eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
7⃣9⃣ به یاد #شهید_وحید_نومی_گلزار🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
9⃣6⃣4⃣ 🌷 💠خاطره پدرشهید 🔰بار که می خواست بره عراق اومد خونمون که از ما خداحافظی👋 کنه تو پارکینگ خونمون🏡 حدود دو ساعت قدم زدیم و حرف زدیم که بتونم راضیش کنم نره🚫 عراق 🔰هرچی استدلال آوردم و زور زدم نشد❌جوابام رو با آیه های میداد تا جایی که دیگه بهش گفتم باشه من تسلیمم✋ 🔰اومدم بالا قبل این که خودش بیاد به گفتم من نتونستم🚫 قانعش کنم که نره خودش هم اومد بالا که با مادرش هم خدافظی کنه که مادرش هم شروع کرد به گریه کردن😭 که نرو… 🔰بعد بعنوان تیر ترکش بهش گفته بود تو بچه داری اگه بلایی سرت بیاد تکلیف بچه ات چیه⁉️ که برمی گرده می گه شما هستین شما نباشین همسایه ها 🏘هستن اینجا شیعه هستن مردم مشکلی پیش نمیاد✘ 🔰تازه اگر هیچ کدوم شما نباشین شما هست ولی اونجا تو ما با بچه هایی طرف هستیم که تکفیری👹 ها همه اعضای خانوادشون رو سلاخی کردن و به خاک و خون کشیدن😔 پس تکلیف اونا چی می شه⁉️ 🔰اونا کسایی هستن که بچه رو با سرنیزه زدن به دیوار 😭اگه ما نریم با اونا بجنگیم میان سمت مرزای خودمون و این اتفاقات برا می افته اینا رو گفت و مادرش رو هم قانع کرد✅ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
تصویری از #غواصی شهید 🌷 #شهیدکربلایی_وحید_نومی_گلزار 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
3⃣7⃣4⃣ 🌷 🔰وحید که مدتی در بود ,دنـ🌎ـیا را واقعا از چشمش انداخته بود ,حتی روزی که او را در جریان مراسم عقد💍 خواهر وحید قرار داد و از او خواست در مراسم عقد خواهرش شرکت داشته باشد✓ ,وحید راهی ایران🇮🇷 شد ولی در دوستانش او را در جریان عملیاتی گذاشتند , و وحید جهاد را به حضورش در مراسم ازدواج خواهرش ترجیح داد✊ و از مرز باز هم راهیه منطقه ,برای مبارزه با شد... 🔰یک روز،میبینه یکی از دوستاش با خانواده داره تلفنی☎️ صحبت میکنه , همش اشاره میکنه قطع کن تلفنو باهات کاردارم , و بعد به دوستش میگه تو که اومدی اینجا یعنی از , چرا با خانواده حرف میزنی تا به دنیا وابسته تر بشی⁉️و این نشون وحید دلشو ازدنیا کنده💕 و فقط به وصال فکر میکنه. 🔰وحیددر یکی ازمناطق با صحنه ای مواجه میشود که کودکی👶 پدر و مادر خود را از دست داده , وحید به اون نزدیک شده و بهش محبت میکنه💞 ,با خودش به میبره ,و بعد اقوام پسره پیدا میشه و وحید تحویلش میده, و این نشان از و رافت قلبی❤️ و اسلامی وحید هست. 🔰رزمنده ها که مجالی پیدا میکردند , به زیارت اهل بیت در ✓سامرا ,✓کربلا و ✓نجف میرفتند, و به همین خاطر دوستان وحید , به وحید گفتند باهم به زیارت ارباب (علیه السلام) رفته و روز عاشورا در کنار مرقد ارباب باشیم😊, ولی وحید قبول نکرد❌ ,وحید گفت امروز من اینجاست(منطقه جنگی), شما بروید 🔰وحید داشت و ماند , و ظهر روز امام حسین (علیه السلام),خودش بر بالین وحید آمد😭 ,و وحید را با خودش به کربلای حقیقی برد,وقتی دوستان وحید با پیکر دوست شهیدشان🌷 مواجه شدند, گفتند وحید به کربلای حقیقی رفت ,⚡️ولی ما به کربلای زمینی😔... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#يزيديان می ‌پنداشتند كه ندای هل من ناصر #سيدالشهدا {علیه السلام} در صحرای #كربلا مدفون خواهد شد غ
7⃣7⃣4⃣ 🌷 💠به روایت پدر شهید 🔰هشت ماه از رفتن در تلاش بود که بتواند از ایران🇮🇷 اعزام شود. ⚡️اما چون اعزام رسمی نیروها وجود نداشت، از هیچ طریقی به نتیجه برسد. من هم جدی نمی گرفتم و تصور می کردم که مدتی بعد حال و هوای جهاد از سرش خواهد افتاد😊.پیش هر کسی می شناخت رفته بود و در آخر گفته بودند که اگر اولویتی هم باشد با است 🔰بعد از اینکه از ایران ناامید شد😞 همراه عمویش یک ماه مانده به سال ۹۳ به عراق رفت.در عراق با فردی که در یکی از گردان ها بود آشنا شدبلاخره توانست✌️ در یکی از پذیرش شود. 🔰در مدت کمی هم که در بود بر حسب نبوغ نظامی و رشادتی که از ویژگی های منحصر رزمندگان ایرانی است✊، خیلی زود بین عراقی شناخته شده می شود✔️.در آنجا نمی توانست بیکار بنشیند، رزمندگان عراقی به گونه ای بودند که می شدند که داعش👹 حمله کند سپس آنها دفاع👊 نمایند که همیشه نسبت به این مسئله منتقد بود. 🔰تا اینکه فرماندهشان به او گفته بود اگر بیست مرد جنگی داشتم، مطمئن باشید که منتظر حمله ی داعش نمی ماندم❌. پیش می آمد که بسته های امدادی ها که برای داعش از بالگرد هایشان🚁 می انداختند به دست نیروهای می رسید☺️، آنها بسته ها را به وحید می دادند که نحوه ی کاربرد ابزارها را برایشان کند؛ وحید زبان را در خواند بود تسلط کامل به آن داشت👌. 🔰دو روز مانده تا همرزمانش به وحید گفتند بیایید تا شروع عملیات به زیارت امام حسین (علیه السلام)🕌 برویم و برگردیم، او قبول نکرد🚫 و گفت امروز همین جاست و من جای دیگری نمی روم. 🔰وحید در آن مقطع بود، صبح روز عاشورا هم مسئولیت حراست از یک معبر را بر عهده داشت. او در بالای یک پشت بام مستقر می شود و از گروه ۲۰ نفری داعش👹 که از آن نقطه قصد نفوذ داشتند، ۱۲ نفر را به واصل می کند👊. 🔰کم کم داعش ها خودشان را به می رسانند و با پرتاب نارنجک💣 در مرحله ی اول او را از ناحیه ی زخمی می کنند. سپس وقتی وحید می خواسته جایش را عوض کند تیربار💥 را می بنندد و او را به می رسانند. 🔰بعد از شهادت وحید🌷 داعشی ها حملات را بیشتر کردند چون می خواستند به پیکر وحید⚰ دست یابند و تبلیغات شوم رسانه ای خود را انجام دهند😏. که متوجه این مسئله می شوند، تلاش می کنند که پیکر به دست داعشی ها نیفتند📛 که در این درگیری منطقه ی وسیعی از را از دست داعشی ها پاکسازی می کنند✌️. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
ستاره‌ ها ... هیــچ‌ وقــت! از یاد #آسمـان نمی‌روند بگذارید دل ما آسمان باشد و یاد شمـا #ستاره ...
7⃣8⃣4⃣ 🌷 🔰وحید یک بود. برای تمام صحبت هایش از دلیل و شاهد می آورد و همه این مباحث را ♨️بدون اینکه کلاس رسمی یا دوره‌ای شرکت کرده باشد، ⚠️صرفاً با مطالعات📚 خود مطرح می کرد و به می پرداخت. 🔰مسائل را بدون مطالعه قبول نمی کرد❌! همیشه در حال تحقیق بود👌 و هر حرفی ، بخصوص مطالب عقیدتی را ، قبول نمی کرد🚫 مگر اینکه در مورد آن کند و به حقیقت ماجرا پی ببرد. 🔰 بسیار صادق و  ساده بود✅. با آن سادگی دلش بود که می توانست با ارتباطی عمیق برقرار کند. وحید اخلاق خوب و چهره ی همیشه خندان😊 داشت. دست و دلباز و اهل به مردم بود. 🔰همیشه با حق بود، ولی هیچ وقت به کسی بی احترامی نمی کرد❌ حتی اگر ضایع می شد. احترام به بزرگتر را واجب می دانست👌. راوی:همسر شهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
چندین مورد هوش و ذکاوت وحید باعث شده بود که نیروهای نفوذی داعش👹 در بین #رزمندگان شناسایی و دستگیر شو
4⃣0⃣5⃣ 🌷 🔰وحید که مدتی در بود ,دنـ🌎ـیا را واقعا از چشمش انداخته بود ,حتی روزی که او را در جریان مراسم عقد💍 خواهر وحید قرار داد و از او خواست در مراسم عقد خواهرش شرکت داشته باشد✓ ,وحید راهی ایران🇮🇷 شد ولی در دوستانش او را در جریان عملیاتی گذاشتند , و وحید جهاد را به حضورش در مراسم ازدواج خواهرش ترجیح داد✊ و از مرز باز هم راهیه منطقه ,برای مبارزه با شد... 🔰یک روز،میبینه یکی از دوستاش با خانواده داره تلفنی☎️ صحبت میکنه , همش اشاره میکنه قطع کن تلفنو باهات کاردارم , و بعد به دوستش میگه تو که اومدی اینجا یعنی از , چرا با خانواده حرف میزنی تا به دنیا وابسته تر بشی⁉️و این نشون وحید دلشو ازدنیا کنده💕 و فقط به وصال فکر میکنه. 🔰وحیددر یکی ازمناطق با صحنه ای مواجه میشود که کودکی👶 پدر و مادر خود را از دست داده , وحید به اون نزدیک شده و بهش محبت میکنه💞 ,با خودش به میبره ,و بعد اقوام پسره پیدا میشه و وحید تحویلش میده, و این نشان از و رافت قلبی❤️ و اسلامی وحید هست. 🔰رزمنده ها که مجالی پیدا میکردند , به زیارت اهل بیت در ✓سامرا ,✓کربلا و ✓نجف میرفتند, و به همین خاطر دوستان وحید , به وحید گفتند باهم به زیارت ارباب (علیه السلام) رفته و روز عاشورا در کنار مرقد ارباب باشیم😊, ولی وحید قبول نکرد❌ ,وحید گفت امروز من اینجاست(منطقه جنگی), شما بروید 🔰وحید داشت و ماند , و ظهر روز امام حسین (علیه السلام),خودش بر بالین وحید آمد😭 ,و وحید را با خودش به کربلای حقیقی برد,وقتی دوستان وحید با پیکر دوست شهیدشان🌷 مواجه شدند, گفتند وحید به کربلای حقیقی رفت ,⚡️ولی ما به کربلای زمینی😔... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
این تصویر مربوط میشه به پسر بچه ای که کل اعضای خانواده اش را داعش #شهید کرده بود و این پسر بی پناه
⚜این تصویر مربوط میشه به پسر بچه ای که کل اعضای خانواده اش را داعش کرده بود و این پسر بی پناه پیش پیکر خانواده اش مونده بود😔 🍂و طبق روایت وحید از ترس اش اکثرا گریه میکرد😭 و زمانی که در گروه تفحص بود این بچه رو نجات داده و اورده بودن براش لباس👕 خریده بودن ⚜و اینجا زیارت امام هادی در برده بودن و بعد اقوام بچه رو پیدا کرده بودن و تحویل داده بودن ☺️ 🍂تعریف میکرد که احساس خاصی به این پسر بچه داشتن و اکثرا این پسر را مثال میزدن که بچه های ما و اینجا امنیت دارن ✅ 💥ولی ما نریم 🚫اون طفل معصوما چه بلایی سرشون میاره 👹. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
 «وحید فرهنگی» متولد 1370 در شهر #تبریز واقع در آذربایجان شرقی و فارغ التحصیل رشته مکانیک از دانشگاه
#راهپیمایی🚶 با #وحید در روزهایی خاصی مثل ۲۲ بهمن ۱۳ آبان روز قدس لباس های #بسیجی می پوشید به قول دوستان تیپ می زد☺️ موقعی که موتور🏍 داشت با موتور و این اواخر با ماشینش بچه های پایگاه و موسسه رو که از شب قبل #هماهنگ کرده بود جمع می کرد و قرار مون تو راهپیمایی ها👥 جلوی موسسه قرآن و عترت علیهم السلام نور بود.👌 تو ماشین🚙 سرودهای حماسی باز می کرد و یکی یکی بچه ها را از مسجد یا حتی جلوی منزلشون برمی داشت و می آورد سرقرار. بنر و پرچمی🇮🇷 که قبلاً فراهم کرده بود پشت ماشین ش بود و از میدان شهاب کوچه باغ به خیل عظیم #راهپیمایان ملحق می شد.🌺 #شهید_وحید_فرهنگےوالا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌹✨🌹✨🌹 🔅- گاهی #باید ایستاد و بھ نفۡس' #نھ ' گفت 🔅وَ از تامینِ #خواسته‌هاۍ او سر باز زَد ،تا رشد و
‍ ♡هوالعشق♡ 3⃣6⃣3⃣1⃣🌷 🔰یاد باد آنکه زما سفر یاد نکرد به وداعی دل غمدیده ی ما شاد نکرد* وهب* را که ⁉️ از او که می خواندم، پیش از خودش همسرش را می ستودم‌. را، را، عمق عشقش💞 را. مگر نه اینکه ، خلاصه می شود در رضای معشوق 🔰آنگاه که دل 💗، می تپید برای ، برای لبیک و برای وصال، دختری دلداده، بندهای را از روحش می شکافت و مردش را به آغوش پر ارج دلدار حقیقی می‌سپرد. و من در این اندیشه ام که چه بسیار وهب ها و ها*، در فراسوی مرزهای عشق، روح هایشان را به یکدیگر پیوند می زنند و جان‌نثاری می کنند بهر حق. 🔰و من در این اندیشه ام که بانو*، آنگاه که به پیشواز مردش می رفت، حامل چه احساسی بود⁉️ آنگاه که با رزهای سرخی که از آنها می چکید و معجری سپید که از سرور یارش به سر داشت، به پیشواز مالک قلبش می رفت، به چه می اندیشید؟ 🔰آنگاه که برای آخرین بار، انگشتان لرزانش را روی تهی از گرمای "او" میکشید، چه از ما می خواست؟ چیزی جز تداوم راهی سرخ که سرشار از خون وهب ها و ها* است؟ بیا هر گونه که می توانیم، با و مال و و قلم، جهان را مهیای آمدن گردانیم. 🔰بیا برخیزیم و گوییم پ.ن: *جناب حافظ *وهب بن وهب که در برخی منابع از او به وهب بن عبدالله کلبی یاد شده‌است، جوانی (مسیحی) مذهب بود که در مسیر حرکت (ع) به سوی کربلا به دست وی آورد و در روز عاشورا در کربلا  شد. *همسر وهب که همچون او در مسیر کربلا به اسلام گروید.*بانو سمیه یل هیکل شهید فرهنگی والا 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🔸یاد باد آنکه زما وقت سفر یاد نکرد 🔹به وداعی دل غمدیده ی ما شاد نکرد 🔰وهب را که میشناسی؟ از او که می خواندم، پیش از خودش همسرش💞 را می ستودم‌. صبرش را، را، عمق عشقش را. مگر نه اینکه ، خلاصه می شود در رضای معشوق😍 🔰آنگاه که دل می تپید💗 برای ، برای لبیک و برای وصال، دختری ، بندهای دلبستگی را از روحش می شکافت و مردش را به آغوش پر ارج دلدار حقیقی می‌سپرد. 🔰و من در این اندیشه ام که چه بسیار وهب ها و ها در فراسوی مرزهای عشق، روح هایشان را به یکدیگر پیوند می زنند و جان‌نثاری می کنند بهر حق. و من در این اندیشه ام که بانو آنگاه که به پیشواز مردش♥️ می رفت، قلبش حامل چه احساسی بود؟😔 🔰آنگاه که با رزهای سرخی که عشق از آنها می چکید❣ و معجری سپید که از سرور سپیدبختی یارش به سر داشت، به پیشواز می رفت، به چه می اندیشید؟ 🔰آنگاه که برای آخرین بار، انگشتان لرزانش را روی پوست تهی از گرمای "او" میکشید😭چه از ما می خواست؟ چیزی جز تداوم راهی سرخ که سرشار از خون وهب ها و ها* است؟ 🔰بیا هر گونه که می توانیم، با جان و مال و علم و قلم✍جهان را مهیای آمدن منجی گردانیم. بیا برخیزیم و گوییم❤ نویسنده‌: به مناسبت سالروز شهادت🌷 ‌ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh