eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.1هزار عکس
7.4هزار ویدیو
209 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ #سلام_امام_زمانم❣ سلام ‌یوسف ‌گم‌گشته؛‌ راستش ‌را‌ بخواهی، نیامدنت ‌فراتر‌ از حد ِانتظار ‌ما‌ رفته، مولاجان بیا🍃 🌺اللهم عجل لولیک الفرج 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
یک دسته گل براۍتو چیدم نیامدی با یاد تو ز هرچه بریدم نیامدی هر صبح وقت سر زدن خوشه هاۍنور از شوق تو به کوچه دویدم نیامدی... 📎سلام ، صبحتون شهدایی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه5⃣3⃣ 💠مرا دریابید 🔹همراه دایی سعید برای گرفتن شام به فاو رفتیم. 🚍موقع برگشتن، دشمن دی
🌷⃣3⃣ 💠 تو هنوز بدنت گرم است 🔹می گفت توی یکی از ها برادری مجروح میشود و به حالت و از خود بی خودی می افتد. 🔸بعد که شهدا را جمع کرده و به معراج شهدا می برده، از راه میرسد و او را قاطی بقیه با ترس و لرز و هول هولکی می اندازد و گاز ماشین را میگیرد و دِبرو.🚐 🔹راننده در آن جنگ و گریز تلاش میکرده که خودش را از تیررس دور کند و از طرفی مرتب میداده تا توی چاله چوله های ناشی از انفجار نیفتد، که این بنده خدا در اثر جابجایی و فشار به می آید،و یکدفعه خودش رو در جمع میبیند.😳 🔸اول تصور میکند که ماشین دارد شهدا را به سمت پست امداد میبرد. اما خوب که دقت میکند میبیند که نه، انگار همه برادرا شهید شده اند و تنها اوست که است. 🔹 میشود و هراسان بلند می شود و مینشیند وسط ماشین، و با صدای بلند بنا میکند به داد و فریاد کردن که: «برادر! برادر! منو کجا میبرید؟ من شهید نیستم.نگه دار میخوام پیاده شم،منو اشتباه سوار کردید، نگه دار من طوریم نیست...». 🔸راننده که گویی هواسش جای دیگری بوده، تو آینه زیر چشمی نگاهش میکنه و با همان لحن داش مشتی اش میگه:«تو هنوز گرمه، حالیت نیست.تو شهید شدی.دراز بکش! دراز بکش! بذار به کارمون برسیم.»😂 🔹اوهم دوباره شروع میکند که:«به پیر به پیغمبر من چیزیم نیست، خودت نگاه کن ببین» و راننده هم می گوید بعدا معلوم می شود.😂 🔸خودش وقتی برگشته بود میگفت این عبارت را گریه می کردم و می گفتم. اصلا حواسم نبود که بابا! حالا نهایتا مارو تا یه جایی می برد، برمی گردیم دیگر. 🔹مارا که نمی خواهند زنده به کنند. اما او هم راننده باحالی بود، این حرف ها را آنقدر می گفت که فکر میکردم واقعا شهید شده ام.😂😂😂 نثار ارواح طیبه شهدا 😁 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#عاشقـان را در مسیر #عشق خـوش باشــد #بلا چشـم #ماهــــــے را #هراس از دیدن #سیلاب نیست ... #شهید_حامد_بافنده🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
8⃣6⃣ به یاد #شهید_حامد_بافنده🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
8⃣6⃣ به یاد #شهید_حامد_بافنده🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
7⃣5⃣1⃣ 🌷 ❤️🕊 ✍راوی:همسرِ برادر شهید 🔸محبوبه فیاض، زمانی که حامد بافنده تنها 11 سال سن داشت عروس این خانواده شده به همین خاطر او را برادر کوچک خود تلقی می‌کند، او می‌گوید: 🔹حامد دوم خرداد سال 1366 متولد شد و زمانی که من عروس این خانواده شدم حامد خیلی کوچک بود. 🔸حامد با نام جهادی علیرضا امینی سه بار به عنوان رزمنده فاطمیون عازم سوریه شد، این را فیاض گفته و ادامه می‌دهد: اوایل که ایران به جبهه مقاومت نیرو می‌فرستاد حامد آرزو داشت بتواند شرکت داشته باشد از این رو چون به سربازی نرفته بود با مشخصات جعلی سه ماه در دوره های آموزشی یزد شرکت کرد سپس به تهران رفت و با بچه های تیپ فاطمیون و زینبیون آشنا شد تا شاید بتواند با کمک آنها به سوریه اعزام شود؛ سرانجام 17 فروردین 95 با مشخصات اتباع افغانستان از تهران به سوریه اعزام شد. 🔹او می‌گوید: 13 فروردین 96 چهارمین و آخرین دوره بود که حامد به سوریه می‌رفت و او در تاریخ سوم خرداد در منطقه عملیاتی سوبین (ریف حماء) دعوت حق را لبیک گفت و به همرزمان شهیدش پیوست. 🔸 حامد در سن سه سالگی پدر خود را از دست داد از این رو در تمام کارهایش به حضرت رقیه(س) توسل می‌کرد، همچنین از حضرت علی اصغر(ع) نیز استمداد می‌گرفت.   🔹 حامد از 15 سالگی در هیئت علی اصغر(ع) واقع در آزاد شهر مداحی می‌کرد، او واقعا صدای خوشی داشت که بسیار به دل می‌نشست با این وجود برای هیئات مذهبی به صورت رایگان مداحی می‌کرد شاید همین امر موجب شد برای شهادت برگزیده شود. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دختر است و هزار #دلتنگی این مرد که مصداق "اشداء علی الکفار رحماء بینهم" است که پا به پای اشکهای این دخترشهید، اشک مےریزد دیدار حاج #قاسم_سلیمانی با دختر شهید مدافع حرم بافنده 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃🌺🍃🌺 پُر نمی‌شود نه كاسه‌ی‌ اشک😭 نه جای‌ خالی‌ تـو💔 ميثم_كيانی دلتنگے مادرانہ😔 🕊 💚 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃🌺🍃🌺 ✍روش جالبِ شهید میثمی در امر به معروف کردن عبدالله باز هم انگشترش رو بخشیده بود. ازش پرسیدم: این یکی رو به کی دادی؟ گفت: یه بنده خدا انگشترِ طلا دستش بود، و نمی‌دونست طلا برای مرد حرامه. وقتی انگشترِ طلا رو از دستش در آورد، انگشترِ خودم رو بهش دادم... #شهید_عبدالله_میثمی🌷 📚یادگاران۵ « کتاب شهید میثمی» 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
8⃣5⃣1⃣ 🌷 💠 🌷آن زمان من خیلی جوان بودم و برایم باعث تعجب بود که می دیدم دختران و پسران ٢٠ ساله به عشق ایران و تهران با شعار الله اکبر به جبهه آمده بودند ولی هایشان را به سمت رزمندگان ایران گرفته و بدون تفکر به با ما می جنگیدند. 🌷آنقدر منافقین مغز این جوانها را داده بودند که حتی وقتی خود را در محاصره ما می دیدند و راه فرار نداشتند می خوردند تا زنده اسیر نشوند. دختران منافق با و لباسهای کماندویی به عشق فتح تهران با ما می جنگیدند. به آنها گفته بودند در تمامی شهرهای ایران نیروهای مستقر شده و از آنها حمایت می کنند در حالیکه اینها همه دروغ و رویا بود. 🌷عملیات در اواخر دوران دفاع مقدس رخ داد و جبهه ها کم کم از نیروهای رزمنده خالی شده بود ولی پس از فرمان تمام نیروهای بسیج شدند و با اطاعت از فرمان ولی فقیه و با روحیه شهادت طلبانه ای که داشتند؛ توانستند بر دشمن منافق پیروز شوند. راوى: رزمنده محمود مظفر كه سه تن از برادرانش در عمليات مرصاد شهيد شدند. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
7.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥| صوت :اذان 🌷شهید 🌷 در حرم مطهر حضرت رقیه (سلام الله علیها ) 🌷مدافعان حریم ولایت🌷 کانال شهید نظرزاده🌹↙️ @shahidNazarzadeh
🌾یاد آنها بخیر.... 🔰 یاد بخیر که گنداب خودنمایی در آن جریان نداشت. 🔰 یاد بخیر که سکوی پرواز 🕊بود. 🔰 یاد ها بخیر که قاصد وصال💞 بودند. 🔰 یاد بخیر که پیمانه وصل همراه داشت. 🔰 یاد بخیر که دیدار چهره های نورانی می آمدند و سرانجام شدت حادت چراغ عمرشان 💡خاموش می شد و آخرین خود را می انداختند. 🔰 یاد بخیر که از بس عزیز بودند خدا زمین🌏 را به رنگ آنها آفرید. 🔰 یاد هایی بخیر که کمرهای زرین جهادگران را محکم می کرد و حلقه های را نه یکی پس از دیگری که همه را به هم می گسست. 🔰 یاد ها بخیر که آب حیات💧 از آنها می جوشید و پایان نداشت. 🌾 ياد آنها بخير 🌾 ياد بخير....🍃🍂🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh