eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.9هزار عکس
7.2هزار ویدیو
209 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
امام زمان عج_۴۷.mp3
3.57M
44 یـه جــا نَـ☝️ـشین! یه شیعه ی راکِد و ساکن؛ جایی تویِ دلِ آسمـونیا نداره! حتی اگه؛ اهل ریاضت ها و سجاده نشینی های طولانی باشه❗️ برای دشمنایِ خدا خطرناک باش👆👆 🌺🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#وصیتنامه📜 🔰اینجانب مصطفی شیخ الاسلامی فرزند و #سرباز کوچک حضرت #زینب وظیفه خود دیدم که به کسانی که
مصطفی به‌عنوان نیروی #داوطلب که مهارت خاصی در زدن «آر‌پی‌جی💥» داشت برای #دفاع از اسلام و حرم حضرت زینب(س) راهی #سوریه شد و پس از 27 روز در تاریخ📆 16 آذر 94 در یک عملیات سنگین در شهر #حلب پس از چند شلیک💥 موفق و به هلاکت‌رساندن نیروهای #دشمن، توسط نیروهای دست‌نشانده استکباری داعش👹 به #شهادت رسید. #شهید_مصطفی_شیخ_الاسلامی #شهید_مدافع_حرم 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#عاشقانه_شهید_مهدی_زین_الدین 💞 ↶ #نیمه_پنهان↷ #قسمت_سی_ام0⃣3⃣ 🔻راوی: همسر شهید 🍃فهميدم عصبانيتم به
📚 💞 ↶ ⃣3⃣ 🔻راوی: همسر شهید 🍃بعد از اين كه او رفت . رفتم حرم و يك دل سير گريه كردم . خيال مي كردم تحويلم نگرفته است . خيال مي كردم اصلاً مرا نمي خواهد . فكر مي كردم اگر دلش مي خواست مي توانست مرا هم با خودش ببرد . دلم هواي اهواز و جنگ را كرده بود . انگار گريه و دعاهايم در حرم نتيجه داد . چون فردايش تلفن زد . صدايم از گريه گرفته بود . گفت " صدات خيلي ناجوره . 🍃فكر كنم هنوز از دست من عصباني هستي ؟ " گفتم " نه ." هرچه گفت ، گفتم نه . آخرش گفتم " مگر خودتان چيزي بروز مي دهيد كه حالا من بگويم ؟ " گفت " من براي كارم دليل دارم " داشتيم عادت مي كرديم كه با هم حرف بزنيم . گفت " تنها وقتي كه با خيال ناراحت از پيشت رفتم ، همان شب بود . فكر كردم كه بايد يك فكري به حال اين وضعيت بكنم " احساساتي ترين جمله اي بود كه تا به حال از دهان او شنيده بودم . ولي مي دانستم اين بار هم نشسته حساب و كتاب كرده . 🍃 اين عادت هميشه اش بود . اين كه يك كاغذ بردارد و جنبه هاي مثبت و منفي كاري را كه مي خواهد انجام بدهد تويش بنويسد . حالا هم مثبت هايش از منفي هايش بيشتر شده بود . به او حق مي دادم . من دست و پايش را مي گرفتم . اسير خانه و زندگيش مي كردم و او اصلاً آدم زندگي عادي نبود. ...✒️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💞 ↶ ⃣3⃣ 🔻راوی: همسر شهید 🍃. بهمن ماه ، ليلا سه ماهه بود كه دوباره برگشتيم اهواز . سپاه در محله ي كوروش اهواز يك ساختمان براي سكونت بچه هاي لشكر علي بن ابي طالب گرفته بود . هر طبقه يك راه روي طولاني داشت كه دو طرفش سوييت هاي محل زندگي زن وبچه بود كه شوهرانشان مثل شوهر من سپاهي بوند . اين جا نسبت به خانه ي قبلي مان اين خوبي را داشت كه ديگر تنها نبودم . همه ي زن هاي آن جا كم و بيش وضعي شبيه من داشتند . همه چشم به راهِ آمدن مردشان بودند واين ما را به هم نزديك تر مي كرد . 🍃 هر هفته چند بار جلسه ي قرآن و دعا داشتيم . بعد از جلسه ها از خودمان و اوضاع و هركداممان مي گفتيم . وقتي مي ديديم جلوي در يك خانه يك جفت كفش اضافه شده مي فهميديم كه مرد آن خانه آمده . بعضي وقت ها هم مي فهميديم خانمي دو اتاق آن طرف تر مي نشست ، شوهرش شهيد شده . حول و حوش عمليات خيبر بود . 🍃خيلي وقت مي شد كه از مهدي خبر نداشتم . از يكي از خانم ها كه شوهرش آمده بود پرسيدم " چه خبره ؟ خيلي وقته كه از آقا مهدي و بچه ها خبري نيست " گفت شوهرم مي گويد " همه سالم اند ، فقط نمي توانند بيايند خانه . بايد مواضعي را كه گرفته اند حفظ كنند . " هر شب به يك بهانه شام نمي خوردم يا دير تر مي خوردم . مي گفتم صبر كنم شايد آقا مهدي بيايد . آن شب ديگر خيلي صبر كرده بودم . گفتم حتماً نمي آيد ديگر . تا آمدم سفره را بيندازم وغذا بخورم ، مهدي در زد و آمد تو . صورتش سياهِ سياه شده بود . 🍃توي موهايش ، گوشه چشم هايش و همه ي صورتش پر از شن بود . بعد از سلام و احوال پرسي گفتم " خيلي خسته اي انگار . " گفت " آره چند شبه نخوابيدم ." رفتم غذا گرم كنم و سفره بيندازم . پنج دقيقه بعد برگشتم ديدم همان جا ، دم در ، با پوتين خوابش برده . نشستم و بند پوتين هايش را باز كردم . ...✒️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✰تکـه یخی ❣که #عـاشـق ابرِ☁️عذاب می شود ✰سر قـرار #عـاشـقی ❣همیـشـه آب💧 می شود ✰چه کـرده ای تـو بـا #دلمـ❤️ ❣که از #تو پیش دیگران ✰گلایه هم که می کنم  ❣#شعر حساب می شود☺️ #شهید_ابراهیم_هادی #شبتون_شهدایی🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ #سلام_امام_زمانم❣ 🌴هواے کهنہ این شهر تازه دم کرده 🌾 #گناهکاریمان "تُنزل لنِقم" کرده 🌴ظلمتُ نَفسے ما را شنید #دلبروگفت 🌾امان #زنفس کسےکہ بہ خود ستم کرده #اللّٰھـُــم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجـ🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#صبح را دوست دارمـ❤️ چون صداقت #تو را در ذهنمـ💬 زنده می کند چون گرمی نفسهایت😌 را به #یادم می اندازد صبــ☀️ـح را دوست دارم چون مثل #خیال_تو #هر_روز به دیدنم می آید #شهید_مصطفی_موسوی #سلام_صبحتون_شهدایی🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_5859527073369949019.mp3
3.4M
﷽ 📲 🎙واعظ: حاج آقا 🔖 رعایت حق الناس 🔖 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰آخرین اعزام 💢بار #سوم هر کاری کرد او را نبردند🚷 می‌گفتند شما یک بار مجروح شدی و #تک_پسر هستی، پدرت
🔸در منطقه بودیم. عملیات مقدماتی آزادسازی شهرهای . درگیری💥 در کانال خیلی شدید شد. اونجا ۹ دادیم. یکى از شهدا شهید على حسینى کاهش🌷 بود، رفیق گرمابه و گلستان شهید کایدخورده. عارف شهادتش🕊 بود. 🔹عقب‌تر که آمدیم توی ، محمود گفت: "برید بیرون از این قتلگاه"! من عقب کشیدم. در عقب‌ نشینی ترکش‌ها⚡️ مهمان ما شدند. به سختی با خودم را به عقب رساندم. در همین حین به سرعت از خط مقدم به دنبال من آمد. 🔸از جانش ترسیدم و گفتم نرو❌ بالای کانال که، او از آن بود که فکر می‌کردم. در فیلمی🎥 که با دوربینِ روی کلاهش گرفته بود، با وجود اینکه نارنجک💣 کنارش شد ولی خم به ابرو نیاورد. ↵شجاع بود. ↵نترس بود. . 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸در منطقه #سیفات بودیم. عملیات مقدماتی آزادسازی شهرهای #نبل_والزهراء. درگیری💥 در کانال خیلی شدید شد.
5⃣6⃣0⃣1⃣ 🌷 🔰من فکر نمی‌کردم پسرم یک روز شود. زمانی که به سوریه می‌رفت نگران و دلتنگ💔 می‌شدم ولی اصلاً به شهادتش🌷 فکر نمی‌کردم🗯 🔰آقاعارف اعزام شد. دو بار در سال 94 و بار سوم هم همین چند ماه پیش(سال96) بود. اوایل من مخالفت🚫 می‌کردم و زیادی از اصل ماجرا نداشتم. قبل رفتنش خیلی برایم توضیح می‌داد که باید برای کشور باید برویم. من مخالفت می‌کردم و می‌گفت: کسی که و محب اهل بیت💖 باشد این‌طور مخالفت نمی‌کند. 🔰برایم توضیح می‌داد اگر اعتقاد و عشق❤️ نباشد وارد این راه نمی‌شود. می‌گفتم: آنجا چه کاری می‌خواهی انجام دهی⁉️ می‌گفت بروم ببینم چه کاری بکنم. بدنش آماده بود و دوره‌های لازم را دیده بود👌 و من اطلاع نداشتم. 🔰گفت می‌روم کفش رزمندگان👞 را بزنم. من می‌گفتم اگر می‌روی کفش‌های رزمندگان حرم (س) را واکس بزنی پس برو عزیزم😢 مرا با معرفتش آشنا کرد و من قبول کردم✅ که برود. 🔰بار اول☝️ که رفت خیلی برایم سخت بود. هر دوی‌مان👥 عاطفی بودیم و زمانی که رفت خیلی . هنگام رفتن، قرآن📖 آب، آیینه و اسپند را آماده کردم و گفتم دلم می‌خواهد باز هم . از زیر قرآن رد شد و برگشت گفت: «گر من آن است که من می‌دانم/ شیشه را در بغل سنگ⚡️ نگه می‌دارد». این جمله‌اش هر روز در ذهنم💬 می‌پیچید. هر روز برایش می‌فرستادم و می‌خواندم. 🔰با اینکه همیشه بانشاط و روحیه😃 بود ولی وقتی برگشت آن‌قدر نشاط پیدا کرده بود که تا به‌حال او را این‌گونه ندیده بودم❌ دست و پاهایش و پینه بسته بود ولی روحیه عجیبی👌 پیدا کرده بود. 🔰شوق زیادی برای دوباره داشت. می‌گفتم تو که یک بار رفته‌ای و دیگر نیاز به رفتن نیست⛔️ در جوابم می‌گفت: اگر (س) دوباره مرا قبول کند باید کلاهم را هوا بندازم😍 من هم می‌خواستم ببینم چقدر پای کار است و می‌دیدم خیلی شور و دارد. دوباره راهی شد و باز آن شعر را خواند. من هم گفتم دلمـ💔 تنگ می‌شود و دوست دارم ببینمت. 🎤راوی: مادر شهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
اخوی به گوشی📞 ما که اومدیم توی این #میدون! 💥ولی به بچه‌های #جنگ_نرم بگو #همه_جوره حواسمون هست به هر #کلمه که می‌نویسن✍...! بگو اینو یادشون باشه: #شهدا، شاهدن و ناظر #شهید_قاسم_غریب🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠ماجرای حاج احمد با بانوی دو عالم #حضرت_زهرا(س): 🔸عملیات بیت المقدس بدجوری مجروح شد💔 ترکش خورده بو
خداوندا! باتمام وجود #درک کردم عشقـ❤️ واقعی✨ تویی و عشق #شهادت بهترین👌 راه برای دست یافتن به این #عشق! فرازی از وصیت نامه #شهید_احمد_کاظمی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📡 #خانواده_متعالی_در_قرن_21 #قسمت_بیست_و_سوم:قدرت لذت بردن✔️ 💠♻️💠🔵♻️ استاد پناهیان: شما تمام
❣﷽❣ 📡 : آرامش در خانواده 💠🔵💠 استاد پناهیان: 🔰پیامبر گرامی اسلام میفرماید اون زنی خوشبخته، سعادتمنده ؛ که وقتی شوهرش میبیندش خوشحال بشه ....😊😉 بگه آاااخ جیگرم حال اومد شما رو دیدم خانومم😊 😘 خانوم دیگه چی میخواد...❓ خب برای رسیدن به این زندگی باید برنامه ریخت .... ✍ نه بگیم سایه خودش بیایه !!!!! خودش نمیایه..... 😏 باد آورده رو .....کی میبره ؟؟؟ 👈باد میبره به همین دلیل جوونا خوب مواظبن یه عشقی نیاد.... چون اگه اومد ..خودشم می ره🚶 تو خانواده باید دنبال کسب محبت باشیم ❤️ 👈ما بایدمحبت کسب کنیم بعضیا اینقدر بی عرضن برای کسب محبت!😒 میگه خوشم نیومد .... الهی وااااا بری با این حرف زدنت و زندگی کردنت...😁 این طرز زندگی کردنه....آخه ❗️ 🌺🍀👆 خب ایشون همسرمه وکسی هست که انتخاب کردم 👈چجوری برنامه بریزم "محبتم به ایشون بره بالا"❓ "چون میخوام بیشترین لذت رو تو زندگیم ببرم" آغاز لذائذ انسان ، آرامش انسان ،محبت انسان اینجاست 👆💕 خانواده ی خوب فقط خانواده ای نیست که با هم دعوا نکنن خانواده خوب خانواده ایست که فوووق العاده از هم انرژی بگیرن✳️ فوووق العاده به هم نیرو بدن♻️ 👌لتسکنوا الیها...آرامش پیداکنن☺️..... ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
امام زمان عج_۴۸.mp3
5.58M
45 چقـ❓ـدر غمِ اهل خونه تون رو میخوری؟ چقــ❓ـدر برای مشکلاتشون به تکاپو میفتی؟ 👈بــرای امام زمان چطــور؟ بعد از هزار سال نداشتنــش، چقــدر براش نگرانــی 👆👆 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❤️✨یکی از دوستان او خواب #حضرت_زهرا(سلام الله علیها) را دیده بود. حضرت به او گفته بودند: «مرحله اول
⭕️بعد از گذشت چند صباحی #مصطفی با نشان‌ دادن توان رزمی و شجاعتی💪 که داشت، گردان #عمار را تشکیل داد و به #فرمانده‌ای گردان عمار رسید. ⭕️نکته جالب این است در این زمان #هویت مصطفی برای تمام بچه‌های گردان عمار روشن شده بود👌 که مصطفی یک ایرانی🇮🇷 است،  ولی همچنان #فرمانده ماند و تمام گردان عمار تحت فرمانش با دل و جان💖 ماندند. ⭕️وقتی کار برای #خدا باشد به دل بندگان خدا نفوذ می‌کنیم. مصطفی توانست به دل برادران #افغانستانی خود نفوذ کند و بچه‌های گردان عمار با دل و جان تا آخرین لحظه با #مصطفی ماندند. مصطفی در آخرین روزها توسط تک #تیرانداز مورد اصابت گلوله💥 قرار گرفت و به‌ #شهادت🌷 رسید. #شهید_مصطفی_صدرزاده #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#عاشقانه_شهید_مهدی_زین_الدین 💞 ↶ #نیمه_پنهان↷ #قسمت_سی_ودوم2⃣3⃣ 🔻راوی: همسر شهید 🍃. بهمن ماه ، ليل
📚 💞 ↶ ⃣3⃣ 🔻راوی: همسر شهید 🍃مي خواستم جوراب هايش را در بياورم كه بيدار شد . وقتي مرا در آن حالت ديد عصباني شد . 🍃 گفت " من از اين كار خيلي بدم مي آيد . چه معني دارد كه تو بخواهي جوراب من را دربياوري ؟ " بلند شد و دست و صورتش را شست دو سه لقمه غذا خورد و رفت خوابيد . سر اين چيزها خيلي حساس بود . دوست نداشت زن بَرده باشد . مي گفت " از زماني كه خودم را شناختم به كسي اجازه ندادم كه جوراب و زيرپوشم را بشويد . " خودش لباسهاي خودش را مي شست . يك جوري هم مي شست كه معلوم بود اين كاره نيست بهش مي گفتم ، مي گفت " نه اين مدل جبهه اي است . " آن شب بعد از چند ساعت بيدار شد . نشستيم و حرف زديم . 🍃 از عمليات خيبر مي گفت . مي گفت " جنازه ي خيلي از بچه ها آن جا مانده و نتوانستيم برشان گردانيم ." حميد باكري را گفت كه شهيد شده . حالا من وسط اين آشفته بازار پرسيدم " اصلاً شما ها ياد ما هستيد ؟ اصلاً يادت هست كه منيري ، ليلايي وجود دارد ؟" چند ثانيه حرف نزد . بعد گفت " خوب قاعدتاً وقتي كه مشغول كاري هستم ، نمي توانم بگويم كه به فكر شما هستم . اما بقيه ي وقت ها شما از ذهنم بيرون نمي رويد . ...✒️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💞 ↶ ⃣3⃣ 🔻راوی: همسر شهید 🍃دوستانم را مي بينم كه مي آيند به خانه هايشان تلفن مي زنند و مثلاً مي گويند بچه را فلان كار كن . ولي من نمي توانم از اين كارها بكنم . " آن شب خيلي با هم حرف زديم . فهميدم كه اين آدم ها خيلي هم به خانواده شان علاقه مندند ، ولي در شرايط فعلي نمي توانند آن طور كه بايد اين را بگويند . همان شب بود كه گفت " من حالا تازه مي خواهم شهيد بشوم ." گفتم " مگر به حرف شماست ؟ 🍃شايد خدا اصلاً نخواهد كه تو شهيد بشوي . شايد خدا بخواهد تو بعد از هفتاد سال شهيد شوي . " گفت " نه . اين را زوركي از خدا مي خواهم . شما هم بايد راضي شويد . توي قنوت برايم اللم ارزقني توفيق اشهاده في سبيلك بخوانيد . " اين دوره دوم با هم بودنمان در اهواز تقريباً يك سال طول كشيد . 🍃من داشتم بزرگ تر مي شدم . مادر شده بودم و ديگر آن جوان نازك دل سابق نبودم . ليلا جاي پدرش را خوب برايم پر كرده بود . خاطرات اين دومين سال بيش تر در ذهنم مانده . كربلا رفتنش را يادم هست . يك بار ديدم زير لباسهاي من ، روي بند رخت يك لباس عربي پهن شده پرسيدم " مهدي اين لباس مال شماست ؟ " گفت " آره ." گفتم " كجا بودي مگر؟" گفت " همين طوري ، هوس كرده بودم لباس عربي بپوشم ." گفتم " رفته بودي دبي ؟ مكه ؟" گفت " نه بابا ، ما هم دل داريم . 🍃 " با موتور زده بود رفته بود كربلا . خودش آن موقع نگفت . بعدها كه خاطرات سفرش را تعريف مي كرد ، يك چيز خنده دار هم گفت . وقتي رفته بود ، همين جوري عادي با لباس عربي زيارت كرده بود و داشته بر مي گشته كه به يكي تنه مي زند ، به فارسي گفته بود " ببخشيد " يك باره مي فهمد كه چه اشتباهي كرده. ...✒️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_5899765290526311431.mp3
1.38M
🌷شهدا شعر #عشقُ میخونن ✨ #شهدا هم لیلا هم مجنونن 🌷عند ربهم یرزقون یعنی ✨شهدا تو #کربلا مهمونن #شهدا ممنونیم که به یادمون هستید🌺 🎤 #مداحیِ_شهیدحجت_الله_رحیمی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
صدای تیک تاک ســ⏰ـاعت #نجوای آهسته ی موسیقی ای که به سختی به گوش می رسد …. گویی این همه عنصر #زمینی نمی گذارند🚫 تا نهایت #شب بگریزم💫 #شهید_حجت_الله_رحیمی #شبتون_شهدایی 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ #سلام_امام_زمانم ❣ خورشیـ☀️ـدمن #تویی وبی حضور تو #صبحم بخیر نمیشود❌ ای آفتاب🌤 من گرچهره رابرون نکنی⭕️ ازنقاب خود صبحی دمیده #نگردد به خواب من #السلام_علیک_یااباصالح_المهدی🌸 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
به آفتـ☀️ـاب گفتم  لب پنجره ات بیاید  و با #سلام گرم عشقِ منـ💖 نوازشت کند  چون #تو لایق عشق آسمانی🕊 هستی و من زمینی ام😔 #شهید_روح_الله_قربانی #سلام_صبحتون_شهدایی🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
keshikdel.ali.mp3
4.04M
﷽ 📲 🎙واعظ: حاج آقا 🔖 کشیک دل 🔖 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh