💚به-وقت-سوره واقعه💚
معجزات حیرت آور واقعه:
💚هرکسی به بهشت و صفات آن مشتاق است باید (سوره واقعه) را بخواند.
💚هر کسی واقعه را هر شب پیش از آنکه بخوابد، بخواند خداوند را در حالی ملاقات میکند که صورتش مثل ماه میدرخشد.
💚هر کسی هر شب جمعه آن را بخواند خداوند او را دوست دارد.
💚هر کسی بعد نماز عشا بخواند رزق او فزونی یابد.
💚هر کسی واقعه را بخواند از غافلان نخواهد بود.
💚هر کسی واقعه را بخواند در دنیا سختی و فقر و آفتی از آفات دنیا نبیند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ ﴿١﴾
لَیْسَ لِوَقْعَتِهَا کَاذِبَةٌ ﴿٢﴾
خَافِضَةٌ رَافِعَةٌ ﴿٣﴾
إِذَا رُجَّتِ الأرْضُ رَجًّا ﴿٤﴾
وَبُسَّتِ الْجِبَالُ بَسًّا ﴿٥﴾
فَکَانَتْ هَبَاءً مُنْبَثًّا ﴿٦﴾
وَکُنْتُمْ أَزْوَاجًا ثَلاثَةً ﴿٧﴾ فَأَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ ﴿٨﴾
وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ ﴿٩﴾
وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ ﴿١٠﴾
أُولَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ ﴿١١﴾
فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ ﴿١٢﴾
ثُلَّةٌ مِنَ الأوَّلِینَ ﴿١٣﴾
وَقَلِیلٌ مِنَ الآخِرِینَ ﴿١٤﴾
عَلَى سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ ﴿١٥﴾
مُتَّکِئِینَ عَلَیْهَا مُتَقَابِلِینَ ﴿١٦﴾ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدَانٌ مُخَلَّدُونَ ﴿١٧﴾
بِأَکْوَابٍ وَأَبَارِیقَ وَکَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ ﴿١٨﴾
لا یُصَدَّعُونَ عَنْهَا وَلا یُنْزِفُونَ ﴿١٩﴾
وَفَاکِهَةٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ ﴿٢٠﴾ وَلَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ ﴿٢١﴾وَحُورٌ عِینٌ ﴿٢٢﴾
کَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ ﴿٢٣﴾ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿٢٤﴾
لا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلا تَأْثِیمًا ﴿٢٥﴾
إِلا قِیلا سَلامًا سَلامًا ﴿٢٦﴾ وَأَصْحَابُ الْیَمِینِ مَا أَصْحَابُ الْیَمِینِ ﴿٢٧﴾
فِی سِدْرٍ مَخْضُودٍ ﴿٢٨﴾
وَطَلْحٍ مَنْضُودٍ ﴿٢٩﴾
وَظِلٍّ مَمْدُودٍ ﴿٣٠﴾
وَمَاءٍ مَسْکُوبٍ ﴿٣١﴾
وَفَاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ ﴿٣٢﴾
لا مَقْطُوعَةٍ وَلا مَمْنُوعَةٍ ﴿٣٣﴾وَفُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ ﴿٣٤﴾
إِنَّا أَنْشَأْنَاهُنَّ إِنْشَاءً ﴿٣٥﴾ فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْکَارًا ﴿٣٦﴾
عُرُبًا أَتْرَابًا ﴿٣٧﴾
لأصْحَابِ الْیَمِینِ ﴿٣٨﴾
ثُلَّةٌ مِنَ الأوَّلِینَ ﴿٣٩﴾
وَثُلَّةٌ مِنَ الآخِرِینَ ﴿٤٠﴾
وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ ﴿٤١﴾
فِی سَمُومٍ وَحَمِیمٍ ﴿٤٢﴾
وَظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ ﴿٤٣﴾
لا بَارِدٍ وَلا کَرِیمٍ ﴿٤٤﴾
إِنَّهُمْ کَانُوا قَبْلَ ذَلِکَ مُتْرَفِینَ ﴿٤٥﴾
وَکَانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِیمِ ﴿٤٦﴾
وَکَانُوا یَقُولُونَ أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ ﴿٤٧﴾
أَوَآبَاؤُنَا الأوَّلُونَ ﴿٤٨﴾
قُلْ إِنَّ الأوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ﴿٤٩﴾
لَمَجْمُوعُونَ إِلَى مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ ﴿٥٠﴾
ثُمَّ إِنَّکُمْ أَیُّهَا الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ ﴿٥١﴾
لآکِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ ﴿٥٢﴾
فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ ﴿٥٣﴾ فَشَارِبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْحَمِیمِ ﴿٥٤﴾
فَشَارِبُونَ شُرْبَ الْهِیمِ ﴿٥٥﴾
هَذَا نُزُلُهُمْ یَوْمَ الدِّینِ ﴿٥٦﴾
نَحْنُ خَلَقْنَاکُمْ فَلَوْلا تُصَدِّقُونَ ﴿٥٧﴾
أَفَرَأَیْتُمْ مَا تُمْنُونَ ﴿٥٨﴾
أَأَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ ﴿٥٩﴾
نَحْنُ قَدَّرْنَا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ ﴿٦٠﴾
عَلَى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثَالَکُمْ وَنُنْشِئَکُمْ فِی مَا لا تَعْلَمُونَ ﴿٦١﴾
وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الأولَى فَلَوْلا تَذَکَّرُونَ ﴿٦٢﴾
أَفَرَأَیْتُمْ مَا تَحْرُثُونَ ﴿٦٣﴾
أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ ﴿٦٤﴾
لَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَاهُ حُطَامًا فَظَلْتُمْ تَفَکَّهُونَ ﴿٦٥﴾
إِنَّا لَمُغْرَمُونَ ﴿٦٦﴾
بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ ﴿٦٧﴾
أَفَرَأَیْتُمُ الْمَاءَ الَّذِی تَشْرَبُونَ ﴿٦٨﴾
أَأَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ ﴿٦٩﴾
لَوْ نَشَاءُ جَعَلْنَاهُ أُجَاجًا فَلَوْلا تَشْکُرُونَ ﴿٧٠﴾
أَفَرَأَیْتُمُ النَّارَ الَّتِی تُورُونَ ﴿٧١﴾
أَأَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَهَا أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِئُونَ ﴿٧٢﴾
نَحْنُ جَعَلْنَاهَا تَذْکِرَةً وَمَتَاعًا لِلْمُقْوِینَ ﴿٧٣﴾
فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ ﴿٧٤﴾
فَلا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ ﴿٧٥﴾
وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ ﴿٧٦﴾
إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ ﴿٧٧﴾
فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ ﴿٧٨﴾
لا یَمَسُّهُ إِلا الْمُطَهَّرُونَ ﴿٧٩﴾ تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿٨٠﴾ أَفَبِهَذَا الْحَدِیثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ ﴿٨١﴾
وَتَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ ﴿٨٢﴾
فَلَوْلا إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ ﴿٨٣﴾وَأَنْتُمْ حِینَئِذٍ تَنْظُرُونَ ﴿٨٤﴾ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَلَکِنْ لا تُبْصِرُونَ ﴿٨٥﴾
فَلَوْلا إِنْ کُنْتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ ﴿٨٦﴾
تَرْجِعُونَهَا إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ﴿٨٧﴾
فَأَمَّا إِنْ کَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ ﴿٨٨﴾
فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّةُ نَعِیمٍ ﴿٨٩﴾
وَأَمَّا إِنْ کَانَ مِنْ أَصْحَابِ الْیَمِینِ ﴿٩٠﴾
فَسَلامٌ لَکَ مِنْ أَصْحَابِ الْیَمِینِ ﴿٩١﴾
وَأَمَّا إِنْ کَانَ مِنَ الْمُکَذِّبِینَ الضَّالِّینَ ﴿٩٢﴾
فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ ﴿٩٣﴾
وَتَصْلِیَةُ جَحِیمٍ ﴿٩٤﴾
إِنَّ هَذَا لَهُوَ حَقُّ الْیَقِینِ ﴿٩٥﴾ فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ ﴿٩٦﴾
هدایت شده از محبین
«همسفر مجازی ما باش»
-روایت گری مسیر مشایه
-از زاویه دوربین ما به طور ویژه
نجف،مسیر مشایه و کربلا رو ببینید
-انجام اعمال زیارتی به نیابت از شما
اگر نشد که بیاید کربلا با ما کربلایی بشید
برسون به دست کسایی که جاموندن!!❤️🩹
#فور_واجب
https://eitaa.com/joinchat/646971555C4afc13efcd
💞﷽💞
#مجنون_تراز_من🌿
#قسمت_ششصد_سی_و_یکم
به قلم #نون_حِ🌿
با همکاری #زِ_میم🌿
لیوان آب رو به طرفم گرفت و تشکر کرد .
لیوان رو روی میز کنار تخت گذاشتم و روی تخت نشستم . زینب رو به خودم تکیه اش دادم و سرش رو روی سینه ام گذاشتم .
روی سرش رو بوسیدم و ناراحت گفتم : خانومم،فدات بشم ، چرا اینقدر خودتواذیت میکنی؟ تورو خدا آروم باش .
زینب اگه خدایی نکرده ،زبونم لال ، یه بلایی سرت بیاد ، اونوقت رضات چیکار کنه؟
تا اینو گفتم زد زیر گریه و سرش رو بیشتر توی سینه ام فرو کرد .
دوباره سرش رو بوسیدم و دستم رو روی موهاش کشیدم .
سرم رو روی سرش گذاشتم . خواستم کمی آروم بگیره ، گرچه که میدونستم دل زینب ِمن آروم نمیشه !
کمی که گذاشت از خودم جداش کردم .
دستم رو دو طرف صورتش گذاشتم و با انگشت شست ، اشک هاش رو پاک کردم.
صورتش رو بوسیدم و با همون لحن ناراحت گفتم : خانومم،بگیر بخواب سردردت خوب بشه .
چشم های تیله ایش رو به چشم هام دوخت.
از چشم هاش کلمه های زیادی میباریدکه نمیتوانست به زبون بیاره .
آروم خم شدم و چشم هاش رو بوسیدم. ...
✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿
#ادامه_دارد
▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞
#مجنون_تراز_من🌿
#قسمت_ششصد_سی_و_دوم
به قلم #نون_حِ🌿
با همکاری #زِ_میم🌿
آروم از بازو هاش گرفتم و روی تخت خوابوندمش .
لبخندغمگینی بهش زدم و از روی تخت بلند شدم .
به سجاد نگاه کردم که لبه ی تخت خوابش برده بود .
دست انداختم زیر گردن و پاهاش و روی دست بلندش کردم و صورت ِقشنگش رو بوسیدم .
زینب: بزارش تو بغلم
سجاد رو توی بغل زینب گذاشتم و آروم گفتم: مواظب باش یک وقت به شکمت لگد نزنه
زینب سرش رو تکون داد .
به سمت ساک رفتم و لباس هام رو آماده کردم و به حموم رفتم .
داشتم لباس هام رو میپوشیدم که متوجه صدای گریه ی زینب شدم.
کلافه نفسم رو بیرون دادم و به کارم سرعت دادم و سریع لباس هام رو پوشیدم و از حموم بیرون رفتم .
چادر نماز سرش بود و رو به قبله روی سجاده نشسته بود و از ته دل گریه میکرد .
به سمتش رفتم . متوجه حضورم شد .
ناراحت کنارش نشستم و گفتم : زینب ، بسه دیگه چقدر گریه میکنی؟ حیف این چشما نیست؟؟ حیف این مروارید ها نیست که برای من بی ارزش هدرشون میدی؟چقدر گریه میکنی؟ آروم باش دیگه !
به گریه اش ادامه داد .
ناراحت نفسم رو از سینه بیرون دادم و کمی خم شدم و سرش رو به سینه گرفتم. ...
✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿
#ادامه_دارد
▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞
#مجنون_تراز_من🌿
#قسمت_ششصد_سی_و_سوم
به قلم #نون_حِ🌿
با همکاری #زِ_میم🌿
سرش رو بیشتر توی سینه ام فرو کرد و شدت گریه اش هم بیشتر شد .
مدتی که گذشت با لحن آرومی گفتم : خانومم،قشنگم؛بسه دیگه عزیزم .
سرش رو از سینه ام بلند کرد و با هق هق گفت: من ... من ... یه ... یه خواب دیدم
- چه خوابی دیدی عزیزدلم؟
با همون هق هق گفت : امام رضا ... امام رضا اومد تو خوابم ... بهم گفت
گریه اش شدید شد و بعد از چند ثانیه ادامه داد: مگه رضا رو نسپردیش به من؟ پس بزار بره ... عمه ام خواسته که رضا جز مدافع های حرمش باشه
با این حرف زینب ، یک لحظه احساس کردم نفسم بند اومد .
دوباره حرف هاش رو تو ذهنم مرور کردم ...
حضرت زینب خودش خواسته که من مدافع حرمش باشم !!!!
امام رضا اومد ضامنم شد !!!
بی هوا بلند زدم زیر گریه . صدای گریه ی زینب هم بالا رفت .
از صدای گریه امون سجاد از خواب بیدار شد و شروع به گریه کردن کرد .
سریع بلند شدم و به طرفش رفتم و بغلش کردم و آروم تکونش دادم .
اشک هام بند نمی اومد . دلم میخواست با صدای بلند گریه کنم ولی اینجا نمیشد !
سجاد که خوابش برد دوباره روی تخت گذاشتمش. ...
✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿
#ادامه_دارد
▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞
#مجنون_تراز_من🌿
#قسمت_ششصد_سی_و_چهارم
به قلم #نون_حِ🌿
با همکاری #زِ_میم🌿
زینب از شدت گریه بی حال سرش رو به تخت تکیه داده بود و فقط صدای هق هق اش می اومد .
صورتم رو پاک کردم و به طرف یخچال رفتم . بطری آب رو از یخچال بیرون آوردم . یک لیوان برداشتم و آبش کردم و به سمت زینب رفتم .
آروم کنارش نشستم وباصدای گرفتم گفتم : خانومم ، بیا یکم آب بخور
آروم سرش رو به طرفم چرخاند .
لیوان آب رو به دستش دادم .
زینب کمی از آب خورد و لیوان رو روی میز کنار تخت گذاشت .
-زینبم،آماده شوبریم حرم .
آروم سرش رو تکون داد . آنقدر گریه کرده بود که نایی برای حرف زدن نداشت .
کمکش کردم بلند بشه . دوتایی آماده شدیم و به طرف حرم راه افتادیم .
تا به حرم رسیدیم و گنبد امام رضا رو دیدیم ، چشمه ی اشکمون جوشید .
توی حرم ، رو به روی قسمت ورودی زنانه ایستادیم .
با بغضی که سعی در کنترل کردنش داشتم گفتم: عزیزم ساعت دو بیا صحن انقلاب ، التماس دعا
آروم پلک هاش رو به تائید روی هم گذاشت و به سمت حرم رفت .
بعد از اینکه ضریح رو زیارت کردم،نزدیک ضریح یک گوشه ای رو گیر آوردم و اونجا نشستم. ...
✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿
#ادامه_دارد
▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
میگفت:جاموندیازکربلا
نگراننباشخیالتراحتباشه
مادرهمیشهسهمبچهاشکهنیومدهرو
کـنار مـیذارهبیشترازسهمشهمکنارمیذاره:)
#حسین_جانم #حضـرتِصدوبیـستهشـتِقلبـم
@One_month_left
🌷 با موتور همـراه ابراهیـم بـودم.
پیرمردی به همـراه خانواده کنار خیابان ایستاده بود. دست تکـان داد و من ایستـادم.
آدرس جائی را پرسید. بعداز جواب شروع کرداز مشکلاتش گفتن. به قیافه اش نمی آمد که معتاد یا گدا باشد. ابراهیم پیاده شد؛ جیبهای شلوارش را گشت ولی چیـزی نداشت.
به من گفت: «امیر! چیزی همرات داری؟» من هم جیبهایم را گشتم ولی به طور اتفاقی هیـچ پولی همراهم نبود. ابراهیـم گفت: «تو رو خـدا باز هـم بگرد.» من هم گشتم ولی چیزی همراهم نبود. از آن پیرمرد عذرخواهی کردیم و به راهمـان ادامه دادیم.
بیـن راه از آینـه موتور،
ابراهیـم را دیـدم کـه اشـک می ریخـت ..
📚 ســلام بـر ابــراهـیـم
«صلـواتی هدیه کنـیم به ارواح مطـهر شـهدا»
#شهیدانه
@One_month_left
سفارت امریکا در اشغال دانشجویان پیرو خط امام، سال ۱۳۵۸
#گنگ😎🤌🏻
@One_month_left
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
_
سلامازطرفکسی
کهسختدلتنگتوست . .
وروزگاردورازتو ، جانشرابهلبرسانده : ))👨🏻🦯
#حسین_جانم
@One_month_left
تو همانی ك برایم همه ای :)
- اقایامامحسین -❤️🩹
#حسین_جانم #حضـرتِصدوبیـستهشـتِقلبـم
🍃🖤🍃
💠دوران ظهور
با ظهور حضرت مهدی ـ علیه السلام ـ برکات فراوانی عاید بشریت و متدینین میشود از جمله آنچه حضرت سجاد ـ علیه السلام ـ فرمود:
«اذا قامَ القائِمُ أَذْهَبَ اللهُ عَن شِیعَتنا العاهَهَ و جَعَل قُلُوبَهُمْ کَزُبَرِ الحَدیدِ وَ جَعَلَ قُوَّهَ الرَّجُل مِنْهُم قُوَّهَ أرْبَعینَ رَجُلا وَ یَکونُونَ حُکّامَ الاَرْضِ وَ سَنامَها»
«وقتی قائم قیام کند، خداوند رنج را از شیعیان ما دور میکند و دلهای آنها را چون پارهآهن قرار میدهد و خداوند قدرت هر مرد از آنها را برابر چهل مرد قرار میدهد و آنها حاکمان زمین خواهند شد.»
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج به حق زینب کبری( س )
#امام_زمانم
@One_month_left
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حواله امام حسین علیه السلام🥺
#حسین_جانم
@One_month_left
خواب دیدم کہ در آغوش ِضریحت هستم ،
کاش تعبیر کند ، یك نفـر این رویا را .
#حسین_جانم #حضـرتِصدوبیـستهشـتِقلبـم
@One_month_left
سالها منتظرِ سیصد و اَندی مرد است ،
آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم ؛
[ منتقم العجل ] .
#امام_زمانم
@One_month_left
💐 آيت الله اراكي مي فرمايند:
من هرگاه مشكلي داشتم به خصوص مشكل علمي يك دور تسبيح📿صلوات📿ميفرستادم و آن را به چهارده معصوم عليهم السلام تقديم مي كردم،به آساني مشكلم حل مي شد.
#ثواب_کن_مومن
@One_month_left
مقاومت های روزانهات در برابر گناه ؛
شب هنگام لبخند دلبرانهی امام زمانت را در پِی دارد ...
#امام_زمانم
@One_month_left
+اونجایۍ ڪہ #مولانا میگہ:
بیماࢪِ غمم عینِ دوایۍتو مࢪا..!
دقیقا واسم همین مصࢪاعۍ امام حسینم❤️🩹:)
#حسین_جانم #حضـرتِصدوبیـستهشـتِقلبـم
@One_month_left
بعضیا از مذهبی بودن
همینقدر یادگرفتند که:
یه 128 و یه 315
بزارند آخر آیدی هاشون
شب جمعه هم استوری دلتنگ کربلا
قبول باشه ان شاالله
#تلنگرانه
@One_month_left
بےحیایے ؛ مدنیست !
دود ؛ تفریح نیست !
زندگے با سگ ؛ کلاس نیست !
رابطہ با نامحرم ؛ روشنفکرے نیست !
ودرکل ؛ . . .
بے فرهنگے ؛ فرهنگ نیست !
و خوردنِ حق دیگران ؛ زرنگے نیست !
دیگه کی میخواید که بفهمید؟!!
#اَللّهُــمَّعَجـِــللِوَلیِّــکَالفَــرَج
#امام_زمانم #تلنگرانه
@One_month_left
داری یه رفیقی كه دستتو بگیره
به خدا نزدیکترت کنه
نه هُلت بده وسط گناه . .؟!
#تلنگرانه
@One_month_left