سریع رفت و با یه لیوان آب قند برگشت گذاشت دهن من . بخور بخور تا فشارت خیلی نیفتاده حالا یه خبر خوش هم بهت بدم تا حالت جا بیاد ... از صبح حاج نصرالله داره واسطه میفرسته که با بابات آشتی کنه میگه امشب ولیمه بچه ناصره باید همه دورهم باشیم دلخوری هارو هم بزاریم کنار یه دونه جیگر از سیخ کشید گذاشت دهن من صورتمو کشیدم کنار ... نه ممنون بزار شیرشو بخوره ... خودم میخورم تعارف نکن دستم تمیزه تو بچتو شیر بده منم این جیگرهارو میزارم دهنت . نمی تونستم قورتش بدم تو گلوم مونده بود ... یعنی من باید اینجا زندگی کنم ... دوباره هر روز ناهید حرصم بده ... یا دعواهای محمد و تحمل کنم . رو کردم به نیلوفر هنوز ناهید هر روز میاد اینجا ؟ نه مثل سابق ... نمی دونم چی شده که آقا نادر بهش گفته باید کم بری خونه بابات . اتفاقا خیلی تلاش کردم بفهمم چی شده ولی نتونستم سر در بیارم . عمه با یه ظرف کاچی اومد تو اتاق . نرگس جان اینو حتما بخور برات خیلی خوبه . نیلو فر رو به کرد عمه . مامان جون هر وقت خواستید سفره ناهارو پهن کنید بگید بیام کمک نه تو نمیخواد کمک کنی همین جا پیش نرگس باش آخه زن زائو نباید تنها باشه . رو به عمه کردم ... چرا نباید تنها باشه . چون تازه زایمان کرده یه وقت فشارش بیفته حالش بد شه یکی کنارش باشه کمکش کنه ... مواظب بچش باشه . امیر حسین زیر سینم خوابش رفت ... پلک چشمهای منم سنگین شد ... چشمام رفت رو هم ... با صدای گریه امیرحسین از خواب بیدار شدم ... دیدم بغل مامانمه ... سلام مامان شما هم اومدید اینجا . آره اینقدر پدر شوهرت واسطه فرستاد و زنگ زد به بابات تا بالاخره باهم آشتی کردن ... گفت ولیمه بچه ناصره باید همه دور هم جمع باشیم . بچم چرا گریه میکنه شیرش دادی آروغشو نگرفتی شکمش نفخ کرده ... نیلوفرم فقط حواسش به اینکه که ببینه کی چی میگه ببره بزاره کف دست طرف ... نکرده آروغ این بچه رو بگیره مامان ناصر کجاست ؟ الان اینجا پیش شما بود ... توخواب بودی صداش میکنی من کارش دارم سرشو از اتاق کرد بیرون صدا زد . آقا ناصر ... یه لحظه تشریف بیارید اومد تو اتاق رو به منو مامانم ... جانم کاری دارید نگاهمو دادم به ناصر گفتم من باهات کار دارم ... با دستم زدم کنارم ... بیا بشین پیش من نشست ... چیزی شده هرچی نیلوفر گفته بودو بهش گفتم آروم زد روی پام ..‌. تو نگران نباش ما امشب میریم خونه خودمون ... سفره شام رو پهن کردن غذای منو مامانمم آوردن تو اتاق بعد از شام صدای پدر شوهرم اومد برای سلامتی نرگس عروس گُلم و پسرش یه صلوات بفرستید خندم گرفت تو دلم گفتم عروس گلم چون پسر زاییدم گُل شدم تا نمی دونست بچه پسره میگفت باید طلاقش بدی حالا برای سلامتیمون صلوات میفرسته واقعا که بعداز صلوات جمع گفت میخوام اسم بابام و زنده کنم برای همین اسم بابای خودم رو میزارم روی پسر ناصر عزیز الله، صلوات بلند تر ختم کنید . رنگ از روم پرید رو کردم به مامانم یعنی چی ؟ واسه خودش اسم میزاره اسم بچه من امیر حسین مامانم با دستش لپشو کند هیس هیچی نگو عیب نداره حرف نزنیا چی چیو حرف نزن داره اسم بچه منو عوض میکنه میگی هیچی نگو... ❌⛔️ 📣 💠دوستان عزیز اگر میخواید بقیه.ی رمان رو یک جا بخونید، با پرداخت هزینه حق اشتراک که ۶۱٠۴۳۳۷۴۹۶۶۳۷٠۴٠ بانک ملت لواسانی عزیزان بعد از واریز، فیش پرداخت رو به پی وی ایشون ارسال کنید👇👇 تا کل رمان در اختیار شما قرار بگیرد🌹 @Mahdis1234 عزیزان ایشون👆 ادمین تبلیغ کانال هستند و هیچ گونه اختیاری در روند رمان کانال ندارند به هر دلیلی به غیر از خرید رمان حق الناس میباشد پارت اول نرگس https://eitaa.c
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
#پارت_347 #رمان_آنلاین_نرگس به قلم #زهرا_حبیب‌اله پشت من عمه با بچم اومد خوابوندش کنارم نرگس جان
به قلم ناصر اومد تو اتاق در رو هم بست ... چیه نرگس صدات خونه رو برداشته ؟؟ بابات چی میگه ؟ اسم بچه من امیر حسینه خیلی خوب باشه امیر حسین میزاریم پس چرا به بابات نگفتی بچم اسم داره ... تو دندون رو جیگر بزار ما اسم این بچه رو میزاریم امیر حسین نرگس فکر خودت باش اینقدر سرهرچی ناراحت نشو امروز بهت گفتم حساسیت نشون نده ... گوش کن به حرفم ... شام که خوردیم بیا بریم دیگه میریم تازه سفره جمع شده صبر کن رو کرد به مامانم . مواظب نرگس باشید باهاش حرف بزنید ... نباید اینقدر حرص بخوره براش خوب نیست ناصر رفت بیرون ... مامانم رو به من گفت نرگس خانم وقتی شوهرت میگه میریم خونمون اینقدر بد پیلگی نکن خیلی هم که سرد بشی اونوقت از دهن میفتی دیگه مرد هم تا یه حدی ناز زنشو میکشه من اینجا زندگی نمی کنم اسم بچمم عوض نمیکنم ... حالا هر چی میخواهید بگید ... بگید دِ شوهرتم همینو میگه دیگه تو هی پاپِیِش میشی ... شروع کردم غر غر کردن . یه باره بره برای بچم یه کلاه نمدی هم بخره از فردا هم صداش کنیم مشدعزیز ... نرگس بس کن یه وقت بشنون خب بشنون ... آخه الان کی اسم بچشو میزاره عزیزالله . عمه اومد تو اتاق چی شده نرگس جان از چی ناراحتی عمه چر بابا جون میخواد اسم بچه منو بزاره عزیزالله ... من خودم براش اسم گذاشتم ...اسم بچه ی من امیرحسین زد تو سینش الهی عمه فدات بشه عزیزم حرص و جوش نخور داری بچه شیر میدی رو کرد به مامانم . والا منم هیچوقت هیچ اختیاری روی بچه ها پسرم نداشتم . اسم محمد و ناصر و محسن رو خودش گذاشت ... بچم ناهید که به دنیا اومد تا چهل روز اسم نداشت ... منم از ترسم که دختر زاییده بودم جرات نمیکردم بگم براش اسم بزار دیگه بعد از چهل روز من گفتم اسم این بچه رو چی بزاریم ... گفت یه چیزی بزار دیگه این همه اسم ... منم گفتم ناهید دیگه حاجی هم حرفی نزد عمه من که اسم بچمو نمی زارم عزیز الله اسم بچه من امیرحسین هست . عمه یه آهی کشید سرشو تکون دادو ساکت شد نیلوفر اومد تو اتاق خدا حافظی کردو رفتن . منم شال و چادرمو سرم کردم ... رو به عمه گفتم عمه جون به ناصر بگید بیاد ماهم بریم رنگ از روی عمم پرید نرگس جان حاج نصرالله نمی زاره شما برید میگه باید مثل قبل همینجا زندگی کنید وااای عمه عمرن من اینجا بمونم من میخوام برم خونه خودمون ناصر اومد تو اتاق نرگس تو امروز بلند گو قورت دادی حرف میزنی صدات تو کل خونه میپیچه . نیلوفرینا خدا حافظی کردن رفتن بیا ماهم بریم دیگه صبر کن من باید بابامو راضی کنم بعدن بریم اینقدر عصبی شده بودم که دلم میخواست جیغ بکشم اومد نزدیکم ... نکن با خودت اینطوری تو امروز هم خوتو اذیت کردی هم منو ... همش رو اعصاب من بودی اگه یک کلمه دیگه بگی بیا بریم ... پام و ازاین خونه بیرون‌نمی زارم تو رو هم مجبور میکنم همینجا بمونی ... دارم بهت میگم صبر کن میریم خونمون مثل بچه ادم بگو خب دوست داشتم چنگ بزنم تو صورتش دندونهامو دستهامو بهم فشار دادم فقط نگاهش کردم ... اونم یه خورده منو نگاه کرد یه نفس عمیقی کشیدو زیر لب یه لا اله الاالله گفت و رفت بیرون مامانمم یه چشم غوره بهم رفت ... خوب شد همینو میخواستی نشستم روی تخت دستهامم گذاشتم روی صورتم ... ❌⛔️ 📣 💠دوستان عزیز اگر میخواید بقیه.ی رمان رو یک جا بخونید، با پرداخت هزینه حق اشتراک که ۶۱٠۴۳۳۷۴۹۶۶۳۷٠۴٠ بانک ملت لواسانی عزیزان بعد از واریز، فیش پرداخت رو به پی وی ایشون ارسال کنید👇👇 تا کل رمان در اختیار شما قرار بگیرد🌹 @Mahdis1234 عزیزان ایشون👆 ادمین تبلیغ کانال هستند و هیچ گونه اختیاری در روند رمان کانال ندارند به هر دلیلی به غیر از خرید رمان حق الناس میباشد پارت اول نرگس https://eitaa.com/Narges1343/2
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
#پارت_348 #رمان_آنلاین_نرگس به قلم #زهرا_حبیب‌اله ناصر اومد تو اتاق در رو هم بست ... چیه نرگس صدا
به قلم صدای یا الله بابام از پشت دراتاق اومد ... مامانم گفت بیا تو ... دستمو از روی صورتم برداشتم به احترام بابا وایسادم . بشین بابا چرا بلند میشی اصلا تو باید بخوابی روکرد به مامانم معصومه ما میریم تو بمون ... حاج نصرالله میخواد دوباره ناصر و نرگس همین جا زندگی کنند ناصر میگه نه ... اگر اومدن خونه که هیچ اما اگر قرار شد اینجا باشن توهم پیش نرگس بمون . الان با مادر جونم صحبت کردم تا تو نیستی بیاد خونه ما پیش بچه ها باشه . رو به بابام گفتم . اگر ناصر قبول کنه اینجا بمونیم ، من نمیمونم میام خونه خودم پیش شما . یه نگاه تندی بهم انداخت و گفت اولا ناصر میگه اینجا نمیمونم ... دوما هرجا شوهرت بود تو هم همون جا زندگی میکنی . خشکم زد بابام طرفدار ناصر شد ... تودلم گفتم باشه ... خونه شما نمیام یا میرم خونه مادر جون یا میرم خونه عمو مجتبی . بابام رو کرد به مامانم کاری نداری معصومه . نه برو به سلامت رو کرد به من توهم اینقدر خودتو درگیر این حرفها نکن فکر بچت باش . اومد پیشونیه منو بوسید . خدا حافظ بابا جون . یه دقیقه از رفتن بابام نگذشته بود که صدای پدر شوهرم بلند شد . یعنی چی که میگه نمی تونه اینجا زندگی کنم ... چرا افسار زندگیتو دادی دست زنت ... مثلا زن بچه سال برات گرفتم که با خُلق خوی خودت بارش بیاری ... یعنی چی که نرگس خونه باباش راحتتره ... چهل ساله دارم با مادرت زندگی میکنم هنوز حرف رو حرف من نمیاره ... پسر تو رو زنت دادم یا شوهرت دادم هرچی گوش کردم صدای ناصر نیومد ... گوشم به حرفای پدرشوهرم بود که یه دفعه جا خوردم ... عصبی و با توپ پر اومد تو اتاق ... دستشو گرفت سمت من واسه چی میگی اینجا زندگی نمیکنم ... چه بی احترامی توی این خونه به تو شده که داری بچمو ازم میگیری نُه سال نیلوفر عروس این خونه بود روی حرف ما حرف نزد ... اونوقت تو یه الف بچه میگی من اینجا زندگی نمی کنم ... تقصیر تونیست میگن از عرضه سگمونه که شغال میاد مرغهامونو میبره حالا هم از بی عرضگی پسر زن ذلیل منه که تو میگی من اینجا زندگی نمی کنم مامانمم داشت با ایما و اشاره خودشو میکشت که هیچی نگو ... جواب نده منم گاهی به پدر شوهرم نگاه میکردم گاهی دورو اطرافم رو لام تا کام حرف نزدم پدر شوهرم حرفاشو زدو از اتاق رفت بیرون ... مادر شوهرم رو به منو مامانم گفت هیچم بچم زن ذلیل نیست ... زن ذلیل اونی که تا چشمش به دو تا زن میخوره از خودش در میاد ... بچه من خانواده دوسته ناهید اومد تو اتاق تهدید وار به من گفت بابای من فشارخون داره فقط وای به حالت اگر یه تارمو از سرش کم شه اونوقت من میدونمو تو زیر لبی گفتم ... برو بینیم بابا برگشت چه زری زدی ؟؟؟ ناصر امد دستشو گرفت بیا برو بیرون که هرچی بد بختی میکشم از دست تویه دستشو کشید به من چه زن تو بچست زندگی داری بلد نیست نمیفهمه که باید به حرف شوهرش گوش کنه تقصیر منه زن من ازتو بهتر بلد که شوهر داری کنه اگر گم نشی ازاین اتاق نری بیرون الان میرم یه کشیده تو گوش نادر میزنم که برای همیشه با خونه بابا خدا حافظی کنی ... گم شو بیرون از این اتاق . ناهید از شدت عصبانیت در حال انفجار بود ... رو به ناصر گفت خاک بر سرت که ماهارو میفروشی به خونواده زنت بعدم از اتاق رفت بیرون نمی دونم ناصر بیرون از اتاق چی بهش گفت که ناهید باصدای بلند گفت ما دیگه از تو بریدیم اینقدر خام این دختره شدی که اختیار ریش و سیبیلت دست زنته ... ناصر سرشو کرد تو اتاق روبه من و مامانم گفت ... حاضرشید بریم . اینقدر ناصر ناراحت و عصبی بود که از فاصله خونه باباش تا خونه خودمون یک کلمه هم حرف نزد ‌‌... ❌⛔️ 📣 💠دوستان عزیز اگر میخواید بقیه.ی رمان رو یک جا بخونید، با پرداخت هزینه حق اشتراک که ۶۱٠۴۳۳۷۴۹۶۶۳۷٠۴٠ بانک ملت لواسانی عزیزان بعد از واریز، فیش پرداخت رو به پی وی ایشون ارسال کنید👇👇 تا کل رمان در اختیار شما قرار بگیرد🌹 @Mahdis1234 عزیزان ایشون👆 ادمین تبلیغ کانال هستند و هیچ گونه اختیاری در روند رمان کانال ندارند به هر دلیلی به غیر از خرید رمان حق الناس میباشد پارت اول نرگس https://eitaa.com/Narges1343/2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
#پارت_349 #رمان_آنلاین_نرگس به قلم #زهرا_حبیب‌اله صدای یا الله بابام از پشت دراتاق اومد ... مامان
به قلم از ماشین پیاده شدیم ... مامانم رو به ناصر گفت آقا ناصر اگر اجازه بدید من بچه رو ببرم خونه خودمون ... هم مراقب بچه خودم جواد باشم هم مراقب امیر حسین ... نرگسم که هنوز شیرش درست نیونده بهشم شیر خشک میدم بله ببرید ولی من امروز اینقدر کار داشتم هنوز بچمه مو سیر ندیدم پس بیاید خونه ما که بچه ازاین خونه به اون خونه نشه خیلی بهم بر خورد اصلا منو حساب نکردن نه مامانم نه ناصر ... رو کردم به مامانم خب شما بیا خونه ما بالاخره منم باید یاد بگیریم همش که نمیشه بچه من پیش شما باشه من که بیام جوادم میاد اونم نصف شب بیدار میشه اذیتتون میکنه ... حالا تا چهلمش شبها من نگش میدارم یه خورده هم بچت وزن بگیره بعد از اون شبها هم پیش خودت باشه ناصر رو کرد به من مامانت راست میگه بزار شبها نگهش داره ناصر پتواز روی امیرحسین زد کنار ... خنده پهنی زد ... انگشت سبابشو کشید به لپ امیر حسین خوبی بابایی ... اونم کش و غوصی به خودش داد . اوه اوه انگار بچم کوه کنده همچین کشاله میاد رو کردم به مامانم . چرا اینقدر زور میزنه قدیمیا میگن میخواد قد بکشه . ناصر رو کرد به من پاشو بریم خونه خودمون . زیر دلم و کمرم درد گرفت رو کردم به مامانم قرصهای من پیش شماست دلم و کمرم درد گرفته اره توکیفمه با مشماش بر دار ببر خونه خودتون ... سر ساعت بخور ناصر یه ملافه تو کمد هست ... برش دار چند لاش کن پهن کن روی تخت من بخوابم ملافه رو پهن کرد نگاهم به صورتش افتاد خیلی گرفته و درهم بود چی شده چرا اینقدر ناراحتی سرشو تکون دادو یه نفس عمیق کشید تا بحال روی حرف بابام حرف نزدم ... امشب اولین بار بود که بابام حرفی زدومن گوش نکردم برای اینکه اومدیم اینجا ناراحتی نه برای اینکه رو حرف بابام حرف اوردم این دومیش بود اولیش نبود نیم نگاهی به من انداخت ... دفعه قبلش چی بود ؟ گفت نرگس و طلاق بده تو ندادی یه نفس عمیق کشید ... ببین همش به خاطر توعه نرگس توی زندگی یه وقت حرف تو میشه یه وقت هم حرف من نمیشه که همش حرف یکی باشه من که همش به حرف تو گوش میکنم روشو کرد سمت من با لحن مهربونی گفت ... بیا توهم به خاطر من کوتاه بیا اسم پسرمونو بزاریم عزیز الله فوری برگشتم توصورتش نگاه کردم نخیر من دوست ندارم ... اسم بچم امیر حسینه عزیزالله که هم بد نیست ... تازه کسی صدا نمی کنه عزیزالله ... همه میگن عزیز ... عزیزم که اسم خداست مگه الان اسم بابای تو نصرالله است کسی بهش میگه نصر ... یه چشم غوره بهم رفت خب راست میگم . نصرالله رو نمیشه بگی نصر ولی عزیز الله رو میشه بگی عزیز شونه انداختم بالا نمیخوام ... عزیزالله امروزی نیست روی تخت کنارم نشست با دستش صورت منو برگردند سمت خودش با اون یکی دستش ... چونشو گرفت ... چشماشو ریز کرد ... خواهشانه گفت جان من نرگس کوتاه بیا ... ببین من به خاطر تو اومدم اینجا تو هم رضایت بده اسمشو بزاریم عزیزالله ... اینطوری که ناصر داره خواهش میکنه دلم نمیاد بگم نه از طرفی هم اصلا اسم عزیزالله رو دوست ندارم ...ذل زدم بهش این تن بمیره نگو نه ... خواهش میکنم نرگس با نا رضایتی سرمو تکون دادم چی بگم ... اینطوری که تو داری خواهش میکنی من نمی تونم بگم نه تو شناسنانه میزاریم عزیز الله خودمون صداش میکنیم امیر حسین ... خوبه ؟ باباتینا میخوان صداش کنن عزیز الله ... اونوقت ما بگیم امیر حسین ... چه شود هرچی تو بگی میخوای ماهم صداش میکنیم عزیز علی رقم میل باطنیم سرمو تکون دادم و گفتم ... خب بزار پیشونیمو بوسید . ازت ممنونم ..‌. ❌⛔️ 📣 💠دوستان عزیز اگر میخواید بقیه.ی رمان رو یک جا بخونید، با پرداخت هزینه حق اشتراک که ۶۱٠۴۳۳۷۴۹۶۶۳۷٠۴٠ بانک ملت لواسانی عزیزان بعد از واریز، فیش پرداخت رو به پی وی ایشون ارسال کنید👇👇 تا کل رمان در اختیار شما قرار بگیرد🌹 @Mahdis1234 عزیزان ایشون👆 ادمین تبلیغ کانال هستند و هیچ گونه اختیاری در روند رمان کانال ندارند به هر دلیلی به غیر از خرید رمان حق الناس میباشد پارت اول نرگس https://eitaa.com/Narges1343/2
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
#پارت_350 #رمان_آنلاین_نرگس به قلم #زهرا_حبیب‌اله از ماشین پیاده شدیم ... مامانم رو به ناصر گفت
به قلم از فکر و خیال خوابم نمی رفت ... آخه چرا باید پدرشوهرم به اسم بچه من کار داشته باشه ... نُه ماه تو شکم من بوده موقع زایمانم از درد مرگ رو پیش چشم خودم دیدم ... بعد اون آقا اومده برای بچه من اسم میزاره اونم یه اسم پنجاه سال پیشو ازاینکه رضایت دادم اسم بچمو بزاره عزیز الله پشیمون شدم ... رومو کردم به ناصر بگم نه راضی نیستم دیدم خوابش برده یه دوبار اروم صداش کردم جواب نداد ... باشه صبح که خواست بره سرکار بهش میگم از تابش آفتابی که از پنجره اتاق خواب افتاد روم بیدار شدم ..‌. کنارمو نگاه کردم دیدم ناصر نیست ... نگاه ساعت کردم نه ونیم صبحه ... وااای چقدر دلم برای بچم تنگ شده اومدم بلند شم ... کمرم و زیر دلم درد گرفت ... یه چند ثانیه صبر کردم آروم آرروم ازتخت اومدم پایین که برم خونه مامانم بچمو ببینم ... نگاهم افتاد به رخت خواب وسط حال ..‌. عه این کیه ؟ جلو رفتم ... وااا علی اصغر چرا اومده اینجا خوابیده .‌.. آروم که بیدار نشه در رو باز کردم ... وارد حیاط شدم . صدای قربون صدقه رفتن های مامانم به امیر حسین کل خونه رو برداشته بود ... در اتاق رو باز کردم سلام سلام نرگس جان صبحت بخیر ... دیشب خوب خوابیدی نه فکر وخیال نمیگذاشت بخوابم ... فکر و خیال چی ؟ ناصر دیشب التماسم کرد که اسم بچه رو بزاریم عزیزالله ... اول قبول کردم ولی بعد که پشیمون شدم ...خوابش رفت که بهش بگم ای مادر چه فرقی میکنی سر چه چیزهایی فکر خودتو مشغول میکنی عزیز الله که بدنیست نه من دوست ندارم عزیز الله قدیمیه ... الان بهش زنگ میزنم میگم پشیمون شدم راستی مامان چرا علی اصغر تو خونه ما خوابیده ناصر اومد اینجا صبحانشو خورد رفت سرکار ... من به علی اصغر گفتم بیاد تو خونه شما بخوابه که تنها نباشی . گوشی تلفن رو برداشتم شماره ناصر رو گرفتم ... چند تا بوق خورد سلام نرگس جان خوبی صبحت بخیر سلام تو خوبی میگم من پشیمون شدم گفتم اسم بچه رو عوض کنیم همون امیر حسین خوبه عه عه عه عه دیر گفتی من شناسنامشو گرفتم کی ؟؟؟ یه یک ساعتی میشه تو الکی میگی هنوز نگرفتی چرا باور کن ... صبر کن ظهر میام خونه بهت نشون میدم . وارفته گفتم خیلی خوب کاری نداری نه عزیزم مواظب خودت باش نا امید از اسم امیر حسین برای بچم تماس و قطع کردم ... مامانم میخواست پوشک بچمو عوض کنه مامان بده من عوضش کنم بیا بگیر ... همه حواسمو جمع کردم ولی نتونستم مثل مامانم سفت و برشت ببندمش بغلش کردم ... جیگریه مامان ... خوشگل من ... سلام ... صبحت بخیر کوچولو قشنگم ... یاد اسمش افتادم ... صورتشو چسبوندم به صورت خودم مامانی رو ببخش میخواستم یه اسم شیک و باکلاس برات بزارم ... ولی بابا بزرگت نذاشت ... نگاه به صورت ماهش کردم انگشتمو زدم به لبش ... خوشل مُشل منی تو ... دهنشو باز کرد میخواست انگشت منو بخوره مامان چرا اینطوری میکنه گرسنشه انگشتت خورده به لبش فکر میکنه سینته ... بخوابون روی پات شیرش بده نه خوابده راحت ترم پس صبر کن جاتو درست کنم ... بیا بخواب رو تشک خوابیدم کنار بچم سینمو گذاشتم دهنش ... شروع کرد به مِک زدن حواسم رفت به خَتنش مامان ... من یادمه جواد به دنیا اومد شما همون بیمارستان ختنش کرده بودید ... ایکاش میگفتید بچه منم همون بیمارستان ختنه کنند من گفتم ولی تو بیمارستان ... گفتن بچتون وزنش پایین نمیشه برید بعد از چهلش ختنش کنید ... مگه چند کیلو بود ؟ تو کارتش وزن و قدو ... همه رو نوشته خودت بخون باشه میخونم الان دارم شیر میدم بهش ... وزنشو شما بگو دو کیلو و دویست گرم واااای چقدر کم صدای یا الله یا الله ناصر از حیاط اومد بفرمایید آقا ناصر ... نرگسم اینجاست وارد اتاق شد چشمم افتاد به شناسنامه ای که تو دستش بود ... ایننننقدر حالم گرفته شد سلام ... دست داز کردم ... بده ببینمش بیا ببین صفحه اولش رو باز کردم عزیزالله طهرانی ... نگاه دلخورانه ای به ناصر کردم چرا اینطوری نگاهم میکنی خودت دیشب راضی شدی ... شناسنامه رو گذاشتم کنارم ... رو به ناصر گفتم‌ بعد از چهلمش باید بریم ختنش کنیم ... ❌⛔️ 📣 💠دوستان عزیز اگر میخواید بقیه.ی رمان رو یک جا بخونید، با پرداخت هزینه حق اشتراک که ۶۱٠۴۳۳۷۴۹۶۶۳۷٠۴٠ بانک ملت لواسانی عزیزان بعد از واریز، فیش پرداخت رو به پی وی ایشون ارسال کنید👇👇 تا کل رمان در اختیار شما قرار بگیرد🌹 @Mahdis1234 عزیزان ایشون👆 ادمین تبلیغ کانال هستند و هیچ گونه اختیاری در روند رمان کانال ندارند به هر دلیلی به غیر از خرید رمان حق الناس میباشد پارت اول نرگس https://eitaa.com/Narges1343/2
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
#پارت_351 #رمان_آنلاین_نرگس به قلم #زهرا_حبیب‌اله از فکر و خیال خوابم نمی رفت ... آخه چرا باید پد
به قلم باشه صبر کن چهل روزش بگذره . رو به مامانم گفتم چرا میگن زود باید ختنه بشه چون هرچی بزرگتر بشه هم دردش برای بچه بیشتره ... هم بچه میترسه ای وااای پس حتما چهل روزش شد ببریمش ... تلفن خونه زنگ خورد ... نگاه به صفحه تلفن کردم ... شماره تلفن خونه عمه است ... گوشیو برداشتم الو ... سلام سلام نرگس جان تویی ... خوبی ممنون عمه شما خوبید الحمد ولله ... نرگس جان غرض از مزاحمت امشب ... هفت شبه که پسرت به دنیا اومده همگی با مامانتینا ... مادر جونتم بگید ... شام بیاید خونه ما هم حاجی در گوش بچت اذان بگه اسمش در گوشش بگه چشم عمه جان تماس و قطع کردم مامانم گفت . کی بود نرگس عمه هاجر میگه امشب شام همتون بیاین خونه ما حاج نصرالله میخواد در گوش ... هرچی کردم بگم عزیزالله نتونسم ... اصلا زبونم به این اسم نمی چرخید گفتم بچم اذان بگه مبارک باشه ... ولی امشب بابات نیست ... باید بدون بابات بریم ساعت شش بعد از ظهر ناصراومد یه دوش گرفت ... همگی رفتیم خونه پدر شوهرم خیلی تدارک دیده بودن ... بعد ازشام پدر شوهرم رو به جمع کرد ... یک قواره زمین سیصد متری کنار مسجد هدیه من به نوه عزیزم ... عزیزالله هدیه کردم ... ان شاالله مبارک باشه صلوات ختم کنید نیلو فر اومد نزدیک من یه جعبه داد به من ...بفرما نرگس جان ناقابله ممنون دلم قیلی ویلی میرفت بدونم توی اون جعبه چیه ... یه خورده یواش یواش بهش ور رفتم ولی نتونستم بازش کنم محسن پاشد وایساد یه پلاک زنجیر طلا از جعبش در آورد ... رو به همه نشون داد ... اینم هدیه عمو محسن به خوشگل عموش . عمه اومد بچمو از مامانم گرفت داد بغل پدرشوهرم ... تو گوش راستش اذان گفت تو گوش چپشم اقامه . اسم تو رو عزیزالله گذاشتم تا برای همیشه بین همه عزیز باشی ... رو کرد به جمع ان شاالله عقیقشم چهل روزگی میدم دوسالگی هم جشن ختنه سرونش ... یه صلوات دیگه بفرستید با آرنج زدم به پای مامانم ... چی گفت هیس هیچی نگو مامان گفت دو سالگی ختنش میکنیم درست شنیدم هیسسسس ساکت شو دیگه ...صبر کن ببینم دیگه میخوان چیکار بکنن ... ❌⛔️ 📣 💠دوستان عزیز اگر میخواید بقیه.ی رمان رو یک جا بخونید، با پرداخت هزینه حق اشتراک که ۶۱٠۴۳۳۷۴۹۶۶۳۷٠۴٠ بانک ملت لواسانی عزیزان بعد از واریز، فیش پرداخت رو به پی وی ایشون ارسال کنید👇👇 تا کل رمان در اختیار شما قرار بگیرد🌹 @Mahdis1234 عزیزان ایشون👆 ادمین تبلیغ کانال هستند و هیچ گونه اختیاری در روند رمان کانال ندارند به هر دلیلی به غیر از خرید رمان حق الناس میباشد پارت اول نرگس https://eitaa.com/Narges1343/2
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
#پارت_352 #رمان_آنلاین_نرگس به قلم #زهرا_حبیب‌اله باشه صبر کن چهل روزش بگذره . رو به مامانم گفت
به قلم همه فکرم رفت به حرف پدر شوهرم ... خب مگه نمیگن بچه بزرگ تر بشه دردش بیشتر میشه ... طفلی میترسه این چه کاریه خب بگو خودتون باشید حاضرید راهی رو برید یا کاری رو انجام بدید که دردش بیشتر باشه ... یا بترسید ... چقدر آدم میتونه بی رحم و خودخواه باشه چرا بچه من باید بترسه ... اینقدر غرق در افکار خودم بودم که متوجه تموم شدن مهمانی نشدم که همه دارن خدا حافظی میکنند . ناصر زد روی شونم کجایی نرگس ؟ پاشو بریم رسیدیم در خونه از اینکه مامانم بچه منو میبرد پیش خودش اصلاً راضی نبودم دلم می خواست پیش خودم باشه رو به مامانم گفتم میشه بچمو بدی ببرم پیش خودم نرگس جان بچه تو وزنش پایینه خیلیم ضعیفه صبرکن چهل روزش بشه یه آبی تو پوستش بیفته میدم به خودت شب‌ها پیش خودت باشه ناصر دست منو گرفت بیا بریم خونه بزار ببرش می خوام باهات حرف بزنم ... رو به مامانم گفت ببخشید زحمت بچه ما افتاد گردن شما خواستم دستمو از دستش بکشم که محکم تر تو دستش نگه داشت با یه لحن محبت و دستوری بهم گفت بیا بریم میخوام باهات حرف بزنم سرمو گرفتم بالا تو صورتش نگاه کردم ... پس بزار بریم خونه ی مامانم ببینمش بوسش کنم بهش شب بخیر بگم بیایم خنده صدا داری کرد ... خیلی خوب بریم مامانم گذاشتش کنار بخاری پتوشو زدم کنار ...واااای چقدرتو ماهی عزیزم یعنی خوشگل تر از تو هم توی این دنیا وجود داره ؟ صورت ماهشو بوسیدم دست هاشم بوسیدم ... شب بخیر پسرم ناصر بالای سرم ایستاده بود با دست زد روی شونه هام پاشو بریم دیر وقته مامانت خوابش میاد مزاحمشون نشو ملتمسانه گفتم ... پس بذار من اینجا پیش بچم بخوابم پاشو ، پاشو حرفشم نزن قبلا هم بهت گفتم دوست ندارم شب رو غیر از خونه خودمون جای دیگه ای بخوابی اومدیم توی حیاط عجب سوزی داشت هوا ، انگار میخواست برف بیاد ناصر جلوتر رفت در خونه رو باز کرد و رفتیم تو خونه چیه ؟ چرا سگرمه هات تو همه ؟؟ ناراحتم برای چی ناراحتی ؟ بچه مو می خوام ... دوست دارم شبها هم پیش خودم باشه دست منو گرفت برد کنار بخاری بیا اینجا بشین می خوام باهات حرف بزنم ... نشستم کنارش دستهای منو گرفت توی دستهاش چه دستهای نرم داری نرگس با لبخند سرمو تکون دادم انگشتشو گذاشت روی بینیم ... یه دقیقه حواستو بده به من ببین چی بهت میگم سرمو تکون دادم ... بگو ببین نرگس جان الان ما یک سال که ازدواج کردیم درسته ؟ با اشاره سرم گفتم بله درسته ولی هیچی از این دوران نفهمیدیم ... اول نامزدیمون تو باردار شدی نتونستیم یه گشتی بریم ...گذاری بریم ... یه مسافرتی بریم آسه برو ، آسه بیا ... بزار پیش مامانت بمونه بهش عادت کنه ..‌. شیر خشک رو هم من گرفتم دادم به مامانت گفتم بده به بچه که هم شیر خودتو بخوره هم به شیر خشک عادت کنه یه وقت ها بزاریم پیش مامانت بریم یه دوری بزنیم ... اخم ها رفت تو هم خوب با بچه مون میریم می گردیم یه خورده بزرگتر بشه سه تایی میریم ولی بچه کوچیکو که نمیتونیم ببریم نگاه اعتراض آمیزی بهش کردم دوتا دستهاش رو آورد بالا صبر کن صبر کن اول گوش کن ببین چی میگم بعد حرف بزن الان مثلاً میخوایم باهم بریم گاوداری تو با رها اسب سواری کنی چطوری میتونیم عزیز رو ببریم ... عزیز مراقبت میخواد شیر به موقع ... جاشو عوض کنی هوای مناسبی داشته باشه . یه خورده فکر کردم ... آره یه دو سه ساعت باشه میزاریم پیش مامانم ولی بیشتر نه من دلم براش تنگ میشه . پیشینمیو بوسید ... آفرین دختر خوب ... یه چشمک زد ... ممنون که بامن هم فکری فکرم رفت پیش ختنه بچم و دوباره رفتم توهم دیگه چی شده ؟ ... ❌⛔️ 📣 💠دوستان عزیز اگر میخواید بقیه.ی رمان رو یک جا بخونید، با پرداخت هزینه حق اشتراک که ۶۱٠۴۳۳۷۴۹۶۶۳۷٠۴٠ بانک ملت لواسانی عزیزان بعد از واریز، فیش پرداخت رو به پی وی ایشون ارسال کنید👇👇 تا کل رمان در اختیار شما قرار بگیرد🌹 @Mahdis1234 عزیزان ایشون👆 ادمین تبلیغ کانال هستند و هیچ گونه اختیاری در روند رمان کانال ندارند به هر دلیلی به غیر از خرید رمان حق الناس میباشد پارت اول نرگس https://eitaa.com/Narges1343/2
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
#پارت_353 #رمان_آنلاین_نرگس به قلم #زهرا_حبیب‌اله همه فکرم رفت به حرف پدر شوهرم ... خب مگه نمیگ
به قلم بابات امشب گفت بچه رو دو سالگی ختنه می کنیم نگذاشت ادامه بدم مگه چه اشکالی داره ؟ تا اون موقع بزرگتر شده میفهمه دردش میاد نرگس انقدر مته به خش خاش نگذار همه پسرا ختنه میشن ... خواهشن هندیش نکن مگه من میگم ختنه نکنیم ؟ ؟ میگم الان که کوچیکه کمتر دردش میاد ... یادشم نمیمونه ختنه اش کنیم خودت نگفتی چهل روزش شد میبریمش چرا گفتم آخه تا اون موقع بابام نگفته بود دو سالگی ختنه کنیم اما الان دیگه گفته نمیتونم رو حرفش حرف بیارم تو دلم گفتم همش میگه بابام ، بابام پس بچه من چی ؟ پس من چی ؟ بیشترین زحمت این بچه برای من بوده حالا همه کارش شده باباش دلخور به ناصر نگاه کردم ببین نرگس من میفهمم تو چی میگی منم دوست داشتم چهل روزگیش ختنش کنیم ... به جون خودت به جون عزیز قسم می خورم اگر بابای تو هم گفته بود دو سالگی ختنه کنیم من به حرفش احترام می گذاشتم اما من اگر بابام گفته بود قبول نمی‌کردم چون قرار نیست من درد بکشم که بگم عیبی نداره ... قرار بچم درد بکشه انقدر خودتو درگیر نکن الان تو ناراحتی که اون تو دو سالگی دردش میاد ... من میبرمش یک بیمارستان خصوصی خوب که اذیت نشه تو دلم گفتم فکر کردی من می زارم بچم دردش بیاد خودم چهل روزش تموم شه میبرم ختنه اش میکنم ... ساکت شدم هیچی نگفتم به چی فکر می کنی نرگس یه آهی کشیدم ... هیچی پاشو بریم بخوابیم من فردا باید برم سر کار تو برو بخواب من خوابم نمیاد می خوام یکم بیدار بمونم دست من و گرفت بلند شو ، بلند شو بریم بخوابیم دستمو کشیدم خوابم نمیاد دست من و محکم گرفت پاشو بیا تو رختخواب دراز بکش ولی نخواب منو به زور ببری وول ، وول می کنم نمیزارم بخوابی خنده صدا داری کرد عاشقتم نرگس ... باشه ... حالا که تو خوابت نمیاد منم کنارت بیدار میمونم اصلاً الان یه چایی میزارم تخمه هم میارم یه فیلم با هم ببینیم چه فیلمی ؟ کانی مانگا . خودت قبلاً دیدی ؟ نه محسن دیده این فیلم رو داد به من گفت با نرگس ببینید فیلم قشنگیه در مورد چی هست ؟ جنگ ایران و عراق من فیلم هایی که درباره دفاع مقدس هست رو خیلی دوست دارم ... با صدایی که از تو کوچه میومد بیدار شدم کش و قوسی به بدنم دادم رفتم پشت پنجره یکم پرده رو کنار زدم یک کامیون پر از اثاث منزل دم خونمون پارک کرده بود دوتا آقای جوون بالای کامیون بودن سه آقا هم پایین یکیشون سنش زیاد بود معلوم بود که پدرشونه کمک میکردن اثاث رو از کامیون میدان پایین ... کنجکاو شدم اینا کیند ؟ یعنی کسی خونش و فروخته ؟ این همسایه های جدید کیا هستند ؟ نگاه ساعت کردم ده صبح بود وااای بچه‌ام ... سنگینی توی سینه هام احساس کردم ... پُر شیر شده بود ... ژاکت ام را تنم کردم رفتم خونه مامانم در اتاق رو باز کردم مامانم داشت شیر خشک آماده میکرد سلام برگشت منو نگاه کرد ... سلام عزیزم بیدار شدی ؟ مامان نمی خواد بهش شیر خشک بدی بزار خودم شیرش میدم سینه هام پر شیر شده با لبخند گفت خدارو شکر تو هم مثل خودم میمونی من اینقدر شیر داشتم که مجبور میشدم روزی چند بار لباسمو عوض کنم رگ می کرد همین‌طور شیرم می رفت کنار عزیز خوابیدم با یه دستم سینمو در دهنش گذاشتم با یه دستم صورت ماهشو نوازش می کردم ... زیر سینه ام خوابش رفت دلم نیومد آروغش رو بگیرم پتو کشیدم روش که بخوابه نرگس جان بغلش کن آروغش رو بگیر دلپیچه میگیره بغلش کردم آروم آروم زدم پشتش ماشاالله آروغ زدنش مثل بابای ناصر بود یه آروغ جانانه زد خوابش رفت خوابوندمش سر جاش مامان یک کامیون پر از اثاث در خونمونه ... کی خونشو فروخته ؟ فرشته خانوم اینا تهران خونه خریدن از اینجا رفتن حتما خونشونو فروختنش ... اینها همسایه های جدید هستند ... 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانوی دارد▪ ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/1911
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
#پارت_354 #رمان_آنلاین_نرگس به قلم #زهرا_حبیب‌اله بابات امشب گفت بچه رو دو سالگی ختنه می کنیم
به قلم مامان میشه یه نذری بپزی نذر ادا نکرده ندارم حالا یک نذری بکن دیگه آخه برای چی نذر کنم ؟ یک فکری کردم گفتم نذر کن پدر شوهرم جهاز منو بده یک نگاهی کرد و سرش رو به تایید تکون داد چی نذر کردی ؟ چهل تا سوره یاسین ندر کردم بخونم که پدر شوهرت بی دردسر جهازتو بده معترضانه گفتم ... مامان نذری یه غذای چیزی درست کن با تعجب نگاهم کرد چی تو سرته نرگس می خوام ببرم خونه همسایه جدیدمون ببینم اینا کین دست بر دار دختر به ما چه که کین مامان همسایه دیوار به دیوارمونو میگی به ماچه کین ؟ برگشت یک نگاهی به من انداخت ... حالا می فهمیم اینها تازه اومدم ، تو صبر کن صدای زنگ در حیاط اومد مامانم رفت در حیاط رو باز کنه از پشت شیشه اتاق دیدم یه خانوم غریبه تا به حال ندیده بودمش گوشم و تیز کردم صدای نمیومد ... مامانم اومد توی اتاق کیه مامان ؟؟ دلت شور میزد همسایه جدید ما کی هست این خانوم همون همسایه جدیده ... میگه یه دقیقه جارو تونو بده برای خودمون بین اثاث هاست پیدا نمی‌کنیم اسمش چیه ؟ نمیدونم نپرسیدم ببین دختر هم سن و سال من داره ؟ عه روم نمیشه دفعه اول دیدمش سین جینش کنم جارو بده من ببرم بهش بدم ... ازش بپرسم نه سرده تو سرما میخوری تا مامانم رفت تو آشپزخونه جارو ... رو برداره ، فوری یه روسری سرم کردم ژاکتمم پوشیدم چنگ زدم جارو از دستش گرفتم چقدر تو فضولی نرگس همینطور که داشتم در اتاق رو باز میکردم با لبخند گفتم مامان خانوم فضول نیستم کنجکاوم ... در اتاق بستم سلام حاج خانوم سلام دخترم جا رو گرفتم سمتش بفرمایید دست دراز کرد جارو گرفت ببخشید همسایه جدید ما هستید بله دخترم دختر هم سن و سال من دارید؟ یه دونه دختر دارم اونم شوهر داره همین یه دونه دختر رو دارید ؟ چهارتا هم پسر دارم منم یک ساله ازدواج کردم یه دونه پسر دارم چشماش گرد شد تو شوهر داری ؟؟ بله ایرانی ها که دخترها شونو زود شوهر نمیدن با لبخند گفتم بعضی هاشون میدن ... بابای منم داد الهی خوشبخت بشی دخترم با خودم گفتم ... میگه ، شما ایرانی ها مگه خودش برای کجاست ؟ ببخشید مگه شما ایرانی نیستید . نه دخترم ما افغانستانی هستیم ... برو تو خونه سرما میخوری چشم میرم ... ببخشید اسمتون چیه ؟ خدیجه در حیاط رو بستم لرز افتاد به جونم اومدم تو اتاق رفتم کنار بخاری... ❌⛔️ 📣 💠دوستان عزیز اگر میخواید بقیه.ی رمان رو یک جا بخونید، با پرداخت هزینه حق اشتراک که ۶۱٠۴۳۳۷۴۹۶۶۳۷٠۴٠ بانک ملت لواسانی عزیزان بعد از واریز، فیش پرداخت رو به پی وی ایشون ارسال کنید👇👇 تا کل رمان در اختیار شما قرار بگیرد🌹 @Mahdis1234 عزیزان ایشون👆 ادمین تبلیغ کانال هستند و هیچ گونه اختیاری در روند رمان کانال ندارند به هر دلیلی به غیر از خرید رمان حق الناس میباشد پارت اول نرگس https://eitaa.com/Narges1343/2