💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
#تلنگــــــــر
👌حتما بخونید واقعا قشنگ بود
روزى مردی نزد عارف اعظم آمد و گفت من چند ماهى است در محله اى خانه گرفته ام روبروى خانه ى من يک دختر و مادرش زندگى مى کنند هرروز و گاه نيز شب مردان متفاوتى انجا رفت و امد دارند مرا تحمل اين اوضاع ديگر نيست عارف گفت شايد اقوام باشند گفت نه من هرروز از پنجره نگاه ميکنم گاه بيش از ده نفر متفاوت ميايند بعدازساعتى ميروند.عارف گفت کيسه اى بردار براى هرنفريک سنگ درکيسه اندازچند ماه ديگر با کيسه نزد من آيى تا ميزان گناه ايشان بسنجم . .مرد با خوشحالى رفت و چنين کرد.بعد از چندماه نزد عارف آمد وگفت من نمى توانم کيسه را حمل کنم از بس سنگين است شما براى شمارش بيایید عارف فرمود يک کيسه سنگ را تا کوچه ى من نتوانى چگونه ميخواهى با بار سنگين گناه نزد خداوند بروى ؟؟؟ حال برو به تعداد سنگها حلاليت بطلب و استغفارکن ..چون آن دو زن همسر و دختر عارفى بزرگ هستند که بعدازمرگ وصيت کرد شاگردان و دوستارانش در کتابخانه ى او به مطالعه بپردازند .اى مرد انچه ديدى واقعيت داشت اما حقيقت نداشت .همانند توکه درواقعيت مومنی اما درحقيقت شيطان ...
🍃ديگران را قضاوت نكنيم🍃
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💙🍃🦋
ریحــانہ شــ🌙ــو
بسم الله الرحمن الرحیم✨ رمان #در_آسمانم_برایت_جایی_نیست... #قسمت_466 بگو.. چی گفتی؟ یه بار دیگه بگ
بسم الله الرحمن الرحیم✨
رمان #در_آسمانم_برایت_جایی_نیست...
#قسمت_467
آرام لب زد:
_همه چی.. بگو دوباره همه چی با من قبوله.. بگو یه فرصتِ دیگه میدی! بخدا اگه نگی تا جایی که
نفسم قطع شه پایینت نمیذارم و ولت نمیکنم!
صورتش را به صورتِ نیل نزدیک تر کرد.
_دیگه ولت نمیکنم!
دیگر چهره ی رو به رویش ناواضح نبود.. به راحتی میدید آن دو مروارید سیاه را که در نگاهِ
مقابلش موج میزد. شمرده گفت:
_بذارم زمین پارسا!
فشاری به کمرش وارد کرد و مصرانه گفت:
_بگـــو!
نیل چند لحظه ی طوالنی به چشمانش خیره شد.. مقابله با این سمفونیِ مرگبار و دلتنگ دیگر کارِ
او نبود!! .. سرش را در سینه اش پنهان کرد و با صدایی که به زور از حنجره اش خارج میشد آرام
گفت:
_باشه لعنتیِ من.. قبوله!
دستِ پارسا در مقابل چشمهای خجولش داخل جیبِ شلوارش شد. چیزی را از جیبش بیرون
کشید. دستش را باال آورد و مقابل نورِ ماه نگه داشت. حلقه ی ازدواجشان در نورِ مهتاب
درخشید. لبهای نیل به لبخند آشنایی مزین شد. انگشتش را گرفت و حلقه را نرم داخلِ انگشتش
کرد.. سپس، با صورتی که لحظه به لحظه به سرانگشتانش نزدیک تر میشد آرام زمزمه کرد:
_دیگه هیچ وقت.. هیـــچ وقت نمیذارم درش بیاری!
دو سال بعد...
دستش را محکم روی تک صندلیِ چوبی کوبید که با این کارش همه ی بچه های اطرافش "هین"
بلندی گفتند و با ترس نیم متر از جای خود پریدند.
_خالصه حواستون باشه.. این موجودات خبیث تو حموم.. زیر تخت.. توی کمد.. همه جا هستن!
اگه میخواین در امان باشین همیشه پناه ببرین به اتاق خواب پدر و مادراتون!
_ولی مامانِ من نمیذاره. میگه بچه باید اتاق خودش بخوابه!
اخمی کرد.
_من همیشه وسطشون میخوابم.. اون از بی لیاقتیه توئه! باید راهش و پیدا کنی!
دستش را زیر چانه اش زد.
_چه جوری؟؟
خواست لب باز کند که با برپا شدنِ آنیِ بچه ها از جایش بلند شد و با لبخند شروری به درِ ورودیِ
کالس خیره شد. خانوم حکیمی ناظم مدرسه با ابرویی که باال مانده بود به صندلیِ برعکس و
سخنرانیِ همیشگی اش چشم دوخت.
_بهار تهرانی.. اگه نطق ات تموم شد.. سریع وسایلت و جمع کن.. اومدن دنبالت!
_چشم خانوم!
چشمکی برای پرستو زد و کیف و کاپشنش را برداشت.
_بقیه اش و شنبه میگم.. تو هم یه کم عرضه از خودت نشون بده. هوم؟
پرستو با مظلومیت سرش را به معنیِ "باشه" تکان داد و رفتنش را نظاره کرد.
با خارج شدن از مدرسه و دیدن اتوموبیلِ سام بی اراده جیغ بلندی کشید. سام با خنده سرش را
تکان داد و در را برایش باز کرد. همین که نشست از گردنش آویزان شد و بوسه بارانش کرد.
_سالم به بهترین باباییِ دنیا!
اخمِ هشدار گونه ی سام را دیگر از بر بود.. خنده ی ریزی کرد و سرش را پایین انداخت.
_حواسم هست باباجان.. اینجا که هیشکی نیست.. قلمروی خودم و خودته!
سام سرش را با خنده تکان داد.
_ببند زیپ اون کاپشنت و موشموشک. شنیدم بازم رو منبر بودی!
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
نویسنده: ناشناس
ڪپے با ذڪر نام نویسنده بلامانع است🌹
@Reyhaneh_show
پارت جدیدمونه😍☝️☝️
#در_آسمانم_برایت_جایی_نیست...
😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍
پرش بھ قسمت اول رمان👇👇
https://eitaa.com/Reyhaneh_show/5950
🌺 @Reyhaneh_show
🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایــا🙏
در این شب میلاد فرخنده
عزیز دل زهرا (س)
امام حسن مجتبی علیه السلام🌸
به حرمــت روزه داران
به حرمــت دل پاکان
غم وغصه را از دل
دوستان وعزیزانم دورڪن 🌸
دلهایشان راشاد
دردهایشان رادرمـان
وسرنوشتشان رازیبا بساز🌸
آمیـــن یا رَبَّ العالمين
شبتون قشنگ 🌸
『 ♥️⃤ @ProFiLKade ♡ 』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ســـــلام
🌱یه صبح دیگه از
🌸فصل زیبای
🌱بهار آغاز گشت
🌸آرزو میکنم
🌱قلبتون پر باشد
🌸از مـهر و محبت
🌱تنتون سلامت
🌸روحتون سرشار از آرامش
🌱و روزی و برکتتون روز افزون
🌸صبحتون بـخیر و شـادی
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
❗️ آه جانکاه زاهد هنگام مرگ
✍زاهد وارسته ای در بصره سکونت داشت در بستر مرگ قرار گرفت، خویشانش بر بالین او نشسته و گریه می کردند. زاهد به پدرش رو کرد و گفت: چرا گریه می کنی؟ پدر گفت: چگونه گریه نکنم، وقتی فرزندی از دنیا برود، پشت پدر می شکند.
زاهد به مادرش گفت: چرا گریه می کنی؟ مادر گفت: چگونه نگریم که امیدوار بودم در ایام پیری عصای دستم باشی و به من خدمت کنی، و در هنگام بیماری و مرگم در بالینم باشی. زاهد به همسرش گفت: چرا گریه می کنی؟ همسر گفت: چگونه گریه نکنم که با مرگ تو، فرزندانم یتیم و بی سرپرست می شوند.
زاهد، فریاد زد آه! آه! شما هرکدام برای خود گریه می کنید، هیچ کس برای من نمی گرید، که بعد از مرگ بر من چه خواهد رسد و حالم چه خواهد شد؟ آیا دو سوالات فرشته نکیر و منکر را می دهم یا درمانده می شوم؟ هیچکس برای من نمی گرید که مرا تنها در لحد گور می گذارند، و از اعمال من می پرسند، این را گفت و آهی کشید و جان سپرد.
📚 منهاج الشارعین - منهج 13، ص593
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#السلام_علیک_صاحب_الزمانـ【عج】
گفتم که خدا
مرا مرادی بفرست
طوفان زده ام مرانجاتی بفرست
فرمود که بازمزمه يا مهدی
نذرگل نرگس صلواتی بفرست
#مهدی_جانمــــــــــ【♥️】
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ👌
اگه پولت برکت نداره
این کلیپ رو از دست نده...
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✅ آثار و برکات بیداری #بین_الطلوعین :
بین الطلوعین فاصله زمانی از طلوع فجر و اذان صبح تا طلوع آفتاب است که حدود یک ساعت و نیم طول میکشد.
در روایات از این زمان به ساعتی از ساعات بهشت یاد شده و آثار و برکاتی برای آن بیان شده که انسان به این نتیجه میرسد که اگر میخواهد خوشبختی و سعادت دنیا و آخرت را داشته باشد و از بدبختیها رهایی یابد میبایست در این ساعات بهشتی بیدار بماند؛
چرا که فرشتگان در حال تقسیم روزی هستند و اگر خواب بمانی از همه چیز باز ماندی.
زیانهای مالی: اگر کسی در این ساعات بخوابد نمیتواند از خود دفع شر کند و خسارتی که به اصل سرمایه او میرسد را برطرف کند.
📚 خصال، ج2، ص622
✅ همچنین در آیه 39 سوره ق میفرماید:
فَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ الْغُرُوبِ؛ و بر آنچه مىگويند صبر كن، و پيش از برآمدن آفتاب و پيش از غروب، به ستايش پروردگارت تسبیح گوی
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•