eitaa logo
65 دنبال‌کننده
319 عکس
58 ویدیو
0 فایل
✍️ قلمی سزاوار مدح است که برای هدایت بنویسد، ضلالت را ذلیل کند، نادیدنی‌ها را در سطور، دیدنی کند و در برخورد و اصطکاک با محیط، صریرش به خروش آید. علی فراهانی @M_AliFarahani
مشاهده در ایتا
دانلود
شخصی بر سفره امیری مهمان بود، دید که در میان سفره . دو کبک بریان قرار دارد، پس با دیدن کبک ها شروع به خندیدن کرد . امیر علت این خنده را پرسید، مرد پاسخ گفت: در ایام جوانی به کار راهزنی مشغول بودم. روزی راه بر کسی بستم آن بینوا التماس کرد که پولش را بگیرم و از جانش در گذرم اما من مصمم به کشتن او بودم. در آخر آن بیچاره به دو کبک که در بیابان بود رو کرد و گفت: شما شاهد باشید که این مرد، مرا بی گناه کشته است. اکنون که این دو کبک را در سفره شما دیدم یاد کار ابلهانه آن مرد افتادم امیر پس از شنیدن داستان رو به مرد میکند و میگوید: کبکها شهادت خودشان را دادند. پس از این گفته امیر دستور داد سر آن مرد را بزنند. 🍃🌺🍃🌺🌺🍃🍃 @Fanus_AliFarahani
صریر
👵🏻#حکایت‌های_ننه‌آقا7️⃣ 🌿 روی تخت حیات خانه ننه آقا، کنار آقا نشسته بودم. آقا از تجربه‌ها و گذشته‌ه
👵🏻️⃣ 🏴 ننه‌آقا مثل خیلی از مادربزرگ‌ها، علاقه زیادی به روضه‌های امام حسین علیه‌السلام دارد. هرسال که محرم می‌شود، یک‌طرف شور و شوق ما از حال و هوای ننه‌آقا است. 🏴 دریک آن، سیمش وصل می‌شود و برای امام حسین و بچه‌هایش علیهم‌السلام اشک می‌ریزد. اگر روضه‌خوان حق مطلب را ادا نکند، خودش جملاتی را زمزمه می‌کند و گریه می‌کند. داشتن برنامه اطعام و بخشش مال و دادن نذری‌ برای امام حسین علیه‌السلام، به‌جای خود، ظرف بردن به مسجد و تکیه و اصرار بر گرفتن غذای امام حسین علیه‌السلام هم به‌جای خود. نکته جالب این است که ننه‌آقا بدنی نحیف و لاغر دارد و اصلاً اهل پرخوری نیست. 🏴 چند سال پیش، یک‌شب محرمی که رفته بودم خانه‌اش، قابلمه‌ای غذا از مسجد گرفته بود. پیش خودم گفتم: «ننه‌آقا هم با این کاراش آبرو می بره. آخه شما که این همه غذا نمی‌خوری، پس چرا می‌گیری؟» ننه‌آقا داخل آشپزخانه رفت و قدری از غذا جدا کرد و قابلمه را برداشت و بیرون رفت. وقتی برگشت، گفتم: «کجا رفتی ننه؟» گفت: «این همسایه‌مون، خیلی اهل روضه رفتن و مسجد رفتن نیستند. گاهی غذا براشون می‌برم که از سفره امام حسین بی‌نصیب نَمونن». 🏴 البته این حالش را بارها دیده بودم. واقعیت این است که ننه‌آقا خیلی علاقه دارد برای کسی غذای امام حسین ببرد و چهره خوشحال و شگفت‌زده او را ببیند. احساس می‌کند که با این کارش، امام حسین علیه‌السلام، خوشحال می‌شود. 🌺🌺🌺🌺🌺🌺 علیه‌السلام @Fanus_AliFarahani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤عباس علمدار کجایی که حسین یار ندارد تنها شده او یـاور و سرلشکـر پیکار ندارد یار دِگـری روبـروی دشمـن غـدّار ندارد هنگامه رزم است و دگر میر سپهدار ندارد🖤 🖤قمر بنی هاشم گره‌گشای حاجاتتون باشه انشالله🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 عباس جان، تو را چه شده است؟! چرا انقدر بی تابی؟ نکند که می‌خواهی به میدان بروی؟ بقای من به تو است. اگر عمود ماندم، به عشق قامت بلند توست. سینه من به اعتبار تو ستبر است. این چادر عظیم‌الجثه، از سر تعظیم به تو، بر دوش من به رکوع افتاده. 🏴 عباس جان، انقدر به التماس به پسر رسول خدا نگاه نکن می‌ترسم دل او را نرم کنی و اذن میدان بگیری؛ ببین که نگاه خیام، به قیام من است. تو خود من را مقابل آن‌ها برافراشتی، دل آن‌ها را به قامت من قرص کردی. حال می‌خواهی بروی؟ 🏴 عباسم، ناراحتت نکنم، ولی خرسند شدم که پسر رسول خدا هم با من هم‌نظر شد و به جنابت اذن میدان نداد. 🏴 خرسند شدم که فقط می‌روی آب بیاوری، 🏴 خرسند شدم که وداع نکردی. برو که همه منتظرت می‌مانیم تا برگردی... . . 🖤 عباسم دیر کردی... چرا مولایمان حسین، تنها دارد برمی‌گردد... چرا پا‌هایش بر زمین کشیده می‌شود... چرا قدش خمیده شده... عباسم چرا تو را نمی‌بینم. چرا، چرا حسین پاسخ سکینه‌خاتون را نداد. او سراغ تو را گرفته بود... چه شده؟ چرا سرورمان حسین دارد نزدیک من می‌شود. 🖤 چقدر چادر این خیمه، بر دوش‌هایم سنگینی می‌کند. حسین جان چرا دست بر کمر من گرفتی، یعنی، یعنی موقع خوابیدن من شد، یعنی عباس هم رفت. 🖤 ای روزگار، چه بد کوفتی بر کمرم. ای‌ وای چه به سر اهل خیام خواهد آمد... . علیه‌السلام علیه‌السلام ✍️علی فراهانی @Fanus_AliFarahani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرگ شیرین👇 حاج آقای مجاهد از روحانی‌های مشهد که درحال گفتن نام مبارک امام زمان (عج) فوت کرد و در روز تاسوعا به‌خاک سپرده شد.😔😔 چقدر این مرگ به ما نزدیک است.... @Fanus_AliFarahani
🌺 حضرت باقرالعلوم صلوات اللّه و سلامه علیه حکایت فرموده است: دریکی از سال‌ها، یزید -لعنة الله علیه- به‌قصد انجام مراسم حج خانه خدا، عازم مکه معظّم شد. در مسیر، وارد مدینه شد. بعد از استقرار در شهر، مأموری را فرستاد تا یکی از مردان قریش را نزد وی بیاورند. وقتی آن مرد را نزد یزید آوردند، یزید به او گفت: «آیا تو اعتراف و اقرار می‌کنی بر این‌که تو بنده من هستی و اگر من مایل باشم و می‌توانم تو را بفروشم، یا غلام خود گردانم.» آن مرد قریشی گفت: «ای یزید! به خدا سوگند، تو و پدرت بر طایفه قریش هیچ برتری و فضیلتی نداشته‌اید؛ همچنین اسلام من حتماً از تو، بهتر و برتر خواهد بود، بنابراین چگونه به آنچه گفتی، اعتراف و اقرار کنم.» یزید با شنیدن این سخن، خشمگین شد و گفت: «اگر اعتراف نکنی، دستور قتل تو را صادر می‌کنم.» مرد گفت: «همانا کشتن من از قتل حسین بن علی علیهماالسلام مهم‌تر نیست.» 🔴پس دستور قتل و اعدام او را صادر کرد؛ سپس دستور داد تا حضرت سجاد، امام زین‌العابدین علیه السّلام را نزد او احضار کنند. وقتی آن امام مظلوم علیه السّلام را آوردند، یزید همان سخنانی را که به آن مرد قریشی گفته بود، به حضرت سجاد علیه السّلام، نیز بازگو کرد. حضرت در مقابل فرمود: «اگر اعتراف و اقرار نکنم، آیا همانند آن مرد، دستور قتل مرا هم صادر می‌کنی؟» یزید ملعون پاسخ داد: «آری» امام علیه السّلام چون چنین دید، فرمود: «من از روی اضطرار و ناچاری تسلیمم و به آنچه گفتی اقرار و اعتراف می‌کنم، و تو هم هر خواهی انجام بده.» یزید خبیث هم گفت: «تو با این روش، حفظ جان خود کردی و از کشته شدن نجات یافتی، پس تو آزادی.». علیه‌السلام @Fanus_AliFarahani
مردی با پدرش در سفر بود که پدرش از دنیا رفت، از چوپانی در آن حوالی پرسید: «چه کسی بر مرده‌های شما نماز می‌خواند؟» چوپان گفت: «ما شخص خاصی را برای این کار نداریم، خودم نماز آنها را می‌خوانم.» مرد گفت: «خوب لطف کن نماز پدر مرا هم بخوان!» چوپان مقابل جنازه ایستاد و چند جمله‌ای زمزمه کرد و گفت: «نمازش تمام شد!» مرد که تعجب کرده بود گفت: این چه نمازی بود؟ چوپان گفت: بهتر از این بلد نبودم، مرد از روی ناچاری پدر را دفن کرد و رفت. شب هنگام، در عالم رؤیا پدرش را دید که روزگار خوبی دارد. از پدر پرسید: «چه شد که این گونه راحت و آسوده‌ای؟» پدرش گفت: «هر چه دارم از دعای آن چوپان دارم!» مرد، فردای آن روز به سراغ چوپان رفت و از او خواست تا بگوید در کنار جنازۀ پدرش چه کرده و چه دعایی خوانده؟ چوپان گفت: «وقتی کنار جنازه آمدم و ارتباطی میان من و خداوند برقرار شد. با خدا گفتم: « خدایا اگر این مرد، امشب مهمان من بود، یک گوسفند برایش زمین می‌زدم، حالا این مرد امشب مهمان توست، ببینم تو با او چگونه رفتار می‌کنی؟» گاهی دعای یک دل صاف، ازصد نماز یک دل پرآشوب بهتر است. 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌
صریر
مردی با پدرش در سفر بود که پدرش از دنیا رفت، از چوپانی در آن حوالی پرسید: «چه کسی بر مرده‌های شما نم
👈نقدی بر این داستان ✔️در اصل این قضیه که می‌توانیم با خالقمان، صمیمی و خودمانی صحبت کنیم، بحثی نیست؛ ✔️در اینکه باید در گفت‌وگوی‌مان با حضرت حق، در حد معرفتمان، رعایت ادب کنیم، هم بحثی نیست. ✅ خاطرم هست که آقای فرحزاد قصه‌ای را تعریف می‌کرد که مردی باغ گلابی داشت و رزق خودش را از آن باغ به دست می‌آورد. سالی، گلابی‌های باغش آفت زد و آن مرد بدون هیچ دلهره و نگرانی به محضر خدا، عرضه داشت که: خدایا، کار خودت بیشتر شد. تا سال قبل با این باغ رزق من را می‌دادی و امروز باید طور دیگر رزق من را بدهی و برای من هیچ غصه‌ای نیست.» این گفت‌وگوی صمیمی، ناشی از معرفت به رزاقیت خدا سبحانه و توکل به او است، 👈 ولی اشکال آنجایی است که با برجسته کردن این جنس گفت‌وگوها، اندیشه یا رفتار عبادی دیگری زیر سؤال برده یا کم‌ارزش تلقی شود. در قصه بالا که ظاهراً از قصه موسی و شبان تأثیر گرفته، ناخودآگاه دعای خودمانی چوپان، بر عربی بودن الفاظ و دعاهای نماز میت و دیگر آداب کفن‌ودفن، سایه می‌اندازد. یعنی برجسته کردن ارزشی در کنار کم‌رنگ کردن یا بی‌ارزش نشان دادن ارزش دیگر. 🔸در عرصه معارف دینی، مراقب چنین داستان‌پردازی‌هایی باشیم که پشتوانه دینی و روایی ندارد. باری تعالی @Fanus_AliFarahani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 معاون گمرک: برای وارداتِ واکسن فایزر و جانسون‎اند‎جانسونِ بلژیکی به‎زودی اقدام می‎شود 🔹نماینده وزارت بهداشت در گمرک هم گفته که این واکسن‎ها به کادر درمان و دانش‎آموزان تزریق خواهد شد. بلبلي خون دلي خورد و گلي حاصل کرد باد غيرت به صدش خار پريشان دل کرد طوطي اي را به خيال شکري دل خوش بود ناگهش سيل فنا نقش امل باطل کرد قرة العين من آن ميوه دل يادش باد یادش بخیر، چقدر در دولت روحانی، این پا و اون پا می‌کردیم و می‌گفتیم نکنه واکسن های آمریکایی وارد کشور بشه و فرمان رهبر عزیزمون روی زمین بمونه ... @Fanus_AliFarahani
هدایت شده از نجوای غریب
. 💠 در رثای بزرگ‌مرد پانزده‌ساله‌ای که پروانه‌سان به آتش زد و ققنوس‌وار جاودان شد. 🍃 عروج از دل آتش سر تا به پا شد نور و چون فانوس برخاست چون بود با پروانه‌ها مأنوس، برخاست تا پا نهاد آن مرد بی‌پروا در آتش آه از نهاد آتش و فانوس برخاست تنها نه نام او، مرامش هم علی بود در پای عزّ و غیرتش ناموس برخاست چون قطره‌ای گمنام دل را زد به دریا افزون‌تر از دریا شد، اقیانوس برخاست فهمیده بود اندیشۀ فهمیده‌ها را چون گوهری ناب از دل قاموس برخاست از خیل دم‌سردان و بی‌دردان جدا بود از درد همسایه چو جالینوس برخاست در ماتم این لالۀ آتش‌گرفته از بلبلان غم‌زده قالوس برخاست هم اشک از چشم جوانمردان فرو ریخت هم از لب آزادگان افسوس برخاست در وصف او شعر و حماسه در هم آمیخت پروانه در آتش شد و ققنوس برخاست ✍️ ، ۱۴۰۰/۰۷/۰۲ 🎋
هدایت شده از بهتر بنویسیم
گزیده‌ای از الهی نامه حضرت علاّمه حسن حسن زاده آملی رحمة الله علیه الهى، شکرت که از دوستان دشمنانت و از دشمنان دوستانت نیستم. الهى، شکرت که دوستانت را دوست دارم و دشمنانت را دشمن. الهى، نمى گویم که از دوستانم ولى شکر که از دشمنان نیستم. الهى، شکرت که به دیدار حُسن جمالت عاشقم و به گفتار ذکر جمیلت شایق. . . الهى، شکرت که صاحب منصب بى زوالم. . . . الهى، کتاب دار و کتاب خوان و کتاب دان بسیارند؛ خُنُک آن که خود کتاب است و کتاب آر. . . الهى، خدا خدا گفتن مجازى ما که این همه برکت دارد؛ اگر به حقیقت گوییم چون خواهد بود ؟! . . الهى، دهن حسن به عِطر ذکر تو معطّر است ؛ حیف است که بوى بد گیرد. . . الهى، از دردم خرسندم که درمانش تویى. . . الهى، در شگفتم از این گلّه گلّه اشباه النّاس و رمه رمه آدمى پیکر که یکى نمی گوید (( من کیستم )) ؟! 🆔 @behtarbenevisim
این روزها از علی لندی زیاد می نویسند و البته که باید زیاد نوشته شود ولی فراموش نکنیم: علی، بار مسئولیت ما را زیاد کرد. علی، با سوختنش از فعالان فرهنگی و تربیتی، مطالبه کرد. علی، انتظارات را از پدران و مادران، بالا برد. علی، نماینده تحقق «ما ملت امام حسینیم» در نسل جدید شد. علی، نشان داد که با بال «یا لیتنا کنا معک» هم می شود پرواز کرد حتی اگر بال‌هایت سوخته باشد... ما با چنین نسلی مواجهیم، برای آن‌ها چه کرده‌ایم؟! @Fanus_AliFarahani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از نوجهان
حاج حسین یکتا _اربعین_.mp3
6.28M
🔶 : 🔸... ما قدم نمی زنیم تو این جاده، داریم سرنوشت عالم را رقم مزنیم ... 🔸 لطفاما‌را‌به‌دوستان‌خود‌معرفی‌کنید 🆔 Eitaa.com/fatholfotooh_net 🆔 instagram.com/fatholfotooh_net?utm_medium=copy_link 🌐 www.fatholfotooh.net
صریر
👵🏻#حکایت‌های_ننه‌آقا8️⃣ 🏴 ننه‌آقا مثل خیلی از مادربزرگ‌ها، علاقه زیادی به روضه‌های امام حسین علیه‌ا
👵🏻️⃣ 🏴 اربعین‌های دوران کودکی‌ام، خیلی حال و هوای این روزها رو نداشت، چون امید به رفتن کربلا این‌قدر نبود. آن سال‌ها ننه‌آقا، تأکید داشت که در چنین روزی باید حرم حضرت معصومه سلام‌الله علیها برود. چندساعتی قبل از ظهر، می‌آمد خانه ما و می‌گفت: «من دارم می رم حرم، هر کی میاد، بیاد. کرایه‌اش با من.» 🏴 یک سال من تنها همراهش رفتم. آن روز، حرم، نماز جماعت خواندیم و بعد از گوش دادن به سخنرانی و روضه، مستقیم برگشتیم خانه ننه‌آقا. ننه‌آقا، منقلب بود. انگار زیارت آن روز، سیرش نکرده بود. دائم در حال و هوای خودش بود. 🏴نزدیک‌های غروب بود که روبه روی پنجره ایستاد. دست رو سینه‌اش گذاشت و سلامی به حضرت اباعبدالله علیه‌السلام داد. بعد همان‌جا نشست و به گُل‌های قالی خیره شد و این جملات را زمزمه کرد: قربونت بشم آقا. چقدر غریب بودی؟! تو رو تک‌وتنها کشوندن تو گودی قتلگاه. از چهار طرف شمشیر و نیزه زدن. یکی‌شون یه نیزه فرو کرد تو ترقوه سینه‌ات. بمیرم برات آقا... ننه‌آقا شروع کرد به گریه. با گریه ننه، منم بغضم ترکید و شروع کردم به گریه. 🏴 ننه‌آقا دوباره با نوای نالان ادامه داد: ای امون از دل زینب، ای وای از دل زینب. وقتی حسینش از چشمش پنهون شد، سریع اومد بالای اون بلندی تا آقا رو ببینه. ولی ای‌کاش نمی‌اومد که ببینه چه به سر داداشش دارن میارن... . وقتی نیزه رو کشید بیرون...، ای وای حسین جان، دیگِ از پا اوفتاده بودی، دو زانو، روی زمین، یه نگاهی به آسمون و اطراف کردی، ... همه جا رو تیره و تار میدیدی... ای وای، اینجا بود که دیگه به صورت روی خاک‌ها افتادی... . 🏴 در این لحظه ننه‌آقا به هق‌هق افتاد و من نمی‌دانستم از روضه ننه‌آقا گریه کنم یا به حال پریشان‌ او. چو در دل دارم تمنای کربلای حسین ای خدای من نصیبم کن بوسه بر حرم با صفای حسین ای خدای من سرشتی چون مهر او در دل به دیدارش دل بود مایل بهشتت باشد جهنم من بی لقای حسین ای خدای من 🏴 السلام علیک یا اباعبدالله 🏴 🌺🌺🌺🌺🌺🌺 علیه‌السلام @Fanus_AliFarahani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 ببينيد *شباهت عجیب یک نفر به رهبر معظم انقلاب در مسیر کربلا در عراق* برگرفته از استوری خبرنگار صدا و سیما زهرا چخماقی @Fanus_AliFarahani
یک تجربه جدید ولی خطرناک برای جمهوری اسلامی ایران 💉 در چهل سال و اندی، تابه‌حال در مسئله‌ای بین انقلابی‌ها و جماعت حزب‌اللهی، چنین اختلاف‌نظری پیش نیامده بود. 🦠اختلاف دو گروه از نخبگان پزشکی و علمی در مسئله قانون اجباری شدن واکسن همگانی. 🦠 اختلاف بین متدین‌ها، گاه بین سخنوران و اهل منبر، گاهی بین طلبه‌ها و دانشجویان علاقه‌مند به طب سنتی که همه این گروه‌ها، معتقد و علاقه‌مند به نظام جمهوری اسلامی ایران‌اند. 🦠🦠این اختلاف‌نظرها وقتی جدی می‌شود که بدانیم شیپورچی‌های رسانه‌های معاند، علاقه‌مند به برجسته‌سازی آن‌اند. 💉بدون هیچ تحلیلی از دریچه علم پزشکی یا طب سنتی، یک نکته مهم را بدانیم: 💐 امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام فرمود: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یعْطِ أَحَداً بِفُرْقَةٍ خَیراً مِمَّنْ مَضَی وَ لَا مِمَّنْ بَقِی»؛ خداوند پاک به هیچ‌یک از گذشتگان و فعلی‌ها براثر تفرقه، خیری عطا نکرده است. 💐 💉 درخواست سؤال، داشتن انتقاد، کنشگری، هیچ‌کدام بد نیستند که البته برای حیات فکری مردم، لازم هم است؛ اما وقتی مسئولان حکومت به یک جمع‌بندی رسیدند و تصمیم جدی گرفته‌اند، شعله‌ور کردن این اختلاف‌ها و تبدیل به تفرقه، به صلاح نظام اسلامی ما نیست. ✅ چه خوب بود آقایان مخالف واکسن، دست‌کم، خودشان واکسن نمی‌زدند ولی به احترام مردمشان، اذهان عمومی را مشوش و متحیر نمی‌کردند و در جامعه باعث افزایش استرس و پایین آوردن سطح ایمنی بدن هموطنانشان نمی‌شدند. ✍️ علی فراهانی @Fanus_AliFarahani