eitaa logo
[نگاه ِ تو]
292 دنبال‌کننده
483 عکس
47 ویدیو
2 فایل
‌ من، بی نام ِ تو‌ حتی یک لحظه‌ احتمال ندارم. چشمان تو‌ عین الیقین من،‌ قطعیت "نگاه ِ تو‌" دین من است.‌‌‌ [قیصر امین‌پور] ‌ ‌ 🌱 روایت لحظه‌های زندگی 🌱‌ ‌ ‌ برای معاشرت: @MoHoKh ‌ ‌صفحه اینستاگرام: @fatemehakhtari14‌ ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ ‌📚 نشست و برخاست‌هایم را باید کنترل کنم و گپ زدن با اشخاص را. با هر کسی نمی‌شود نشست و گپ زد. ما معمولا رعایت این نکته را نمی‌کنیم. @Negahe_To
‌ ‌📚 همان بهتر که آدم، کم و گزیده حرف بزند. @Negahe_To
‌ ‌📚 نیویورک، عظمتی است ترس‌آور که به قصد منفرد کردن آدم ساخته شده. حتی نام‌ها نیز در این شهر معنی خودشان را از دست داده‌اند. بیخود نیست که خیابان‌ها را نمره‌گذاری کرده‌اند. آخر چطور می‌شود به سینه چنان غول‌هایی یک پلاک زد که مثلا کوچه فلانی؟ صرف‌نظر از اینکه یک اسم، یعنی یک سرنخ به یک سُنّت و اینجا کدام سنّت است؟ و مثلا من به کشف نیویورک رفته بودم و بعد درآمد که به قصد گم کردن خود باید به نیویورک رفت. یعنی رسیدن به احساس هیچی و پوچی خود. @Negahe_To
‌ ‌ ‌چرا چهره‌های رنج‌کشیده این‌همه اصالت دارند؟ @RadioP0l
‌ ‌ ‌تویی بهانه آن ابرها که می‌گریند بیا که صاف شود این هوای بارانی @Negahe_To
هدایت شده از بِرکه 🍃
.🍃 اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنَا فِیمَا مَضَی مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ خداوندا اگر در روزهای گذشته شعبان ما را نیامرزیدی، پس در روزهای باقیمانده بیامرز.🤲 @berrrke
‌ ‌ ‌مگه نگفتی برای خواهرت نوبت گرفتی، پس چرا فامیلی‌هاتون با هم فرق می‌کنه؟ به صورتِ کلافهِ منشی لبخند می‌زنم و می‌گویم: «رفیقمه اما عین خواهرمه.» مردد نگاهم می‌کند. شبیه کسی که یک جمله فانتزی و غیرواقعی شنیده. «یعنی این پسرکوچولو، بچه رفیقته؟» موهای لخت پسرم را از روی پیشانی سفیدش کنار می‌زنم و سرم را به نشانه تایید پایین می‌آورم. «پس مامانش کو؟ الان نوبتشه که بره داخل.» اطراف را نگاه می‌کنم تا اتاق پزشک را پیدا کنم. «چند دقیقه طول می‌کشه تا مامانش برسه، خودم باش میرم تا مامانش بیاد.» سکوت می‌کند. «خیالتون راحت باشه. هر چی درباره مریضیش لازمه رو می‌دونم.» با دستش اتاق پزشک را نشانم می‌دهد. دیگر خبری از تردید در چشم‌هاش نیست. به روال شماره عشق‌ها (خواهرزاده‌ها) و بر اساس سن، می‌شود بین عشق دوم و سوم. چند ماه کوچک‌تر از ساره، و چند ماه بزرگ‌تر از علی. اسمش را گذاشته‌ام عشق دوستاره. از وقتی به دنیا آمد، نگران بودم که موقع زبان باز کردن می‌خواهد به چه اسمی صدایم کند. به خصوص که اسم خاله خودش هم (خاله واقعی، خاله خونی یا چی؟) فاطمه بود. روزی که بی‌مقدمه، «خاله اِصتِفان (مخفف اصفهان!)»، صدایم کرد، شادی قشنگی دوید در رگ‌هایم. امروز برایم صوت گذاشته. سه تا صوت چند ثانیه‌ای و نصفه نیمه که بیش از بیست بار گوش دادمشان. در ذهن کودکانه و شیرینش، سه دقیقه، کم‌ترین زمانی است که من برای گذراندن فاصله چهارصد کیلومتری اصفهان تا تهران نیاز دارم. @Negahe_To
هدایت شده از [ هُرنو ]
«اللَّهُمَ‏ أَغْنِنِی‏ بِحَلَالِکَ‏ عَنْ‏ حَرَامِکَ‏ وَ بِفَضْلِکَ عَمَّنْ سِوَاکَ» همین آخدا. @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
‌ ‌ 🌱 داشتن آدمایی که تو رو بلد باشن از رزق‌های خاص خداست! @Negahe_To