eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
32هزار عکس
9.9هزار ویدیو
222 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰سال ۸۷ هنگام جمع آوری خاطرات #شهید_ابراهیم_هادی دو نفر در این زمینه نقش فعالی داشتند 🌷 #همسفر_شهدا
‍ 8⃣5⃣ 🌷 🔰 ✅در فروشی کار می کرد بارها برای خرید فلافل جهت ها و ها پیش این پسر رفته بود 🌼سید می گفت این پسر باطن پاکی داره و باید جذب بشه ✳️بارها باهاش صحبت کرد تا اینکه در اولین شرکت کرد و حضورش سرآغازی شد برای پروازش ... 🌹 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰 #هادی_دلها 🌸از ميان تمام شهدای كربلا به يك شهيد علاقه ويژه داشت. 🔴👈هادی می گفت: من عاشق #جُون، غ
‍ 3⃣5⃣1⃣ 🌷 🔰 🔹اومده بود او را به بچه های معرفی کرد 🔸گفت ایشون دوست صميمي بنده است كه حاصل زحماتش (ساندویچ ) را بارها نوش جان كرده ايد! 🔹سيد بهش گفت: چي شد اينطرفا اومدي؟! او هم با صداقتي كه داشت گفت: داشتم از جلوي رد مي شدم كه ديدم مراسم داريد. گفتم بيام ببينم چه خبره كه شما رو ديدم. 🔸سید خنديد و گفت: پس تو رو دعوت كردند 🔴👈آری ، هادی را دعوت کردند تا در سال های بعد همنشین آنها و شود. 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
3⃣8⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷 💠 ماجرای وصیت نامه ای که عمل بهش سخت بود. #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری🌷 🔹بخشی
هر بار که پیش ما می‌آمد متوجه می‌شدم که تغییرات #روحی و درونی او بیشتر از قبل شده👌. تا اینکه یک روز آمد و گفت وارد #حوزه علمیه شده‌ام، بعد هم به #نجف رفت. ⚡️اما هر بار که می‌آمد حداقل یک #فلافل را مهمان ما بود. آخرین بار هم از من #حلالیت طلبید. با اینکه همیشه خداحافظی👋 می‌کرد، اما آن روز طور دیگری #خداحافظی کرد و رفت😔 #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
برشےاز #ڪتاب ســــربلنــد❤️ هر وقت ڪارش جایی #گیر مےکرد☝️ و تیرش به سنگ می‌خورد😞، زنگ میزد که برایش
🚩 📚اکثر شب‌ها دورهم درست می‌کردیم. کم خوراک بود. بهش می‌گفتم: بابا نی‌قلیون یه چیزی بخور. خیلی دوست داشت. یک فلافلی بود توی راه . می‌گرفتیم همیشه. دست به اش خیلی خوب بود. هم که خیلی می‌شکست. گاهی فیلم می‌گرفتیم که دورهم ببینیم. به چقدر فحش داد و بدوبیراه گفت که این چه است که می بینی؟ گفتم: بابا این که دیگه مجوز ارشاد داره. تو بدتر از ارشادی؟ دراز کشیده بودیم. با کلی ذوق و شوق بهش گفتم: اوج آرزوم اینه که پولدار باشم یه خونه تو بهترین نقطه اصفهان/سفرهای خارج/گشت و گذار... ازش پرسیدم: خب محسن تو چیه؟ نه گذاشت نه برداشت گفت: کله‌صبح بیدار میشد که سید پاشو برویم مسجدجامع! می‌گفتم: دیوانه! توی این سوز کجا می‌خوای بری؟ خب همین‌جا تو خونه بخون! نمازمغربش را هم کنار نزدیک خانه‌اش می‌خواند. 🌷 لینک خرید کتاب سربلند: https://forush.co/76/335692/ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh