فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرگ شیرین👇
حاج آقای مجاهد از روحانیهای مشهد که درحال گفتن نام مبارک امام زمان (عج) فوت کرد و در روز تاسوعا بهخاک سپرده شد.😔😔
چقدر این مرگ به ما نزدیک است....
@Fanus_AliFarahani
🌺 حضرت باقرالعلوم صلوات اللّه و سلامه علیه حکایت فرموده است:
دریکی از سالها، یزید -لعنة الله علیه- بهقصد انجام مراسم حج خانه خدا، عازم مکه معظّم شد.
در مسیر، وارد مدینه شد. بعد از استقرار در شهر، مأموری را فرستاد تا یکی از مردان قریش را نزد وی بیاورند.
وقتی آن مرد را نزد یزید آوردند، یزید به او گفت:
«آیا تو اعتراف و اقرار میکنی بر اینکه تو بنده من هستی و اگر من مایل باشم و میتوانم تو را بفروشم، یا غلام خود گردانم.»
آن مرد قریشی گفت:
«ای یزید! به خدا سوگند، تو و پدرت بر طایفه قریش هیچ برتری و فضیلتی نداشتهاید؛ همچنین اسلام من حتماً از تو، بهتر و برتر خواهد بود، بنابراین چگونه به آنچه گفتی، اعتراف و اقرار کنم.»
یزید با شنیدن این سخن، خشمگین شد و گفت:
«اگر اعتراف نکنی، دستور قتل تو را صادر میکنم.»
مرد گفت:
«همانا کشتن من از قتل حسین بن علی علیهماالسلام مهمتر نیست.»
🔴پس دستور قتل و اعدام او را صادر کرد؛ سپس دستور داد تا حضرت سجاد، امام زینالعابدین علیه السّلام را نزد او احضار کنند.
وقتی آن امام مظلوم علیه السّلام را آوردند، یزید همان سخنانی را که به آن مرد قریشی گفته بود، به حضرت سجاد علیه السّلام، نیز بازگو کرد.
حضرت در مقابل فرمود:
«اگر اعتراف و اقرار نکنم، آیا همانند آن مرد، دستور قتل مرا هم صادر میکنی؟»
یزید ملعون پاسخ داد:
«آری»
امام علیه السّلام چون چنین دید، فرمود:
«من از روی اضطرار و ناچاری تسلیمم و به آنچه گفتی اقرار و اعتراف میکنم، و تو هم هر خواهی انجام بده.»
یزید خبیث هم گفت:
«تو با این روش، حفظ جان خود کردی و از کشته شدن نجات یافتی، پس تو آزادی.».
#بصیرت_دینی
#امام_سجاد علیهالسلام
#چگونگی_رفتار_با_جاهل
@Fanus_AliFarahani
مردی با پدرش در سفر بود که پدرش از دنیا رفت، از چوپانی در آن حوالی پرسید: «چه کسی بر مردههای شما نماز میخواند؟»
چوپان گفت: «ما شخص خاصی را برای این کار نداریم، خودم نماز آنها را میخوانم.»
مرد گفت: «خوب لطف کن نماز پدر مرا هم بخوان!»
چوپان مقابل جنازه ایستاد و چند جملهای زمزمه کرد و گفت: «نمازش تمام شد!»
مرد که تعجب کرده بود گفت: این چه نمازی بود؟
چوپان گفت: بهتر از این بلد نبودم، مرد از روی ناچاری پدر را دفن کرد و رفت.
شب هنگام، در عالم رؤیا پدرش را دید که روزگار خوبی دارد.
از پدر پرسید: «چه شد که این گونه راحت و آسودهای؟»
پدرش گفت: «هر چه دارم از دعای آن چوپان دارم!»
مرد، فردای آن روز به سراغ چوپان رفت و از او خواست تا بگوید در کنار جنازۀ پدرش چه کرده و چه دعایی خوانده؟
چوپان گفت: «وقتی کنار جنازه آمدم و ارتباطی میان من و خداوند برقرار شد.
با خدا گفتم: « خدایا اگر این مرد، امشب مهمان من بود، یک گوسفند برایش زمین میزدم، حالا این مرد امشب مهمان توست، ببینم تو با او چگونه رفتار میکنی؟»
گاهی دعای یک دل صاف، ازصد نماز یک دل پرآشوب بهتر است.
📚داستانڪ📚
༺📚════
صریر
مردی با پدرش در سفر بود که پدرش از دنیا رفت، از چوپانی در آن حوالی پرسید: «چه کسی بر مردههای شما نم
👈نقدی بر این داستان
✔️در اصل این قضیه که میتوانیم با خالقمان، صمیمی و خودمانی صحبت کنیم، بحثی نیست؛
✔️در اینکه باید در گفتوگویمان با حضرت حق، در حد معرفتمان، رعایت ادب کنیم، هم بحثی نیست.
✅ خاطرم هست که آقای فرحزاد قصهای را تعریف میکرد که مردی باغ گلابی داشت و رزق خودش را از آن باغ به دست میآورد. سالی، گلابیهای باغش آفت زد و آن مرد بدون هیچ دلهره و نگرانی به محضر خدا، عرضه داشت که: خدایا، کار خودت بیشتر شد. تا سال قبل با این باغ رزق من را میدادی و امروز باید طور دیگر رزق من را بدهی و برای من هیچ غصهای نیست.»
این گفتوگوی صمیمی، ناشی از معرفت به رزاقیت خدا سبحانه و توکل به او است،
👈 ولی اشکال آنجایی است که با برجسته کردن این جنس گفتوگوها، اندیشه یا رفتار عبادی دیگری زیر سؤال برده یا کمارزش تلقی شود.
در قصه بالا که ظاهراً از قصه موسی و شبان تأثیر گرفته، ناخودآگاه دعای خودمانی چوپان، بر عربی بودن الفاظ و دعاهای نماز میت و دیگر آداب کفنودفن، سایه میاندازد. یعنی برجسته کردن ارزشی در کنار کمرنگ کردن یا بیارزش نشان دادن ارزش دیگر.
🔸در عرصه معارف دینی، مراقب چنین داستانپردازیهایی باشیم که پشتوانه دینی و روایی ندارد.
#نقد_داستان
#گفتوگو_با_خالق باری تعالی
@Fanus_AliFarahani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 معاون گمرک: برای وارداتِ واکسن فایزر و جانسوناندجانسونِ بلژیکی بهزودی اقدام میشود
🔹نماینده وزارت بهداشت در گمرک هم گفته که این واکسنها به کادر درمان و دانشآموزان تزریق خواهد شد.
بلبلي خون دلي خورد و گلي حاصل کرد
باد غيرت به صدش خار پريشان دل کرد
طوطي اي را به خيال شکري دل خوش بود
ناگهش سيل فنا نقش امل باطل کرد
قرة العين من آن ميوه دل يادش باد
یادش بخیر، چقدر در دولت روحانی، این پا و اون پا میکردیم و میگفتیم نکنه واکسن های آمریکایی وارد کشور بشه و فرمان رهبر عزیزمون روی زمین بمونه ...
#تربیت_سیاسی
@Fanus_AliFarahani
هدایت شده از نجوای غریب
.
💠 در رثای #علی_لندی بزرگمرد پانزدهسالهای که پروانهسان به آتش زد و ققنوسوار جاودان شد.
🍃 عروج از دل آتش
سر تا به پا شد نور و چون فانوس برخاست
چون بود با پروانهها مأنوس، برخاست
تا پا نهاد آن مرد بیپروا در آتش
آه از نهاد آتش و فانوس برخاست
تنها نه نام او، مرامش هم علی بود
در پای عزّ و غیرتش ناموس برخاست
چون قطرهای گمنام دل را زد به دریا
افزونتر از دریا شد، اقیانوس برخاست
فهمیده بود اندیشۀ فهمیدهها را
چون گوهری ناب از دل قاموس برخاست
از خیل دمسردان و بیدردان جدا بود
از درد همسایه چو جالینوس برخاست
در ماتم این لالۀ آتشگرفته
از بلبلان غمزده قالوس برخاست
هم اشک از چشم جوانمردان فرو ریخت
هم از لب آزادگان افسوس برخاست
در وصف او شعر و حماسه در هم آمیخت
پروانه در آتش شد و ققنوس برخاست
✍️ #محمدتقی_عارفیان، ۱۴۰۰/۰۷/۰۲
#علی_لندی
#حسین_فهمیده
#الگوی_نوجوانان_ایرانی
#ایثار_همچنان_باقی_است
🎋
هدایت شده از بهتر بنویسیم
گزیدهای از الهی نامه حضرت علاّمه حسن حسن زاده آملی رحمة الله علیه
الهى، شکرت که از دوستان دشمنانت و از دشمنان دوستانت نیستم.
الهى، شکرت که دوستانت را دوست دارم و دشمنانت را دشمن.
الهى، نمى گویم که از دوستانم ولى شکر که از دشمنان نیستم.
الهى، شکرت که به دیدار حُسن جمالت عاشقم و به گفتار ذکر جمیلت شایق.
.
.
الهى، شکرت که صاحب منصب بى زوالم.
.
.
.
الهى، کتاب دار و کتاب خوان و کتاب دان بسیارند؛ خُنُک آن که خود کتاب است و کتاب آر.
.
.
الهى، خدا خدا گفتن مجازى ما که این همه برکت دارد؛ اگر به حقیقت گوییم چون خواهد بود ؟!
.
.
الهى، دهن حسن به عِطر ذکر تو معطّر است ؛ حیف است که بوى بد گیرد.
.
.
الهى، از دردم خرسندم که درمانش تویى.
.
.
الهى، در شگفتم از این گلّه گلّه اشباه النّاس و رمه رمه آدمى پیکر که یکى نمی گوید (( من کیستم )) ؟!
🆔 @behtarbenevisim
این روزها از علی لندی زیاد می نویسند و البته که باید زیاد نوشته شود ولی فراموش نکنیم:
علی، بار مسئولیت ما را زیاد کرد.
علی، با سوختنش از فعالان فرهنگی و تربیتی، مطالبه کرد.
علی، انتظارات را از پدران و مادران، بالا برد.
علی، نماینده تحقق «ما ملت امام حسینیم» در نسل جدید شد.
علی، نشان داد که با بال «یا لیتنا کنا معک» هم می شود پرواز کرد حتی اگر بالهایت سوخته باشد...
ما با چنین نسلی مواجهیم، برای آنها چه کردهایم؟!
#تربیت_دینی
#علی_لندی
@Fanus_AliFarahani
هدایت شده از نوجهان
حاج حسین یکتا _اربعین_.mp3
6.28M
🔶 #حاج_حسین_یکتا :
🔸... ما قدم نمی زنیم تو این جاده، داریم سرنوشت عالم را رقم مزنیم ... 🔸
#اربعین
#پادکست_تربیت
لطفامارابهدوستانخودمعرفیکنید
🆔 Eitaa.com/fatholfotooh_net
🆔 instagram.com/fatholfotooh_net?utm_medium=copy_link
🌐 www.fatholfotooh.net
صریر
👵🏻#حکایتهای_ننهآقا8️⃣ 🏴 ننهآقا مثل خیلی از مادربزرگها، علاقه زیادی به روضههای امام حسین علیها
👵🏻#حکایتهای_ننهآقا9️⃣
🏴 اربعینهای دوران کودکیام، خیلی حال و هوای این روزها رو نداشت، چون امید به رفتن کربلا اینقدر نبود. آن سالها ننهآقا، تأکید داشت که در چنین روزی باید حرم حضرت معصومه سلامالله علیها برود. چندساعتی قبل از ظهر، میآمد خانه ما و میگفت: «من دارم می رم حرم، هر کی میاد، بیاد. کرایهاش با من.»
🏴 یک سال من تنها همراهش رفتم. آن روز، حرم، نماز جماعت خواندیم و بعد از گوش دادن به سخنرانی و روضه، مستقیم برگشتیم خانه ننهآقا. ننهآقا، منقلب بود. انگار زیارت آن روز، سیرش نکرده بود. دائم در حال و هوای خودش بود.
🏴نزدیکهای غروب بود که روبه روی پنجره ایستاد. دست رو سینهاش گذاشت و سلامی به حضرت اباعبدالله علیهالسلام داد. بعد همانجا نشست و به گُلهای قالی خیره شد و این جملات را زمزمه کرد:
قربونت بشم آقا. چقدر غریب بودی؟! تو رو تکوتنها کشوندن تو گودی قتلگاه. از چهار طرف شمشیر و نیزه زدن. یکیشون یه نیزه فرو کرد تو ترقوه سینهات. بمیرم برات آقا...
ننهآقا شروع کرد به گریه. با گریه ننه، منم بغضم ترکید و شروع کردم به گریه.
🏴 ننهآقا دوباره با نوای نالان ادامه داد:
ای امون از دل زینب، ای وای از دل زینب. وقتی حسینش از چشمش پنهون شد، سریع اومد بالای اون بلندی تا آقا رو ببینه. ولی ایکاش نمیاومد که ببینه چه به سر داداشش دارن میارن... . وقتی نیزه رو کشید بیرون...، ای وای حسین جان، دیگِ از پا اوفتاده بودی، دو زانو، روی زمین، یه نگاهی به آسمون و اطراف کردی، ... همه جا رو تیره و تار میدیدی... ای وای، اینجا بود که دیگه به صورت روی خاکها افتادی... .
🏴 در این لحظه ننهآقا به هقهق افتاد و من نمیدانستم از روضه ننهآقا گریه کنم یا به حال پریشان او.
چو در دل دارم تمنای کربلای حسین ای خدای من
نصیبم کن بوسه بر حرم با صفای حسین ای خدای من
سرشتی چون مهر او در دل به دیدارش دل بود مایل
بهشتت باشد جهنم من بی لقای حسین ای خدای من
🏴 السلام علیک یا اباعبدالله 🏴
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
#اربعین
#روضه_امامحسین علیهالسلام
#تربیت_دینی
@Fanus_AliFarahani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 ببينيد
*شباهت عجیب یک نفر به رهبر معظم انقلاب در مسیر کربلا در عراق*
برگرفته از استوری خبرنگار صدا و سیما
زهرا چخماقی
@Fanus_AliFarahani
یک تجربه جدید ولی خطرناک برای جمهوری اسلامی ایران
💉 در چهل سال و اندی، تابهحال در مسئلهای بین انقلابیها و جماعت حزباللهی، چنین اختلافنظری پیش نیامده بود.
🦠اختلاف دو گروه از نخبگان پزشکی و علمی در مسئله قانون اجباری شدن واکسن همگانی.
🦠 اختلاف بین متدینها، گاه بین سخنوران و اهل منبر، گاهی بین طلبهها و دانشجویان علاقهمند به طب سنتی که همه این گروهها، معتقد و علاقهمند به نظام جمهوری اسلامی ایراناند.
🦠🦠این اختلافنظرها وقتی جدی میشود که بدانیم شیپورچیهای رسانههای معاند، علاقهمند به برجستهسازی آناند.
💉بدون هیچ تحلیلی از دریچه علم پزشکی یا طب سنتی، یک نکته مهم را بدانیم:
💐 امیرالمؤمنین علی علیهالسلام فرمود: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یعْطِ أَحَداً بِفُرْقَةٍ خَیراً مِمَّنْ مَضَی وَ لَا مِمَّنْ بَقِی»؛ خداوند پاک به هیچیک از گذشتگان و فعلیها براثر تفرقه، خیری عطا نکرده است. 💐
💉 درخواست سؤال، داشتن انتقاد، کنشگری، هیچکدام بد نیستند که البته برای حیات فکری مردم، لازم هم است؛ اما وقتی مسئولان حکومت به یک جمعبندی رسیدند و تصمیم جدی گرفتهاند، شعلهور کردن این اختلافها و تبدیل به تفرقه، به صلاح نظام اسلامی ما نیست.
✅ چه خوب بود آقایان مخالف واکسن، دستکم، خودشان واکسن نمیزدند ولی به احترام مردمشان، اذهان عمومی را مشوش و متحیر نمیکردند و در جامعه باعث افزایش استرس و پایین آوردن سطح ایمنی بدن هموطنانشان نمیشدند.
✍️ علی فراهانی
#واکسن_ایرانی
#تربیت_اجتماعی
#فتنه_جدید
@Fanus_AliFarahani
صریر
یک تجربه جدید ولی خطرناک برای جمهوری اسلامی ایران 💉 در چهل سال و اندی، تابهحال در مسئلهای بین انق
من نیز فارغ از تمام بحث و نظرها درباره واکسن، به مقتدایم، رهبرم، به درخواست مسئولان کشورم احترام گذاشتم و واکسن ایرانی برکت را زدم.
بحثم سر اختیاری یا اجباری بودن واکسن نیست. اشاره ام به این است که به خاطر حفظ امنیت روانی و اجتماعی جامعه و مصلحت کشور، نباید این اختلاف ها را برجسته کرد؛ بلکه باید به قانون کشور تن داد، همان طور که رهبر جامعه، عمل کردند.
🏴 محمّد بن فضیل میگوید:
مدّتی بود که به ناراحتی درد پهلو و درد پا مبتلا شده بودم، به همین جهت محضر مبارک حضرت ابوالحسن، امام رضا علیهالسلام شرفیاب شدم تا شفای خود را بگیرم. در آن زمان حضرت در مدینه بود و هنوز به خراسان منتقل نشده بود،
🏴 هنگامی که بر امام علیهالسلام وارد شدم، فرمود:
چرا ناراحت و افسردهای؟
گفتم: ناراحتی درد پهلو🔹 و درد پا🔸 دارم که مرا سخت میآزارد.
امام علیهالسلام با دست مبارک خویش اشاره به پهلویم🔹 نمود و دعایی را خواند و آب دهان مبارک خود را بر محل درد مالید و فرمود:
دیگر ازاینجهت، ناراحتی نخواهی داشت.
و سپس نگاهی به پایم🔸 انداخت و اظهار داشت:
🌹حضرت ابوجعفر، باقرالعلوم علیهالسلام فرموده است:
هر که از شیعیان ما، مبتلا به مرض و ناراحتی شود و در مقابل آن صبر و شکیبایی از خود نشان دهد، خداوند پاداش هزار شهید به او عطا میفرماید.
محمّد بن فضیل گوید:
با این سخن حضرت، فهمیدم که درد پایم🔸 باقی خواهد ماند و خوبشدنی نیست.
هیثم بن ابی مسروق که یکی از دوستان او است، گفته است:
محمد تا آخر عمر مبتلا به پادرد🔸 بود و با همان ناراحتی از دنیا رفت.
(بحارالانوار: ج 49، ص 42، ح 31)
🏴شهادت امام رئوف، علی بن موسیالرضا علیهماالسلام، تسلیت باد.
#شهادت_امام_رضا علیهالسلام
#درنگی_در_حدیث
@Fanus_AliFarahani
صریر
👵🏻#حکایتهای_ننهآقا9️⃣ 🏴 اربعینهای دوران کودکیام، خیلی حال و هوای این روزها رو نداشت، چون امید ب
👵🏻#حکایتهای_ننهآقا 0⃣1️⃣
👵🏻 ننهآقا خیلی حرف نمیزند ولی گاهی هم شمع سخنوریاش شعله میگیرد و اصرار دارد که صحبت هایش را بشنوی.
👵🏻 یکی از این اوقات، هنگام نمایش فوتبال تیم ملی از تلویزیون است.
👵🏻 یک روز دریکی از دورهمیهای فامیلی در منزل ننهآقا، پسرها و مردها بهرسم پر کردن اوقات سرگرمی، برای دیدن فوتبال تیم ایران، رو به روی تلویزیون نشستند.
ننه آقا هم دقیقا در نزدیک ترین مکان به تلویزیون، نشست و پشت به تلویزیون، به دیوار تکیه داد.😐
فوتبال که شروع شد، ننه آقا رو کرد به آقا رضا👨🏻🦱، (بزرگتر فامیل) و شروع کرد به قول خودش «اختلاط» کردن. آقا رضا که هم دوست داشت فوتبال را نگاه کند و هم احترام ننه آقا را حفظ کند، انگار از لبه پرتگاه داشت عبور میکرد. مردمک چشمش دائم در رفتوآمد بین لبهای ننه آقا و توپ فوتبال در تلویزیون بود.
وقتی به ننه آقا نگاه می کرد، سرش را به نشانه تایید صحبتهای ننه آقا، بالا و پایین میبرد و با یک لبخند کوتاه😬 به ننه آقا میفهماند که حرف هایش خیلی جذاب است.
از طرفی وقتی یک صحنه خطرناک در مقابل تیم حریف یا تیم خودی، رخ میداد، تمام سر و گردن و دهان آقا رضا، به حالت ایست درمیآمد😮. در این لحظه بود که ننه آقا با چهرهای بهتزده، گردنش را میچرخاند به سمت تلویزیون و بعد از مکثی کوتاه، لب هایش را کژ میکرد و سرش را بهسوی ما نوجوانترها میکرد و میگفت: «چقدر من بَدم میاد از این چیز سبزها که همه دنبال یه چیز گِرد می دوند».
و این پایان ماجرا نبود. وقتی آقا رضا به حالت عادی برمیگشت، ننه آقا دوباره شروع میکرد به ادامه اختلاطش😂... .
#داستانک
#فوتبال_ملی همراه با #دورهمی_فامیلی
@Fanus_AliFarahani
🤲 #گفتوگو_با_خدا عزوجل
👤 بنده دارای شبهه:
خدا جان! من تو را دوست دارم و از تو سپاسگزارم که من را آفریدی ولی چرا باید نماز بخوانم؟
❤️ حضرت سبحان:
بنده من! من نماز را برای تو قرار دادم تا با اقامه آن، من را از یاد نبری. (وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري* طه/14)
👤بنده:
بله خدا جان، من هم تلاش می کنم تو را از یاد نبرم ولی چرا باید با نماز از تو یاد کنم؟
❤️حضرت سبحان:
نماز فقط برای تو نیست، آیا ندیده ای که هرکس و هرچه در آسمان و زمین است، همچون پرندگان با بال های باز، خدا را تسبیح می کنند؟ و همه آن ها (چگونگی) نماز و تسبیحشان را میدانند؟
(أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّيْرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبيحَه وَ اللَّهُ عَليمٌ بِما يَفْعَلُونَ* نور/41)
👤بنده:
نه خدا جان، نمیبینم.
❤️حضرت سبحان:
مشکل شما انسان ها این است که درست نمیبینید. چه مدتهایی که شما کوهها را ساکن میدیدید؛ در حالیکه همچون ابر، حرکت میکردند و الان دانستهاید که حرکت دارند.
(وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب... نمل/88)
پس یک بار دیگر نگاهت را برگردان و با دقت ببین. نه یکبار بلکه چند بار ببین حتی اگر نگاهت خسته شود.
(ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنْقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسيرٌ* ملک/4)
👤بنده:
چشم خدایا، نگاه میکنم و البته به سخن و علم تو ایمان دارم که راست میگویی، هرچند اگر نفهمم.
#درنگی_در_قرآن
@Fanus_AliFarahani