ریحــانہ شــ🌙ــو
بسم الله الرحمن الرحیم✨ رمان #در_آسمانم_برایت_جایی_نیست... #قسمت_52 _گاز روشن میکنم روش قابلمه میذ
بسم الله الرحمن الرحیم✨
رمان #
در_آسمانم_برایت_جایی_نیست... #قسمت_53 و اوسطِ کار در کمالِ تعجب، زمانی به خودم اومده بودم که رو به روم تصویری واضح از مردی بود که به جز صاحبخونگی و همسایگی سنخیت دیگه ای باهام نداشت.. نمیدونستم توجیحِ این اتفاق چیه! افکار... ذهن.. اراده.. هر چی که بود منو به طرف این سوژه هدایت کرده بود و برای تصمیمِ من وقتی باقی نذاشته بود! لبخندِ رضایتمندی روی لبم نشست.. زیبا شده بود.. هم اخمِ عمیقِ روی پیشونیش و هم چشمای مشکی و نافذش! هم موهای خوش حالتش و هم لب های باریک و چال های کوچیکِ روی گونش! دستم رو زیرِ چونم زدم و به عکس خیره شدم! اونقدر خام و ناپخته نبودم که ندونم داره چه اتفاقی میفته! میدونستم.. خوب هم میدونستم که ذهن و عقلم داره به کجاها میره! میترسیدم! از این احساس که داشت به سرعت شکل میگرفت و بی منطق پیش میرفت! از دل باختن.. از دیر جنبیدن و به دامِ عشق افتادن میترسیدم! در حقیقت هیچ چیز غیر قابل باور و رویایی نبود! اون یه مرد با خصوصیات ظاهری و باطنیِ برازنده بود و من هم یه دختر تنها در نزدیک ترین فاصله از اون! شاید هر کسی در شرایطِ من بود به همچین مردی عالقه مند میشد ولی من این اجازه رو نداشتم! من نباید دل میبستم! من به خاطر دل بستن ها بود که از خونه و کاشونم بریده بودم و مثل ماهیِ جدا مونده از آب به این ورِ ساحل هدایت شده بودم! برای من زود بود... ناممکن بود... ممنوع بود! مقابله با خواب بی فایده بود.. اثر داروهای شیمیایی و خستگیِ ناشی از کار تمامِ تواناییم و درهم شکست.. خیلی زودتر از اون که بخوام متوجه موقعیتم بشم تسلیم خواب شدم و دیگه هیچی نفهمیدم. با حس نور شدیدی که از پنجره به چشمم میتابید یکی از چشم هامو باز کردم. دو تا دستم رو روی چشمم گذاشتم ... هنوز چند ثانیه نگذشته بود که چشمام و فورا باز کردم و مثل فشنگ تو جام نشستم. چشمم به ساعت افتاد.. ساعت 9::0 بود... یعنی تا تحویلِ پروژه تنها و تنها نیم ساعت داشتم!!! با دو سمت دستشویی رفتم و آبی به سر و صورتم زدم.. اوضاع خنده دار و پر استرسی شده بود.. از پیدا کردن جوراب گرفته تا در آوردن قاب طرح از زیر تختم و با لِی لِی شلوار پوشیدن.. !! پوشه حاوی کارت ملی و مد ارکم رو برداشتم و با دو از در بیرون اومدم..نتونستم منتظر آسانسور بشم و با عجله از پله ها پایین اومدم.. اگه میتونستم ماشین پیدا کنم و به موقع برسم معجزه بود... اونم با این طرح گنده توی دستم و کیف و مدارکام! در ساختمون رو با عجله باز کردم ... اما هنوز خارج نشده بودم که دستی از پشت پالتوم و کشید. با ترس به پشت برگشتم.. پارسا بود! بی اختیار طرحِ روزنامه گرفته شدم رو به خودم فشردم. _سالم صبح بخیر! _کجا با این عجله؟؟ اشاره ای به طرح کردم! _تحویل پروژه.. خیلی دیرم شده! با دست اشاره داد تا وارد پارکینگ شم! _بیا میرسونمت! بی مخالفت راهم رو کج کردم و پشت سرش راه افتادم! طرح رو روی صندلیِ پشتیِ ماشین گذاشتم و با عجله سوار شدم! همین که ماشین راه افتاد نگاهی به ساعتم انداختم.. خوب بود.. با این حساب و کتاب یک ربع هم زودتر میرسیدم! _حاال چی کشیدی که برای بردنش انقدر ذوق داری؟ از تصور اینکه بخواد طرحم رو ببینه قلبم تند تند شروع به تپیدن کرد! _کوالژه.. تکه چسبانی با ضایعات. سرش رو متفکر تکون داد. _موضوعش چیه؟ به نیم رخ جذاب و مردونش زل زدم... بی اختیار لبخندی روی لبم نشست! _پرتره ست.. یه ابروشو باال داد.. 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 نویسنده: ناشناس ڪپے با ذڪر نام نویسنده بلامانع است🌹 @Reyhaneh_show
پارت جدیدمونه😍☝️☝️
#در_آسمانم_برایت_جایی_نیست...
😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍
پرش بھ قسمت اول رمان👇👇
https://eitaa.com/Reyhaneh_show/5950
🌺 @Reyhaneh_show
🍃🌺
🍃🍃
#شعر_و_شعور
🌺🍃خدﺍ ﮔﺮ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮ ﺩﺍﺭﺩ ﺯ ﺭﻭی ﻛﺎﺭ آﺩﻣﻬﺎ!
ﭼﻪ ﺷﺎﺩﻳﻬﺎ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﺮﻫﻢ...
ﭼﻪ ﺑﺎﺯﻳﻬﺎ ﺷﻮﺩ ﺭﺳﻮﺍ...
یکی ﺧﻨﺪﺩ ﺯ آﺑﺎﺩی...
یکی ﮔﺮﻳﺪ ﺯ ﺑﺮﺑﺎﺩی...
یکی ﺍﺯ ﺟﺎﻥ ﻛﻨﺪ ﺷﺎﺩی...
یکی ﺍﺯ ﺩﻝ ﻛﻨﺪ ﻏﻮﻏﺎ...
ﭼﻪ ﻛﺎﺫﺏ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺻﺎﺩﻕ...
ﭼﻪ ﺻﺎﺩﻕ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻛﺎﺫﺏ...
ﭼﻪ ﻋﺎﺑﺪ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻓﺎﺳﻖ...
ﭼﻪ ﻓﺎﺳﻖ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻋﺎﺑﺪ...
ﭼﻪ ﺯشتی ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺭﻧﮕﻴﻦ...
ﭼﻪ تلخی ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺷﻴﺮﻳﻦ...
ﭼﻪ ﺑﺎﻻﻫﺎ ﺭﻭﺩ پايين...
ﻋﺠﺐ ﺻﺒﺮی ﺧﺪﺍ ﺩﺍﺭﺩﻛﻪ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮ ﻧﻤﻴﺪﺍﺭﺩ!!!.
#سهراب_سپهری
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
💠چه خدای مهربونی داریم💠
✍ اگه میخوای ببینی خدا چقدر مهربون هست این روایت رو بخون. اونوقت خودت خجالت میکشی در برابر چنین خدایی گناه کنی:
أميرالمؤمنين عليه السّلام فرمود: در روز قيامت، بنده را در پيشگاه خداوند نگه میدارند؛ خداوند ميفرمايد: اي فرشتگان! بين نعمتهائي كه من به او عنايت كردهام و بين عمل او مقايسه كنيد! چون مقايسه ميكنند، نعمتهاي خدا بر اعمال بنده فزونی مییابد و آنها را در خود فرا ميگيرد. خداوند خطاب ميكند: تمام نعمتهاي خود را كه به او دادهام، به او ببخشيد و پس از آن بين اعمال خير و اعمال شرّ او مقايسه نمائيد! پس اگر هر دو عمل، با هم مساوي بودند، خداوند به سبب اعمال خير، اعمال شرّ او را از بين ميبرد و او را داخل بهشت ميكند. و اگر اعمال خير او بر اعمال شرّ او فزوني داشت، خداوند علاوه بر دخول د بهشت، آن فزوني و زيادي را نيز به او عنايت ميفرمايد.
🌻و اگر اعمال خير او از اعمال شرّ او کمتر بود اما به خداوند شرك نياورده بود و از مشرکین نبود، پس او از اهل مغفرت است؛ خداوند اگر بخواهد به رحمت و عفو خود او را ميآمرزد و بر او تفضّل ميكند.
📚 بحار الانوار ج 7، ص262 به نقل از أمالي طوسي ص132و133؛
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از مخزن پست 💚 💚مذهبی💚💚
✨﷽✨
✅مهمترین یاری ما به امام زمان چيست؟
✍حضرت امام حسین علیه السلام درمورد امام زمان ارواحنافداه فرمودند: «لو ادرکته لخدمته ایام حیاتی»، اگر زمانش را درک میکردم تمام عمر خدمتگذارش میشدم.
حالا این توفیق نصیبمان شده و زمان حضرت ولیعصر ارواحنافداه که جانم و پدر و مادرم به فدایشان باد را درک کردهایم، همت کنیم و با عزمی جدیتر از قبل برای یاریش به پاخیزیم،
و این را بدانید: «یاری کردن حضرت، قدم برداشتن در جهت اهداف و مقاصد ایشان میباشد و مهمترین یاری ما در مرحله اول، خودسازی و تکمیل تزکیه نفسمان میباشد و در این صورت است که معنی و نصرتی معدة لکم و مودتی خالصة لکم را در زیارت آلیاسین صادقانه به حضرت عرض میکنیم.»
📚حاج آقا زعفری زاده حفظه الله تعالی
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🍃🌸
#ای_انسان...
چـرا غم میخوری از بهر مُردن
مـگـر آنـهـا کـه غـم خـوردنـد نَـمُـردنـد
بـرو از کـنج قـبرستان گـذر کُن
ببین آنان که مُردن با خود چه بُردند
✨ اللّه متعال میفرماید:
«هرکس مزه مرگ را میچشد»
(آل عمران/185)
رسول اللّه (ص) مــی فرمایـند:
✨«سه چیز، مرده را همراهی می کند: خانواده،مال و عمل او.
دوتا از این ها باز می گردند و یکی با او می ماند؛خانواده و مالش بر می گردند و عملش با او می ماند.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#هر_روز_یک_آیه_قرآن
🌺🍃يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا
ﺍﻱ ﺍﻫﻞ ﺍﻳﻤﺎﻥ ! ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﭘﺮﻭﺍ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﺳﺨﻦ ﺩﺭﺳﺖ ﻭ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﮔﻮﻳﻴﺪ .
🌺🍃يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا
ﺗﺎ [ ﺧﺪﺍ ] ﺍﻋﻤﺎﻟﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺍﺻﻠﺎﺡ ﻛﻨﺪ ﻭ ﮔﻨﺎﻫﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺑﻴﺎﻣﺮﺯﺩ . ﻭ ﻫﺮﻛﺲ ﺧﺪﺍ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺵ ﺭﺍ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﻛﻨﺪ ، ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺭﺳﺘﮕﺎﺭﻱ ﺑﺰﺭﮔﻲ ﻳﺎﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ .(٧١)
سوره احزاب آیات 70 و 71🍃
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
#تلنگر
🔴سفر کربلایت بی فایده بود!
👈 اثر زخم زبان
✍مرحوم حاج شیخ رجبعلی خیاط با عده ای به کربلا مشرف شده بودند. در میان آنها یک زن و شوهری بودند. یک روز که پس از زیارت از حرم بیرون آمده و برمی گشتند، این زن و شوهر با فاصله زیادی از شیخ و در پشت سر ایشان راه می رفتند، در میان راه در ضمن صحبتی که بین آنها می شود، آن خانم یک نیشی به شوهرش زده و سخنی آزاردهنده به وی می گوید.
هنگامی که همه وارد منزل و محل استراحت می شوند و آقا شیخ رجبعلی به افراد زیارت قبول می گوید، به آن خانم که می رسد، می فرماید: تو که هیچ، همه را ریختی زمین! آن خانم می گوید: ای آقا! چطور؟ من این همه راه آمده ام کربلا، مگر من چکار کرده ام؟!فرمود: از حرم آمدیم بیرون، نیشی که زدی، همه اش رفت!
📚نکته ها از گفته ها
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼ای نگاهت دوای هـــر دردی
🌼آرزو می كنم كه بــــــرگردی
🌼كاش من باخبر شـــوم روزی
🌼لحظه ای بر دلم گـــذر كردی
🌼زنده ام من به عشـق دیدارت
🌼بسته جانم به روی زیبـــایت
🌼منتــــظر مانده چشم گریانم
🌼پس كجایی؟ دلم به قربــانت
🌼اللهم عجل لولیک الفرج🌼
🌼🍃
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#انتظار_در_آخرالزمان
✍مفضّل بن عمر جعفىّ از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمودند:
همانا صاحب اين امر داراى دو غيبت است يكى از آن دو چندان به درازا مى كشد كه پاره اى از مردم بگويند: مرده است، و بعضى گويند: كشته شده، و عدّهاى از ايشان مى گويند: او رفته است.
و از اصحابش جز افراد اندكى كسى بر امر او باقى نمی ماند و از جايگاهش هيچ كس از دوست و بيگانه آگاهى نمى يابد مگر همان خدمتگزارى كه به كارهاى او مى رسد.
📚 الغيبة( للنعماني)، ص: ۱۷۱
. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•