🌷شهید نظرزاده 🌷
#سیره_شهدا آخرین باری که به تهران آمده بود #کمتر غذا میخورد. وقتی با اعتراض ما مواجه میشد میگفت:
#شهید_ابراهیم_هادی
⭕️ابراهیم میگفت: بهتره که شبها #زود بخوابیم تا نماز صبح رو اول وقت و #سرحال بخونیم.
کسی که نماز ظهر و مغرب رو اول وقت بخونه هنر نکرده چون بیدار بوده. آدم باید نماز صبح هم #اول_وقت بخونه.
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
#شهید_گمنام
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌴یاد شهید #عباس_بابایی به خیر؛ اوایل ازدواج به خانومش می گفت؛ آدم مگه روی زمین نمی تونه بشینه، حت
✍همسر شهید :
🌷| یک سالی از #زندگی مشترکمان می گذشت که یکی از دوستانش دعوت کرد، #برویم خانه شان🏡
گفته بود ( یک مهمانی ساده گرفتیم به مناسبت سالگرد ازدواجمان )
همراه عباس و دختر چهل روزه مان رفتیم👌
از در که #وارد شدیم، فهمیدیم آن جا جای ما نیست.خانم ها و آقایان #مختلط نشسته بودند و خوش و بش می کردند😤
از سر اجبار و به خاطر تعارف های صاحب خانه رفتیم نشستیم، ولی #نتوانستیم آن وضعیت را تحمل کنیم.😓خدا حافظی کردیم و آمدیم بیرون
پیاده راه #افتادیم سمت خانه🚶 عباس ناراحت بود.بین راه حتی یک کلمه هم حرف نزد‼️
قدم هایش را بلند بر می داشت که #زود تر برسد
به خانه که #رسیدیم دیگر طاقت نیاورد زد زیر گریه😭
مدام خودش را سرزنش می کرد که #چرا به آن مهمانی رفته
کمی که آرام شد، وضو گرفت
سجاده اش را گوشه ای #پهن کرد و ایستاد به نماز
تا نزدیک #صبح صدایش را می شنیدم
قرآن می خواند و اشک می ریخت😢
آن شب خیلی از #دوستانش آنجا ماندند.برای شان مهم نبود که شاید خدا راضی نباشد
ولی عباس همیشه یک قهرمان بود؛ حتی در مبارزه با #نفس اماره اش✌️ |🌷
#شهید_عباس_بابایی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸مرخصی هم که میآمد، کم میدیدیمش. ولی در همان #وقت_کم، سعی میکرد تمام نبودنهایش را جبران کند☺️.
🌿عبدالحسین، اول در سبزی فروشے کار
مے کرد و مدتے هم در شیر فروشے بود.
اما #زود از آنجا بیرون آمد!...
💨مےگفت: سبزےفروش #آشغال تحویل مردم
مےدهد و شیرفروش آب #قاطے شیر مےکند و مےفروشد!...
💢خیلیها به او گفتند که اگر این کارها را
نکنے #رشد نمےکنے! و او هم مےگفت:
نمےخواهم رشد کنم...
🔅یک روز صبح از خانه بیرون رفت.
و شب که برگشت، متر #بنّایے و کمے
وسایل خریده بود صبح رفت براے کار #بنّایے.
🔹وقتی آمد خیلے خوشحال بود!
ده تومان #مزد گرفته بود! به بچه #نان که مےداد،
مےگفت: از صبح تا الان #زحمت کشیده ام!
بخور! #نان_حلال_است. بالاخره هم بنّا شد.
#شهید_عبدالحسین_برونسی🌷
📚کتاب خاکهاے نرم کوشک
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌸 ✍ به نقل از مادر شهید : 🌷|مسئول طرح #اکرام می گفت: روز اول آقای #امرایی گفت: می خوام یک علی اصغر
🍃❣🍃❣🍃
بچه ها روخیلی دوست داشت.
همیشه براشون #خوراکی میخرید😊
و توی ماشینش هم همیشه خوراکی برای بچه ها داشت!همیشه!
یک بار با دخترم توی محل دیدیمش، قبل از اینکه منو ببینه #زود اول دویید سمت دخترم و #بغلش کرد😅 بعد بامن سلام و احوال پرسی کرد!
بعدشم خیلی زود #صندوق ماشینش رو باز کرد و یک #چیپس داد به دخترم. همیشه دخترم سر همین کارای علی، میگفت بریم پیش عمو علی! یا تا میدیدش زود #میدویید سمتش❤️
#شهید_علی_امرایی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#همسر_شهید:
🌷شب عید نوروز بود و هنوز کلی #کار در خانه مانده بود.
عصر بود که پویا از خانه بیرون رفت.
🌷نمی دانستم کجا می رود اما خواستم #زود برگردد.
ساعت 12 شب به خانه برگشت.
🌷بعد از شهادتش بود که فهمیدم آن شب بسته ها و اقلامی را بر در خانه ی #مستمندان و فقرای شهر برده، تا آنان هم با دلی #شاد سال جدید را آغاز کنند.
#شهید_پویا_ایزدی🌷
#شهید_تاسوعا
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸احمد هم همچون سایر #جوانان، سرگرم تحصیل📚 شد. با پیدایش جرقههای💥 انقلاب اسلامی دوشادوش ملت به مبار
♨️آخرین ملاقات شهید احمد کاظمی با #رهبر معظم انقلاب:
🔰دو هفته پیش(قبل از شهادتشان🌷) #شهید_کاظمى پیش من آمد و گفت از شما دو #درخواست دارم: ☝️یکى اینکه دعا کنید من #روسفید بشوم، ✌️دوم اینکه دعا کنید من #شهید بشوم.
🔰گفتم شماها واقعاً حیف است #بمیرید؛ شماها که این روزگارهاى مهم را گذراندید✅ نباید بمیرید📛شماها همهتان باید #شهید شوید؛ ولیکن حالا #زود است و هنوز کشور و نظام به شما احتیاج دارد☺️
🔰بعد گفتم آن روزى که خبر #شهادت_صیاد را به من دادند، من گفتم صیاد، شایستهى شهادت🌷 بود؛ حقش بود؛ #حیف بود صیاد بمیرد. وقتى این جمله را گفتم، چشمهاى شهید کاظمى پُرِ اشک شد😢 گفت: انشاءاللَّه #خبر_من را هم بهتان بدهند!
🔰فاصلهى بین مرگ و زندگى، فاصلهى بسیار #کوتاهى است؛ یک لحظه⚡️ است. ما سرگرم زندگى هستیم و #غافلیم از حرکتى که همه به سمت لقاءالله💫 دارند. #همه خدا را ملاقات مىکنند؛ هر کسى یک طور؛ بعضىها #واقعاً روسفید✨ خدا را ملاقات مىکنند، که #احمد_کاظمى و این برادران👥 حتماً از این قبیل بودند؛ اینها زحمت کشیده بودند.
🔰ما باید سعىمان این باشد که #روسفید خدا را ملاقات کنیم؛ چون از حالا تا یک لحظهى دیگر، اصلاً نمىدانیم🗯 که ما از این مرز عبور خواهیم کرد یا نه⁉️ احتمال دارد همین یک ساعت⏰ دیگر یا یک روز دیگر #نوبتِ_ما برسد که از این مرز عبور کنیم.
🔰از خدا بخواهیم که مرگ ما مرگى باشد که خود آن #مرگ هم انشاءالله مایهى روسفیدى👌 ما باشد. انشاءالله خدا شماها را #حفظ_کند.
#شهید_احمد_کاظمی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#همسر_شهید: آقاهادی وصیتی که به من کردند این بود↯↯ 📜فاطمه عزیزم! #احترام به پدرو مادر را فراموش نکن
🔸اخلاق شان عالی بود👌 این را به هرکسی که ایشان را می شناسد بگویید #تأیید می کند. یادم نمی آید🗯 دل کسی را شکسته💔 باشند.
🔹اولین اولویت ایشان #احترام به پدر و مادر بود، هیچ وقت من ندیدم❌ به پدرو مادرشان بی احترامی کنند یا #کم بگذارند برایشان. فکر می کنم #عاقبت_بخیری آقا هادی به خاطر همین رفتارهای شان بود.
🔸تأکیدشان💥 این بود که من هم اگر #ناراحت شدم دل کسی را نشکنم🚫 #هیچ_وقت. اگر یک وقت اختلاف نظری بین ما پیش می آمد #بدخلقی و بی احترامی به من نمی کردند❌ کم کم که با اخلاق خوب شان بیشتر آشنا شدم با خودم می گفتم چنین کسی #لایق_شهادت است ⚡️ولی فکر نمی کردم اینقدر #زود به این فیض عظیم برسند🕊
#شهید_هادی_شجاع🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔻 #عاشقانه_شهدا 🔰همسرم #پسر_عمه ام بود. آبان ۹۱ #عقد کردیم و ۱ ماه بعد همزمان با عید غدیر خم عروسی
#عاشقانه_شهدا❣
❣مسئلهای من را درگیر کرده بود، مدام در ذهنم بالا و پایین میکردم که چطور آن را مطرح کنم، دلم را به دریا زدم و پرسیدم: ببخشید این سوال را میپرسم، #چهره من مورد پسند شما هست یا نه؟
❣پیش خودم فکر میکردم نکند حمید بخاطر اصرار خانواده یا چون از بچگی این حرفها بوده به #خواستگاری من آمده است، جوابی که حمید داد خیالم را راحت کرد: نمیدونم چی باعث شده همچین سوالی بپرسین، اگر مورد پسند نبودین که نمیاومدم اینجا و اونقدر #پیگیری نمیکردم.
❣از ساعت پنج تا شش و نیم صبحت کردیم، هنوز نمکدان بین دستهای حمید میچرخید، صحبتها تمام شده بود، حمید وقتی میخواست از اتاق بیرون برود به من #تعارف کرد، گفتم: نه شما بفرمایین، حمید گفت: حتما میخواین فکر کنین، پس اجازه بدین آخرین حدیث رو هم بگم، یک ساعت فکر کردن بهتر از هفتاد سال عبادته.
❣بین صحبتهایمان چندین بار از #حدیث و روایت استفاده کرده بود، هر چیزی میگفت یا قال امام صادق(ع) بود یا قال امام باقر (ع). با گفتن این حدیث صحبت ما تمام شد و حمید زودتر از من اتاق را ترک کرد.
❣آن روز نمیدانستم مرام حمید همین است 《میآید، نیامده #جواب میگیرد و بعد هم خیلی #زود میرود》
❣حالا همه آن چیزی که دنبالش بود را گرفته بود، من ماندم و یک دنیا رویاهایی که از بچگی با آنها زندگی کرده بودم و حس میکردم از این لحظه روزهای پرفراز و نشیبی باید در انتظار من باشد، یک #انتظار تازه که به حسی #تمام_ناشدنی تبدیل خواهد شد.
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#شهید_مدافع_حرم🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰همیشه وقتی میومد خونه🏘 دستش خالی نبود❌ یعنی این موضوع رو #گل_فروشی جلو بلوک، سوپرمارکت نزدیک خونه ه
📚 برشی از #دلتنگ_نباش
🌷فکر مهران خیلی مشغول بود. نمیدانست کدام راه را انتخاب کند. میخواست با #روح_الله مشورت کند و نظرش را بپرسد.
پاتوق شان شب ها بعد از ساعت خاموشی، در بالای ساختمان ممنوعه بود...
🌷تو میگی بریم یا بمونیم درسمون رو ادامه بدیم؟ من فکرم مشغوله، نمیدونم کدوم رو انتخاب کنم.
روح الله نگاه #نافذش را به مهران دوخت و گفت: آره، باید زودتر وارد کار بشیم. معلوم نیست قضیه سوریه تا کی باشه، باید #زود خودمون رو برسونیم.
🌷الان که سوریه پیش اومده، وقت موندن و درس خوندن نیست، باید بریم و برسونیم خودمون رو
روح الله خیلی #نگران بود. مدام به زینب میگفت: دعاکن اونجایی که دوست دارم بیفتم.
🌷شهادت #رسول_خلیلی خیلی چیزها را برایش روشن کرده بود. از خدا خواست آنچه برایش صلاح است و دوست دارد نصیبش کند.
#پ_ن: آن کس که ترا شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانهی تو هر دو جهان را چه کند
#شهید_روح_الله_قربانی 🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#کتاب_عارفانه💖(فوق العاده زیبا)
#خاطرات_شهید_احمدعلی_نیری
#قسمت_چهل_وچهارم 4⃣4⃣
عمل عرفانی
(دوستان شهید)
آیت الله جوادی آملی (حفظه الله) در کتاب عمل عرفانی،ص۳۹به بعد می فرمایند:
«عبادت اگر با تفکری که جان را متوجه حق
می کند همراه باشد،انسان را کاملا در مسیرحق قرارمی دهد و سبب نجات آدمی می شود.
درعبادت،بدن کاملا تابع روح می شود و اگر
جان انسان در این حالت با تفکر متوجه حق باشد کاملا در مسیر حق قرار می گیرد و گر نه انسان جز شقاوت چیزی به دست نمی آورد.
چنانکه در روایتی درکافی،جلد۱،ص۶۳،آمده :
آگاه باشید در عبادتی که درآن #تفکر نباشد خیری نیست...
عارف همه ی کارها را به دستور «هوالاول» و برای لقای «هوالاخر» انجام می دهد و گویا حق رادر همه ی مظاهرش می بیند.»
🌺🌺🌺
با چند نفر از رفقا راهی قم شدیم.
بعداز زیارت به همراه احمـ🌹ــدآقا و دوستان به خانه ی یکی از رفقا رفتیم و شب را ماندیم.
نیمه های شب بودکه احمـ🌹ــد آقابیدارشد.
من هم بیدارشدم ولی ازجای خودم بلندنشدم!
✨✨✨
احمـ🌹ــدآقا می خواست برای نماز وضو بگیرد اما احساس کرد این کار باعث اذیت صاحبخانه می شود.
لذا قرآن را برداشت و در گوشه ای از اتاق مشغول خواندن قرآن شد.
او بیداری در سحر را #حفظ_کرد ولی برخلاف همیشه نماز شب نخواند❗️
ومن این رفتار او را مشاهده می کردم.
بعد هم که اذان را گفتند و رفقا بیدارشدند وضوگرفتیم ونماز راخواندیم.
روز بعد با ایشان صحبت می کردم.
به دلایلی صحبت ازسحرگاه و قرآن خواندن
احمـ🌹ــدآقاشد.
ایشان به من گفت : من به خاطر رعایت حال صاحبخانه نتوانستم وضو بگیرم و نمازشب بخوانم،واماخداوند به واسطه ی قرائت قرآن درکآن سحرگاه پاداش عظیم و تأثیرات عجیبی به من داد.
رفتاراحمـ🌹ــدآقا و این حکایت او برای من عجیب بود.
او در آن سحرگاه بدون وضوومشغول قرآن شد و از عنایات خدا به خودش صحبت می کرد❗️
او به خاطرخدا نخواست که صاحبخانه اذیت شود و خدا اینگونه مزدش را داده بود.
احمـ🌹ــدآقا مصداق کلام استادش،
حضرت آیت الله حاج آقاومجتبی تهرانی بود که می فرمودند:
«اگرببینم کارهای مستحب به واجب من لطمه بزند(یاباعث حرام شود) آن ها را#ترک می کنم.»
بارها دیده بودم که احمـ🌹ــدآقا
می گفت :
اگراحساس کنم نماز شب باعث شود که صبح،برای رفتن به محل کار یا سر درس چرت بزنم یقیناً نمازشب را #ترک می کنم.
✨✨✨
احمـ🌹ــدآقا اعتقادداشت اگر مستحب مهمی مثل نمازشب جلوی کاری که به او واجب است را بگیرد یا باعث اخلال در آن کارشود،بایدنمازشب را #کنار گذاشت.
البته ایشان معمولاً شب ها را #زود
می خوابید تا برای نماز شب🌙 وکار روزانه دچار مشکل وخستگی نشود.
فقط شب هایی که دربسیج بود و آماده باش و...بود کار برایش سخت می شد
#ادامه_دارد ...
📚منبع: کتاب عارفانه از انتشارات شهید هادی
تایپ با کسب اجازه از انتشارات و مولف می باشد.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#همسر_شهید:
🌷شب عید نوروز بود و هنوز کلی #کار در خانه مانده بود.
عصر بود که پویا از خانه بیرون رفت.
🌷نمی دانستم کجا می رود اما خواستم #زود برگردد.
ساعت 12 شب به خانه برگشت.
🌷بعد از شهادتش بود که فهمیدم آن شب بسته ها و اقلامی را بر در خانه ی #مستمندان و فقرای شهر برده، تا آنان هم با دلی #شاد سال جدید را آغاز کنند.
#شهید_پویا_ایزدی🌷
#شهید_تاسوعا
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💌 #ڪـــــلامشهـــید♥️ 🌻آدم ها دو دســـــته اند: ☘#غیـــــرتۍ و #قیـــــمتۍ 🌻غیرتی ها با خـــــد
🔸عبدالحسین، اول در سبزی فروشی🌿 کار می کرد و مدتی هم در شیر فروشی بود. اما #زود از آنجا بیرون آمد
🔹مےگفت: سبزی فروش #آشغال تحویل مردم می دهد و شیرفروش آب💧 قاطی شیر میکند و می فروشد!
🔸خیلیها به او گفتند که اگر این کارها را نکنی #رشد نمی کنی! و او هم می گفت: نمیخواهم رشد کنم😕
🔹یک روز صبح از خانه بیرون رفت.
و شب که برگشت، متر #بنّایی و کمی
وسایل خریده بود صبح رفت برای کار بنّایی
🔸وقتی آمد خیلی خوشحال بود! ده تومان #مزد گرفته بود! به بچه نان🍞 که می داد، میگفت: از صبح تا الان #زحمت کشیده ام! بخور! #نان_حلال_است. بالاخره هم بنّا شد.
📚کتاب: خاکهای نرم کوشک
#شهید_عبدالحسین_برونسی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh