#سخن‌ناب👌 حد توکل... از غیر خدا نترسیدن🌱 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•

#کلیپ_تصویری ✍سخنرانی حاج اقا دانشمند 💠 موضوع: باهمسرت خوش اخلاق باش •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•

⚜⚜ 💠 #نشر_دهید 💠 در محضر آیت الله #بهاءالدینی (ره): «ذکر صلوات برای اموات خیلی خاصیت دارد.» ❤️✨ گاهی من برای اموات صلوات را هدیه می‌‌کنم و اثرات عجیبی هم دیدم. ❤️✨ خواب دیدم فردی به چند نوع عذاب گرفتار است، مقداری صلوات برایش هدیه کردم دوباره در خواب دیدم، الحمدلله صلوات‌ها او را نجات داده‌اند. ❤️✨ کسی می‌‌گفت: مادرم چند‌سال قبل مرده بود، یک شب خوابش را دیدم، گفت: پسرم! هیچ‌چیزی مثل صلوات روح من را شاد نمی‌کند؛ بهترین هدیه که به من می ‌‌دهی، این ذکر است. «اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم» •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•

دست و پا بسته و زخمی به قفس در ته چاه چاه هم در ته یک دره پر عمق و تباه هر که افتاده و دیگر نبُود او را راه یک نظر لطف حسین (ع) می برد او را تا ماه پس بخوانید زیارت صدف عاشورا لؤلؤ نور حسین است (ع) در آنجا پیدا به تعالی رسد از خواندن آن پس دل ها از شقاوت برساند به مقام شهدا در پی خواندن پی در پیِ عاشورا باش مست و دیوانه جام میِ عاشورا باش طالب گندم مُلک ریِ عاشورا باش نغمه گوش نواز نیِ‌ عاشورا باش گر گنهکاری و آلوده بخوان عاشورا روح و جانت شده فرسوده بخوان عاشورا قدمی راه نپیموده بخوان عاشورا یا دلت بی سر و پا بوده بخوان عاشورا این زیارت تو بخوان گرچه که عارف باشی یا که علامه و دانا به معارف باشی در چنین معدن انوار چو کاشف باشی با مطاع دنیا سخت مخالف باشی این زیارت به تداوم بدهد دل را نور از تعلق بتوان کم کم از آن کرد عبور در دلت فرق نکند ملک سلیمان با مور دل به دنیای فریبنده نگردد مغرور به به از این همه مفهوم پر از زیبایی این زیارت که بًوَد عرشی و عاشورایی برکاتی که دهد هست بسی رؤیایی آسمانی شدن روح و دلِ دریایی ره چندین میلیون ساله که جویید کمال این زیارت تو بخوان تا بشود چندین سال مرغ دل گر که در این باغ بگیرد پر و بال پس خدا می کند از عرش ز وی استقبال ماهی بحر پر از حکمت عاشورا باش هدهد باغ پر از نعمت عاشورا باش هر که را قسمت و تقدیر جهان چیزی هست تو بیا با دل و جان قسمت عاشورا باش 📝 علی شیرازی

بسم الله الرحمن الرحیم✨ رمان #در_آسمانم_برایت_جایی_نیست... #قسمت_423 جلوی ماشین ایستاد و با لبخند کمرنگی نگاهشان کرد. لحظه ای از این حضورِ سه نفره دلش فرو ریخت. میانِ خنده ی بهار با صدای بلند گفت: _بهارم؟ دیر میشه مامان... هنوز باید برم شام بپذم! پارسا روی زمینش گذاشت. _بشین میرسونمتون! دستش را برای گرفتن دستِ بهار دراز کرد. _نه ممنون.. خودمون میریم. _مامانی توروخدا...! _بشین... تا برسین نصفِ شب میشه! نگاهی به بهار انداخت و بی میل سوار شد. زیر لب به پارسا گفت: _همین مونده از ماشینِ تو پیاده شم تو اون محله... دیگه نمیتونم پامو بیرون بذارم! پارسا دندان هایش را با حرص روی هم فشرد. _چنان میگی از ماشینِ تو انگار من التِ خیابونم! تو غصه اونجاهاشو نخور!! _مامانی؟ عمو پارسا میاد خونه ی ما؟ نگاه گذرایی به پارسا و بعد به بهار انداخت که میانِ دو صندلی ایستاده بود. _بشین مامانم.. میفتی! _بهار خانوم بشین کمربندتم ببند که میخوام زودی از این خیابونِ شلوغ در برم! نشست و دست به سینه شد. به آینه ی جلو زل زد. _میای عمو؟ پارسا نفس عمیقی کشید و به نیل نگاه کرد. _مامانت زیاد مهمون دوست نداره! بهار در فکر فرو رفت. _آره عمو.. هیچ وقت هیشکی نمیاد خونمون! نیل چشم غره ای به پارسا رفت و به پشت برگشت! _مطمئنی دیگه؟ پس دایی بردیا و نسیم جون که هفته پیش اومدن چی بودن؟؟ بهار شانه ای باال انداخت. _بردیا مشکلی نداره با اینکه اینجا میمونی؟ دوباره به رو به رو خیره شد. _زندگیِ من به خودم مربوطه.. اجازه دخالت به کسی نمیدم! پارسا ابرویی باال داد. _پس با همه لج کردی! ترجیح داد جوابش را ندهد.. سکوت کرد و به مناظر بیرون خیره شد. مکالمه ی شیرین و بگو مگوی بین او و بهار را ترجیح میداد. آرامَش میکرد.. حسِ خوبی بود برایش! البته تا جایی که بهار سر به فاشِ اسرار خصوصی نمیگذاشت! رو به روی خانه توقف کرد. کوچه شلوغ بود. خاله زنک های بیکار دسته دسته جلوی در خانه ها نشسته بودند. با دیدن نیل چادر گل گلی اشان را جلوی دهانشان کشیدند و سرشان به هم نزدیک شد. پوزخندی روی لبهای نیل نشست و اندیشید:" همتون برین به جهنم... حداقل بهار دلش باز شد!" ولی با دیدنِ چهره ی ناراحتِ بهار حرفش را پس گرفت. _عمو فقط چند دقیقه... میخوام نقاشی هامو نشونت بدم! پارسا نشست و خودش را هم قدِ او کرد. _همش و جمع کن بیار بیمارستان باشه پرنسس؟ گوشه ی پالتواش را دست گرفت. 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 نویسنده: ناشناس ڪپے با ذڪر نام نویسنده بلامانع است🌹 @Reyhaneh_show

پارت جدیدمونه😍☝️☝️ #در_آسمانم_برایت_جایی_نیست... 😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍 🔴🔵داستان عاقبت دختر فراری از سفره عقد😱👇 eitaa.com/Reyhaneh_show/27610 پرش بھ قسمت اول رمان👇👇 https://eitaa.com/Reyhaneh_show/5950 🌺 @Reyhaneh_show 🍃🌺

🌹سلام 🌸صبحتون بخیر 🌹امروزتان سرشاراز آرامش 🌸مهر و محبت ، 🌹نشان لبخند خدا 🌸در زندگی است... 🌹ان شا الله نگاه خدا 🌸توجه و لبخند عنایتش 🌹همیشه شامل حالتون بشه 🌹یکشنبه تون به عافیت و نیکی

دی left... بهمن left... اسفند online... فروردین is typing... 🌸با آرزوی بهترینها🌸 🌸💖پیشاپیش بهار مبارک💖🌸

🌷 امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) : ✍ ترک شهوت ها، برترین عبادت و زیباترین عادت است 👌 تَركُ الشَّهَواتِ أفضَلُ عِبادَةٍ، و أجمَلُ عادَةٍ 📚 غررالحکم ، ج ۱، ص ۳۰۴ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•

─┅═🍀🌸🕊☘🌺═┅─ 💜پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله):👇 «لاتمنوا هلاک شبابکم و ان کان فیهم غرام...» 🖐نابودی جوانانتان را آرزو نکنید ٬ گرچه بدی های بسیار در آنان باشد. 📚حلیه الاولیاء ٬ج 5 ٬ص119 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•

"سنگريزه" ريز است و ناچيز. اما اگر در جوراب يا کفش باشد، ما را از راه رفتن باز میدارد! در زندگی هم بعضی مسائل ريزاند و ناچيز، اما مانع حرکت به سمت خوبیها و آرامش ما ميشوند! کم احترامی يا نامهربانی به والدين؛ نگاه تحقيرآميز به فقرا؛ تکبر و فخرفروشی به مردم؛ منت گذاشتن هنگام کمک کردن؛ نپذيرفتن عذر خطای دوستان؛ بخشی از سنگريزه‌های مسير تکامل ما هستند! آنها را بموقع کنار بگذاريم تا از زندگی لذت ببریم. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•