🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰سال ۸۷ هنگام جمع آوری خاطرات #شهید_ابراهیم_هادی دو نفر در این زمینه نقش فعالی داشتند 🌷 #همسفر_شهدا
8⃣5⃣ #خاطرات_شهدا🌷
🔰 #هادی_دلها
✅در #فلافل فروشی کار می کرد
#همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی بارها برای خرید فلافل جهت #مراسم ها و #هیئت ها پیش این پسر رفته بود
🌼سید می گفت این پسر باطن پاکی داره و باید جذب #مسجد بشه
✳️بارها باهاش صحبت کرد تا اینکه در اولین #یادواره_شهدا شرکت کرد و حضورش سرآغازی شد برای پروازش ...
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری 🌹
#پسرک_فلافل_فروش
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰 #هادی_دلها 🌸از ميان تمام شهدای كربلا به يك شهيد علاقه ويژه داشت. 🔴👈هادی می گفت: من عاشق #جُون، غ
3⃣5⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰 #هادی_دلها
🔹اومده بود #یادواره_شهدا
#همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی او را به بچه های #بسیج معرفی کرد
🔸گفت ایشون دوست صميمي بنده است كه حاصل زحماتش (ساندویچ #فلافل ) را بارها نوش جان كرده ايد!
🔹سيد بهش گفت: چي شد اينطرفا اومدي؟!
او هم با صداقتي كه داشت گفت: داشتم از جلوي #مسجد رد مي شدم كه ديدم مراسم داريد. گفتم بيام ببينم چه خبره كه شما رو ديدم.
🔸سید خنديد و گفت: پس #شهدا تو رو دعوت كردند
🔴👈آری ، #شهدا هادی را دعوت کردند تا در سال های بعد همنشین آنها و #ارباب_بی_کفن شود.
#شهید_هادی_ذوالفقاری🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
3⃣8⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷 💠 ماجرای وصیت نامه ای که عمل بهش سخت بود. #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری🌷 🔹بخشی
هر بار که پیش ما میآمد متوجه میشدم که تغییرات #روحی و درونی او بیشتر از قبل شده👌.
تا اینکه یک روز آمد و گفت وارد #حوزه علمیه شدهام، بعد هم به #نجف رفت.
⚡️اما هر بار که میآمد حداقل یک #فلافل را مهمان ما بود.
آخرین بار هم از من #حلالیت طلبید. با اینکه همیشه خداحافظی👋 میکرد، اما آن روز طور دیگری #خداحافظی کرد و رفت😔
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
برشےاز #ڪتاب ســــربلنــد❤️ هر وقت ڪارش جایی #گیر مےکرد☝️ و تیرش به سنگ میخورد😞، زنگ میزد که برایش
#برشی_از_کتاب_سربلند🚩
📚اکثر شبها دورهم #جوجه_کباب درست میکردیم. کم خوراک بود. بهش میگفتم: بابا نیقلیون یه چیزی بخور.
خیلی #فلافل دوست داشت. یک فلافلی بود توی راه #اصفهان. میگرفتیم همیشه. دست به #بستنی اش خیلی خوب بود. #تخمه هم که خیلی میشکست.
گاهی فیلم میگرفتیم که دورهم ببینیم. به #نهنگعنبر چقدر فحش داد و بدوبیراه گفت که این چه #مزخرفاتی است که می بینی؟ گفتم: بابا این که دیگه مجوز ارشاد داره. تو بدتر از ارشادی؟
دراز کشیده بودیم. با کلی ذوق و شوق بهش گفتم: اوج آرزوم اینه که پولدار باشم یه خونه تو بهترین نقطه اصفهان/سفرهای خارج/گشت و گذار...
ازش پرسیدم: خب محسن تو #آرزوت چیه؟
نه گذاشت نه برداشت گفت: #شهادت
کلهصبح بیدار میشد که سید پاشو #نمازصبح برویم مسجدجامع! میگفتم: دیوانه! توی این سوز #سرما کجا میخوای بری؟ خب همینجا تو خونه بخون!
نمازمغربش را هم کنار #شهیدگمنام نزدیک خانهاش میخواند.
#شهید_محسن_حججی 🌷
لینک خرید کتاب سربلند:
https://forush.co/76/335692/
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh