eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
27.4هزار عکس
6هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem زیارت نیابتی @Shahid_nazarzade
مشاهده در ایتا
دانلود
جاویدالاثر مدافع حرم علی آقا عبدالهی به مناسبت شب یلدا اینگونه نوشته است: ✍علی جان  ❣تقویم🗓 نگاه نمیکنی. مردم شهر به طولانی ترین شب سال🌖 رسیده اند. این همه تکاپو برای . ❣من چه بگویم که پیرم کرد😔 سفره ی انتظارم رو به سمت قبله ی استجابت پهن کردم. روزهای به سرخی دانه های انار به چشم نشست😢 ❣ پسته ی خندان آجیل نذری🍛 خواهرانت شد. گس بودن میوه ی🍎 کودکی امیرحسین شیرین شیرین شده. ❣ببین برای یلدای🍉 نیامدنت فال📖 گرفته ام. حافظ گفت : یوسف باز آید به کنعان غم نخور .... به نشانه ای فالم را تعبیر کن✅ 🌹 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔰شهید مدافع حرمی که بعد از شهادت #گریه_کرد... 🔸هر سه نفر بالای سر #آقامرتضی بودیم. شروع به حرف زدن کردم. گفتم سلام آقا مرتضی♥️ دل مان خیلی برایت تنگ شده. نفیسه هم گفت: #باباجان می گویند شهدا زنده اند🌷 اگر هستی به ما یک نشانه بده. 🔹نفیسه سر به زیر دارد و مادر تصویر #همسرش را در گوشی تلفنش📱 نشانمان می‌دهد و می‌گوید: حرف #نفیسه که تمام شد دیدیم از گوشه چشم چپ آقا مرتضی یک قطره اشک😢 سرازیر شد و بخشی از پارچه کفن خیس شد. 🔸به #درد_دل‌ هایمان ادامه دادیم که دیدم از گوشه چشم دیگرش هم قطره اشک دیگری سرازیر شد😔 راوی: همسر شهید🌷 #شهید_مرتضی_عطایی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ ‌‌🔰آخرین باری که بهم زنگ☎️ زدید، سه ساعت قبل از به بهشت بود؛ به همون جایی که در خواب تعریف کردید... یک باغ🌸 بسیار زیبا و خصوصی برای خود شما و گفتی این باغ را برای خودتان ساختید و دو روز قبل از این باغ را دیدید... ‌‌ 🔰کاش میدانستم آنشب باری که زنگ زدید بار آخریست که صدایتان را میشنوم😔 و کاش از حرف هایتان و از برای تنها نماندن در خانه چیزی حس میکردم. کاش آن لحظه می‌فهمیدم چرا به من گفتید بابا از دستم ناراحت نشو✘ کاش حکمت این صحبت هایتان را در آخرین مکالمه‌مان می‌فهمیدم 🔰به من قول دادید وقتی برگشتید با هم به میرویم ... چه خوش عهدی بابا جان♥️ و چه سفر زیارتی زیبا‌ و به مشهد رفتید. 🔰هر بار که می‌رفتید انتظار برگشتتان شیره را می‌گرفت... می‌گفتیم نرید خسته‌اید، مریض هستید🤒 می‌گفتید من نروم چه کسی برود؟ شما قبول می‌کنید مردم، بچه‌های بیگناه در چنگال یک‌ مشت حیوان وحشی👹 اسیر و گرفتار شوند، مرزهايمان به خطر بيفتد و فردا اينها به داخل بيايند و جان و مال و ناموس مردم را به غارت ببرند و من در خانه کنارتان بمانم⁉️ 🔰ما با سوال شما از خودمان میشدیم و شما را به خدا می‌سپاردیم... ‌‌‌‌‌‌ كاش بخاطر اينهمه سال دوری و سختی و دلهره💗 گوشه نگاهی به ما بیندازی كه چه سخت تشنه يک نگاه شمايم. ‌‌ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔰شهید مدافع حرمی که بعد از شهادت ... 🔸هر سه نفر بالای سر بودیم. شروع به حرف زدن کردم. گفتم سلام آقا مرتضی♥️ دل مان خیلی برایت تنگ شده. نفیسه هم گفت: می گویند شهدا زنده اند🌷 اگر هستی به ما یک نشانه بده. 🔹نفیسه سر به زیر دارد و مادر تصویر را در گوشی تلفنش📱 نشانمان می‌دهد و می‌گوید: حرف که تمام شد دیدیم از گوشه چشم چپ آقا مرتضی یک قطره اشک😢 سرازیر شد و بخشی از پارچه کفن خیس شد. 🔸به هایمان ادامه دادیم که دیدم از گوشه چشم دیگرش هم قطره اشک دیگری سرازیر شد😔 راوی: همسر شهید🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍🔘می نویسم برای تو برای توکه را ✘نه چشمانم میبیند ✘نه گوش هایم می شنود ✘نه دستانم می کند😔 🔘تنها راه این است که را برایت قلم کنم و از تــ♥️ـو بنویسم ♦️از تبار بودی و هم نام امامت، از همان کودکی نمک سفره خورده بودی. از بدو تولد، از همان روزی که قرار بود نباشی تا شبی که در میان دستان مادرت🤲 نمک گیر خانه ارباب شدی. از همان روز مشخص شد. ♦️تو آمده بودی که باشی. آمدی نشان بدهی هنوز هم میشود حسینی شد. فقط مرد میدان میخواهد💪 این را میشد از همان روزهای ازدواجت💍 هم فهمید. نمی دانم آن روز با چه گفتی و چه کردی که ثمره اش آغاز زندگی مشترکتان💞 بود زندگی که با "طریق شهدا" آغاز شود. سرانجامی جز هم نمیتواند داشته باشد! ♦️اصلا هم این را فهمیده بود. او هم میدانست میخواستی بروی تا برای همیشه بمانی. بروی تا جاودان شوی. اصلا که رفتی، همین دخترت؛ زهرا هم انگار فهمیده بود که بابا قرار است به مراد دل خویش برسد🕊 دلتنگی هایش را این چنین برایت نوشت: 📝 سلام! ای پدرجان! من منم زهرایت دختر کوچک تو ای امید من و ای شادی تنهایی من یاد داری دامنت را گرفتم؟ و گفتم: پدر این بار نرو🚷 من همان روز فهمیدم طولانیست ♦️او نوشت✍ و تو را خواند و تو هم آمدی. آن هم چه آمدنی. چهارده خرداد ۹۲، با که تا ابد به صورتت نقش بسته بود به خانه برگشتی. و اینک ما مانده ایم و تویی که تا ابد ! ✍نویسنده: 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐 💞 همیشہ این شعر را بہ یاد آورید... آنزمانے کہ" س"🍂 خطاب بہ پدرش فرمودند: 🍂 حجابِ را نخورے ... چادرم سوختہ اما بہ هست هنوز 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
‍ 🍃می نویسم برای تو، برای توکه بودنت را نه میبیند، نه گوش هایم می شنود، نه دستانم لمس می کند. تنها راه این است که را برایت قلم کنم و از تو بنویسم✍ 🍃از تبار بودی و هم نام امامت، از همان کودکی نمک سفره خورده بودی. از بدو تولد، از همان روزی که قرار بود نباشی تا شبی که در میان دستان نمک گیر خانه ارباب شدی. از همان روز مشخص شد. 🍃تو آمده بودی که حسینی باشی. آمدی نشان بدهی هنوز هم میشود شد. فقط مرد میدان میخواهد. این را میشد از همان روزهای ازدواجت هم فهمید. نمی دانم آن روز با چه گفتی و چه کردی که ثمره اش آغاز زندگی مشترکتان بود. زندگی که با طریق شهدا آغاز شود، سرانجامی جز هم نمیتواند داشته باشد! اصلا همسرت هم این را فهمیده بود. او هم میدانست میخواستی بروی تا برای همیشه بمانی بروی تا جاودان شوی🌺 🍃اصلا که رفتی، همین دخترت، زهرا هم انگار فهمیده بود که بابا قرار است به مراد دل خویش برسد. دلتنگی هایش را این چنین برایت نوشت : سلام! ای پدرجان! من منم زهرایت دختر کوچک تو ای امید من و ای شادی تنهایی من یاد داری دم رفتن دامنت را گرفتم؟ و گفتم: پدر این بار نرو.. من همان روز فهمیدم طولانیست😔 🍃او نوشت و تو را خواند و تو هم آمدی. آن هم چه آمدنی.. چهارده خرداد ۹۲، با لبخندی که تا ابد به صورتت نقش بسته بود به خانه برگشتی. و اینک ما مانده ایم و تویی که تا هستی!🌺 ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۸ مرداد ۱۳۵۵ 📅تاریخ شهادت : ۱۴ خرداد ۱۳۹۲ 📅تاریخ انتشار : ۱۳ خرداد ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گیلان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💐شهیدی که خودش مهمان های مراسم را دعوت می کند...💐 🌷 🔰دختر شهید بزرگوار تعریف می کنند: به مناسبت پدرم یک تعدادی مهمان دعوت کرده بودم منزل🏡 و متأسفانه غیر از یک نفر آنها بقیه نیامدند. 🔰من آن شب که مهمان هارا دعوت کردم و تشریف نیاوردند خیلی ناراحت شدم😔 چون مراسم سالگرد پدرم بود و من خیلی دوست داشتم هایی که دعوت کرده ام تشریف بیاورند. 🔰من به شدت گریه کردم😭 و همان شب را خواب دیدم که ایشان آمده اند و پای تلفن☎️ نشسته اند. یک دفتر تلفن بزرگ جلوشان باز است و دارند تلفن می زنند. از اتاق بیرون آمدم و بهشان گفتم: بابا چکاری انجام می دهید؟ 🔰گفتند: ! چرا ناراحت می شوی؟ این مهمان هایی که برای مراسم من می آیند همه را من دعوت می کنم و اگر نیامدند دعوت نشده اند، شما ناراحت نشو❌ 🔰از آن سال هر کس را که برای مهمانی ایشان دعوت می کنم و تشریف نمی آورند اصلا ناراحت نمی شوم چون می گویم حتما پدرم ایشان را دعوت نکرده و مطمئنم که آمدن هم دعوت شهداست🌷 ان شالله خداوند توفیق ادامه دادن راه شهدا را به ما عنایت بفرمایند... نگاه_شهدا_را_به_خودمان_جلب_کنیم ان شاءالله 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh