eitaa logo
[نگاه ِ تو]
270 دنبال‌کننده
435 عکس
43 ویدیو
3 فایل
‌ من، بی نام ِ تو‌ حتی یک لحظه‌ احتمال ندارم. چشمان تو‌ عین الیقین من،‌ قطعیت "نگاه ِ تو‌" دین من است.‌‌‌ [قیصر امین‌پور] ‌ ‌ 🌱 روایت لحظه‌های زندگی 🌱‌ ‌ ‌ برای معاشرت: @MoHoKh ‌ ‌صفحه اینستاگرام: @fatemehakhtari14‌ ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ ‌ ‌خیلی وقت بود کتابی نخوانده بودم که دلم نخواهد تمام بشود. فصل‌های آخر را چنان قطره‌چکانی می‌خواندم که انگار قطرات ارزشمند دارویی است که دارد تمام می‌شود اما بدن من وابسته شده به دوز مصرف روزانه‌اش. برای همین است که از دیروز که کتاب را در حلقه تمام کرده‌ایم، مثل کسی شده‌ام که چیز ارزشمندی را گم کرده است؛ چیزی از جنس نگاه ابوحامد، نجواهای دکتراحسان، صدای نوزادان تازه متولد شده در بیمارستان، غربت و ترس کوچه پس‌کوچه‌های البوکمال و معجزه‌های مداوم خانم‌جان. ‌ ‌این کتاب، واقعا خواندنی است. یک روایت لطیف، تازه، واقعی و بی‌اغراق است از یک تجربه ناب. از پرستاری در خاک سوریه و سینه به سینه داعش. روایتی از روزهایی که هنوز آنقدر از آن فاصله نگرفته‌ایم که رنگ کهنگی به خود گرفته باشد.‌ ‌ ‌خداقوت به دکتراحسان، راوی عزیز کتاب و خانم زینب عرفانیان، نویسنده توانمند این روایت.‌ ‌ ‌ ‌پ.ن. متاسفانه بعد از چندین چاپ، هنوز ایرادات ویرایشی کتاب به صورت پررنگ، آدم را موقع خواندن کتاب اذیت می‌کند که امیدوارم در چاپ بعدی همه‌شان اصلاح شود‌.‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ @Negahe_To
‌ ‌ با خواندن کتاب، حس گنگ و مبهمی دارم. زخم شیر، یک مجموعه یازده‌تایی از داستان‌های کوتاه است. جملات کوتاه کوتاه و جذاب، تنوع بالای کلمات، نگو نشان بده‌های عالی و بیان دلنشین یک عالمه جزئیات بدون اینکه برایت خستگی به ارمغان بیاورد، از زیبایی‌های این کتاب است. از تجربه خواندن این کتاب، بسیار راضی‌ام. اما از ایده و پیرنگ بعضی داستان‌هایش، از پایان‌های اصغر فرهادی‌طورش، از ابهام‌های آزاردهنده‌اش، از تلخی گزنده احوالات زن‌هایش، حالم بد است. دلم می‌خواهد در آن روزهایی که آقای صمد طاهری، نویسنده کتاب، مشغول چیدن هنرمندانه این کلمات در کنار هم بوده، می‌توانستم به عمق افکارش نفوذ کنم. دلم می‌خواهد بتوانم فضایی که ذهنش در آن سِیر می‌کرده را خوب بشناسم. کتاب را گذاشته‌ام دم دست. چون می‌دانم آن لحظه‌هایی که ذهنم خالی می‌شود از کلمه، آن لحظه‌هایی که در متن‌ها، گیر نگو نشان بده می‌افتم، اساسی به کارم می‌آید. @Negahe_To
‌ ‌ کتاب را روزهای آخر مردادماه در حلقه ششم کتاب‌خوانی‌مان تمام کردم. "پروانه‌ها گریه نمی‌کنند"، خرده روایت‌هایی به قلم خانم مرضیه اعتمادی است درباره تفاوتی به نام معلولیت. پانزده روایت واقعی از زندگی پانزده خانواده که هر کدام یک جوری با بحث معلولیت گره خورده‌اند. نویسنده، هر چند روایت پروانه معلول خودش، زینب خانم را در این کتاب بیان نکرده اما جنس و حس کلماتش در تمام سطرهای کتاب، نشان از یک زخم آشنای قدیمی دارد. روایت‌ها، بدون نیاز به واسطه‌ای، مستقیم می‌روند یک جایی در اعماق دلت می‌نشینند. همزمان که گزندگی زخم‌شان، قلبت را خراش می‌دهد، نور امیدبخش‌شان هم کامت را شیرین می‌کند. راوی روایت‌ها، گاهی مادر یک پروانه است، گاهی پدر و گاهی هم خواهر. این تغییر راوی در داستان‌ها از زیبایی‌های کتاب است و کمک می‌کند که مخاطب از خواندن روایت‌ها خسته نشود. هر چند نحوه پرداختن به روایت‌ها یکدست و یکسان نیست. بعضی‌ها کوتاه و بعضی بلند است و البته در چندتایی از روایت‌ها، خواننده در پایان داستان، با یک سری سوال بی‌جواب یا ابهام در ذهن، رها می‌شود. ایده نامگذاری فصل‌های مختلف از مصرع‌های شعرهای قیصر امین‌پور، فوق‌العاده زیباست. بزرگ‌ترین چیزی که کتاب کم دارد، تصویر است؛ بخصوص تصویر دستاوردهای پروانه‌ها که جایش در متن کتاب بسیار خالی‌ست. مهم‌ترین ایراد کتاب را هم شاید بتوان به طرح جلد گرفت. با توجه به محتوای کتاب، عکس روی جلد، به معنای واقعی کلمه، نازیباست! این کتاب را تلاشی بسیار ارزشمند و قابل تقدیر می‌دانم که به خوبی توانسته دست مخاطب را بگیرد و گوشه‌هایی هر چند اندک از زندگی پروانه‌ها، شرایط، مشکلات، نگرانی‌ها و آرزوهایشان را بی‌پرده و صمیمی نشان دهد. خواندن کتاب را به همه توصیه می‌کنم. هم به افراد به ظاهر سالم جامعه، تا درک درستی از تفاوتی به نام معلولیت پیدا کنند؛ و هم به افراد به ظاهر معلول جامعه، تا نور امیدی باشد در زندگی‌شان برای ادامه دادن و ناامید نشدن. پ.ن. فکر می‌کنم برای توصیه به خواندن کتاب، باید حتما مادران باردار و مادرانی که نوزاد یا کودک دارند را از آن "همه" استثنا کنم. از آنجا که حجم نگرانی و اضطراب‌های یک مادر چه در دوران بارداری و چه در چند سال اول تولد نوزاد بسیار بالاست، خواندن کتاب را در این روزها به هیچ‌وجه توصیه نمی‌کنم. @Negahe_To