•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔍 #حدیث_گرافی #استوری
💠 هم نشینی آیات قرآن و تصاویر
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔍 #دعا_گرافی
💠 همنشینی ادعیه و تصاویر
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💠 خداوند را به من معرفی کن
🔸 در روایتی امده است که مردی خدمت #امام صادق(علیه السلام) رسید و گفت : یابن رسول الله! خداوند را به همان گونه ای که هست به من معرفی کن
حضرت فرمودند: آیا تا به حال سوار #کشتی شده ای؟
جواب داد: بله
- آیا کشتی تو شکسته است، به گونه ای که نه کشتی دیگری باشد و نه شناگری که تو را نجات دهد؟
- بله
- آیا در آن حال قلبت به چیزی مرتبط نشده که #قدرت داشته باشد تا تو را از این مهلکه #نجات دهد؟
- بله
🔸 حضرت فرمودند: این همان خدایی است که بر نجات و فریادرسی قدرت دارد، در جایی که هیچ نجات دهنده و فریادرسی نیست
🔸 این از ویژگی های #انسان است که هنگام گرفتاری به یاد خدا می افتد و در همه حال او را صدا می زند؛ اگرچه ممکن است بعد از #رفع #مشکل ، دوباره #خدا را #فراموش کند
🔸 آری هنگامی که امواج بلاها، سختی ها و #حوادث #دردناک، انسان را احاطه کرد و دست او از همه جا کوتاه شد، با تمام وجود خدا را می بیند و با اخلاص فراوان خدا را می خواند
🔸 اما پس از رفع گرفتاری ها، دوباره پرده های #غفلت سراسر وجود انسان را فرا می گیرد، به همین دلیل، خداوند در بعضی مواقع به مردم سختی هایی می دهد تا به درگاه او روی اورند و تضرع کنند
🔸 #اضطرار چیست و #مضطر کیست؟
🔸 اضطرار حالتی درونی است و زمانی به وجود می آید که انسان هیچ وسیله و پناهگاهی برای حل مشکل خود ندارد و دستش از همه ی راه های طبیعی کوتاه شده است
🔸 در این حالت درونش او را به یک وسیله ی معنوی راهنمایی می کند و به وسیله ی آن، امید و نجات پیدا می کند
🔸 دل انسان در حالت اضطرار به گونه ای به خداوند #متصل می شود که آدمی با تمام وجودش خدا را می بیند و صدایش می زند
🔸 رابطه ی اضطرار و اجابت دعا
از آیه ی محل بحث می توان دریافت که برای اجابت دعا، تحقق دو شرط لازم است:
1- انسان به حد اضطرار و درماندگی برسد« امن یجیب المضطر»
2- انسان از تمام اسباب مادی ناامید بشود و با تمام وجود، فقط خدا را بخواند« اذا دعاه»
🔸 در این حالت، انسان ارتباط قوی و محکمی با خدا پیدا کرده و خداوند نیز دعای او را #مستجاب و گرفتاری او را برطرف می کند « و یکشف السوء»
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
ریحــانہ شــ🌙ــو
بسم الله الرحمن الرحیم✨ رمان #در_آسمانم_برایت_جایی_نیست... #قسمت_179 سرش رو جلو آورد و منو نرم تو
بسم الله الرحمن الرحیم✨
رمان #در_آسمانم_برایت_جایی_نیست...
#قسمت_180
دستش رو دو طرف در گذاشت تا مانع رفتنم بشه. سرش رو پایین انداخت..
_ببخش.. باشه.. دیگه هیچی نمیگم. فقط نرو خوب؟
نفسمو عصبی بیرون دادم و دوباره روی تخت نشستم. دستم رو روی معدم گذاشتم.. از گرسنگی
اسیدش صدبرابر شده بود!
_گشنه ای؟؟
سرمو به معنی نه تکون دادم.
صندلی رو عقب کشید و رو به روم نشست.
_میخوای چیکار کنی؟
کف دستم رو روی پیشونیم گذاشتم!
_باید بگردیم دنبال یه خری که این کارو با کمترین هزینه برامون انجام بده!
_غیر قانونی؟
نگاه تیزی بهش کردم.
_باشه بابا چیزی نگفتم که!
_دیشب با سامیار دعوام شد.. گفت اگه میخوای بندازیش دورِ خونه ما رو خط بکش!
_چرا با بابات اینا برنگشتی؟ دانشگاه که نمیای!
پوزخندی زدم.
_خوب شد که نرفتم! اگه همین سامیار سیریش نبود حاال حاالها نمیفهمیدم این داخل چه خبره!
خیرِ سرم هر ماه داشتم عادت میشدم.. نمیدونم این دیگه چه حاملگی ایه!
درِ اتاق باز شد و دختری با سینی بزرگی وارد اتاق شد.. سالم آرومی داد و سینی رو روی میز
گذاشت. نمونه ی کوچیک شده ی سپیده بود.
جواب سالمش رو دادم و بی حوصله نگاهی سرسری به شیرنی های خوشرنگ و چای تازه دم
داخلش انداختم.. جنگ سختی بین مزاج و حس گرسنگیم راه افتاده بود
یه چیزی بخور.. به اون بچه رحم نمیکنی به خودت رحم کن!
نفس عمیقی کشیدم.
_سمیه رو یادته؟ همون دختری که ترمِ پیش به خاطر سابقه شیمیایی شوهرش مجبور شد بچشو
سقط کنه.
به نقطه ای خیره شد و سرشو آروم تکون داد.
_شمارشو داری؟
بی حواس سرش رو دوباره تکون داد.
_پس واقعا تصمیمتو گرفتی!
بی حوصله سرمو تکونی دادم.
_داری؟؟
از جاش بلند شد.. گوشیش رو از روی کمد برداشت و مشغول بررسی شد.
_فکر کنم داشته باشم!
_باید یه جایی هم واسه موندن پیدا کنم. سامیار نمیذاره کارمو بکنم. میترسم اگه یکم هم
پافشاری کنم مامان اینا رو در میون بذاره!
سرشو از روی گوشی بلند کرد.
_ کجا؟؟
شونمو باال انداختم.
_یه خونه دانشجویی.. یا سوئیت یا چه میدونم.. شاید با بچه های نقاشی.. پریسا و سودا که دنبال
همخونه بودن همخونه شم!
_هیچ معلوم هست چی میگی؟؟ خودت میدونی اون دو تا دانشگاهو به گند کشوندن!! میخوای بری
باهاشون همخونه شی؟؟
از جام بلند شدم. کیفم رو روی دوشم گذاشتم.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
نویسنده: ناشناس
ڪپے با ذڪر نام نویسنده بلامانع است🌹
@Reyhaneh_show
پارت جدیدمونه😍☝️☝️
#در_آسمانم_برایت_جایی_نیست...
😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍
پرش بھ قسمت اول رمان👇👇
https://eitaa.com/Reyhaneh_show/5950
🌺 @Reyhaneh_show
🍃🌺
هدایت شده از مخزن ریوندی
ســلام🍃🌸
صبحتون
پراز خیر و برکت
در پناه پروردگار🍃🌸
امروزتون بخیر و نیکی
حال دلتون خوب
وجـودتون سـلامت 🍃🌸
زندگیتون غرق در خوشبختی
روزتون پراز انرژی مثبت
اول هفته تون مملو از شادی🍃🌸
🎀 @baklasbashim 🎀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔍 #آیه_موشن
💠 هم نشینی آیات قرآن و تصاویر
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔍 #آیه_گرافی
💠 هم نشینی آیات قرآن و تصاویر
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔍 #حدیث_گرافی
💠 هم نشینی احادیث و تصاویر
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💠 روز بیداری غافلان روز مرگ آنهاست
💠 اما به چنین اشخاص خسارت زدهای باید گفت: افسوس که این بیداری به حالتان سودی نخواهد بخشید و دردی از شما دوا نخواهد کرد، زیرا فرصت شما تمام و پرونده عمرتان بسته شده و دیگر راه جبرانی باقی نمانده است.
💠 ای مردمی که آنی مورد غفلت نیستید، و ای ترک کنندگان فرامین الهی که از تمامی کارهایتان بازخواست میشوید! شما را چه شده است که از خدای خود روی گردان و به غیر او گرایش دارید؟
💠 چونان چهارپایانی که چوپان آنها را در بیابانی وبا خیز و آبهایی بیماری زا، رها کرده است. جز این نیست که آنها مثل گوسفندانی میمانند که مدتی علف به آنها خوانده میشود در حالی که آنها نمیدانند که مقصود از آن تغذیه و فربه ساختن آنها چیست؟ اگر به آنها نیکی شود، یک روز خود را، یک عمر پندارند و زندگی را در سیر شدن شکمها مینگرند.
📚 فرازی از خطبه 175
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔍 #آیه_گرافی #استوری #انگلیسی
💠 هم نشینی آیات قرآن و تصاویر
📖 سوره #کهف آیه ۲۷
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•