7962634_649.mp3
11.44M
🌺🌸🌼💐🌼🌸🌺
#نیمه_شعبان
🎼 از آسمونا داره برکت میباره
🎤🎤 #حنیف_طاهری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
آقا محسن چ زیبا گفتی که جوری زندگی کنیم که #خدا عاشقمون بشه اگه خدا عاشقمون بشه خوب ما رو خریداری
🌿زهی #خجسته زمانی که يار باز آيد
💐به کام غمزدگان #غمگسار باز آيد
🌿اگر فداي #امام_زمان نخواهد شد
💐ز #سر چه گويم و سر
خود چه کار باز آيد⁉️
#کلام_شهید🌷
⚜یه جوری باش که سرنوشتت هر چی شد، ختم به #امام_زمان(عج) بشه...
#شهید_محسن_حججی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠عارف کایدخورده🌷 و بابک نوری🌷 هریس هر دو از شهیدان #دهه_هفتادی مدافع حرم هستند. 💠هر دو دانشجو و مت
🏵اگر میدانستم یک روز این اتفاق برای #دردانهام میافتد هیچوقت مانعش نمیشدم❌ ولی هرطور شده قبل از رفتن #میدیدمش. نبودن و ندیدن #عارف خیلی برایم سخت است😔آن هم عارفی که این همه #مهربان بود.
🏵چند مورد هست که وقتی کنار هم میگذارم به من قوت قلب💗 میدهد. #آقاعارف شهید شده🌷 و این خیلی مهم است. وقتی که یاد مصایب #حضرت_زینب(س) میافتم و میخواهم از خانم زهرا🌸 و خانم زینب(س) #الگوپذیری داشته باشم تحمل این درد و سختی خیلی برایم ارزش پیدا میکند.
🏵دیگر اینکه وقتی میبینم خیلی از #جوانها ادامهدهنده راه آقاعارف هستند و میبینم که به #شهدا عشق و ارادت دارند خرسندم میشوم😍خیلی از نوجوانان و جوانانی که خیلی با #شهادت آشنایی نداشتند به خاطر حبی💞 که به آقاعارف داشتند خیلی تحت تأثیر قرار گرفتند👌 و مؤثر بود.
راوی: مادر شهید
#شهید_عارف_کایدخورده 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🏵اگر میدانستم یک روز این اتفاق برای #دردانهام میافتد هیچوقت مانعش نمیشدم❌ ولی هرطور شده قبل از
0⃣6⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
🔻راوی: مادر شهید
🔰من و #عارف هر دو عاطفی و بههم وابسته💞 بودیم و این وابستگی از طرف من خیلی بیشتر بود. دانشگاهش را #شمال انتخاب کرد و میخواست این فاصله عاطفی را کم💕 کند.
🔰چند روز قبل از رفتنش #پدرش برای چکاپ قلب❤️ به تهران رفت و آنجا دکتر میگوید باید سریع بستری🛌 و عمل شوی و در قلبت #باتری بگذاریم. همسرم و دخترم با هم👥 رفته بودند
🔰و چون بحث #عمل پیش آمد به آقاعارف گفتم شما هم پیششان برو. #عارف هم همین کار را کرد و چند روز آنجا ماند. عمل انجام شد✅ و باتری را که گذاشتند همان روز به عارف زنگ📞 میزنند که #اعزامت آمده. پدرش میگوید من حالم خوب است و اگر میخواهی بروی من #مانعت نمیشوم❌
🔰خواهرش خیلی به عارف #وابسته بود و آنجا با هم صحبتهایشان را میکنند، گردش میروند. #خواهرش را بعد چند روز فرستاد🚌 و خودش پیش #پدرش ماند. پدرش گفت حالم خوب است🙂 و نگران حال من نباش.
🔰عارف #بدون_اطلاع دادن به من میرود و من مرتب تماس میگرفتم☎️ و میدیدم موبایلش خاموش📴 است. به پدرش میگفتم چرا موبایل #عارف خاموش است⁉️ که پدرش میگفت #امتحان داشت و رفت.
🔰من خیلی تعجب کردم😟 که عارف چطور برای امتحان پدرش را در #بیمارستان بگذارد و برود. پدرش هم با خیال راحت صحبت میکرد. به #همسرم میگفتم چه امتحانی بود که آنقدر مهم بود و شما را تنها گذاشت👤 و رفت. گفت امتحانش #خیلی_مهم بود و ممکن است طول بکشد.
🔰پدرش به #آبادان برگشت و من نمیدانستم از دست عارف ناراحت باشم یا نه🙁 بعد از چند روز که دوباره پرسیدم #عارف کجاست❓ گفت که #دوره رفته است و تلفنش باید خاموش📵 باشد.
🔰یک روز #صبح زود که بلند شدیم نماز📿 بخوانیم فکرم خیلی مشغول شد. به #پدر_عارف گفتم از تو چیزی میپرسم، تو را خدا راستش را بگو. گفتم عارف کجاست😢و بااصرار من گفت به #سوریه رفته است. گفتم یا حضرت زینب(س) و شنیدن این جواب برایم #سخت بود. سکوت سهمگینی آن روزها جانم را گرفته بود.
🔰از روزی که عارف را #ندیدم حس عجیبی داشتم. تمام اینها تمام شد و چند روز بعد برای مهمانی به #دزفول رفتیم. بعد از صرف شام گوشیام📱 را باز کردم و در فضای مجازی #خبر_شهادت عارف را خواندم😭
#شهید_عارف_کایدخورده
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💢پهلوان #بسیجی ابراهیم هادی از #بنیانگذاران گروه چریکی شهید اندرزگو در جبهه گیلانغرب و ستاره🌟 ورزش کشتی♂ کشورمان است
💢او در #اول_اردیبهشت سال ۱۳۳۶ در محله شهید سعیدی حوالی میدان خراسان به دنیا آمد👶 ابراهیم #چهارمین فرزند خانواده بود؛ او در نوجوانی طعم تلخ #یتیمی را چشید😔 از آنجا بود که همچون #مردان_بزرگ زندگی را پیش برد👌
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
#سالروز_ولادت🎉
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
@shahed_sticker۱۳۲.attheme
60.8K
• #شهید_ابراهیم_هادی 4
• #تم_رفیق_شهید 📲
• #تم
📌سفارشی
🔻تم_های_جذّاب_ایتا😍👇
ایتایی متفاوت رو تجربه کن👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1214906384Cdb15194a25
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📡 #خانواده_متعالی_در_قرن_21 💥🌺 #قسمت_هفدهم: برنامه ی اسلام برای افزایش لذت چیه؟ خیلی مهم! ✅👆🔸
❣﷽❣
📡
#خانواده_متعالی_در_قرن_21
#قسمت_هجدهم: آثار لذت های غربی
خیلی خیلی مهم!
✅👆🔸
استاد پناهیان:
حواست جمع باشه ...منت سر خدا نذاری❌
طرف میگه "نه دیگه.... ما چشم پوشی کردیم از لذائذ گناه
👈 واسه آخرت😤
تو بیخود کردی .....😊
تو تمام این چشم پوشی که داشتی
«تمام سودشو تو دنیا میبری»
👇👇👇
🌹سرحال تر
🌹شاداب تر
🌹جوان تر
🌹پیری زودرس دچار نمیشی
🌹بسیاری از ناراحتی های جسمی وروانی وعصبی رو دچار نخواهی شد.
👈این دوتا نگاه اساسی رو ببینید چقدر فرق میکنه👌
🍂در نگاه کفر آلود،در نگاه غیر دینی،انسان فعال نیست
منفعل هست.
میگه از هر چیزی خوشم اومد میرم طرفش🏃
از هر چیزی بدم اومد ازش فاصله میگیریم🚶
🍃در نگاه دین انسان «فعال» هست
برای اینکه بتواند از زندگی لذت ببرد!
💕برای افزایش محبت خودش به همسرش «فعالیت هایی» رو انجام میده
😘😘😘
و بعد کسی که «فعالانه با لذت با شادی با محبت برخورد میکنه بهتر نتیجه میگیره»
(دقت کردید؟😏👆🏻
انصافا خیلی مهمه)
و بیشتر لذت میبره از زندگی.🌺
👈تا اون کسی که هردم بیل داره برخورد میکنه
مثلا اگه چشمتون رو باز بزارید و دلتون رو رها بزارید که هر لحظه از هر چیزی خوشش اومد بهش بدید؛چند وقت دیگه این بیماری ها رو دچار میشید
👇
✍دیگه از لذت بخش ترین اموری که تو زندگی هست لذت نمیبری⛔️⛔️⛔️⛔️
✍زود بی حوصله خسته وکسل میشی⛔️
✍نیاز به هیجان های مضر وکاذبی پیدا میکنی که یکمی بتونی برای خودت تفریحی ایجاد کنی
⛔️⛔️⛔️
👠💅👀
✍دشمنی ها به جای دوستی ها وعشق ومحبت دلتو پر میکنه⛔️
✍به سرعت اهل کینه توزی میشی ⛔️
✍بقیه اش هم بیماری های جسمی وروحی وهزار درد بی درمانه که آدم میگیره ⛔️
✍یکی از اون بقیه اش هم اینه که از خدا دور میشی...🔞
خب آخه چرا آدم کاری کنه که از خدا دور بشه⁉️
دین ما مظلومه....
به خدا قسم دینه ما غریبه...
مذهبی ها باید این دینو از غربت در بیارن..
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
امام زمان عج_۴۱.mp3
10.33M
#فایل_صوتي_امام_زمان 38
دیـ☝️ـر نشـده...
هنوز هم میشه پیداش کنی!
میدونی؟
امــام زمان تو، همین جاست ❗️
یه سری به دلـ💖ـت بزن و آشتی کن.
آروم آروم می بینی؛
که توی دلت ظهور کرده... 👆👆
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌺🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
مراسم جشن #عروسی اکبر به نوع خودش خیلی خاص بود☺️ چون بعضی اطرافیان انتظار داشتند او هم مثل بقیه بچه
🔸به راستی چه مرگی با #افتخارتر از آن است که خونت❣ در جوار بانوی صبر و استقامت #حضرت_زینب(س) و در راه خدا ریخته شود.
🔹حکایت #شهدای_مدافع_حرم🌷 حکایت غریبی است که ریشه در واقعه #کربلا دارد. و عشقی💞 که با آوردن نام #حسین(ع)، در دل های آن ها جاری شده است.
🔸شهید اکبر شهریاری🌷 یکی از جوانانی بود که برای دفاع👊 از حرمین تا پای جان مبارزه کرد.
#شهید_اکبر_شهریاری
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#عاشقانه_شهید_مهدی_زین_الدین💞 ↶#نیمه_پنهان↷ #قسمت_هجدهم 8⃣1⃣ 🔻راوی: همسر شهید 🍃بعضي ها وقتي حرف م
📚 #رمان
#عاشقانه_شهید_مهدی_زین_الدین 💞
↶ #نیمه_پنهان↷
#قسمت_نوزدهم9⃣1⃣
🔻راوی: همسرشهید
🍃اين را فهميده بودم كه از ابراز مستقيم محبت خوشش نمي آيد . از اين كه بگويد دوستت دارم و اين حرف ها . دوست هم نداشت اين حرف ها را بشنود . مثلاً من شماره ي تلفن پايگاه انرژي اتمي را داشتم .
🍃بعضي وقت ها هم دلم مي خواست كه زنگ بزنم. ولي چه طور بگويم . يك كم مي ترسيدم شايد . يك بار هم گفت " دليلي نداره ، كلي آدم ديگر هم آن جا هستند كه امكان استفاده از تلفن برايشان نيست . " درست است كه ديگر با هم زن و شوهر شده بوديم ، ولي من ، هنوز رودربايستي داشتم .
🍃حتی روم نمي شد توي صورتش نگاه كنم . يك بار از مدرسه كه برگشتم خانه ، ديدم لباسهايش را شسته ، آويزان كرده و چون لباس ديگري نداشته چادر من را پيچيده دورش ، دارد نماز مي خواند . اين قدر خجالت كشيدم و خود را سر زنش كردم كه چرا خانه نبودم تا لباسهايش را بشويم . نمازش كه تمام شد احساس من را فهميد .
🍃 گفت " آدم بايد همه جورش را ببيند . " هيچ وقت واضح با هم حرف نمي زديم . راجع به هيچ چيز حتا خودمان . بهانه ي حرف هايمان جبهه و جنگ بود . حالا نه در اين مورد ، كلاً آدمي نبود كه حرف زدنش از عمل كردنش بيش تر باشد . حتا راجع به جبهه هم اين جور نبود كه مدام در خانه حرف جبهه و جنگ باشد . مسائل مربوط به كارش را اصلاً نمي گفت .
🍃از پشت تلفن ، هميشه اين حالت بود كه نتوانم حرف هايم را بزنم حتا روم نمي شد بپرسم كي مي آيي . وقتي هم نبود همين طور . يك بار به من گفت " روزها توي خانه حوصله ات سر مي رود راديو گوش كن . " آن موقع راديو نداشتيم . از روز بعد يك جعبه ي آهني روي طاقچه مي ديدم . ولي باز ش نمي كردم . مي گفتم حتماً بي سيمش داخل آن است . نمي خواستم بهش دست بزنم . چهار پنچ روز فقط نگاهش كردم.
#ادامه_دارد...✒️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#عاشقانه_شهید_مهدی_زین_الدین💞
↶ #نیمه_پنهان↷
#قسمت_بیستم0⃣2⃣
🔻راوی: همسر شهید
🍃. يك بار كه آمد ، پرسيد " راديو را توانستي راه بيندازي ؟ " گفتم " كدام راديو ؟ " گفت " هماني كه توي آن جعبه ، سر طاقچه بود . " نمي تواستم بگويم احساس مي كردم آن جعبه جزو حريم اوست و نبايد بهش دست بزنم . همه كارها و حرف هايش را دربست قبول مي كردم . هنوز از جزئيات كارش چيزي نمي دانستم و از اين و آن شنيده بودم كه نيروهاي قم و اراك و چند جاي ديگر با هم يك جا شده اند و تيپ علي ابي طالب را تشكيل داده اند . آقا مهدي هم فرمان ده تيپ شده بود . ديگر به پاييز اهواز خورده بوديم و گرماي هوا زياد اذيت نمي كرد .
🍃 با اتوبوس كه مي رفتم مدرسه و بر مي گشتم ، كنار خيابان رزمنده ها را با چفيه هايشان مي ديدم كه جلوي باجه ي تلفن صف كشيده اند تا به خانواده شان زنگ بزنند . از همه جاي ايران آمده بودند . برگشتني براي اين كه زود به خانه نرسم ، وسط هاي راه از اتوبوس پياده مي شدم و بقيه راه را پياده مي آمدم . از جلوي بيمارستان جندي شاپور رد مي شدم . آمبولانس آمبولانس مجروح مي آوردند ، من هم همين جوري مات و مبهوت مي ايستادم و نگاهشان مي كردم .
🍃حيران در برابر رازي كه اين آدم ها با خود داشتند ، چيزي كه مي توانستند برايش جان بدهند . ديدن جنگ از نزديك يعني همين ، يعني اين كه ببيني آدمها واقعاً زخمي و شهيد مي شوند . شب كه آقا مهدي بر مي گشت خانه مي خواستم همه ي چيزهايي را كه آن روز ديده بودم برايش تعريف كنم . ولي فرصت نمي كرد تا آخرش را بشنود عمليات والفجر مقدماتي بود گمانم . تلفن زد . تلفني حرف زدنمان جالب بود پيش تر تلگراف بود تا تلفن . كم و كوتاه . شايد فكر مي كرديم همه چيز بايد به مختصرترين شكلش انجام بگيرد ، گفت " يك كم مشكل پيدا كرديم . من فردا بر مي گردم ، مي آيم خانه .
🍃" حدس زدم عملياتشان موفق نبوده است . اين قدر نبودنش در خانه برايم طبيعي شده بود و جا افتاده بود كه گفتم " نه لزومي ندارد برگردي . " از او اصرار "كه دارم فردا مي آيم " و از من انكار كه " نه ، چه كاري داري كه بيايي ." يك چز ديگر هم مي خواستم بگويم . رويم نمي شد . خواست قطع كند . گفت " كاري نداري ؟ " گفتم " مي خواستم يك چيزي را بهت بگويم ." گفت " خودم مي دانم " فردا كه از مدرسه آمدم خانه پوتينهايش را جلوي در ديدم . گوشه ي اتاق خوابيده بود ، يك پتو انداخته بود زيرش.
#ادامه_دارد...✒️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
17-halo havaei dare in gomnami.mp3
18.28M
🌾نه یه #چفیه نه یه سربند
🌴نه نشونی از یه فرزند
🌾ازش هیچ چیزی نمونده❌
🌴به جز ازیه #عکس_لبخند
تقدیم به تمام #شهدای_گمنام 🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
★خسته😞 از روزمرگي هايم
❣ #شب به رؤيای خواب می مانم
★می نويسم✍
❣ #شبت_بخير رفیق
باز هم بی جواب😔 می مانم
#شهدای_گمنام 🌷
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_5983346762855744374.mp3
4.79M
📲 #منبر_مجازی
🎙واعظ: حاج آقا #محرابیان
🔖 نگاه با محبت #امام_زمان عجل الله تعالی 🔖
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
یادم هست یک روز صبح #مجید_پازوکی گفت: دیشب #خواب دیدم زیر همین جاده های که ما از #طلائیه به سمت #جز
💌نامه ای به خدا 💌
📝آیا کسی که از کاروان شهدا🌷 #جامانده، لیاقت سربلند کردن دارد⁉️ کسی که در دریای معنویت جنگ #مردود شده ، دیگر روی عرض اندام دارد که بیاید و #خاطره بگوید؟😔
📝ای #امام_زمان عزیز، تو را قسم به خون❣ دوستان #شهید، از ما بگذر🙏 که تقصیر کردیم.
📝ای #پدر_بزرگ ملت، مرا ببخش که کمکاری کردم و شایسته #سربازی تو نبودم😢
والسلام- غلام ونوکر بچه های فاطمه(س)، #مجید_پازوکی
#شهید_مجید_پازوکی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💌نامه ای به خدا 💌 📝آیا کسی که از کاروان شهدا🌷 #جامانده، لیاقت سربلند کردن دارد⁉️ کسی که در دریای مع
1⃣6⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠 شما نگذاشتید من بروم
🔰فاصله ما و #عراقی ها پنجاه، شصت متر بود. بدجور می کوبیدند💥 کار گره خورده بود. باید از وسط میدان مین💣 #معبر باز می کردیم برای پیش روی بچه ها.
🔰هر چه #تخریب_چی رفته بود زده بودنش. این جور وقت ها بود که سرنوشت یک #گردان می افتاد دست تخریب چی👤 دل و جرائتی💪 می خواست، این بار #مجید دواطلب شد کارش درست بود. معبر را باز کرد.
🔰موقع برگشت تیر خورد💥 همه فکر می کردیم #شهید شده. هفت، هشت تیر خورد به #شکمش. بچه ها رد شدند، رفتند جلو. انداختیمش توی آمبولانس🚑 شهدا و برگشتیم عقب، دیدیم هنوز #زنده است.
🔰 #نه_ماه تو کما بود. از پشت شیشه می رفتیم ملاقاتش🛌 باور نمی کردیم زنده از بیمارستان بیاید بیرون. شکمش #باز بود و دل و روده اش معلوم بود. یک شب، تمام دکترهای بیمارستان مصطفی خمینی #قطع_امید کردند.
🔰همان شب مادر و مادربزرگش رفتند امامزاده صالح🕌 نذر و نیاز. فردا #صبح علایم حیاتی اش برگشت. همه تعجب کردند😦 بعد از آن بارها به #مادربزرگش می گفت: ” #شما_نگذاشتید_من_بروم”
#شهید_مجید_پازوکی
#شهید_تفحص
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh