eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠 #معرفی_کتاب 0⃣1⃣ 📗 من می مانم تو برگرد 🌷☘🌷☘ 🔰محتوا: 📖کتاب «من می‌مانم تو برگرد» مجموعه #خاطرات
📚برشی از کتاب به این شرح است: 📖درگیری شروع شد. باید حواسمان را جمع می‌کردیم که تلفات ندهیم. بعد از چند ساعت درگیری💥 و خالی کردن خشاب‌ها، وقت آن رسید که را تنگ کنیم و برویم سراغشان تا کار یک‌سره شود. 📖جلوی ساختمان که رسیدیم، درگیری همچنان ادامه داشت. خم شد و رفت سمت ورودی ساختمان. هرچه مین و تله💣 گذاشته بودند که پایمان به پله‌ها باز نشود، کرد و اشاره کرد برویم داخل. خودش قبل از همة ما حرکت کرد. نیم‌ساعت بعد دیگر صدای شلیک به گوش نمی‌رسید❌ ⭕️⭕️کتاب در پنج فصل و ۱۱۹ خاطره به قلم محمد حسن و صادق عباسی ولدی✍ به بازخوانی بخشی از زندگی فردی و جهادی پرداخته که همزمان با ایام سی ودومین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران، توسط انتشارات منتشر و عرضه گردید. 👈علاقه‌مندان جهت کتاب از طریق سایت manvaketab.ir با تخفیف ویژه تهیه نمایند📚   🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔸علیرضا شبها تو سوریه #نماز_شب میخواند. اولین نفری بود که بلند میشد👤 اذان میگفت و نماز جماعت برگزار میکرد. استاد قرآنمون بود و شب ها میگفت: بیاین سوره #ذاریات بخونیم. برسی کردم دیدم امام صادق (ع) فرمودند: هر کسی سوره #ذاریات را قرائت نماید، مانند چراغی درخشان✨ موجب نورانیت او در #قبر میشود. 🔹جمعه ظهر (6 آذر 94 ) توی سنگر بودیم. اگر ایستاده نماز📿 می خوندیم دشمن ما رو میزد #علیرضا نمازش رو بصورت نشسته توی سنگر ما خوند. ده الی بیست دقیقه بعد از نماز ظهر بود که تیر خورد💥 بالای چشم چپش، با اینکه کلاه سرش بود تیر از کلاه رد شد و #پیشونی اش رو شکافت😔 🔸سریع سوار ماشینش کردیم🚑 هنوز نبضش میزد و داشت خس خس می کرد. #توسل کردیم به حضرت زهرا♥️ اما علیرضا انتخاب شده بود و فدای حضرت زینب(سلام الله علیها) شد🕊وقتی می خواستیم دفنش کنیم انگار به خواب رفته بود. #آرامش توی چهره اش موج میزد. #شهید_علیرضا_قلی‌_پور🌷 #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
۲۷_حضرت‌رسولﷺ شهادت: عملیات والفجر مقدماتی شهید علیرضا ناهیدی کسی که عاشق او بود♥️ و او را بسیجی واقعی می‌نامید... 🔹از هوش💬 سرشاری برخوردار بود و خيلی زود با سلاح های مختلف آشنايی پيدا كرد و همين امر باعث شد كه او را به عنوان مسئول ادوات و توپخانه معرفی كند✅ 🔸نبوغ او در جبهه زبانزد بود به حدی که به او لقب انیشتین را داده بود. در سال ۶۰ به همراه كاروان اعزامی از مريوان به جنوب اعزام شد و از بدو تشكيل تيپ ۲۷ واحد و ادوات تيپ را راه اندازی كرد. 🔹خاک نیز در سال۶۱ عطش او را برای مجاهدت سیراب نکرد. فرماندهی قرارگاه امام حسين(ع) را در تهران نپذيرفت❌ و عاشقانه به کوی عشق دل بست. 🔸در عمليات های مختلف با سمت تيپ ذوالفقار شركت داشت و عاقبت در ۳۰ بهمن ۶۱ بر اثر جراحت😓 حاصل در مقدماتی به فیض شهادت🌷 رسيد. مزار: گلزار شهدای بهشت زهرا(س) قـطعـه ۲۸ / ردیـف۱۰۲ /شـماره ۱ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🎥وحشتی که کوچکترین سرباز سردار دلها به جان دشمن انداخت #شهید_شهروز_مظفرنیا #محافظ_سردار♥️ 🌹🍃🌹🍃 @sh
🟢فرزند « حفاظت حاج قاسم»۳ماه بعد از شهادت پدرش و در سالروز تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی" متولد شد. ▪️ از مدافعان حرم حضرت زینب(س) و سرتیم حفاظت سردار قاسم سلیمانی بود که روز ۱۳ دی ماه سال ۹۸📆در فرودگاه بغداد همراه حاج قاسم، ابومهدی و چند تن دیگر از همرزمانش👥 توسط آمریکا مورد حمله تروریستی قرار گرفته و به رسیدند. 🔸از این شهید عزیز دو به یادگار ماند و پسری به نام علیرضا که امروز پس از ۳ماه و ۱۸ روز که از شهادت پدرش می گذرد قدم به دنیا گذاشت♥️ 🔹شهید مظفری نیا دوست داشت اگر فرزند جدیدش دختر بود نامش را «فاطمه» بگذارد و اگر پسر «علیرضا» زیرا او را هدیه ای از جانب (ع) می دانست. 🔸شهروز درحالی هم اکنون در رواقی از حرم حضرت فاطمه معصومه(س) آرمیده است که امروز به دنیا آمد، بدون اینکه لحظه ای حضور فیزیکی پدرش را در این دنیا درک کرده باشد. ▪️شهروز به یکی از دوستانش گفته بود دوست ندارم بعد از زنده باشم❌ وچقدر هم به حرفش وفادار ماند... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸هر گاه که خواستم زندگی‌اش را بخوانم، #اشک هایم بر گونه هایم هجرت می‌کردند. اشک هایی گرم😭 و مزاحم که
5⃣9⃣2⃣1⃣ 🌷 💞 💠 (س)فرمودند:👇 ✓بهترین شما کسی است که در برخورد با مردم نرم تر و مهربان تر باشد🙂 و ✓ارزشمندترین مردم کسانی هستند که با مهــــربان و بخشنده اند♥️ 🔰و از با ارزشمندترین مردان زمان خود بود👌 چرا که در بخشش محبت به من هیچ خساست و غروری به خرج نمی داد🚫 و بسیار در بذل و بخشش مهر و عشــــق به دست و دلباز بود. 🔰تا جایی که وقتی برای خرید به بازار و یا به گردش و مسافرت🚘 می رفتیم اجازه نمی داد✘ هیچ وسیله ای را من کمکش بیاورم. سبکترین چیزهایی هم که خریده بودیم یا به همراه داشتیم را هم می آورد. می گفت: برای من خیلی زشت است که در کنار باشم و همسـرم حتی یک پاکت🛍 را همراه بیاورد 🔰برای اهمیت ویژه ای قائل بود و این کار را با عشـق و خواست قلبی خودش و نه به اجبار❌ یا اصرار من انجام می داد. می گفت: خانمم شما فقط موا‌ظب چادر و باش. حتی هم علی اکبرمان را بغل می کرد و هم وسایل را می برد. 🔰جزئیات محبتهای علیرضا به حدی به من و زیاد بود که همیشه رفتارش برایم تعجب آور بود. اما همین رفتارهای زیبای باعث می شد در وجود هردویمان آنچنان ریشه کند که تا سالیان سال هم از آن عشــ♥️ــق و علاقه ذره ای کم نشود. که هنوز با یادش روزگار را سپری می کنم. 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💐🌾💐🌾💐🌾💐  ♦️نماز رو همیشه #شمرده شمرده و با دقت می‌خوند، بهمون می‌گفت: اشکال کار ما اینه که برای همه
9⃣0⃣3⃣1⃣🌷 🔰علیرضا دبستان را در عصر انقلاب عصر پهلوی آن زمان گذراند. بسیار و در عین حال پسری خندان😃 شلوغ و کمی هم اهل بود. ♻️معلم ها خیلی این پسر را دوست داشتند. یکی از میگفت شیطنت از چشمای این بچه👫 می باره ولی چون درس و خوبه ما هم دوسش داریم. 🔰دبستان که می آمدیم با اینکه خسته بودیم همه را می‌کرد که مسجد🕌 برویم و نماز را به بخوانیم بعد هم ناهار و بعد از آن مشغول بازی می شدیم. پایان دوران دبستان مصادف بود با انقلاب ما کمتر به درس توجه می کردیم. ♻️علیرضا درس خواند اما چون توی کلاس خوب دقت می کرد همیشه نمراتش از ما بهتر بود. با انقلاب وارد مقطع راهنمایی شد مدرسه ارباب در خیابان حکیم نظامی ثبت نام کرد. 🔰علیرضا آنقدر درگیر مسائل و فعالیت‌های و مسائل فرهنگی بود که کمتر به درس توجه می کرد با این حال سال اول با معدل بالا قبول خرداد شد. ✔️ ♻️دوم راهنمایی سال آخر او بود در این سال معمولاً نیمه‌های شب✨ پس از پایان کار به خانه می آمد صبح 🌤زود هم راهی🚶مدرسه می شد. 🔰در همین دوران بود که با راه اندازی انجمن اسلامی مشغول فعالیت‌های سیاسی شد. گروه‌های سیاسی مختلف نظام که در مدارس فعالیت می کردند را مانعی بر سر راه خود می دیدند لذا یک بار او را به قدری کتک زدند ♻️که کمتر کسی آن را داشت با سر و صورتی خونین💔 راهی خانه شد اما دست از فعالیت هایش بر نمی داشت نمی‌دانم که این به در روز چقدر استراحت می‌کرد. 🔰 تازه از این برگزاری جلسه قرآن 📖و برگزاری اردو و فعالیت برای خانواده در مسجد و تبلیغات بسیج هم به کارهایش اضافه شد. ⚡️ 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
⭕️از بی برکتی عمرم خجالت میکشم😔 🥀 #شهید_محمود_کاوه از بیت امام تا لشگر ویژه شهدا؛ در سن۲۱ سالگی فر
‍ 🌾در پاییز 🍁۱۳۳۴📅 به دنیا آمد با تقدیری پر 🍂در سال ۵۵ که به رفت، به فرمان حضرت روح الله از پادگان و شد قطره ای در دریای انقلاب سبز🍀ِ پوش سپاه که شد انگار بارِ دِین و بیشتر شد! اولین ماموریتش؛ حراست از بیتِ امام بود.لحظه ای آرام نبود. در تکاپو برای مفید بودن؛ 🍀 برای پریدن پای در غائله نهاد تا ضدانقلاب را ساکت کند۱همپای در می‌گشت و شناسایی می‌کردسپس در جانشین فرمانده عملیات شد.دستش را در بازی دراز جا گذاشت و طواف خانه🏡 محبوب را با دستِ دل❤️ انجام داد 🍁ردپای در جای جای جبهه و جنگ☄ دیده می‌شودعملیات‌های زیادی علیرضا را همراه داشته و زمین های بسیاری خاکِ را به چشم سرمه کرده اند.فتح‌المبین،الی ‌ و آزادسازی خرمشهر حضور اورا با چشم دیدند 🍂حتی خاکِ طعم حضورش را چشیده و پس از بازگشتش، در ۱ مجروحیت دوباره به آغوش کشید والفجر۲ اما زمان بال بود وقتش رسیده بود تا سکوی پروازش شودپرواز🕊 کرد به سوی 🌫بعضی‌ها متولد می‌شوند برای جاودانگی ،برای میلادت مبارک جاودانه در تاریخ به مناسبت سالروز تولد 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
‍ 🔰علیرضا قنواتی جنگ☄ بود.عشق💓 به امام و ولایت_مداری، مناجات های شبانه، نمازشب ها خاطره شده بود و حسرتی بود بر دلش راه را شناخته بود که وقتی خبرهای را شنید خود را آماده کرد برای رفتن. 🔰جواب سوال تمام که می گویند چرا می روند را داد وقتی که گفت: «فردای قیامت اگر گفت در مجالسم، حسین حسین گفتی اما چطور اجازه دادی به حریم خواهرم بی کنند .شما چه جوابی خواهید داد؟» 🔰روزگار عجیبی ست.برای حسین و دل می سوزانیم و 😢 میریزیم اما حرف سوریه که می شود خیلی ها می گویند نباید کسی برود و اینها بازی سیاسی است که و چنان‌ و آرام خود را به سایه می کشند 🔰وقتی این ها را می بینم یاد آن مردمی می افتم که در دروازه سنگ پرتاب می کردند به سرهای بالای نیزه ،دست می زدند برای .نکند مسیرمان از همان دروازه بگذردو حرف هایمان مثل همان سنگ ها، قلب 💞حسین زمانمان را بشکند 🔰کاش بیدار شویم و نکنیم آن هایی که سرشان را فدای می کنند و از همه چیز می گذرند، آرامش خانواده،حتی دختر هایشان...مثل که اجازه نداد بماند و دخترش دم رفتن برایش خواند: کاش می شد نروی تا تک و تنها نشوم بی تو دیوانه ترین شیدا نشوم 🔰اما او چشم بر محبت پدری بست و اندکی بعد پیکرش به آغوش منتظرش برگشت...این روزها سوریه همان کربلاست با این تفاوت که حسین نیست اما دل خوش است به و هیئت...این روزها زینب می خواند ؟ 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🍃٢٢ شهریور سال ۱٣۴۵ مقارن با ایام در محله سیچان اصفهان در خانواده کریمی فرزندی به دنیا آمد که نامش را گذاشتند. فقط چهار سالش بود که پزشکان به خاطر مشکل کبدی ازش قطع امید کردند و گفتند زیاد زنده نمی ماند. 🍃 روزی سیدی سبزپوش به مغازه پدرش مراجعه کرده و بی مقدمه می گوید:" کار خوبی کردی که علیرضا را آقا ابالفضل(ع) کردی همین امروز سفره آقا ابالفضل (ع) را پهن کن و به مردم غذا بده، ۳ مجلس برای حضرت در حرمش نذر کرده ای که من انجام می دهم." 🍃علیرضا به طرز معجزه آسایی شفا می یابد تا در رزمنده دفاع از وطنش شود. در عملیات در اثر اصابت گلوله خمپاره، سر و دست و پای او مجروح می شود. بعد از پایان دوران مجروحیت به جبهه باز می گردد. در آخرین دیدار با اش به مادر می گوید:" ما مسافر کربلائیم راه کربلا که باز شد بر می گردیم." 🍃درسال ۱٣۶۱ عملیات والفجر ۱منطقه عملیاتی فکه در هر دو پای علیرضا مورد هدف تیرهای عراقی قرار می گیرد و وقتی فرمانده اش می خواهد به او کمک کند نمی گذارد و می گوید:" شما فرمانده هستین برگردین به عقب و به بچه ها کمک کنین." 🍃علیرضای ۱۶ ساله به سختی خودش را روی زمین کشیده تا به سمت تپه ها برود، که ناگهان یکی از تانک های عراقی عقده گشایی کرده و از روی پاهایش رد می شود. 🍃۱۶ سال بعد طبق پیش بینی اش، روزی که اولین کاروان به صورت رسمی عازم می شود پیکرش را در منطقه فکه شمالی پیدا می کنند و در روز تشییع می شود. 🍃در وصیتش چه شیرین آورده"هرگز آنان که در راه کشته می شوند مرده نپندارید، بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگار خویش روزی می خورند"♥️ ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ « وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» "هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زنده‌اند، و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند." 🍃اعتقاد عجیبی به این داشت و مانند نیروی مغناطیسی عظیمی او را به وادی عاشقی کشاند. 🍃معتقد بود بین و شهادت فرسخ ها فاصله‌است. شوق کاری کرد که از تعلقات دنیوی دل بکند. دو بال از قرض بگیرد و خود را به آسمان برساند. 🍃بعضی آدم ها اهل زمین نیستند بلکه در آسمان، سبک بال و عاشق به سوی ابدیت میکنند. علیرضا هم حس کرده بود دیگر زمین جایی برای ماندن نیست، باید هرطور شده برود. 🍃همسرش با صبری که از طلب کرده بود برای شهادت آماده بود. اما دختران بابایی اند و دل کندن برایشان سخت بود. مخصوصا برای زهرای بابا که علاقه خاصی به پدر داشت. او را با توکل به خدا برای حفاظت از فرستاد. 🍃ایام شعبانیه همه سرمست از عِطر ولادت پسران بودند. اهل محل با شور و شوقی وصف ناشدنی خود را برای ولادت علمدار کربلا آماده کرده بودند. 🍃همان شب بود که علمدار، سربازِ حریمِ عشق را خرید و عیدی خود را با دستی مجروح شده و چشمانی که برای دفاع از حرم فدا شده بود گرفت. حالا در و دیوار این کوچه پر شده از بنر های تسلیت و تبریک شهادت . 🍃بسیجیِ همیشه در خط، از دوران هشت سال جنگ تحمیلی تا جبهه مقاومت، بدون وقفه و با عشق جنگید و جهاد کرد. جهاد در راه خدا را توفیقی عظیم می‌دانست که از طرف خداوند شامل حالش شده بود. 🍃او رفت و هنوز یاد و خاطره اش بین مردم به یادگار مانده است. می گویند مردم دار و همسایه خوبی بود. به رسید. 🍃آرزوی دیرینه همه مردان خدا، شهادت است که سعادت میخواهد و او نیز مثل همه مردان آسمانی این نصیبش شد. ای کاش ما هم سعادتمند شویم... 🍃اللهم ارزقنا توفيق الشهاده في سبيلك.... ✍نویسنده: 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ شهریور ۱۳۵۱ 📅تاریخ شهادت : ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۵. فلوجه عراق 📅تاریخ انتشار: ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🥀مزار : اراک 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1_96467193.mp3
4.92M
🎵 🎶 🔴 📌 قسمت ۳۹ 🎤 استاد 🔸«نوبرانه ترین فصل انتظار»🔸 🌺 👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1_86869997.mp3
6.36M
🎵 🎶 🔴 📌 قسمت ۴۰ 🎤 استاد 🔸«مهدویت و فهم امام زمان ع»🔸 🌺 👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1_68762083.mp3
7.1M
🎵 🎶 🔴 📌 قسمت ۴۱ 🎤 استاد 🔸«اشکال کار کجاست؟»🔸 🌺 👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1_67151728.mp3
5.82M
🎵 🎶 🔴 📌 قسمت ۴۲ 🎤 استاد 🔸«اگر بخواهیم»🔸 🌺 👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1_82274988.mp3
8.37M
🎵 🎶 🔴 📌 قسمت ۴۳ 🎤 استاد 🔸«نامیران شدن»🔸 🌺 👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1_65552780.mp3
6.98M
🎵 🎶 🔴 📌 قسمت ۴۴ 🎤 استاد 🔸«انسان کامل»🔸 🌺 👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃در آستانه پاییز ۱۳۳۴ به دنیا آمد با تقدیری پر . در سال ۵۵ که به سربازی رفت، به فرمان حضرت روح الله از پادگان گریخت و شد قطره ای در دریای . سبزِ پوش سپاه که شد انگار بارِ دِین و مسئولیتش بیشتر شد! 🍃اولین ماموریتش، حراست از بیتِ امام بود. لحظه ای آرام نبود. همیشه در تکاپو برای مفید بودن، برای پریدن. 🍃پای در غائله نهاد تا ضدانقلاب را ساکت کند. همپای در می‌گشت و شناسایی می‌کرد. سپس در بازی دراز جانشین فرمانده عملیات شد. 🍃دستش را در ارتفاعات بازی دراز جا گذاشت و طواف خانه محبوب را با دستِ دل انجام داد. ردپای در جای جای جبهه و جنگ دیده می‌شود. عملیات‌های زیادی علیرضا را همراه داشته و زمین های بسیاری خاکِ پوتینش را به چشم سرمه کرده اند. 🍃فتح‌المبین، الی ‌ و آزادسازی خرمشهر حضور اورا با چشم دیدند. حتی خاکِ طعم حضورش را چشیده و پس از بازگشتش، در ۱ مجروحیت دوباره به آغوش کشید😞 🍃والفجر۲ اما زمان بال گشودن بود، وقتش رسیده بود تا سکوی پروازش شود. پرواز کرد به سوی 🕊 🍃بعضی‌ها متولد می‌شوند برای جاودانگی، برای . شهادتت مبارک جاودانه در تاریخ💔 🌹به مناسبت سالروز ✍نویسنده: 📅تاریخ تولد : ۲۷ شهریور ۱۳۳۷ 📅تاریخ شهادت : ۱۳ مرداد ۱۳۶۲. حاج عمران 📅تاریخ انتشار : ۱۳ مرداد ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا. قطعه۲۴ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃٢٢ شهریور سال ۱٣۴۵ مقارن با ایام در محله سیچان اصفهان در خانواده کریمی فرزندی به دنیا آمد که نامش را گذاشتند. 🍃فقط چهار سالش بود که پزشکان به خاطر مشکل کبدی ازش قطع امید کردند و گفتند زیاد زنده نمی ماند. 🍃 روزی سیدی سبزپوش به مغازه پدرش مراجعه کرده و بی مقدمه می گوید:" کار خوبی کردی که علیرضا را آقا ابالفضل(ع) کردی همین امروز سفره آقا ابالفضل (ع) را پهن کن و به مردم غذا بده، ۳ مجلس برای حضرت در حرمش نذر کرده ای که من انجام می دهم." 🍃علیرضا به طرز معجزه آسایی شفا می یابد تا در رزمنده دفاع از وطنش شود. در عملیات در اثر اصابت گلوله خمپاره، سر و دست و پای او مجروح می شود. بعد از پایان دوران مجروحیت به جبهه باز می گردد. 🍃در آخرین دیدار با اش به مادر می گوید: "ما مسافر کربلائیم راه کربلا که باز شد بر می گردیم." 🍃درسال ۱۳۶۲ عملیات والفجر۱ منطقه عملیاتی فکه در هر دو پای علیرضا مورد هدف تیرهای عراقی قرار می گیرد و وقتی فرمانده اش می خواهد به او کمک کند نمی گذارد و می گوید:" شما فرمانده هستین برگردین به عقب و به بچه ها کمک کنین." 🍃علیرضای ۱۶ ساله به سختی خودش را روی زمین کشیده تا به سمت تپه ها برود، که ناگهان یکی از تانک های عراقی عقده گشایی کرده و از روی پاهایش رد می شود. 🍃۱۶ سال بعد طبق پیش بینی اش، روزی که اولین کاروان به صورت رسمی عازم می شود پیکرش را در منطقه فکه شمالی پیدا می کنند و در روز تشییع می شود. 🍃در وصیتش چه شیرین آورده، "هرگز آنان که در راه کشته می شوند مرده نپندارید، بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگار خویش روزی می خورند."♥️ ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢٢ شهریور ۱٣۴۵ 📅تاریخ شهادت : ٢٢ فروردین ۱٣۶٢ 📅تاریخ انتشار : ۲۱ شهریور ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای اصفهان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_5846135872147164259.mp3
9.98M
🎵 🎶 🔴 📌 قسمت ۱۱۲ 🎤 حجت‌الاسلام 🔸«عاشورا از نیمه شعبان مهدوی تر است»🔸 🌺 👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃در آستانه پاییز ۱۳۳۴ به دنیا آمد با تقدیری پر . در سال ۵۵ که به سربازی رفت، به فرمان حضرت روح الله از پادگان گریخت و شد قطره ای در دریای . سبزِ پوش س.پاه که شد انگار بارِ دِین و مسئولیتش بیشتر شد! 🍃اولین ماموریتش، حراست از بیتِ امام بود. لحظه ای آرام نبود. همیشه در تکاپو برای مفید بودن، برای پریدن. 🍃پای در غائله نهاد تا ضدانقلاب را ساکت کند. همپای در می‌گشت و شناسایی می‌کرد. سپس در بازی دراز جانشین فرمانده عملیات شد. 🍃دستش را در ارتفاعات بازی دراز جا گذاشت و طواف خانه محبوب را با دستِ دل انجام داد. ردپای در جای جای جبهه و جنگ دیده می‌شود. عملیات‌های زیادی علیرضا را همراه داشته و زمین های بسیاری خاکِ پوتینش را به چشم سرمه کرده اند. 🍃فتح‌المبین، الی ‌ و آزادسازی خرمشهر حضور اورا با چشم دیدند. حتی خاکِ طعم حضورش را چشیده و پس از بازگشتش، در ۱ مجروحیت دوباره به آغوش کشید😞 🍃والفجر۲ اما زمان بال گشودن بود، وقتش رسیده بود تا سکوی پروازش شود. پرواز کرد به سوی 🕊 🍃بعضی‌ها متولد می‌شوند برای جاودانگی، برای . 🌹به مناسبت سالروز ✍نویسنده: 📅تاریخ تولد : ۲۷ شهریور ۱۳۳۷ 📅تاریخ شهادت : ۱۳ مرداد ۱۳۶۲ 📅تاریخ انتشار : ۲۶ شهریور ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا. قطعه۲۴ 🕊محل شهادت : حاج عمران 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
قدرت محرم.mp3
13.37M
🎵 🎶 🔴 📌 قسمت آخر 🎤 حجت‌الاسلام 🔸«قدرت محرم»🔸 🌺 👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃علیرضا قنواتی یادگار جنگ بود. عشق به امام و ، مناجات های شبانه، نمازشب ها خاطره شده بود و حسرتی بود بر دلش💔 🍃راه را شناخته بود که وقتی خبرهای را شنید خود را آماده کرد برای رفتن. جواب سوال تمام آنهایی که می گویند چرا می روند را داد وقتی که گفت: «فردای قیامت اگر گفت در مجالسم، حسین حسین گفتی اما چطور اجازه دادی به حریم خواهرم بی حرمتی کنند، شما چه جوابی خواهید داد؟ 🍃روزگار عجیبی ست. برای حسین و دل می سوزانیم و میریزیم اما حرف سوریه که می شود خیلی ها می گویند نباید کسی برود و اینها بازی سیاسی است که چنین و چنان‌ و آرام خود را به سایه می کشند😞 🍃وقتی این ها را می بینم یاد آن مردمی می افتم که در دروازه شهر سنگ پرتاب می کردند به سرهای بالای نیزه، دست می زدند برای . نکند مسیرمان از همان دروازه بگذرد و حرف هایمان مثل همان سنگ ها، قلب حسین زمانمان را بشکند🥺 🍃کاش بیدار شویم و قضاوت نکنیم آن هایی که سرشان را فدای میکنند و از همه چیز می گذرند، آرامش خانواده، حتی دختر هایشان... مثل که غیرتش اجازه نداد بماند و دخترش دم رفتن برایش خواند: کاش می شد نروی تا تک و تنها نشوم بی تو دیوانه ترین عاشق شیدا نشوم اما او چشم بر محبت پدری بست و اندکی بعد پیکرش به آغوش منتظرش برگشت...😔 🍃این روزها سوریه همان کربلاست با این تفاوت که حسین نیست اما دل خوش است به و هیئت...این روزها زینب می خواند ؟ ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۱ دی ۱۳۴۵ 📅تاریخ شهادت : ۱۱ مهر ۱۳۹۴.حمص سوریه 📅تاریخ انتشار : ۱۱ مهر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : روستای جایزان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✨میگن نوزادان از بهشت به زمین می آیند! 🍃بهمن ۱٣۶٢ بعد از اینکه علیرضاجیلانی عمو، با به بهشت رفت، علیرضا جیلانی برادر زاده شد و اینچنین جایشان را باهم عوض کردند. 🍃۱۵ ساله بود که نام هیئتی که برای تاسیس کردن را "هیئت فاطمیون" گذاشت بس که حضرت زهرا بود و به ایشان ارادت داشت. 🍃از ابتدا نیروی س.پ.ا.ه ق.د.س نبود و نیرویبسیجی بود و داوطلبانه به اعزام شد. شب شهادتش، در آخرین نوار ارسالی از سوریه صراحتاً شهادت خود را خبر می دهد و به دوستانش می گوید: احساس می کنم این دفعه با دفعات قبل متفاوت است؛ احساس می کنم در دارد روی من باز می شود و یقین دارم این سفر، سفر آخر من است و از دوستانش طلب می کند. 🍃شهید در قسمتی از اش چنین آورده: خدا می‌داند هروقت که به برگشت فکر می‌کنم برایم تیره و تار می‌شود آخر این راه، این راه به این بزرگی و عظیمی باید برگشت داشته باشد، خداوکیلی قدرت برگشت و تحمل دنیا را نداشتم. درست که شیرینی هایی مثل شما و پدر و مادرم و خواهر و برادرم را برایم داشته ولی این سفر برایم بدون است چون در مقابلم چیزی هست که به مانند بوده و دنیا یک قطره ناچیز! 🍃در آخر می‌دانم که سخت است برای خانواده‌ام اما من به (حضرت زهرا) اقتدا کردم و نمی‌خواهم چیزی از من بماند پس خواهش می‌کنم سنگ قبر عمو را عوض کنید و بنویسید (شهیدان علیرضا جیلان) این کار کمتر فضا را برای من ناچیز اشغال می‌کند. یه دلیل دیگه هم داره و اینکه من همیشه عاشق بودم چه افتخاری بالاتر از این‌که اینجا اسم من هم باشه. 🍃شهید علیرضا جیلان در تاریخ بیست و هشتم آبان ۱٣٩۶ بعد از چندین بار در عملیات آزادسازی بوکمال آسمانی شد و در تاریخ شنبه ۴ آذرماه ۱۳۹۶ با همراهی خیل عظیم مردم آرام گرفت و به آرزوی خود رسید. 🍃حالا گلزار شهدای میزبان دو علیرضا جیلان است که مردم به رشادت و شجاعت ازشان یاد می کنند. ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۸ بهمن ۱۳۶۲ 📅تاریخ شهادت : ۲۸ آبان ۱۳۹۶ 📅تاریخ انتشار : ٢٧ آبان ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای شهر بروجن
رفاقت با امام زمان.mp3
7.66M
🎵 🎶 🔴 📌 قسمت۲۱۵ 🎤 حجت الاسلام 🔸«رفاقت با امام زمان »🔸 🌺 👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃٢٢ شهریور سال ۱٣۴۵ مقارن با ایام در محله سیچان اصفهان در خانواده کریمی فرزندی به دنیا آمد که نامش را گذاشتند. 🍃فقط چهار سالش بود که پزشکان به خاطر مشکل کبدی ازش قطع امید کردند و گفتند زیاد زنده نمی ماند. 🍃 روزی سیدی سبزپوش به مغازه پدرش مراجعه کرده و بی مقدمه می گوید:" کار خوبی کردی که علیرضا را آقا ابالفضل(ع) کردی همین امروز سفره آقا ابالفضل (ع) را پهن کن و به مردم غذا بده، ۳ مجلس برای حضرت در حرمش نذر کرده ای که من انجام می دهم." 🍃علیرضا به طرز معجزه آسایی شفا می یابد تا در رزمنده دفاع از وطنش شود. در عملیات در اثر اصابت گلوله خمپاره، سر و دست و پای او مجروح می شود. بعد از پایان دوران مجروحیت به جبهه باز می گردد. 🍃در آخرین دیدار با اش به مادر می گوید:" ما مسافر کربلائیم راه کربلا که باز شد بر می گردیم." 🍃درسال ۱۳۶۲ عملیات والفجر ۱منطقه عملیاتی فکه در هر دو پای علیرضا مورد هدف تیرهای عراقی قرار می گیرد و وقتی فرمانده اش می خواهد به او کمک کند نمی گذارد و می گوید:" شما فرمانده هستین برگردین به عقب و به بچه ها کمک کنین." 🍃علیرضای ۱۶ ساله به سختی خودش را روی زمین کشیده تا به سمت تپه ها برود، که ناگهان یکی از تانک های عراقی عقده گشایی کرده و از روی پاهایش رد می شود. 🍃۱۶ سال بعد طبق پیش بینی اش، روزی که اولین کاروان به صورت رسمی عازم می شود پیکرش را در منطقه فکه شمالی پیدا می کنند و در روز تشییع می شود. 🍃در وصیتش چه شیرین آورده ، "هرگز آنان که در راه کشته می شوند مرده نپندارید ، بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگار خویش روزی می خورند."♥️ ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢٢ شهریور ۱٣۴۵ 📅تاریخ شهادت : ٢٢ فروردین ۱٣۶٢ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای اصفهان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh