eitaa logo
علی بختیاری | صراط۱۳۵۷
400 دنبال‌کننده
712 عکس
295 ویدیو
42 فایل
▫️ته تغاری اهل کتاب ▫️قائل به خمینیسم و خامنه ایسم سیاسی 🔸️سردبیر صراط ۱۳۵۷ | چند رسانه ای دین و مطالعات فرهنگی 🔸️عضو کانون نویسندگان حوزوی | مداد الفضلا 🔺گرد آوری محتوای تبلیغی صراط 👇👇👇 @mohtavatablighSerat
مشاهده در ایتا
دانلود
31.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایت بیست پنجم روایتگری از "قاسم های زمانه" ✴️اجتماع احلی من العسل محرم ۱۴۰۳ ، بندر عباس، شهرستان بشاگرد ، روستای خمینی شهر ✅@Serat1357talabe | صراط
⭕️فهرست مجموعه روایت "راهی که طی شد" ( روایتی از سفر تبلیغی محرم ۱۴۰۳ به شهرستان بشاگرد ) تیر ماه ۱۴۰۳: قسمت اول:به وقت اعزام (۱)ادامه قسمت اول:به وقت اعزام (۲)قسمت دوم : میناب و حال و هوای آن ادامه قسمت دوم:میناب و حال و هوای آن(۲)قسمت سوم : خمینی شهر و حال و هوای آن قسمت چهارم : روز اول قسمت پنجم : اعزام به منطقه ی تبلیغقسمت ششم :در کلاهو روز اول(۱)ادامه قسمت ششم : درکلاهو روز اول (۲)قسمت هفتم : در کلاهو روز دوم قسمت هشتم : حلقه های خمینی شهر قسمت نهم : نیک دشت وشرح حال وهوای روز چهارم قسمت دهم : روز پنجم نیک دشت ادامه قسمت دهم : روزپنجم نیک دشت (۲)ادامه قسمت دهم : روز پنجم نیک دشت (۳)ادامه قسمت دهم : روز پنجم نیک دشت (۴)قسمت یازدهم : گرهون عزیز ادامه قسمت یازدهم : گرهون عزیز (۲)قسمت دوازدهم : روز هشتم قسمت سیزدهم : روز نهم قسمت چهاردهم : روز دهم ادامه قسمت چهاردهم : روز دهم (۲)سخن آخر@Serat1357talabe | صراط
راهی که طی شد ...قسمت اول : به وقت اعزام (۱) 🔺پنج شنبه ۱۴ تیر ماه بود ، اعلام شده بود که ساعت سه بعد از ظهر از ایستگاه محمدیه شهر مقدس قم عازم بندر عباس بودیم، ساعت ۱۳:۳۰ دقیقه امتحان بنده در مدرسه علمیه حضرت ابالفضل واقع در خیابان حضرت ابالفضل در بلوار شهید صدوقی تمام شد و با تمام توان با دوچرخه خود (پرشیا)😉 با هرتوانی بود خود را به خانه رساندم . 🔺باتمام عجله ای که بود خود را راس ساعت ۱۵:۰۰ به ایستگاه محمدیه رساندم ، برایم قابل هضم نبود ، انگار ایستگاه را تعطیل کرده بودند ، به غیر از من و چند نفر دیگر ، در سالن ایستگاه هیچ کسی نبود ، با خود گفتم آیا جامانده ام ، یا اینکه دوستان نیامده اند که این مسئله احتمالش بیشتر بود ، پرس و جویی در داخل سالن کردم خبری نبود ، زنگی به حاجقا زین العابدین زدم و ایشان گفتند قطار ساعت ۱۵:۳۰ دقیقه میرسد ... 🔺گذشت و گذشت ولی قطار ساعت ۱۵:۳۰ دقیقه هم نیامد ، قافله ی تبلیغ محرم بشاگرد اندک اندک به ایستگاه محمدیه ملحق می‌شدند ، دیدم حجت الاسلام محمد بهزادی قدم رنجه کرده اند و ایستگاه محمدیه را منور کرده اند ، بعد از احوال پرسی کوتاهی ساعت رسیدن قطار را جویا شدم ، ایشان همان موقع بدون هیچ نگرانی گفتند ساعت ۱۷:۰۰ ! در بین ما طلبه ها انس زیادی است با اهل کوفیون وبصریون و لذا در این مسئله هم اقوال کوفیون و بصریون هم زیاد است و هم متفاوت است ...😉 🔺بعد از مدتی قافله ی به ایستگاه محمدیه رسیدند ، به غیر از حاج حسین معصوم بیگی شخص دیگه ای رو در بینشون نمی‌شناختم، گویا برخیشون اولین بارشون بود که تبلیغ میان و این فضا رو تجربه میکنن .... 🔺پس از مدتی ، اعلام کردن که قطار به ایستگاه محمدیه الحمد لله رسیده و ماهم رفته رفته به سوی قطار حرکت میکردیم .... ادامه دارد .... علی بختیاری 🗓فهرست مجموعه راهی که طی شد @Serat1357talabe | صراط
روایت بیست و هفتم گِرَهوِن و حال و هوای آن ..... ✅@Serat1357talabe | صراط
ادامه قسمت اول : به وقت اعزام (۲) پس از حرکت کردن به سمت قطار ، رفته رفته در کوپه های خود مستقر شدیم . در قطار توفیق شده بود که با پسر آقای اخباری از قدیمی های خانه (خانه طلاب جوان) هم کوپه شده بودیم ، پسرش هم دارای همان روحیه های خوش مشربی بود ، منتها شرینی کار این بود که کوپه کوپه ی تدارکات بود و خلوت ، این ویژگی از نعمات الهی بود که درآن زمان خدای متعال به بنده اعطا نمود 😂 کمی بعد آقای صالحی آمد ، آقای صالحی مسئول تبلیغ امسال بشاگرد بودند ، اولش کمی با هم گرم نبودیم و حسی خجالت آمیز در بین کوپه مان بود ، لیکن کمی بعد صحبت را شروع کردیم و درباره ی نوشتن و نویسندگی با ایشان گفتگو کردیم ، جناب صالحی از نویسندگان برجسته ی اعضای خامه طلاب هستند که با رؤیت بستر رسانه ای صراط ۱۳۵۷ نکاتی را پیرامون این مسئله گوشزد کردند . قطار در حال حرکت به سمت بندر عباس بود ، در همان حال، در حال چک کردن فضای مجازی بودم که دریافتم آن روز ، روز اهالی قلم بوده است ، با خود گفتم یادداشتی پیرامون این مسئله بنویسم و مدتی را به همین منظور در حال یادداشت برداری بودم . رفته رفته به بندر عباس نزدیک شده بودیم ، شرجی بودن بندر از همان داخل قطار حس میشد ، وقتی که پیاده از قطار شدیم و به سوی ایستگاه راه آهنِ بندرعباس رفتیم از همان جا خیسِ عرق شدنِ بندر را تجربه کردیم . جمعه بود و به گواهی تاریخ ۱۵ تیرماه بود ، مرحله دوم انتخابات ریاست جمهوری .. وبر همین اساس پس از انجام نماز بلافاصله برای شرکت درانتخابات ، همه ی مبلغین به سمت شعبه ی اخذ رای در ایستگاه راه آهن بندر راهی شدند .. در بین صف ایستاده بودم که فهمیدم یکی از بچه ها امروز رای اولی است وهمین امروز روز اول رای دادنش بود ...😉 بعد از مدتی نوبت ما شد ورای خود را به صندوق انداختیم .... گرچه که هم اکنون که درحال نوشتن روایت تبلیغ هستم در دوران و به قول خودشان به سر می‌بریم اما خوشحالم از انتخابی که کرده ام ....😊 علی بختیاری 🗓فهرست مجموعه راهی که طی شد @Serat1357talabe | صراط
راهی که طی شد ...قسمت دوم : میناب و حال و هوای آن (۱) 🔺بعد از انداختن رای در شعبه اخذ رای در ایستگاه راه آهن بندر عباس و استراحت کردن در آنجا ، مدتی بعد به سمت میناب حرکت کردیم . هوا چه در داخل مینی بوس و چه در بیرون مینی بوس فرقی نمی‌کرد ، قصد خود بر این بود که در آن لحظات که از بندر به سمت میناب در حرکت بودیم مدام استراحت کنم و ... تا خستگی راه اذیتم نکند .گذشت و گذشت ، مجبور شدم که ارتباط بگیرم،در مینی بوس در پشت صندلی راننده ی مینی بوس نشسته بودم و با خود گفتم چه خوب است که ارتباط را باهمین راننده ی بومی میناب برقرار کنم .... ■ اوس عباس و حال وهوای آن از میناب ... 🔺اسمش اوس عباس بود ، به گفته ی خودش ۱۵ سال راننده ی همین مسیر ها بوده است ، اول از گرمای بیش از حد شرجی بودن بندر پرسیدم و او گفت : مردمان این منطقه در این ایام از اول صبح کولر گازی در خانه یا درمحل کار روشن می‌کنند و دیگر این کولر بیست و چهار ساعته روشن است . و خودش هم حتی از گرمای بیش از حد بندر گله داشت . مدتی گذشت و پس از مدتی به ورودی های میناب رسیدیم ، حال وهوای میناب هم تقریبا مثل بندر بود ، منتها شرجی بودن و گرمای آن از بندر کمتر ... 🔺نکته قابل توجه برای من "سبک معماری" خانه های میناب بود و شلوغی خیابان ها و گرمی ارتباطی که این مردم با همدیگر داشتن ، علتش را از داش عباس جویا شدم او گفت : در این جا همه من را در میناب می‌شناسند و من هم مثلا آن پسر که در آنجا راه می‌رود اگر بگویم ای پسر فرزند که هستی و اسم پدرش را بگوید من پدر او را می‌شناسم! "همه دراین جا بیرون هستند ، همه همدیگر را می‌شناسند" ، این مسئله یکی از ویژگی های بارز شهر میناب است ... 🔺و همین مسئله باعث شده است که در برابر تمامی هجمه هایی که دشمن بسمت نابود کردن خانواده و فرهنگ و اصالت ما ایرانی ها وارد می‌کند، مینابی ها پیروز باشند ، چرا که اصالت و فرهنگ خود حفظ کرده اند و اجازه نمی دهند که این فرهنگ ازبین برود ... علی بختیاری 🗓فهرست مجموعه راهی که طی شد @Serat1357talabe | صراط
ادامه قسمت دوم : میناب و حال و هوای آن (۲) به وقت ناهار میناب ... به وقت ناهار نزدیک می‌شدیم، ظاهرا توقفی کوتاه برای صرف ناهار را در ساختمان کمیته امداد میناب داشتیم و همین هم شد ، ناهار را در آنجا میل کردیم و پس از آن دیگر به سمت خمینی شهر رهسپار شدیم ، از میناب تا خمینی شهر با مینی بوس چیزی حدود ۴ یا ۵ ساعت طول کشید و در این بین بچه ها در اتوبوس برای اینکه حوصله ها از بین نرود یا با همدیگر صحبت می‌کردند و یا خود را برای منبر و روضه و یا حتی کار با بچه ها آماده می‌کردند. جرقه ی آن را هم حاجقای ذوالفقاری در مینی بوس زد . حاجقا ی ذوالفقاری از شاگردان استاد میرزامحمدی بودند که در این تبلیغ بشاگرد مارا همراهی می‌کردند. مسیر صعب العبور است و تنها چیزی که بدن انسان را بهم می‌زند همین مسیر کوهستانی و همراه سنگ و لای است که بنده حتی از مرتبطین حاج عبدالله والی پرسیدم که چگونه حاج عبد الله این جاده ها را صاف کرده اند ، ایشان گفتند اکثر این جاده ها در همان اوایل با دست خالی صاف شده است ، یعنی با کلنگ و بیل صاف شده است و بعدا دستگاه های هندسی آمدند و کار سرعت بخشید . علی بختیاری 🗓فهرست مجموعه راهی که طی شد @Serat1357talabe | صراط
روایت بیست و هشتم ⭕️موقعیت جغرافیایی بشاگرد @Serat1357talabe | صراط
راهی که طی شد .... ■قسمت سوم : خمینی شهر و حال وهوای آن 🔺پس از ساعتها پی نمودن مسیر الحمد لله به خمینی شهر که محل اسکانمان بوده رسیدیم ، خمینی شهر به عنوانی مرکز فعالیت های فرهنگی بشاگرد حساب می‌شود و اکثرا هر رویداد فرهنگی ، مذهبی اگر بنا باشد در دل بشاگرد صورت گیرد از خمینی شهر خط می‌گیرد، خمینی شهر محل استقرار حاج عبدالله والی هم بود و دفتر خود را در این منطقه بنا کرده بود ،حاج عبدالله در کمیته کار میکرد و او رئیس کمیته امداد شهرستان بشاگرد بود به همین واسطه محل اسکان ما واحد فرهنگی کمیته خمینی شهر بود . ● حضور حاج عبد الله و تحولات آن : 🔺زمانی که او پا در این منطقه گذاشت ، اهالی بشاگرد روحیه ی محکوم به شکست داشتند و می‌گفتند: "نمیشود" "مانمی توانیم " و ما در این منطقه خواهیم "مُرد" ، حاج عبدالله برای اینکه بفهماند که این منطقه برای آنان سود خواهد داشت دست به کار شد . 🔺چند درخت در محوطه ی کمیته کاشت مثل " نخل" " سرو" و... که همگی در این منطقه جواب داد . وبخاطر همین وقتی وارد کمیته شدیم ، چند درختی در فضای محوطه کاشته شده بود که از همه ی درخت ها بلند تر و... که بعدا فهمیدیم شاهکار حاج عبد الله والی است . 🔺حاج عبد الله دراین مرکز کارهای دیگری هم انجام داده است و یکی از آنها ساخت "مرکز فرهنگی خمینی شهر" بوده که در این جا رو به ساخت نو کپر برای مسافرین کرده بود که درنوبه خودش بی‌نظیر است .... هم توانسته هویت کپر در آن حفظ شود وهم کپر از آن حالت محرومیت خارج ودر نو کپر دارای یک شکل و شمایل تمییز و بصرفه شده و همراه با برق و آب و گاز و دهها کار های دیگر که مجال پرداختن به آنها نیست وفقط از آنها نام برده می‌شود: "حوزه علمیه خمینی شهر" ، "سالن سینمای خمینی شهر" (در دست ساخت) ، "مسجد خمینی شهر" ، "گلزار شهدای خمینی شهر" و..... 🔺بعد از گشت و گذاری اولیه در محوطه ی کمیته حال و هوای آن به سمت محل اسکان یعنی مجتمع فرهنگی هنری خمینی هر رفتیم و در آنجا اسکان داده شدیم . علی بختیاری 🗓فهرست مجموعه راهی که طی شد @Serat1357talabe | صراط
"راهی که طی شد " روایتی ازسفر تبلیغی محرم ۱۴۰۳ شهرستان بشاگرد ، حومه ی خمینی شهر ✍علی بختیاری 👇👇👇 فهرست روایت@Serat1357talabe | صراط
روایت بیست و هشتم ⭕️مجموعه عکس های خمینی شهر ... از نمای کلی خمینی شهر تا مسجد ، گلزار شهدا ، باغ و.... ✅@Serat1357talabe | صراط