eitaa logo
ریحــانہ شــ🌙ــو
1هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
2.2هزار ویدیو
87 فایل
یا رزاق؛ پارت جدید هر روز 😍 🆔 @Niai73 قسمت اول #درآسمانم_برایت_جایی_نیست...👇 https://eitaa.com/Reyhaneh_show/5950" rel="nofollow" target="_blank">https://eitaa.com/Reyhaneh_show/5950 قسمت اول #بازگشت_گیسو 👇👇 https://eitaa.com/Reyhaneh_show/897 قسمت اول #ریحانه_شو👇 https://eitaa.com/Reyhaneh_show/5
مشاهده در ایتا
دانلود
همه دعای سلامتی آقاامام زمان عج رابخوانیم🤲 🍀★بسم الله الرحمن الرحیم★🍀 اَللّـهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِه في هذِهِ السَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَة وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْنا حَتّى تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طویلا🌿 🌺اللهم عجل لولیک الفرج🌺 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃 بزرگترین آیه قرآن، آیه 282 سوره بقره است. آخر این آیه یه عبارت کوتاه داره که یه دنیا حرف توش داره: اِتَّقُوا اَللّٰهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اَللّٰهُ تقوا داشته باشید، خدا به شما تعلیم میدهد. اونایی که دنبال کتاب اخلاق، و استاد اخلاق، و ذکر و ... هستند. خدا میگه تو تقوا داشته باش، هر چی لازم باشه خودم یادت میدم. دقت کن: خودِ خدا معلّمت میشه. "یُعَلِّمُکُمُ اَللّٰه" پس یادت باشه: قلب پاک و با تقوی، مثل آینه، علوم و حقایق رو می‌گیره. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
ریحــانہ شــ🌙ــو
بسم الله الرحمن الرحیم✨ رمان #سرگرد_سهند #قسمت_33 راه برگشت را همین طور با دقت نیما و سرگرد نگاه کر
بسم الله الرحمن الرحیم✨ رمان دور زد و دوباره ماشین به آهتستگی شروع به حرکت کرد. با دیدن جای پارکی ماشین را نگه داشت و پیاده شد. نگاهی به بالا و پایین پیاده رو تقریبا خلوت انداخت. نیما که کنارش رسید، گفت: -ممکنه کشونده باشن این ور ! یا حتی به هر دلیلی خودش اومده باشه. نمی شه احتمالات رو در نظر نگرفت. با این حرف سرگرد، نیما از چند مغازه دار شروع به پرس و جو کرد. اما کسی اطلاعاتی نداشت. وقتی برگشت، سرگرد به ماشین تکیه داده بود و با پاکت سیگارش بازی می کرد. با سر به ماشین اشاره کرد و همان طور که خودش می نشست ، گفت: -تو رانندگی کن .. برمی گردیم پایگاه .. نیم ساعت بعد، سرگرد به همراه افرادش، داخل اتاق بود. جلوی تخته اش ایستاد و کنار عبارت " آقا دزده" اسم یاشار شریفات را نوشت . برگشت و نگاهی به سه جفت چشم روبرویش انداخت: -خب ؟ نیما مثل همیشه اولین نفر گفت: -من می گم حتما مرتبطه با سرقت . و یه چیز به نظرم جالبه ! ادم رباهه هم مثل دزده، به پول علاقه ای نداره! لاله و علی با تعجب به نیما نگاه کردند و سهند لبخندی زد: -اره ظاهرا . چون باید بعد این همه مدت صداش در می اومد . البته احتمالم داره منتظر بوده ببینه شریفات چی کار می کنه ! علی گفت : -مشخصه یکی داره ، اذیتش می کنه! نیما با دست علی را نشان داد: -آره نظر منم همینه .. سرگرد رو به لاله پرسید: -احتمال داره .. لاله تو چی پیدا کردی؟ -لپ تاپش رمز نداشت . چیز خاصی هم توش نبود . اون یه پسر بچه س ! همه ش بازی ! فقط یه ای میل پیدا کردم و اونم چیز خاصی نیست . چهار تا دوست داره که یکی شون خواهرشه . سه تا هم پسر دیگه . مادرش می شناختشون . من شماره و ادرسشون رو گرفتم از مادرش .. البته دوتای دیگر رو هم مادرش معرفی کرد . سرگرد با ماژیک دستش به علی اشاره کرد: -علی تو چی ؟ -باغبونشون صبح دیده رفته . سلام کرده و می گه اونم مثل همیشه خوب و سرحال باهاش حرف زده . حالت چه طوره و از این حرفا . اون گنده لاتم راننده ی مهندسه، ظاهرا اما خیلی کارای دیگه هم براش می کنه . یه جور معتمدشه تو خونه... سرگرد متفکر، آهی کشید و به تخته اش نگاه کرد. احساس می کرد، هنوز حلقه ای را پیدا نکرده .. نگاهش به اسم یاشار و بعد کلمه ی گمشده که بالای تخته نوشته شده بود، افتاد.. 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 نویسنده: سارا هاشمی ڪپے با ذڪر نام نویسنده بلامانع است🌹 🍂 @Reyhaneh_show 🍃
ریحــانہ شــ🌙ــو
بسم الله الرحمن الرحیم✨ رمان #سرگرد_سهند #قسمت_34 دور زد و دوباره ماشین به آهتستگی شروع به حرکت کرد.
بسم الله الرحمن الرحیم✨ رمان شم پلیسی اش، اعتماد داشت که با پیدا کردن یکی از این گمشده ها، آن یکی را هم می تواند پیدا کند! به تمرکز احتیاج داشت. این پرونده برایش شبیه پازلی شده بود که باید اول قطعه هایش را رو می کرد تا بتواند کنار هم بچیند. برگشت و به سمت در خروجی اتاقش راه افتاد: -بچه ها روش فکر کنید.. تا فردا .. از اتاق که بیرون رفت، هر سه نفر با تعجب نگاهش می کردند! گرچه در این سه سال کم از این رفتارها از مافوقشان ندیده بودند! * سرگرد ارام داخل کوچه پیچید و چراغ های ماشین را خاموش کرد . ساعت نزدیک نه شب بود و کوچه در سکوت مطلق فرو رفته بود. زیر درخت چنار بزرگی که دقیقا روبروی در خانه ی شریفات بود، پارک کرد. چراغ های بالای در و حیاط را می توانست از همان جا ببیند. پیاده شد و کنار دیوار خانه ی روبرویی ایستاد. از آنجا می توانست قسمتی از طبقه ی دوم خانه را هم ببند. گرچه چیز خاصی هم ندید.. علت اینکه دوباره به اینجا آمده بود را نمی دانست. پاکت سیگارش را در آورد و تا خواست سیگارش را روشن کند، متوجه باز شدن درب پارکینگ خانه شد. پشت درخت پنهان شد تا دیده نشود. کمی بعد، یکی بی ام دبلیو کروک قرمز رنگ، بیرون آمد. میان نور کور کننده ی ماشین، به راحتی چهره ی یاسمین را تشخیص داد. ماشین که به سمت خیابان حرکت کرد، سریع سوار شد و دنبالش راه افتاد! بدون اینکه مشکوک به نظر برسد، ماشین را تعقیب می کرد. ماشین وارد خیابان دیگری شد که به بزرگراه معروفی می رسید. داخل بزرگراه به سمت جنوب حرکت کرد و کمی بعد داخل یکی از خروجی ها شد. بعد از ده دقیقه ، در یکی از خیابان های مرکزی تهران، مقابل فست فود بزرگی ایستاد! ماشین را پارک کرد و داخل رستوران شد. سرگرد ماشین را عقب تر پارک کرد و ارام به آن طرف خیابان رفت. از پشت شیشه های بزرگ فست فود، به راحتی یاسمین را دید که پشت یکی از میزها، همراه دو دختر و پسر جوانی، نشست . سرگرد چند لحظه تماشا کرد . دختر ها سیب زمینی می خوردند و پسر جوان مشغول صحبت بود و یاسمین کمی غمگین تر و ارام تز از اخرین باری که دید بود، به صفحه ی گوشی همراهش خیره شده بود. سیگارش را که هنوز در مشتش بود، روشن کرد! سوار ماشینش شد و این بار ، به سمت آپارتمانش حرکت کرد.. *** سهند تا ساعت چهار صبح بیدار بود. گیج پرونده ی جدیدی بود که موضوع دیگری هم به آن اضافه شده بود. می دانست اگر کمی دیگر این قضیه کش بیاید، مافوقش، سرهنگ صمیمی را هم حساس می کند. حس می کرد چیزی هست که دیده، اما نفهمیده! هر چه قدر هم در ذهنش داشته هایش را بالا و پایین می کرد باز هم پیدایش نمی کرد. سعی می کرد نقطه های کور را بهم وصل کند اما هیچ شکل خاصی نبود که بتواند سرنخی برای حل پرونده باشد. 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 نویسنده: سارا هاشمی ڪپے با ذڪر نام نویسنده بلامانع است🌹 🍂 @Reyhaneh_show 🍃
پارت جدیدمونه😍☝️☝️ ... 😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍 پرش بھ قسمت اول رمان👇👇 https://eitaa.com/Reyhaneh_show/31283 🌺 @Reyhaneh_show 🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍سخنرانی حاج آقا عالی 💠موضوع: یه لحظه آدم میتونه کاری کنه خدا خریدارش بشه. ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله: آنکه ریاستی را به عهده بگیرد ، در حالی که بهتر از او وجود دارد، به خدا و پیامبر و مسلمانان خیانت کرده است. 📚الغدیر؛ ج 8 ، ص 291 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با نام خدا جمعه 31 اردیبهشت را آغاز میکنیم🌼🍃 پروردگارا امروز اُمید مان بہ رحمت توست هر آنکہ چشم گشود قلبش سرشار از امید و زندگیش سرشار از رحمت و برکت تو باد آدینه تون سرشار بهترین ها🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به خدا که وصل شوے! آرامش وجودت را فرا مے گيرد نه به ‌راحتے مےرنجے و نه به ‌آسانے می ‌رنجانے آرامش سهم دل‌هايے است کہ به سَمت خداست..! امضاے خـدا پاے هـمہ آرزوهایتـان🌷 ‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊ســـلام دوستان 🌸صبح آخرين 🕊روز اردیبهشت ماهتون بخیر 🌸جمعه بهاری تـون 🕊پُر از سلامتی و دل خوش 🌸دور و برتون 🕊پر از عشق و محبت 🌸لحظه هاتـون غرق زیـبـایی 🕊آرامش سهم دلهای مهربونتون 🌸پیشاپیش ماه زیبای خرداد مبارک