جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سرِ مرا به جز این در، حواله گاهی نیست
#شعر
#حافظ
#صبح_شد_خیر_است
@Negahe_To
هدایت شده از ذوالنون
•°🍁
کاش
بادبادک بودم
ناغافل
نخ قرقرهام درمیرفت
از قضا، باد مرا میانداخت
وسط صحن حرم
#دلتنگیهای_یک_زبانشناس
@zonnoon
امروز یه استاد کاردرست و حسابی گفت:
"خوب دیدن، خوب شنیدن و خوب تجربه کردن کمک میکنه بتونیم توی این دنیا هر روز به نسخه بهتری از خودمون تبدیل بشیم. پس تا فرصت هست، خوب ببینید، خوب بشنوید و خوب تجربه کنید."
#رزق
@Negahe_To
از لذتها و زیباییهای دنیا برای من، گل هدیه دادن و گل هدیه گرفتنه. وقتی این هدیه رو از یه رفیق بگیرم لذتش برام دو برابر میشه. اگه با دست خودشم برام قلمه زده باشه که دیگه نگو! غرق لذت میشم😍
ایشالا طعم شیرینش به زودی نصیب قلبهای مهربونتون بشه🌹
پ.ن. ربط املت به گلدون هم مشخصه دیگه🤪
#روایت_زندگی
#رفیق_عزیز
@Negahe_To
مدام جیغ میکشید. بهجا و بیجا. پسرک آرام و خوشقلب و مهربان ما یکدفعه غیرقابل تحمل شده بود. خودش در این سالها ما را اینجور بار آورده بود که انتظاری جز خوب بودن از او نداشته باشیم. حالا از رفتارها و بدقلقیهایش کلافه بودیم. به مشاور پناه بردیم. نسخهاش صبوری بود. گفت آن وقتی که دارد خرابکاری میکند، آن وقتی که دارد بلایی سر نوزاد جدید میآورد، به جای عصبانی شدن و دعوا کردن، بنشینید کنارش و با او حرف بزنید. بپرسید چی دارد اذیتش میکند. بپرسید چرا میخواهد این کار را بکند. بپرسید تا مجبور شود حرف بزند. بپرسید تا بتواند غمهایی که روی دل کوچکش سوار شده را بیرون بریزد. نسخه سختی بود اما جواب داد. همین که راهی برای بیرون ریختن فشارها جلوی پایش گذاشتیم، همین که بدون تمسخر و تحقیر و توبیخ و قضاوت، فرصت دادیم از آنچه آزارش میدهد حرف بزند، کمکم همه چیز درست شد.
ما دهه شصتیها و حتما دهه پنجاهیها و حتماتر دهه چهلیها، به هزار و یک دلیل، جوری بزرگ شدهایم که تا غم، استخوانمان را نترکاند و خودش، بیاجازه از وجودمان سرریز نشود، لام تا کام حرف نمیزنیم. ما از سالهای اول زندگی، یاد گرفتهایم مسئولیتپذیر باشیم، سنگ صبور باشیم، تکیهگاه امن باشیم. این روزها زیاد پیش میآید که به رفقایم بگویم این توصیههای کتابهای زرد که خودت را دوست داشته باش، تو آدم مهمی هستی، تو خیلی خوبی، خودخواه باش، کاری به بقیه نداشته باش و ... همانقدر که برای دهه هفتادیها و هشتادیها و نودیها سم مطلق است، برای ما خوب و مفید است! برای اینکه ما یک عمر در مسیر عکس این حرفها زندگی کردهایم. برای اینکه دچار افراط شدهایم. افراط در تودار بودن، در صبر کردن، در خروار کردن غمهایمان در دل، در زیر بار فشارها له شدن و دم نزدن، در ترس از گفتن نیازها، ترس از قضاوت شدن، در احتیاط و مراعات آدمها را کردن، و البته مراعات همه را به غیر از خودت.
حالا که دهه شصتیها دارند حوالی چهل سالگی قدم میزنند، از گوشه و کنار خانهها، زیاد به گوش میرسد که تو چرا انقدر حساس شدی؟ چرا زود عصبانی میشی؟ اصلا نمیشه بات دو تا کلمه حرف زد! معلومه اصلا چته؟ ولی هنوز هم هیچ مشاوری نیست که به دور و بریها بگوید به جای عصبانی شدن، به جای دعوا کردن، به جای قضاوت کردن، به جای فقط انتظار داشتن، چند لحظه با مهربانی بنشینید کنارشان و بپرسید چه چیزی اینطور آشفتهشان کرده. شاید زخمهای قلبشان سر باز کرده. زخمهایی که در این سالها تا توانستهاند رویش را پوشاندهاند بدون اینکه درمانش کنند و حالا همان زخمها عفونت کرده. شاید فشارها از وجودشان سرریز شده. شاید کم آوردهاند. شاید از مسئولیتپذیری خسته شدهاند. شاید فقط کمی همراهی و حق دادن لازم دارند تا دوباره همان آدم خوب این سالها بشوند. من مطمئنم این نسخه جواب میدهد. مطمئنم حال همه ما خوب میشود.
#روایت_زندگی
@Negahe_To
Ehsan Khaje Amiri – Lahze128 (UpMusic).mp3
3.91M
فقط چند لحظه، کنارم بشین
فقط چند لحظه به من گوش کن
هر احساسی رو غیر من، تو جهان
واسه چند لحظه فراموش کن 🌱
#موسیقی_دلنشین
#احسان_خواجهامیری
@Negahe_To
قصد دارم حداقل ده روزی کرکره این خونه نُقلی رو بکشم پایین. قدر اینجا بودنتون رو دارم. اصلا حضور شماست که گرم کرده این خونه رو! برای وقت ارزشمندی که این روزها و شبها اینجا با من سپری کردین صمیمانه ممنونم🌹
ایشالا برمیگردم🌱
#پست_موقت
@Negahe_To
11.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍁 🌨 زور اولین بارون پاییزی بیشتر از زور من بود؛ برا پایین نگه داشتن کرکره این خونه!
لطافت بارون و صدای قشنگش نصیب قلبهای مهربونتون رفقا🌱
@Negahe_To
باران میبارد.mp3
2.18M
یه نگاه به لیست مخاطبهای گوشی بندازین و ببینین برا چند نفر میتونین پیام بدین که:
"خداروشکر که زندهایم و بارون پاییزی سال ۱۴۰۲ رو هم داریم کنار هم تجربه میکنیم توی این دنیا 😍"
@Negahe_To
اگر همین چند هفته پیش وسط خیابان دستم را توی حنا نگذاشته بود، این بار هم جدیاش نمیگرفتم. آن شب که ساعت ده در خیابان، یکدفعه خاموش شد، تازه یادم آمد چراغ بنزین بیچاره دو روز است دارد هشدار میدهد و محلش ندادهام.
از وقتی که فکر گواهینامه گرفتن به سرم زد از پمپ بنزین رفتن متنفر بودم. این تنفر سفت و سخت چند سالی بعد از گرفتن گواهینامه هم رهایم نکرد. همان سالهایی که پیاده نشدن برای بنزین زدن را یک نقطه ضعف بزرگ برای خودم میدیدم. حالا اما قضیه فرق کرده. نه پیاده نشدن را نقطه ضعف میدانم و نه پیاده شدن را نقطه قوت. تازه پمپ بنزین برایم شده جایی دوست داشتنی و پر از قصه!
چند ماشین فاصله داشتم تا برسم به سکو. فرصت خوبی بود که سوژه قصه امشبم، یعنی مسئول سکویی که قرار بود برایم بنزین بزند را از دور رصد کنم. با حدود شصت سال سن، زیادی تیز و فرز به نظر میآمد. پوست سفید صورت با ته ریش سفیدش ترکیب جالبی ساخته بود. نیمی از موهای جلوی سر ریخته بود و دو خط عمیق چروک روی گونههای استخوانیاش خودنمایی میکرد. همه چیز را به دقت نگاه میکرد. حواسش جمع همه بود. اما موقع حرف زدن زیادی ساده حرف میزد. ساده و بیخیال.
حالا یک ماشین با سکو فاصله داشتم. با صدای بلند در جواب رانندهای که دورتر بود گفت "امری دیگه باشه در خدمتم" و در ادامه، به آرامی و زیر لب فحشی نصیب راننده کرد! نوبت من شد. آمد کنار شیشه. چشمش که به چادرم افتاد، اخمهایش را در هم کشید. مکثی کرد و گفت: "حالا میام". بعد هم رفت سمت ماشین سکوی کناری. راننده ماشین، دختری با موهای اتو کشیده طلایی رنگ بود. رژ قرمز جگری را با رنگ شال ست کرده بود. از رفتار مرد خندهام گرفت. پیاده نشدم. در سکوت نگاهش کردم تا کارش تمام شود. وقتی به سمت ماشینم برگشت نگاهش گره خورد به نگاهم. لبخند زدم. انتظارش را نداشت. اخمهایش باز شد و کارت بنزین را از دستم گرفت.
#روایت_زندگی
@Negahe_To
هدایت شده از بَهارنارنج🍊
🌙🌊
توی سریال دنیای شیرین دریا یه قسمتی هست که دریا برای درس زبان به مشکل میخوره. کتاب و دفتراشو پاره میکنه و میگه دیگه دلش نمیخواد ادامه بده.
مادر کاغذ پاره ها رو جمع میکنه و میاره تو اتاق. کنارش میشینه بهش میگه:
آدم از دردش فرار نمیکنه.
باهاش رو به رو میشه.یا خودش درمونش میکنه یا به یه مَحرم میگه که براش درمون کنه.
#دنیای_شیرین_دریا📽
#دیالوگ
@bahaarnarenj