عباس یه روز اومد خونه و گفت: خانوم! باید خونهمون روعوض کنیم، میخوام خونهمون رو بدیم به یکی از پرسنل نیروی هوایی که با هشت تا بچه توی یه خونۀ دو اتاقه زندگی می کنن، این خونه برای ما بزرگه، میدیم به اونا و خودمون میریم اونجا😊
اون بنده خدا وقتی فهمید فرماندهاش میخواد اینکار رو کنه قبول نکرد اما با اصرار عباس بالاخره پذیرفت و خونه مون رو باهاشون عوض کردیم☺️
#شهیدعباس_بابایی
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه 4⃣3⃣ 💠 سر به سر عراقی ها😄 🔹هوس کردم با بی سیم عراقی ها را اذیت کنم.📞 گوشی بی سیم را گر
🌷 #طنز_جبهه5⃣3⃣
💠مرا دریابید
🔹همراه دایی سعید برای گرفتن شام به فاو رفتیم. 🚍موقع برگشتن، دشمن دیوانه وار منطقه رو زیر آتش گرفت. به پایگاه موشکی که رسیدیم بچه ها رو برای گرفتن غذا صدا زدم.
🔸محمود و مهدی کنار سنگر خودشون نشسته بودند و به کارهای من میخندیدند.😂😅 همه با قابلمه دور ماشین ایستاده بودند.
🔹بالای باربند رفتم و با صدای بلند فریاد زدم: «اگر با کشته شدن من، پایگاه موشکی پا بر جا میماند، پس ای خمپاره ها مرا دریابید!» در همین لحظه یه خمپاره ۱۲۰ زوزه کشان در کنار ما منفجر شد! همگی خوابیدند. من هم از روی باربند خودم رو به کف جاده پرت کردم.
🔸بلند شدم خودم رو تکاندم و گفتم: 🙌 «آهای صدامِ الاغِ زبون نفهم! شوخی هم سرت نمیشه؟ شوخی کردم بی پدر مادر!»
همه زدند زیر خنده.
#لبخند_بزن_بسیجی 😁
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #یاد_یاران 9⃣1⃣ 💠 به سادگی عماد 📌خاطره ای از #شهید _عماد_مغنیه🌷 👆عکس باز شود 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazar
🌷 #یاد_یاران 0⃣2⃣
💠 جای او را به آسانی نمیشود پر کرد
📌خاطره ای از
#شهید_آیت_الله_محلاتی🌷
👆عکس باز شود
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
3⃣2⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷 🔰 #هادی_دلها 🌺ایام #فتنه ۸۸ بود. با هم رفتیم مقابل درب #دانشگاه. همون موقع ج
🔰 #هادی_دلها
🌸از ميان تمام شهدای كربلا به يك شهيد علاقه ويژه داشت.
🔴👈هادی می گفت: من عاشق #جُون، غلام آقا هستم.
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰 #هادی_دلها 🌸از ميان تمام شهدای كربلا به يك شهيد علاقه ويژه داشت. 🔴👈هادی می گفت: من عاشق #جُون، غ
3⃣5⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰 #هادی_دلها
🔹اومده بود #یادواره_شهدا
#همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی او را به بچه های #بسیج معرفی کرد
🔸گفت ایشون دوست صميمي بنده است كه حاصل زحماتش (ساندویچ #فلافل ) را بارها نوش جان كرده ايد!
🔹سيد بهش گفت: چي شد اينطرفا اومدي؟!
او هم با صداقتي كه داشت گفت: داشتم از جلوي #مسجد رد مي شدم كه ديدم مراسم داريد. گفتم بيام ببينم چه خبره كه شما رو ديدم.
🔸سید خنديد و گفت: پس #شهدا تو رو دعوت كردند
🔴👈آری ، #شهدا هادی را دعوت کردند تا در سال های بعد همنشین آنها و #ارباب_بی_کفن شود.
#شهید_هادی_ذوالفقاری🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#دلنوشته💔
#دُنیا🌍 مُشتَش را #باز ڪَرد
#شُهدا گـُ🌺🍃ـل بُودند وَ #ما🍂پُوچ
#خُدا❣آنها را بُرد وَ #زَمان⏳ما را
#شهدا_را_یادڪنیم_باذڪر_صلوات
#شهدا_شرمنده_ایم🍁
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
⬆️⬆️
4⃣5⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠ماجرای پیکر شهید بی سری که با پدرش سخن گفت.
🔻بخش اول
🔹خبر آورده بودند که یوسف رضا #مفقود شده است. من هم که در منطقه حضور داشتم برای گرفتن خبری و یافتن اثری به #کردستان رفتم.
🔸صبح اول وقت جلوی در تعاون بودم تا ببینم اوضاع از چه قرار است. مسئول #تعاون گفت: نام فرزند شما نه در لیست شهدا است و نه در لیست مجروحین، اینجا ما همه روزه با رادیو نام اسرا را گوش می دهیم نامش در بین اسرا نیز نبود.
🔹پرسیدم در این عملیات، شهدایی بوده اند که شناسایی نشده باشند؟
🔸جواب داد: بیش از 20 پیکر شهید بوده اند که پلاک نداشته اند و همه را به همراه سایر شهدا به سنندج، #سردخانه پشت دریاچه منتقل کرده ایم تا توزیع شوند.
🔹به منطقه رفتم و به سردخانه محل نگهداری شهدا سر زدم، گفتم پسرم مفقود شده و خبردار شدم چند جنازه که هنوز هویت شان #شناسایی نشده در اینجا نگهداری می شود.
🔸گفتم ببینمشون شاید پسرم بین آنها باشد با احترام برخورد کردند و رفتیم تا جنازه ها را ببینیم.
🔹وضع وحشتناکی بود، بدن های متلاشی شده شهدا با اوضاع بسیار دردناکی در کف سردخانه انبار شده بود در میان اجساد بی هویت #یوسف_رضا را نیافتم #ناامیدانه در حال برگشت بودم که جنازه ای که وضعیت درستی نداشت نظرم را جلب کرد
🔸پرسیدم: این پیکر کیست؟ گفتند: آن شهید #پلاک دارد و شناسایی شده نگاهی به پیکرش کردم #صورتش کاملا متلاشی و قابل تشخیص نبود گفتند اهل بابل است.
🔹در حال برگشت به سمت درب خروج بودیم که ناگهان #صدای پسرم را شنیدم که گفت: بابا یوسف رضا اینجاست، دوباره برگشتم همان شهید که گفته بودند اهل #بابل است دوباره صدایم کرد و گفت: #بابا نرو که گرفتار می شوی من یوسف رضا هستم.
🔸هرچه گفتم دوباره جنازه را #بازبینی کنیم قبول نکردند و گفتند ما کار داریم و باید برویم هرچه گفتم بابا پسرم با من سخن گفته. به حرفم گوش نداده و گفتند مگر مرده حرف می زند؟
🔹گفتم شهدا #زنده اند آنها که نمرده اند اما در را بستند و رفتند و گفتند اگر باز هم کاری داری برو پیش مسئول که الان نیست و رفته دنبال گازوییل
🔸من هم همانجا روی پله کانکس های سردخانه نشستم خلاصه تا ساعت چهار روی پله نشستم تا مسئولش آمد کلی خواهش و تمنا کردم تا گفتند باز کنید دوباره جنازه را ببیند
🔹رفتم سر جنازه پلاکش را که در #استخوان سینه اش فرو رفته بود خارج کردیم سپس پیکر را برگرداندم ناگهان دیدم بر روی لباس زیرش نوشته "یوسف رضارضایی"
🔸علی رغم #غم بسیاری که مرا فرا گرفته بود از اینکه پسرم را یافته بودم و از ارتباطی که با او داشتم خوشحال بودم پلاک را هم بررسی کردیم دیدیم یک حروف را به #اشتباه ثبت کرده بودند و پلاک نیز متعلق به یوسف رضا بود.
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
5⃣2⃣ #در_محضر_شهید🌷 از محمدحسن به تمام خواهران...📞 درست است که ما از حضرت #زینب دفاع میکنیم اما ش
6⃣2⃣ #در_محضر_شهید🌷
می گفت:خود را زیر #ذره_بین
معیارهای #اسلام قرار دهید و در
#ڪارها و #دیدگاه هایتان دقت
داشته باشید،
سر سوزنی #انحراف از مسیر
واقعی پس از مدتی شما را به جایی
می رساند ڪه در می یابید نسبت به نقطه #ابتدایی ڪه بر آن انطباق
داشته اید #زاویه بزرگی پدید آمد
و شما را از #صراط_مستقیم
ڪاملا #دور ساخته است.
#شهید_عبدالحمید_دیالمه🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فکه که رفتی...⁉️
سر روی #رمل ها بگذار!
هر ذره اش کلمه ای است!
رمل ها را با تو حرفی است...🎤
یکی #پنجم...
دیگری #آب...
یکی #عطش...
دیگری #نان...
یکی #محاصره...
دیگری #کانال #شهدا #تشنه
مُشتی از آن را که برداری، جمله را تمام می شنوی:🎧
«امروز روز پنجم است که در #محاصره هستیم؛
#آب را جیره بندی کرده اند!💧
#نان را جیره بندی کرده اند!
#عطش همه را هلاک کرده!😪
همه را، جز #شهدا که در انتهای کانال خوابیده اند...
فدای لب تشنه ات #پسر_فاطمه!»
خطا کردی اگر گمان بردی که این جملات #عقل است؛ زبان #عشق است برادر...
عشـ❣ـق!
این #رمز را که با راز #خون درآمیزی!
نیک می شنوی نجوای عاشق دلسوخته ای
را که با محبوبش #مناجات می کند که:
« عمری است عشقت مرا محاصره کرده...💞
این پنج روز که چیزی نیست!
آب نمی خواهم
شراب عشق کجاست؟!
نان نمی خواهم
جان جانانم کجاست؟!
عطش دیدار تو محبوب😍، آخر می کشد مرا...
💢آری!
جز #شهدا؛
همه خواب اند!😴
انتهای کانال جمع خوبان جمع است...
پسر فاطمه به دادمان برس!
دستمان را بگیر!
دیگر راهی نمانده...»⛔️
لحظه ای بیش نمی گذرد که انتهای جمله اش را با قطره ی خونش #نقطه می گذارد• و راز و رمز تمام وجود خود را در آن نقطه جا می گذارد که تفسیرش نه « #پایان» است و نه « #آغاز» بلکه همچون #شهید از ازل تا ابد است...✅
💢آری!
رمل های فکه را همین نقطه ها ساخته است برادر!
فکه پر است از نقطه هایی که کهکشان #خدا را به سخره گرفته است..
به یاد
سردار کانال کمیل
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ تاثیر گذار در مورد #حجاب
#پیشنهاد_دانلود👌👌
💖الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـ الْفَــرَج💖
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
1_14292507.mp3
2.79M
✍کسی، معلّم کلاس می شود؛
که داناتر از همه ی اهلِ کلاس است!
تو تنها معدن کامل علمِ خدایی!
و داناتر از تو، کسی نیست.
✔️ببین؛ دنیا بدون تو
شبیه کلاسِ بی معلم شده
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
5⃣5⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠#سيب_سحرآميز
🌷در عمليات والفجر ٨ در گردان امام حسين (ع) بوديم و با كاميون هاى كمپرسى غنيمتى، اسراى عراقى را به پشت جبهه انتقال مى داديم. دوستى داشتيم بسيجى به نام ايوب ياورى كه موقع بردن تعدادى از اسرا به پشت اروندرود فراموش كرده بود اسلحه اش را بردارد.
🌷مى گفت: “بين راه گاهى بعضى افراد وسوسه مى شدند و از خود تحركى نشان مى دادند و من با تظاهر به اين كه نارنجكى در جيب دارم دستم را با قيافه اى تهديدآميز به جيبم مى بردم و آنها از بيم، سر جاى خود مى نشستند.
🌷وقتى به اردوگاه رسيديم و سر و كله ى رفقا از دور پيدا شد و احساس امنيت كردم، نارنجك كذايى را كه حالا سيبى سحرآميز شده بود از جيبم بيرون آوردم و به نيش كشيدم. اگر به عراقيها آن لحظه كارد مى زدى، خونشان در نمى آمد”.
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
♨️ برای شهدا #مرگی نیست.
💠قرآن می فرماید:
وقتی راجع به شهادت حرف می زنید دورِ مرگ،خط قرمز بکشید
🔰"لاتحسبن الذین قتلوا.."
مبادا ، راجع به #شهدا طوری حرف بزنید که انگار راجع به اموات صحبت می کنید،
اینها اموات نیستند!!
🔰"بَل اَحیاء"
شهید اوج زندگی، #اصلِ_حیات است.
اینها منشاء و سَمبل زندگی اند.
راجع به شهید حرف می زنیم باید راجع به زنده ترین آدمها حرف بزنیم👌
🎤استاد ازغدی
@shahidNazarzadeh