eitaa logo
🇵🇸رمانهاے مذهبی 🇵🇸
248 دنبال‌کننده
219 عکس
24 ویدیو
12 فایل
انتقاد و پیشنهاد @za_shams2 ڪانال اصلی👈 @rahebehesht313 و @shams_gallery لطفا بدون انتقاد ڪانال را ترڪ نفرمایید کانال ریپلای رمانها👇 http://eitaa.com/joinchat/15990797C8e07d05aea وبلاگ شخصی https://rihane.kowsarblog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
سعی کن یه جوری زندگی کنی که #خدا عاشقت بشه❤️ اگه خدا عاشقت بشه خوب تو رو خریداری میکنه… ‌#شهید_محسن_حججی #عڪس_نوشته با #شهدا 🌷🍁❤️🍁🌷 @Rouman_mazhabi
... 🌲🍃 از خانم کچویی شنیدم که امام جمعه شاهین شهر، زینب را میشناسد و می تواند برای پیدا کردن او به ما کمک کند. من چند بار از زبان زینب تعریف آقای حسینی را شنیده بودم، ولی فکر میکردم آشنایی زینب با آقای حسینی در حد افراد معمولی شهر است که به نماز جمعه می روند. اما بعدا فهمیدم که زینب برای مشورت در و در مدرسه و بسیجو جامعه زنان، مرتب با آقای حسینی و خانواده اش در ارتباط بود. مادرم و شهلا و شهرام در خانه ماندند و من همراه آقای روستا به خانه ی امام جمعه رفتم. من همیشه زن خانه نشینی بودم و همه ی عشقم و کارم رسیدگی به خانه و بچه هایم بود؛ خیلی بلد نبودم که چطور حرف بزنم. روی زیادی هم نداشتم. همه ی جاهایی را که دنبال زینب می گشتم، اولین بار بود که می رفتم.وقتی که حجت الاسلام حسینی را دیدم، اول خودم را معرفی کردم. او خیلی احترام گذاشت و از زینب تعریف های زیادی کرد. اگر مادر زینب نبودم و او را نمیشناختم، فکر میکردم که امام جمعه از یک زن چهل ساله ی حرف میزند، نه از دختر چهارده ساله ی من. آقای حسینی از دلسوزی زینب به و عشقش به و و زحمت هایی که میکشید،حرف های زیادی زد. من مات و متحیر به او نگاه می کردم. با اینکه همه ی حرف های او را باور داشتم و می دانستم که جنس دخترم چیست، امو از گستردگی فعالیت های زینب در شاهین شهر بی خبر بودم و این قسمت حرف ها برای من تازگی داشت. امام جمعه گفت: آنقدر شخصیت بالایی دارد که من به او قسم می خورم. بعد از این حرف ، من زیر گریه زدم. خدایا، زینب من به کجا رسیده بود که امام جمعه ی یک شهر به او قسم میخورد؟ زن و دختر امام جمعه هم خیلی خوب زینب را میشناختند. از زمان شدن زینب تا رفتن به خانه ی امام جمعه، تازه فهمیدم که همه دختر مرا می شناختند و فقط من خاک بر سر، دخترم را آن طور که باید و شاید هنوز نشناخته بودم. اگر خجالت و حیایی در کار نبود، جلوی آقای حسینی دو دستی توی سرم می کوبیدم. آقای حسینی که انگار بیشتر از رییس آگاهی و خانم کچویی به دست داشتن منافقین یقین داشت، با من خیلی حرف زد و به من گفت: به نظر من شما باید خودتان را برای هر شرایطی آماده کنید، احتمالا دست در ماجرای است، شما باید در حد و لیاقت زینب رفتار کنید. حس می کردم به جای اشک، از چشم هایم خون سرازیر است. هر چه بیستر برای پیدا کردن دختر عزیزم تلاش میکردم و جلوتر می رفتم، نا امید تر میشدم. زینب هر لحظه بیشتر از من دور میشد... ... 🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀 ╲\╭┓ ╭❤️🍃 ┗╯\╲ @Rouman_mazhabi
🔹یکی از عوامل فرهنگ‌سازی در یک جامعه، انواع مسابقه‌هایی است که در جامعه رواج پیدا می‌کند و یا دست‌هایی آنها را رواج می‌دهند. ⭕️آدم‌های خوب و سالم همیشه امواج مثبت در جامعه ایجاد می‌کنند، موج‌هایی از مسابقه برای خوب شدن در جامعه ایجاد می‌کنند. 💢مثلاً همیشه مردم را به مسابقه برای خوب شدن فرا می‌خوانند💯 @Rouman_mazhabi
🔴 گفتند کم کاری ایران بوده که کرونا وارد کشور شده، چند روز بعد تمام کشورها و قاره ها درگیر کرونا شدند گفتند چرا ماسک و دستکش توی ایران سخت گیر میاد، حالا ماسک برای کادر درمانی توی آمریکا جیره بندی شده گفتند باید شهرهای ایران فورا قرنطینه بشه، بعد دیدن انگلیس و آمریکا که به قول اونها خیلی پیشرفته است هم قرنطینه سراسری تجویز نکرد ‌گفتند اوضاع بیمارستان های ایران خرابه، دیدن با تمام تحریم ها و فشارهای غیر انسانیشون روحیه پزشک ها و پرستار های ایرانی تو دنیا زبون زد شد گفتند نظام درمان اروپا و آمریکا خیلی پیشرفته است، وقتی دیدند با کامیون اجساد رو از بیمارستان هاشون میبرند خفه خون گرفتند خلاصه اونا خیلی حرفا میزنن، اونا پول میگیرن که حرف بزنن، شما باور نکنید ... به لطف خدا ╲\╭┓ ╭❤️ @Rouman_mazhabi🍃 ┗╯\╲
لوح | شهید محمودرضا بیضایی 💠 یکبار در خانه صحبت وصیتنامه شد، به پوستر حاج همت  روی کمدش اشاره کرد و گفت: وصیت من همان جمله حاج همت است، "با خدای خود پیمان بسته‌ام تا آخرین قطره خونم، در راه حفظ و حراست از این انقلاب الهی یک آن، آرام و قرار نگیرم". @Rouman_mazhabi
عج چهل هفته شب های جمعه از خرم آباد تا جمکران می آمدیم؛حاج آقا نذز داشت. مجید آنموقع کوچک بود. همراهمان می آوردیمش. با من وپدرش طی کرده بود که اگر به مسجد رسیدیم و خواب بود، باید بیدارش کنیم. آن روز توی راه خوابش برده بود، دلمان نیامد صدایش بزنیم. رفتیم زیارتمان را کردیم. وقتی رسیدیم به ماشین، بیداز شده بود. - شما دوباره من رو بیدار نکردین؟ ولی من خواب دیدم امام زمان اومدن اینجا و یه تاج سفید گذاشتن روی سر من. جانشین واحد اطلاعات و عملیات لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب ع تولد:تهران- ۱۳۴۳ شهادت:جاده بانه، سردشت-۱۳۶۳ مزار:گلزار شهدای علی بن جعفر علیه السلام قم 📚برادر فداکارش،حسن کاجی،ص۱۳،انتشارات حدیث نینوا @Rouman_mazhabi
عج یازده سال بیشتر نداشت. توی مراسم های مرحوم کافی شنیده بود که "خدایا ما صاحب داریم. صاحبمان را برسان " آمد گفت: دایی صاحب ما کیه⁉️ گفتم: امام زمان همان جا دست های ظریف و معصومش را گرفت رو به آسمان و گفت خدایا فرجش رو نزدیک کن🤲 (حسین) فرمانده گردان موسی بن جعفر علیه السلام تیپ۲۱ امام رضا علیه السلام تولد:سمنان- ۱۳۴۱ شهادت:عملیات والفجر۸- ۱۳۶۴ مزار:امام زاده یحیی علیه السلام سمنان 📚می خواهم حنظله شوم، آرزو ایمانی، ص۱۵۹، انتشارات زمزم هدایت @Rouman_mazhabi
در این ساعات پایانی ماه شعبان و ورود به ماه مهمانی خدا، در این بزم الهی شهیدان را نیز با ذکر صلواتی مهمان نماییم.. @Rouman_mazhabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پدر قهرمانم جان‌فدای ایرانم سرودخوانی امروز فرزندان شهدا در حضور رهبر انقلاب 📎 📎 📎 📎 🌐 https://btid.org/fa/video/249095