eitaa logo
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
110 دنبال‌کننده
2هزار عکس
887 ویدیو
7 فایل
_هَرڪه‌پُرسید‌چہ‌دارَد‌مَگَر‌اَز‌دارِجهآن _هَمہ‌یِ‌دارو‌نَدارَم‌بِنِویسید‌"حُسِین"😌❤️ تولد کانالمون: ۱۴۰۱/۳/۱۸🙂♥ شرایط👇🏻😉 https://eitaa.com/joinchat/681050625C8a6d8f6ea0
مشاهده در ایتا
دانلود
🛑فوری🛑 شبکه 12: اسرائیل با هماهنگی آمریکا علیه ایران امشب اقدام خواهد کرد ♻️👇🏻 پوشش فوری اخبار/عضوشوید🔥 https://eitaa.com/joinchat/224592304C95eb02edcc
🛑فوری🛑 کابینه جنگ اسرائیل: حمله سریع به زیرساخت‌های ایران خواهیم کرد ♻️👇🏻 پوشش فوری اخبار/عضوشوید🔥 https://eitaa.com/joinchat/224592304C95eb02edcc
🛑فوری وزارت امور خارجه ایران تکرار کرد: در صورت هرگونه تجاوز به جمهوری اسلامی ایران، پاسخ ما فوری، قاطع و قاطع خواهد بود. ♻️👇🏻 پوشش فوری اخبار/عضوشوید🔥 https://eitaa.com/joinchat/224592304C95eb02edcc
💞﷽💞 🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 زینب صدای ضبط کم کرد و تکیه داد به در و دستش زیر سرش گذاشت و منو نگاه می کرد : با تو که باشم تموم میشه روزای غمگینم به زندگی همیشه خوشبینم خوبه که هر روز تورو میبینم با تو این روزا برای من خیلی خوشاینده چه حس خوبی داره آینده وقتی که چشات دارهه میخنده خوشحالم واسه روزای خوبی که قراره با تو باشم تو خلوت تو عاشقونه جا شم بخوابم و به شوق دیدن تو پاشم آهنگ تموم شد زینب: قربون صدای قشنگت بشم که همه خواننده های دنیا در برابر تو هیچی نیستن -فدای این دلبری هات بشم من رسیدیم ، ماشین جایی پارک کردم ، دست زینب گرفتم و باهم وارد شدیم . اول رفتیم تو نمایشگاه و غرفه خوراکی هارو پیدا کردیم -خب ، هرچی دوست داری بگیر زینب دوتا چیپس نمکی برداشت ، دوتا پفک و منم دو ورق لواشک با آب معدنی -همین؟ زینب: آره عزیزدلم حساب کردم و اومدیم بیرون . نگاهم به زمین بود و آروم قدم می زدیم که زینب گفت : رضا جانم میشه یه چیپس و پفک بهم بدی -بزار یه جا پیدا کنیم بشینیم ، چشم ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞 🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 زینب : نه الان می خوام میشه بدی؟ یه چیپس و پفک در اوردم و بهش دادم زینب: الان میام کمی عقب تر رفت و چیپس و پفک رو به طرف چند بچه که کنار خیابون نشسته بودن گرفت و با لبخند برگشت اومد کنارم و دستم گرفت از کار قشنگش منم لبخند زدم جایی برای نشستن پیدا کردیم و زیر انداز انداختیم و نشستیم . پفک و چیپس باز کردیم و سفره اش کردیم . همون طور که داشتیم می خوردیم زینب گفت :آقاااایی؟....یه سوال -جونم؟ زینب: اگه دنده 4 توی رانندگی یه دفعه دستی بکشی چی میشه ؟؟ -خوب معلومه ! ماشین دورِ خودش میچرخه زینب: همونجوری دورررررت بگرررردمم با ذوق دست هام دور کمرش حلقه کردم -من دورت بگردم با این دلبریااات آخه ، الان چه وقته این حرف بود که دست و بالم بسته است خندید و پفکی به طرفم گرفت : بگو آ آ آ خندیدم و گفتم : آ آ آ پفک داخل دهنم گذاشت ، از دست این کاراش خنده ام گرفته بود و خودشم خنده اش گرفته بود . منم چیپس برداشتم و به سمتش گرفتم ، دهنش باز کرد و منم چیپس داخل دهنش گذاشتم بعد از خوردن چیپس و پفک و لواشک بلند شدیم و شروع به قدم زدن کردیم . همین طور که قدم می زدیم یه جارو انتخاب کردیم که عکس بگیریم . زینب: بیا با گوشی من بگیر گوشی رو ازش گرفتم و روشنش کردم ، یکی از عکس هام که کربلا ازم گرفته بود رو گذاشته بود روی صفحه ی گوشیش ، لبخندی زدم و دوربین اوردم و کلی عکس گرفتیم. ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞 🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 وقتی خواستیم برگردیم خونه گفتم : الان خیابون ها خلوته ،شما بشین پشت فرمون زینب: رضا یکم می ترسم -شما خیلی تمرین کردی ، اصلا نترس ، بشین تا دیگه راحت بتونی بری و بیای ، بشین بانو خودم هوات دارم زینب نشست پشت فرمون -خب قانون هامون که یادت نرفته؟ قانون اول چی بود؟ زینب: نه اصلا ، قانون اول قبل استارت بگیم بسم الله الرحمن الرحیم -باریکلا بسم الله گفت و ماشین روشن کرد و بعد زدن راهنما ، راه افتاد تا برسیم خونه خیلی عالی حرکت کرد . -خیلی عالی بود بانو ، دیدی تو میتونی زینب: اهوم ، ممنونم ازت -قابل شمارو نداره بانوی من لبخند مهربونی زد ، وارد خونه شدیم . من رفتم لباس هام عوض کردم و مسواک زدم و تمام کار هام کردم و رفتم تو اتاق زینب جلوی آینه وایستاده بود و داشت به مو هاش عطر مخصوص میزد . با دیدن من از توی آیینه بهم لبخند زد . رفتم روی تخت نشستم . لباس خواب پوشیده بود ، یه لباس آستین بلند که پتش سیاه بود و جلوش سفید با استین هایی که سفید و سیاه بود و روشون قلب های طلایی رنگ داشت .شلوارش هم چاک داشت . این لباسش رو خیلی دوست دارم. ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞 🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 کارش که تموم شد اومد و نشست روی پام . صورتش قاب گرفتم و به چشم هاش خیره شدم . -کاش می شد بفهمم چه سری درون چشمان تو نهفته است که اینگونه مرا سرمست تو می کند . لبخند دلبرانه ای زد و گفت : فدای آقای شاعرم بشم سرش توی سینه ام گذاشتم -خدا نکنه بانو ی من زینب: رضا -جون رضا؟ زینب: خواستم بگم هيچ مُسَكِني به اندازه آغوش تـــو ،من رو آرومم نمیکنه جاناا -زینب بانو امشب خیلی شیطون شدیا حواست هست؟ ازم جدا شد و خندید -تکلیف من پیش این همه دلبری چیه خانم معلم؟ زینب: تکلیفت اینکه بیا بازی کنیم -چی بازی؟ زینب: مجسمه بازی، بازی به این شکله که اولش سنگ کاغذ قیچی بازی می کنیم...سه باریه...کسی که باخته باید دراز بکشته یا ی حالت ثابت بگیره... حالا کسی که برنده شده 2 دقیقه وقت داره تا طرف مقابل رو از حالت مجسمه و ثابت بودن در بیاره...اما اگر موفق نشد در عوض طرف بازنده میتونه ی حکم داشته باشه ، یعنی هر چی بخواد اون یکی باید انجام بده . قبول؟ -امشب قشنگ بازیت گرفته هااا ، قبوله ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
رفقا میدونید که از بیست و پنجم پلیس مبارزه با کشف و حجاب و این مسائل رو شروع کرده؟
ببینید بزارید یه چیز بگم اگه میخواین فیلم ادمای توی خیابون که کشف حجاب کردن بگیرید حتما باید اون گردی چهره واضح تو فیلم مشخصه باشه که اون هوش مصنوعی بتونه چهره رو تشخیص بده از راه دور و چهرهِ نصفه فایده نداره ولی اگر توی یکی مغازه کشف حجاب زیاد باشه مثلا بیشتر3نفر حتی اگ چهره ها مشخص نباشه مشکلی نداره فقط اون مغازه با تابلوش که مشخص باشه چه مغازه ای هست ، برای پلمپ کافیه بیشتر تمرکزتون رو روی مغازه ها بزارید تا ادمای توی خیابون درضمن تمام نیرو های انتظامی پلیس موظف به تذکر به حجاب هستند حتی راهنمایی رانندگی پس، اگه دیدید یک جا خیلی کشف حجاب زیاده و تجمع شده مثل کافی شاپ، یا لوازم ارایشی میتونید به پلیس بگید و اگه پلیس سهل انگاری بکنه میتونید گزارش بدید که پلیس سهل انگاری کرد درضمن تمام فیلم هارو مخفی بگیرید اصلا نباید متوجه بشن دارید فیلم میگرید