eitaa logo
🇵🇸رمانهاے مذهبی 🇵🇸
265 دنبال‌کننده
222 عکس
24 ویدیو
12 فایل
انتقاد و پیشنهاد @za_shams2 ڪانال اصلی👈 @rahebehesht313 و @shams_gallery لطفا بدون انتقاد ڪانال را ترڪ نفرمایید کانال ریپلای رمانها👇 http://eitaa.com/joinchat/15990797C8e07d05aea وبلاگ شخصی https://rihane.kowsarblog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️ ☀️ راحله-به نظر من يكي از كوچك ترين نتيجه هايش اين بود كه حس خودباوري و اعتماد به نفس در زن‌ها به وجود اومد. دليلش هم حضورشون درميدون‌هاي سياسي و اقتصادي و اجتماعيه!😏 فاطمه-ولي فكر نمي كني به خاطر همين حضور ناقص وبدون تحليله كه زن‌ها آلت دست بازي‌هاي سياسي شدن. چه در انتخاب‌هاي مختلف چه در سياست‌هاي بين الملل كه از اين شعارهاي زن‌ها سوءاستفاده مي‌شد تا رقيبشون رو تحت فشار قرار بدن 😟 راحله-به نظر من مهم اينه كه زن‌ها شروع به كار كنن. ممكنه اولش هم اشتباه كنن ولي بالاخره قواعد اين نوع بازي‌ها دستشون مي‌آد.👎 فاطمه دستش را به نشانه قبول تكان داد: -اگه اين حس خودباوري در زن‌ها به وجود اومده بود خودشون رو از اين كه فقط جنبه سكسي شون در نظر گرفته بشه و شان انسانيشون فراموش بشه نجات مي‌دادن و نميذاشتن كه ابزار توسعه اقتصادي نظام سرمايه داري باقي بمونن فاطمه -به هر جهت همين زياد شدن حضور زن‌ها در عرصه‌هاي علمي, ادبي, هنري و بالا رفتن سطح فرهنگيشون باعث مي‌شه كه اون شان انسانيشون رو به دست بيارن و نشون بدن كه جنبه‌هاي ديگه اي هم غير از جنبه‌هاي سكسي دارن. البته يادمون نره كه در بعضي از همين عرصه‌هاي ادبي و هنري,اين قدر كه به جنبه‌هاي سكسي توجه مي‌شه, به اون هويت از دست رفته زن توجه نمي شه و ضمنا قبلا كه بحثش شد نوع حضور زن‌ها در اين ميدون‌ها به قيمت گروني براي خودشون و جامعه غرب تمام شد. كم شدن در صد ازدواج ها,زياد شدن طلاق ها,و زياد شدن فحشا بهاي كمي نبود.😒 راحله با لحني معترضانه گفت: -اين‌ها مشكلات اجتماعي جهان غربن, ربطي به انديشه‌هاي اصلاح طلبانه فمينيسم ندارن!😐 فاطمه-ولي ريشه اش به همون فمينيسم بر مي‌گرده. فهميمه هم تاييد كرد: -واقعا هم همين طوره! چون كه انديشه فمينيسم اهميت زيادي براي استقلال اقتصادي و اجتماعي و حضورشون در صحنه‌هاي اجتماعي قائله,و هر چيزي رو كه مانع اون باشه,محكوم مي‌كنه! از جمله ويژگي ( (مادر بودن) ) و خيلي از وظايف سنتي زن‌ها رو كه قبلا موجب تحسين زن‌ها مي‌شد,تحقير مي‌كنند و در عوض از مشاغل تخصصي زن‌ها تعريف و تمجديد مي‌كنند. فاطمه رو به راحله كرد: -اون وقت مي‌دوني چي شد؟ سرپرستي بچه‌ها كه مسئله اي عادي براي زن‌ها بود,در غرب تبديل به شغل تخصصي شد: پرستار بچه! كه باز هم زن‌ها اين شغل رو انجام مي‌دهند و از طرف ديگه هم زن‌هاي ثروتمند كه از زير وظايف زنانه شان فرار مي‌كردن زن‌هاي فقيرتر رو استخدام مي‌كردن. ... نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند ❌ مورد رضایت است 🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀 ╲\╭┓ ╭❤️ @Rouman_mazhabi🍃 ┗╯\╲
۳🌷 روز ب دنیا امدن فرزند سوممان،ایوب امتحان داشت،این بار کنارم بود خودش من را بیمارستان رساند و بعد رفت سر جلسه ی امتحان... وقتی برگشت محمد حسن ب دنیا امده بود حسن اسم برادر شهید ایوب بود.... چند وقتی بود توی شرکت پایانه های کل کشور کاری گرفته بود هر بار می امد خانه،یا دستش گل و شیرینی بود یا چیزی ک شنیده بود برای مادر و فرزند خوب است مثل جگر.... برایم جگر ب سیخ میکشید و لای نان میگذاشت لقمه هارا توی هوا میچرخاند و. با شیطنت میخندید... تا لقمه ب دستم برسد میگفت"خانم یک وقت فکر نکنی این ها را برای،تو درست کردم .... نخیر.... همه اش برای بچه است ... ... نویسنده: 🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀 ╲\╭┓ ╭❤️ @Rouman_mazhabi🍃 ┗╯
تا خواست حاج مهدوے چیزی بگوید ، با لحنے تند خطاب بہ راننده گفتم :😠 _یعنے چے آقا؟!! پولتو بگیر چرا استخاره میڪنے؟!. وبعد پول رو، روے صندلے جلو انداختم و در مقابل نگاه سنگین فاطمہ و بهت و برافروختگے حاج مهدوے پیاده شدم. حالا احساس بهترے داشتم. تا حدے بدهے امروزم رو پس دادم. 🍃🌹🍃 خواستم بہ سمت ورودے اردوگاه حرڪت ڪنم ڪہ حاج مهدوے گفت: -صبر ڪنید.✋ ایستادم. مقابلم ایستاد. ابروانش گره خورده بود و صورتش همچنان از خشم سرخ بود.😡 پولے ڪہ در دست داشت رو بسمتم دراز ڪرد -ڪارتون درست نبود!!! خودم رو بہ اون راه زدم و با غرور گفتم: _ڪدوم ڪار؟ حساب ڪردن ڪرایه ڪار درستے نبود گفتم: _من اینطور فڪر نمیڪنم گفت: _لطفا پولتون رو بگیرید. با لجاجت گفتم: _حرفش رو هم نزنید.امروز بیشتر از این حرفها بدهڪارتون شدم.و تمامش رو باهاتون حساب میڪنم. او هم دندان بہ هم میسایید.!!! وباز هم پایین را نگاه میڪرد. گفت: _وقتے یڪ مرد همراهتونہ درست نیست دست بہ ڪیفتون بزنید گفتم: _وقتے من باعث اینهمہ گرفتاریتون شدم درست نیست ڪہ شما متضرر شید 🍃🌹🍃 او نفس عمیقے ڪشید و در حالیڪہ چشمهایش رو از ناراحتے بہ اطراف میچرخاند گفت: _بنده حرفے از ضرر زدم؟! ڪسے امروز متضرر نشده.!!! لا اقل از نظر مالے.!! از ڪنایہ اش لجم گرفت. -پس قبول دارید ڪہ امروز ضرر ڪردید!! من عادت ندارم زیر دین ڪسے باشم حاج آقا فاطمہ میان بحثمون پرید: _سادات عزیز ڪوتاه بیاین.حق با حاج آقاست.درستہ امروز ایشون خیلے تو زحمت افتادند ولے شما هم درست نیست اینقدر سر اینڪار خیر دست بہ نقد باشے.ایشون لطف ڪردند و این حرڪت شما لطف ایشون رو زیر سوال میبره… من به فاطمہ نگاه نمیڪردم. حاج مهدوے هنوز هم اسڪناسهارو مقابلم گرفتہ بود. ولے بہ یڪباره حالت صورتش تغییر ڪرد  و با صداے خیلے آروم و محجوبے گفت: _نمیدونستم شما ساداتے! زده بودم بہ سیم آخر… با حاضر جوابی پرسیدم: 😏  _مثلا اگر زودتر میدونستید چیڪار میڪردید؟؟ او متحیر و میخڪوب از بے ادبے ام بہ من من افتاد و پاسخ داد: _من نمیدونم چیے شما رو ناراحت ڪرده ولے اگر خداے ناڪرده من باعث و بانے این ناراحتے هستم عذر میخوام. بعد با ناراحتے اسڪناسها رو داخل جیبش گذاشت و گفت: -ببخشید و با ناراحتے بہ سمت اردوگاه رفت و از مقابل دیدگانم محو شد. ادامہ دارد… نویسنده: 🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀 ╲\╭┓ ╭❤️ @Rouman_mazhabi🍃 ┗
🌏 جاسوس استرالیا حالت و سکوت هادی روی اونها هم تاثیر گذاشت ... - این حرف ها غیبته ... کمتر گوشت برادرتون رو بخورید ... - غیبت چیه؟ ... اگر نفوذی باشه چی؟ ... کم از این آدم ها با اسم ها و عناوین مختلف ... خودشون رو جا کردن اینجا ... یا خواستن واردش بشن؟ ... کم از اینها وارد سیستم حوزه شدن و بقیه رو به انحراف کشیدن؟ ... سرش رو بالا آورد ... اگر نفوذی باشه غیبت نیست ... اما مطمئن باشید اگر سر سوزنی بهش شک کرده بودم ... خیلی جلوتر از اینکه صدای شما در بیاد اطلاع داده بودم ... اینکه شما هم نگران هستید جای شکر داره ... مثل شما، ایران برای منم خیلی مهمه ... من احساس همه تون رو درک می کنم ولی می تونم قسم بخورم ... کوین چنین آدمی نیست... . چهره هاشون هنوز گرفته بود اما مشخص بود دارن حرف هادی رو توی ذهن شون بالا و پایین می کنن ... هر چند دیگه می فهمیدم چرا برای این جماعت غیرایرانی... اینقدر ایران و جاسوس نبودن من مهمه... اما باز هم درک کردن حسی که در قلب هاشون داشتن ... و امت واحد بودنشون برام سخت بود ... . - در مورد بقیه مسائلی هم که گفتید ... باید شرایط شخص مقابل رو در نظر بگیرید ... این جوان، تازه یه ساله مسلمان شده ... شرایط فکری و ذهنیش، شرایط و فرهنگی که توش زندگی کرده ... باید به اینها هم نگاه کنبد ... شما با اخلاق اسلامی باهاش برخورد کنید... من و شما موظفیم با رفتارو عمل و حرف مون به شیوه صحیح تبلیغ کنیم ... بقیه اش با خداست ... حرف های هادی برام عجیب بود ... چطور می تونست حس و زجر من رو درک کنه؟ ... این حرف ها همه اش شعار بود ... اون یه پسر سفید و بور بود ... از تک تک وسایلش مشخص بود، هرگز طعم فقر رو نچشیده ... در حالی که من با کار توی مزرعه بزرگ شده بودم ... روز و شب، کارگری کرده بودم تا خرج تحصیل و زندگیم رو بدم ... هر چند مطمئن بودم، اون توان درک زجری که کشیدم رو نداره ... اما این برخوردش باعث شد برای یه سفید پوست احترام قائل بشم ... اون سعی داشت من رو درک کنه ... و احساس و فکرش نسبت به من تحقیر و کوچیک کردنم نبود... . چند روز گذشت ... من دوباره داشتم عربی می خوندم ... حالا که نظر و فکر هادی رو فهمیده بودم ... به شدت از اینکه دفتر رو بهش برگردونده بودم متاسف شدم ... بدتر از همه، با اون شیوه ای که بهش پس داده بودم ... برام سخت بود برم و دفتر رو ازش بگیرم ... داشت سمت خودش اصول می خوند ... منم زیرچشمی بهش نگاه می کردم که ... یهو متوجه نگاه من شد و سرش رو آورد بالا ... . ... نویسنده: 🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀 ╲\╭┓ ╭❤️ @Rouman_mazhabi🍃 ┗