eitaa logo
62 دنبال‌کننده
319 عکس
58 ویدیو
0 فایل
✍️ قلمی سزاوار مدح است که برای هدایت بنویسد، ضلالت را ذلیل کند، نادیدنی‌ها را در سطور، دیدنی کند و در برخورد و اصطکاک با محیط، صریرش به خروش آید. علی فراهانی @M_AliFarahani
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سرباز
یکی از روزهای ماه رمضان،به آقا گفتم دیگر هیچ چیز برای سحر و افطار نداریم. حتی نان خشک. ️فقط لبخندی زد. این مطلب را چند بار تا وقت استراحت آقا تکرار کردم. وقت سحر هم آقا برخاست آبی نوشید و گفتم دیدید سحری چیزی نبود؛ افطار هم چیزی نداریم. باز آقا لبخندی زد. بعد نماز صبح تا غروب مرتب گفتم که هیچی نداریما اذان مغرب شد. آقا نماز خواند و فرمود: سفره افطار نداریم؟ گفتم پس از دیشب تا حالا چه عرض می‌کنم؛ نداریم. آقا لبخند تلخی زد و فرمود یعنی آب هم در لوله‌های آشپزخانه نیست؟ خندیدم و گفتم : صد البته که هست. با عصبانیت سفره‌ای انداختم، پارچ آب را گذاشتم جلوی آقا که ناگهان صدای در آمد. پسر عموی آقا که مراقب ایشان بود رفت سمت در آمد گفت: حدود ده نفری از قم هستند. آقا فرمود تعارف کن بیایند بالا. همه آمدند و نشستند. آقا فرمود : خانم چیزی بیاورید آقایان روزه خود را باز کنند. من هم گفتم بله آب در لوله‌ها به اندازه کافی هست. رفتم و آوردم. آقا لبخند تلخی زد و به مهمانان تعارف کرد تا روزه خود را باز کنند. در همین هنگام باز صدای در آمد. به آقا یوسف همان پسر عموی آقا گفتم: برو در را باز کن این دفعه حتما از مشهدند. الحمدلله آب در لوله ها هست. مرحوم نواب چیزی نگفت. یوسف، در را باز کرد. وقتی برگشت دیدم با چند قابلمه پر از غذا آمد. گفتم اینا چیه؟ گفت: همسایه بغلی بود؛ امشب افطاری داشته ولی مهمانی شان بهم خورده. خانمش گفته چه کسی بهتر از اولاد زهرا (س) غذاها را بدهند خدمت آقا سید که ظاهرا مهمان هم زیاد دارد. @mnabizade
صریر
▶️ 👵🏻#حکایت‌های_ننه‌آقا 1️⃣1️⃣ 🌺 قسمت جذاب، تنقلاتی بود که ننه‌آقا داخل کابینتش پنهان کرده بود و ب
👵🏻 2️⃣1️⃣ 3️⃣ 👵🏻 دریکی از دورهمی‌های فامیلی، تمام بزرگ‌ترها، در پذیرایی خانه ننه‌آقا، جمع بودند. بچه‌ها هرکدام در گوشه‌ای گعده گرفته بودند. بحث بزرگ‌ترها درباره تفاوت علاقه‌های خانم‌ها با آقایان بود که 👴🏻آقا ناصر (یکی از پسرهای ننه‌آقا) رو به دختر کوچک ننه‌آقا کرد و با خنده‌ای طعنه‌آمیز گفت: «ببین آبجی، خودت بگو، الآن تو بازارا، زن‌ها تو مغازه‌های آرایشی بیشتر جمع‌اند یا تو کتابخونه‌ها؟» چشم‌های آقا ناصر که انگار اتم کشف کرده بود گرد شد🤩 و با کلی ذوق‌زدگی منتظر جواب آبجی فاطمه‌اش بود که ننه‌آقا👵🏻 به میدان مباحثه آمد و گفت: «آقا ناصر، ان‌شاءالله که ناصر دین باشی. راست می‌گی، زن‌ها تو مغازه‌های آرایشی بیشترن ولی اگر اونجا بیشتر پرسه می زنن، به خاطر مردهاشونه که از سرخاب سفیداب خوششون میاد. گیر کار، شما مردایید. اگه کتاب دوست داشته باشید، زن‌ها هم همونور می‌رن. خدا رحمت کنه شهید مطهری رو، به زنش بابت هر کتابی که می‌خوند، هدیه می‌داد آقا ناصر.» 👴🏻 آقا ناصر که خشکش زده بود، لب‌های شکفته‌اش رو جمع‌وجور کرد و به مبل تکیه داد و هیچ نگفت. 🔹🔹🔹🔹🔹 ✍️ ننه‌آقا راست می‌گوید: 🌿 وقتی به ذهن دختران ما از همان نوجوانی، دیکته نانوشته‌ای تحمیل می‌شود که باید در جنگ دزدیدن نگاه پسرها، پیروز شوند، 🌿 وقتی زنان متأهل ما در تلاش‌اند که با تمام حربه‌های زنانه، چشم و دل شوهر خود را حفظ کنند تا مبادا اسیر دزدی فتانه شود، 🌿 وقتی بی‌دین، زنان را در حد یک کالای ویترینی تنزّل می‌دهند، 🌿 وقتی در قالب شوخی و ترویج دین، با طرح مباحث ازدواج مجدد و استحباب متعه، ته دل آن‌ها به یکباره خالی می‌شود، 🍁 باید هم رتبه نخست بگیرد. 🍁باید هم طی صدسال گذشته، پوشش خانم‌ها در مقایسه با آقایان، بیشترین تغییر را کند. 🍁 باید در سردر مغازه‌ها بخوانیم: «برای فروشندگی، به یک خانم با ارتباط عمومی بالا نیازمندیم.» 🍁 و دور از انتظار نیست که دختران فریب‌خورده، مروارید عفتشان را همراه با توهین و تحقیر، برای پسران هرزه به حراج بگذارند. 🌺 اگر دختران و زنان ما قدر خودشان را نمی‌دانند، چون ما پدران و آقایان قدردان آن‌ها نبودیم. علاقه‌های خود را به سمت چیزهایی بردیم که تاوان آن را خانم‌ها باید بپردازند. 🌺 و همسران برای هم، از دین است همان‌طور که حفظ ارزش و آن‌ها از سوی هم، از دین است. ✍️علی فراهانی @Fanus_AliFarahani
🔻ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺎ ماشین ﺷﺨﺼﯽ‌ﺍﺵ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ. ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺫﺍﻥ ﻇﻬﺮ ﺗﻮﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩ‌ﻫﺎﯼ بیرون ﺷﻬﺮ، ﺭﻭﯼ ﺗﭙﻪ‌ﺍﯼ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﻫﻢ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻣﺸﻐﻮﻝ چَرﺍ. 🔻ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺭﺳﺎﻧﺪ. ﺍﺯ ﺍﻭ پرسید ﭼﻪ چیز ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪﻩ ﺗﺎ ﻧﻤﺎﺯﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺩﺍ ﮐﻨﯽ؟ 🔻ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻧﻢ ﻧﯽ می‌زنم ﺁﻧﻬﺎ ﮔﺮﺩ ﻣﻦ ﺟﻤﻊ می‌شوند. ﺣﺎﻝ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﻣﻦ را صدا می‌زند ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺳﻤﺘﺶ ﻧﺮﻭم ﺍﺯ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻫﻢ ﮐﻤﺘﺮم. ✨بانوی بهشتی 🆔 @banoo_beheshti
صریر
#هنر_جو_با_قرآن1⃣ 🤔هنرجو: استاد، به نظر شما چرا اسلام تقویم قمری را انتخاب کرده است؟ اگر تقویم شمسی
⃣ 🌴روزی معلم لیوانی را که نیمی آب داشت روی میز گذاشت و به هنرجو گفت: «چه می‌بینی؟» 🌱هنرجو چون این مثال معروف را برای تفاوت نگاه انسان‌های بدبین و خوش‌بین می‌دانست فوراً گفت: «لیوانی که نیمی از آن پر است.» 🌴معلم لبخندی زد و گفت: «متوجه‌ام که تو خوش‌بینی ولی می‌خواهم خلاق باشی. یک‌بار دیگر نگاه کن و بگو چه می‌بینی؟» 🌱هنرجو درنگی کرد و گفت: لیوان را پر می‌بینم، نیمی از آن آب و نیمه دیگر، هوا» 🌴- آفرین! خیلی خوب، قدری بزرگ‌تر نگاه کردی؛ ولی می‌توانی یک‌بار دیگر برگردی و بگویی چه می‌بینی؟ 🌱هنرجو هرچه اندیشید، چیزی به ذهنش نرسید. 🌴 معلم دست هنرجو را گرفت و نزدیک لیوان برد و گفت: از بالای لیوان نگاه کن، حالا بگو چه می‌بینی؟ 🌱- لیوان را پر از آب می‌بینم. 🌴 معلم لبخندی زد و گفت: می‌بینی؟! با یک تغییر در جهت دید، توانستی نگاهی نو خلق کنی. خیلی از نعمت‌های خالق را ما نمی‌بینیم؛ چون فقط ازآن‌جهتی می‌بینیم که همه می‌بینند. ✅ و چه زیبا خداوند می‌فرماید: «الَّذي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً ما تَرى‏ في‏ خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى‏ مِنْ فُطُورٍ * ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنْقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسيرٌ (ملک/آیات ۳و۴) ✍️علی فراهانی @Fanus_AliFarahani
صریر
👵🏻#حکایت‌های_ننه‌آقا 2️⃣1️⃣ #مرواریدهای_مشکی 3️⃣ 👵🏻 دریکی از دورهمی‌های فامیلی، تمام بزرگ‌ترها، در
️⃣ 🍀 گفتم: تو را چادر خوانند؛ چون جای درّهای مایی. پناه مرواریدهای مایی. 🍁 گفتند: چرا با ریسیدن چادر، جادرّ می‌بافی؟ از یک لچک، صدف می‌سازی؟ 🍀 گفتم: مگر به زن پارسا، حُصان نگویند؟ مگر معنای دیگر حُصان، مروارید درشت و مرغوب نیست؟ آیا جز این است که چادر، دژی محکم برای زنان عفیف ما و صدفی برای مرواریدهای گران‌قدر ما است؟. 🌹 آن‌ها که تو را نشناختند، قدر خود را ندانستند. آن‌ها که از تو غافل شدند، حیات خود را باختند. ✔️ شخصی نچید غنچه پنهان به برگ را ✔️ از بی حجابی است اگر عمر گل کم است. ✍️علی فراهانی @Fanus_AliFarahani
هدایت شده از نوربین
🌻 "حیا" مستور و باعظمت است. به آسانی در فهم نمی‌گنجد. با تکرار طوطی‌وار این واژه‌ و دعوت هزار باره به آن، "باحیا" بار نمی‌آید. شاید بهتر آن باشد، که به حیا عینیت ببخشیم. تصویرسازی کنیم، از توصیف و استعاره و داستان و خیال کمک بگیریم و حیا را دیدنی و بوییدنی و ملموس روی اذهان و افکار ثبت کنیم. 🔹 هنوز یادم نرفته، نوجوان بودم و با یکی از دوستان مشغول گفتگو؛ موضوع صحبت‌مان دختری بود که پس از کلی تحقیق و مطالعه به تازگی چادر را با دل و جان پذیرفته بود و محجبه شده بود. دوستم می‌گفت او را در خیابان دیده است، می‌گفت نمی‌دانی چقدر قشنگ چادر سر کرده بود، چقدر متین راه می‌رفت، انگار که روی ابرها قدم می‌گذاشت! 🔸 باقی صحبتهای دوست عزیزم خاطرم نمانده، آخر آنقدر غرق این توصیف دل‌انگیزش شده بودم که دیگر از شنیدن ادامه‌ی ماجرا بازماندم. قدم گذاشتن روی ابرها! عجب راه رفتنی! 💫 از آن گفتگوی دوستانه تا این لحظه که مشغول نوشتنم، بارها با پای اندیشه روی ابرها راه رفتن را تمرین کرده‌ام. به راستی راه رفتن روی ابرها چگونه است؟ شاید برای راه رفتن روی ابر باید گام‌هایت را آهسته و آرام و کوچک برداری. سرت این طرف و آن طرف نچرخد و فقط روی راهی که میروی متمرکز شوی. مراقب باشی که پایت را جایی نگذاری که سست و خالی باشد، نکند زیر پایت خالی شود و سقوط کنی. برای راه رفتن روی ابرها نه می‌توان کند رفت و نه تند، نه شل و وارفته نه با تبختر و تکبر. نمی‌دانم شاید موقع راه رفتن روی ابرها بد نباشد که ذکری را هم زیر لب زمزمه کنی و به آن دل بسپاری. و چه راه رفتنی است قدم گذاشتن روی ابرها! به گمانم برای خود عبادتی باشد در خور پاداشِ بهشت! حیا را باید به تصویر کشید... با حیا راه رفتن، با حیا خندیدن، با حیا رفتار کردن، حرف زدن، نگاه کردن و با حیا پوشیدن را باید مثل یک نقاش چیره دست، با تمام جزئیات و زیبایی‌هایش روی بوم ذهن و فکر ثبت کرد. باید اجازه داد که ذهن و دل بارها به تماشای بوم حیا بنشینند و آنقدر آن را مرور کنند که آخر عاشق و دلداده‌ی حیا، او را صدرنشین عمل کنند. 📝 https://eitaa.com/joinchat/2693202036Cf186d75d32
✅ در آستانه روز ملی مبارزه با استکبار جهانی و تسخیر لانه جاسوسی آمریکایی‌های خبیث ✊ فرزندان دلاور این مملکت، چند تو دهنی محکم به هیمنه پوشالی آمریکایی‌ها زدند.👊 اصرار زیاد آمریکایی ها برای تصرف نفت‌کش، گویای وحشت آن‌ها😱 از پیامد این افتضاح نظامی بوده است. @Fanus_AliFarahani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 📛 سوال های عجیب مجری از بچۀ پنج ساله😳😳‼️ بخندیم... با نام سرگرمی و خنده، بخندیم به بزرگ‌کوچکان خود، بخندیم، که او بازی ما را جدی می بیند و ما جدی او را بازی. او به قصد نمایش بلوغ شخصیتش پاسخ می دهد و ما قصد ارتقای بلوغ جنسی‌اش. چه خوب یواشکی، لواشکی های او را تبدیل به رفتارهای یواشکی می‌کنیم. بخندیم😂، چون می توانیم جامه تنش را کوچکتر کنیم و غریزه های تنش را بزرگ. بخندیم😂، تا ببینیم بالاخره کِی او در بازی دنیایش، به نیازهای جدی پدرومادر سالخورده اش می خندد و برای سرگرمی، کوچک‌بزرگانشان را یواشکی داخل لانه سالمندان، می‌برند. بیشتر بخندیم🤣 که عاقبت همه بازی ها، برد برد است. باری تو می بری و باری فرزندت. @Fanus_AliFarahani
صریر
#مرواریدهای_مشکی4️⃣ 🍀 گفتم: تو را چادر خوانند؛ چون جای درّهای مایی. پناه مرواریدهای مایی. 🍁 گفتند:
️⃣ 🌹دختران، رحمت‌اند، مادام که دختری کنند. 🌹دختران، زیبایند، مادام که زیبا بیندیشند. 🌹 دختران، محتاج به خط‌وخال‌های قرمز و سیاه نیستند، مادام که محجوب بمانند. 🌹دختران زیبا، محجوب‌اند، مادام که بدانند، محبوب خدایند؛ ان الله جمیل و یحب الجمال، و خداوندِ زیبا، محجوب است و زیبای محجوب را دوست دارد. 🌹چگونه ممکن است دختری زشت باشد، در حالیکه خالقش زیبا است. 🌹چگونه ممکن است نعمت خدا، زشت باشد وقتی حضرت زینب🌷 سلام‌الله علیها، آن‌همه نقمت زشتیان را در کربلا زیبا می‌بیند. (ما رأیت الا جمیلا). 🌺 آری، دختران ما زیبایند، مادام که خدا را زیبا بدانند... . @Fanus_AliFarahani
▶️ یک تجربه مفید👌 در یکی از جلسات داستان نویسی، افراد حاضر هرکدام داستانی نوشته بودند. من که داستانم رو خوندم، (درباره سرگذشت یک هندوانه که همسایه یک موز متکبر شده بود) یکی از حاضران، بعداز اتمام داستان، می‌گفت در وقت خوندن داستان، دقیقا بوی موز رو احساس می کردم. او می گفت خوب توصیف کردی ولی متوجه راز موفقیت نوشته من نشده بود. اما آن راز و فن هنری چه بود؟ 👇👇👇
صریر
▶️ یک تجربه مفید👌 در یکی از جلسات داستان نویسی، افراد حاضر هرکدام داستانی نوشته بودند. من که داستانم
✅ نوشته‌های ما با آفرینش ما، شخصیت پیدا می‌کنند. آن‌ها آینه خالقشان هستند. اگر به‌آن‌ها درست شخصیت بدهیم و توانایی لازم رو به آن‌ها بدهیم، حتماً می‌توانند در دل‌ها نفوذ کنند. ✅شاید براتون جالب باشه که اندیشمندان علوم روان‌پزشکی، دوازده حس کشف کردند که ما انسان‌ها تنها از پنج تای آن‌ها، به‌طور غریزی استفاده می‌کنیم. و جالب‌تر آنکه، دانشمندان اسلامی ما، متوجه شدند که در زیارت اربعین، 🌸حضرت سیدالشهدا🌸 علیه‌السلام از هر دوازده حس، برای توصیف نعمت‌های خداوند، استفاده کرده‌ است. ✅ موضوع بحث من، اهمیت به‌کارگیری پنج حس معروف در نوشته‌هایمان است. اگر نوشته‌های ما با خلاقیت ما تشخص پیدا می‌کنند و جلوه‌ای از خالقشان می‌شوند، پس سعی کنیم آن‌ها را یک‌چشم نیافرینیم. دو چشم بینا، لازمه هستی آن‌هاست. بهتر این است که آن‌ها را بدون حواس چشایی، شنوایی، بویایی و لامسه، نیافرینیم. هرچقدر استفاده شما از تعداد حواس بیشتر شود، واقع‌نمایی نوشته‌تان، بیشتر خواهد شد. 👈نوشته‌ای که می‌شنود، می‌بیند، می‌بوید، از نوشته‌ای که فقط می‌بیند، به‌مراتب، در برقراری ارتباط با خواننده، موفق‌تر خواهد بود.👉 ✅ پس بیافرینید ولی ناقص خلق نکنید که خالق ما، حضرت باری‌تعالی، ما را ناقص خلق نکرده است. اگر شخصی، معلول خلق شده باشد، خدای رحمان، آن‌قدر حواس دیگر او را قوی می‌آفریند تا او بتواند جبران نداشته‌هایش را بکند. ✍️علی فراهانی @Fanus_AliFarahani