💞﷽💞
#مجنون_تراز_من🌿
#قسمت_صد_و_سی_و_نه
به قلم #نون_حِ🌿
با همکاری #زِ_میم🌿
منتظر موندم بخوابه
خوابید دستهام باز کردم از دورش
نگاهی به صورتش انداختم بوسه ای روی گونش زدم
آروم بلند شدم رفتم بیرون
پنجره باز کردم کمی با خدام صحبت کردم بلکه آروم بشم
کمی که اروم شدم بلند شدم نماز شبم بخونم احساس کردم کسی پشتمه برگشتم دیدم زینبه داره به من نگاه می کنه
زینب: چرا بیداری؟
-زینبم چرا نخوابیدی شما؟ من کاری باید انجام بدم
زینب: تو نباشی خوابم نمیبره ، چیکار؟
-نماز بخونم
زینب: هنوز اذان نگفتن که
-می دونم ،،،، من نماز شب می خونم
زینب: آهان ، باشه منتظرت می مونم
-می خوای توام بیای بخونی بعد باهم بریم بخوابیم؟
زینب: من بلد نیستم
-یادت میدم عزیزم ، بریم وضو بگیریم
زینب: بریم
وضو گرفتیم
-باید ۴ تا نماز دو رکعتی بخونی مثل نماز صبح فقط نیت نماز شب باید بکنی
بعد یک نماز دو رکعتی به نام شَفْعْ باید بخونی
اینجوریه که ، در رکعت اول آن بعد از حمد، سوره ناس و در رکعت دوم بعد از حمد، سوره فلق باید بخونی....
✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿
#ادامه_دارد
▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞
#مجنون_تراز_من🌿
#قسمت_صد_و_چهل
به قلم #نون_حِ🌿
با همکاری #زِ_میم🌿
یک نماز دیگه هم بعد نماز شغع به نام نماز وَتْر باید بخونی که یک رکعتی هست باید بعد از حمد سه بار سوره توحید و یک بار سوره «فلق» و یک بار سوره «ناس» بخونی و میتونی یک سوره تنها بخونی. ، بعد دستها را برای قنوت بهسوی آسمان بالا میبری و حاجات خود را از خدا میخواهی و برای چهل مؤمن دعا میکنی؛ و طلب مغفرت میکنی و هفتاد مرتبه میگی: «استغفرالله ربّی و اتوبُ الیه.»
از پروردگار خود طلب آمرزش و مغفرت میکنی.
بعد ۷ بار میگی «هذا مقامُ العائذٍِ بکَ منَ النّارِ» ؛ یعنی این است مقام کسی که از آتش قیامت به تو پناه میبرد؛ و بعد از آن ۳۰۰ مرتبه میگی: «العفو» و بعد میگی: «ربّ اغفرلی و ارحمنی وتُب عَلیَّ انّکَ انتَ التّوابُ الغفُورُ الرّحیم.»
بعد رکوع و سجده میری تشهد می خونی و سلام میدی
زینب: اووه سخت به نظر میاد ولی باشه
-سخت نیست خیلی قشنگه فقط با آرامش بخون
زینب: باشه
بعد شروع کردیم به خوندن
تموم که شد به سجده رفتم و بازم با خدا صحبت کردم و آرامش وجودم گرفت...
✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿
#ادامه_دارد
▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞
#مجنون_تراز_من🌿
#قسمت_صد_و_چهل_و_یک
به قلم #نون_حِ🌿
با همکاری #زِ_میم🌿
سرم بلند کردم زینب کنارم بود
-قبول باشه
زینب: از شما هم قبول باشه
با لبخند توی تاریکی شب نگاهش کردم و روی پیشانی اش بوسه ای زدم
-بریم بخوابیم دیگه ساعت ۱ شده
زینب: بریم
رفتیم تو اتاق بغلش کردم و خوابیدم
نماز صبح بیدار شدم صداش کردم بیدار شد و بعد نماز صبح بازهم خوابیدیم
صبح بیدار شدم رفتم نون بربری گرفتم اومدم صبحانه آماده کردم رفتم تو اتاق
نشستم کنار تخت دستم بردم لای موهاش
-زینبم بلند شو خانومم ، پاشو صبحانه آماده کردم برات
زینب: خوابم میاد دیشب نخوابیدم خوب
-پاشو دیگه تنبلی نکن پانشی خودم بلندت می کنماا
متکا برداشت به طرفم پرتاب کرد
زینب:.اهههه بزار بخوابمم
خندم گرفته بود شدیدا
با خنده گفتم : باشه هرجور راحتی
رفتم تو آشپزخونه نامردی نکردم پارچ ابو برداشتم و پر آب کردم آبش ولرم بود
رفتم تو اتاق خوابیده بود
یک دو سه ریختم روش یهو بلند شد و جیغ کشید
همیشه تو اتاقم دمپایی بود دمپایی برداشت دنبالم
از خنده دل درد گرفته بودم و اونم حرصی شده بود...
✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿
#ادامه_دارد
▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞
#مجنون_تراز_من🌿
#قسمت_صد_و_چهل_و_دو
به قلم #نون_حِ🌿
با همکاری #زِ_میم🌿
آخر سر با مخ خوردم تو دیوار و زینب خانوم به من رسید دمپایی پرت کرد سمتم من جاخالی دارم خورد به میز گلدون و گلدون افتاد
یاااا خدااا
خداروشکر رو فرش افتاده بود نشکست ولی خاک هاش ریختن
-ببین چیکار کردی زینب خانوم
زینب: تو کردی من نکردمم حقته تازه می خواستم از خونه بندازمت بیرون
افتادم کف زمین و می خندیدم خندم که تموم شد پاشدم خاک انداز آوردم و خاک جمع کردم
خاک خشک بود کثیف کاری نشده بود
بعد رفتیم نشستیم سر میز و صبحانه خوردن آغاز کردیم
انگار با من قهر بود
-یادم باشه هیچ وقت دیگه تو خونه از این کارا نکنم وگرنه معلوم نیست بعدش چی بشه حتما دیگه میندازیم بیرون
زینب: بله که میندازم ، هی میگم خوابم میاد گوش نمیدی تمام تخت و لباس هامو خیس کردی عوض کردم
-وقتی بلند نمی شی همین میشه دیگه گفتم بلند نشی خودم بلندت می کنم حالام اخمات باز کن عه عه عه
گوشیم زنگ خورد حاج آقا احمدی بود: الو
-سلام حاج آقا
حاج آقا احمدی: سلام رضا جان خوبی؟
-الحمدلله شما خوبی ؟...
✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨✨🌿✨✨🌿
#ادامه_دارد
▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞
#مجنون_تراز_من🌿
#قسمت_صد_و_چهل_و_سه
به قلم #نون_حِ🌿
با همکاری #زِ_میم🌿
حاج آقا احمدی: شکر ، رضا جان زنگ زدم بگم نزدیک محرمه دیگه بنر آماده کردیم فردا بیا بزن یه جلسه هم برگزار می کنیم فردا که هرکس مسئولیتش مشخص بشه هفته دیگه محرمه
-بله حاج آقا چشم حتما من فردا میام
حاج آقا احمدی: ایشالا عاقبت بخیر بشی جوون سال پیش خیلی خوب پیش رفت مراسم دست شما و همه دوستاتون درد نکنه خیلی زحمت کشیدید
-خواهش می کنم حاج آقا وظیفه ما اینه که به اهل بیت علیهم السلام خدمت کنیم
حاج آقا احمدی: سلامت باشید ، خب رضا جان کاری نداری؟
-نه حاج آقا زحمت کشیدید یاعلی مدد
حاج آقا احمدی: درپناه حق
زینب: چی شده؟
-یه هفته دیگه محرمه باید مسجد راه اندازی کنیم برنامه داریم فردا باید برم کمکشون
زینب: آهان
-چقدر زود گذشت
زینب: آره
صبحانمونو خوردیم و جمع کردیم
-خب حالا چیکار کنیم؟
زینب: سینما رفتن رو دوست دارم،کتابخونه رو هم دوست دارم
آشپزی هم کنیم ، فیلم هم ببینیم...
✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿
#ادامه_دارد
▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞
#مجنون_تراز_من🌿
#قسمت_صد_و_چهل_و_چهار
به قلم #نون_حِ🌿
با همکاری #زِ_میم🌿
-اووووووه ، باشه همش انجام میدیم ولی همش امروز نه
بعد از ظهر بریم کتابفروشی و بازار الانم فیلم ببینیم بعدم آشپزی کنیم باهم
سینما هم فردا بریم
زینب: باشه
-خب بریم امروز به سلیقه اقاتون فیلم ببین فردا به سلیقه شما
زینب: باش
فیلم سینمایی هزارپا دیدیم
تموم شد
-خب حالا بریم آشپزی کنیم ، غذا چی درست کنیم؟
زینب: اممم ماکارانی
-باشه
رفتم مواد غذایی آوردم و شروع به درست کردن کردیم کلی هم من گنده کاری کردمو زینب حرص خورد و خندیدیم
ناهار درست کردیم تا دم بکشه رفتیم نماز خوندیم.
بعد ناهار رفتم تو اتاق تا استراحت کنم زینب هم اومد پیشم و باهم خوابیدم
سر ساعت گوشیم زنگ زد زینب هم بیدار کردم آماده شدیم رفتیم باغ کتاب
ماشین پارک کردم دستهای همدیگه مثل همیشه گرفتیم و وارد شدیم
-زینب جان هر چیزی که دوست داشتی و خوشت اومد بهم بگو بخریم هرر چیزی خب؟ کاری به قیمتش نداشته باش
زینب: اینجوری اسراف میشه
-هر چیزی که خوشت اومد و نیاز داشتی خانوم گل
زینب: باشه
کلی کتاب خریدیم با لوازم تحریر
بعد از اونجا رفتیم بهارستان لباس براش بخرم اونجا هم براش لباس خریدم و یه دست لباس خونگی به سلیقه زینب بانو خریدم
یه لباس هم براش خریدم که فقط و فقط مخصوص خودم باشه و برای من بپوشه کارامون تموم شد رفتیم مسجد نماز خوندیم و بعد رفتیم خونه....
✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿
#ادامه_دارد
▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
دُڪتُرَمگُفت:
مَریضاَسـتدَلَشرابِبَرید،
گِرِهبَرپَنجِرِهفولـٰادِخُراسـٰانبِزَنید…💔
#امام_رضا|#اربعین
@One_month_left
آقایامامحسینِعزیز،
شماساکنِهمیشگیِسمتچپِ
قفسہسینہیِتکتکِماروسیاههاهستیا
نکنہنگاهتوازمونبدزدی؟!
روسیاهیم؟!
قبول..
نوکرِخوبینیستیم؟!
اینمقبول..
ولیشماهمہرومیخرینمگہنہ؟!
میشہمارمبخرین؟!
لطفا . . .♥:)
@One_month_left
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•♡یه کنج از حرم بهم جا بده دلم تنگته خدا شاهده♡•🌿🥺
@One_month_left