eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
#عاشقانه_شهدا ♥️ #خاطرات_شهید_مهدی_خراسانی ↲به روایت همسرشهید 4⃣2⃣ #قسمت_بیست_و_چهارم . 💟خونه برادر
❣﷽❣ 📚 ♥️ ↲به روایت همسرشهید 5⃣2⃣ 💟آروم و قرار نداشتم همه ازم میپرسیدن چرا ناراحتی…؟ منم هر بار بهونه می آوردم دلواپسیم واسه آقا مهدی باعث شده بود واسش صدقه بدم تا شاید یه نمه دلم آروم شه حس غریبی داشتم انگار میدونستم که دیگه برنمیگرده ولی نمیخواستم باور کنم. از وقتی که رسیده بود یه روز در میون تماس میگرفت منم خونه مادرم بودم خیلی صحبت نمیکردیم 💟احساس آشکاری تو حرف زدن و طریقه پیامش بود که دلمو بیشتر بیقرارش میکرد تماس که میگرفت اصلا دلم راضی نبود گوشی رو قطع کنم از حال بچه ها میپرسید بعد کمی مکث میکرد و میگفت: "خودت چطوری… خوبی…؟مشکلی که ندارین…؟" سعی میکردم طوری جواب بدم که دلواپس نشه میگفت :"صبر کن خانومم زود تموم میشه..." خوب میدونست چقد سختمه که خونه کسی باشم اونم با دو تا بچه تحمل دوریش واقعاً واسم سخت بود همه اينا رو خوب میدونست 💟میگفت: "میام و میریم خونه مون جبران میکنم" مدام به خاطر غیبتش ازم عذرخواهی میکرد حالشو که میپرسیدم،میگفت:"خوبم ...شکر..." ولی لحن کلامشو خوب میشناختم اکثراً شبا زنگ میزد اگه بچه ها بودن باهاشون حرف میزد واز پشت گوشی میبوسیدشون عادتم داده بود به یه روز در میون زنگ زدن ؟منم همیشه منتظر تماسش بودم یک نگام به بچه ها بود و یک نگام به تلفن (همسر شهید،مهدی خراسانی) ... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
♥️ ↲به روایت همسرشهید 6⃣2⃣ 💟یه حسی بهم میگفت: "دیگه زنگ نمیزنه"مدام تو خیالات و دلواپسی بودم سر نمازام گریه میکردم و دور از چشم بقیه میرفتم امامزاده های شهرمون و با گریه و ناله خودم تسکین میدادم.اون روزا دلشوره ی عجیبی افتاده بود به جونم تا اینکه یه روز ساعت ۲ بعدظهر بودکه داداشم گریون و لرزون وارد خونه شدگفتم:"چیه…؟!" هق هق کنان گفت هیچی بخدا ونگاشو ازم دزدید 💟همون روزا پدر شوهرم مریض شده بود و بیمارستان بستری بود ذهنمو به هر جایی میبردم غیر اون وقتی داداشمو با اون حال و روز دیدم با نگرونی پرسیدم:"چیه…؟پدرشوهرم چیزیش شده…؟" "گفت:"نه…نه ..."دیگه مطمئن شدم دلشوره هام بی دلیل نبود بی اختیار از خونه زدم بیرون حالم دست خودم نبود راه میرفتم و با خودم حرف میزدم گفتم :"مهدی میدونستم" نشستم تو ماشین داداشم و گفتم: "بیا بریم...بگو کجاست…؟" مامانم و آبجیم آوردنم تو خونه خواهرم دستمو گرفت تو دستش و گفت: "لباس بپوش آبجی چه خبرته…؟چیزی نیست که..." 💟دست و پام میلرزید بیقرار بودم هی میرفتم تو اتاق و هی میومدم تو پذیرایی نمیتونستم خودمو کنم سوار ماشین شدم وبا مامان و آبجی و داداشم راهی روستا شدیم پرسیدم:"چرا اونجا...؟!" داداشم گفت:"زخمی شده آوردنش خونه مادرش" داشتم دیوونه میشدم خدایا چه سخت بود اون لحظات با یادآوریش حتی بعد چند سال دست و پام سست میشه آخه چجوری با شنیدن این خبر ساکت و آروم بودم…؟! سوال هم نمیکردم فقط نگاه میکردم بهم نگفته بودن چی شده میترسیدم بپرسم 💟تو مسیر فقط می فرستادم راه ۲۰ دقیقه ای قد یه روز برام گذشت نمیدونم چرا نمیرسیدیم دلم میلرزید وارد خونه پدر شوهرم که شدم دیدم همه لباس مشکی پوشیدن و تو حیاط نشستن و گریه میکنن و میزنن به سرشون اونجا بود که فهمیدم فقط دادمیکشیدم نشستم رو زمین و خاک میریختم رو سرم بی حال شده بودم دست و پامو گرفتن و بردنم تو خونه مادر شوهرم در حالی که داشت گریه میکرد،گفت"چیزی نیست دارن میارنش زخمی شده..." داد زدم: "فدای سرش هر چی باشه نفسش بیاد خودم نوکریشو میکنم" 💟همه میدونستن بااون همه احساس محبت و علاقه ای که بینمون بودچی به سرم اومده رفتم تو یه اتاق وفقط نمازمیخوندم و تند تند دولا،راست میشدم تا آروم شم همه وجودم آشوب بودهر چی از حال و وضع اون روزام بگم بازم نمیشه توصیف کنم که چی بهم گذشت تا صبح نخوابیدم حتی قرص خواب هم تاثیری رو بیقراریام نداشت قرار بود فردا بیارنش بچه ها رو خواهرم برده بود خونه یکی از اقوام تا من و بیقراریامو نبینن بعدظهر بود که بجای قامت مهدی عزیزم تابوتشو آوردن گفتن بریم واسه ... (همسرشهید مهدی خراسانی) ... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
پشت پات آب میریزم-شور.mp3
10.42M
🎼 شور 🎤سیدرضا نریمانی پشت پات آب میریزم🥀 دل بی تاب میریزم🥀🍃 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
✿شـ⭐️ـبــ هنگام نفس پشتِ نفس هایت برایم تڪرار مےشود😔 ✿از اینکہ برایم چه کردے و برایتـــ چہ⁉️ 💔🍃 🌙 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 💚 ای دل می‌دهم خوش روزگارے می‌رسد 🦋هم درد و غم طی می‌شود هم می‌رسد 💚 گر ڪارگردانِ جهان باشد مهربان 🦋این ڪشتیِ طوفان زده هم بر می‌رسد 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💔 نقطہ ے پایان خوشے هایم بود..😔 دلم از هر چہ و هرڪس ڪہ بگویے سیر است... 💔 🌸 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
مداحی آنلاین - انواع خوف - آیت الله توکل.mp3
3.33M
♨️انواع خوف 👌 بسیار شنیدنی 🎤آیت الله 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#لبیک_یا_زینب✊ ‌ هیچ گاه دعای #پیر ‌شَوی جوان برایشان دوست داشتنی نبود❌ آنچه که دوست داشتنی است پری
•|💌🔗|• 🌸✨ ↜مادرشهید: بابڪ جوان امروزی بود اما داشت. همین‌غیرت‌دینی بودڪه او رابه زینبیه‌وڪربلای‌امام‌حسینی ازآن‌دست‌جوانان‌های امروزی‌ڪه غیرت دینیدارند. می‌گفت: خانم‌حضرت زینب(س)من را ، باید بروم، تاب ماندن‌ندارم. بله،بابڪم‌تیپ امروزی داشت. پسرم‌همیشه‌می‌خندید،خوش‌تیپ بودوزیبا...بابڪ پرازشادی بودوپرازشور زندگی امافرزندم‌به‌خاطراعتقاداتش وبرای پیوستن به‌خداازهمه اینها گذشت‌و پرڪشید.🕊 بابڪ فرزندنسل‌سوم وچهارم‌این‌ بود. دلبستگی‌های‌زیادی به زندگی‌داشت،امروزی‌بود وتمامی‌اینها رابه خاطردفاع‌ازحریم آل‌الله و خانم زینب(س)رهاڪرد. 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
| | یادماݩ بآشد ↴ گناه ڪه‌ڪردیم آݩ را به حساب جوانی ݩگذاریمـ× میشودهم↷ 🍃°•جوانی ڪرد به عشق مهدے(عج) به شهادت رسید فدای مهدے(عج)🥀•°• 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
گُـمشـدگان •|خاکــ" اگر مےفہمٻدند کـہ تا"افلاک🌙 راۿۍ نیست؛ این همه سرگـردانے‌نمیڪشیدند! +🙃💔ـ ـ ـ | | 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا