eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
﷽ از این #اخلاق روح‌الله خیلی خوشم میومد. هیچ وقت #قسم نمی‌خورد. برای تاکید روی حرفش، فقط می‌گفت:
9⃣4⃣9⃣ 💠شروع زندگی مشترک 🍃🌹سال ۱۳۹۱ با روح‌الله پاي سفره نشستم. زندگي‌ام با او كوتاه بود ولي طعم را با او چشيدم. آنقدر كه خودم را خوشبخت‌ترين دختر دنيا مي‌دانم. 🍃🌹دوران عقدمان که دوسال طول کشید، اکثر اوقات روح‌الله در کاری به سر می‌برد و ما به دور از هم بودیم. در این دوران که همسران دوست دارند در کنار هم باشند، اما من از این دوری‌ها و ندیدن‌ها اصلاً ناراضی نبودم، چون می‌دانستم روح‌الله است و هیچ‌وقت گلایه نمی‌کردم تا با خیال آسوده انجام وظیفه‌اش را بکند و حتی ذره‌ای فکرش مشغول نباشد. 🍃🌹شهریور سال 92 من و روح‌الله در خانه‌ی کوچک 45 متری در مرکز تهران زندگی مشترک خود را شروع کردیم و شروع زندگی‌مان ساده، زیبا و راه‌های ورود را بستیم که وارد مراسم عروسی و بعداً زندگی‌مان نشود و دو سال هم با هم زیر یک سقف مشترک زندگی کردیم. 🍃🌹تداركات ازدواج را در حد و اندازه آبروي خانواده برگزار كرديم. همه چيز خيلي زود سر و سامان گرفت. البته مي‌دانستم قرار نيست به خانه مردي بروم كه همه امكانات زندگي‌ام از همان اول تأمين باشد. اما معتقد بودم كه كار مي‌كنيم و زندگي‌مان را مي‌سازيم. 🍃🌹رفتيم حوالي ميدان امام حسين(ع) خانه‌اي 45 مترمربعي اجاره كرديم و زندگي‌مان شروع شد. با اينكه خانه‌ام كوچك بود ولي براي من حكم داشت كه من بودم. از همان ابتدا مي‌دانستم با چه كسي ازدواج كرده‌ام. يعني مي‌دانستم و دفاع از كشور حرف اول روح‌الله است. حرف شهادت در خانه‌مان بود ولي فكرش را نمي‌كردم روح‌الله شهيد شود.» 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔺‌آخرین عکس خانوادگی😔 #هميشه وقتي مي‌رفت مأموريت مي‌گفت از همه بيشتر دلم براي #محمدامين تنگ مي‌شود.
🔻لباس رزم #پدر راآویزه ی بدنت کن که عمل پدر سرمشق زندگی ات باشد پدرت مرد عمل بود نه حرف! پ ن: نازدانه #شهید_علیرضا_بریری 🌷 لحظه تدفین پیکر مطهر شهید فدای اشک هات محمدامین جان 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
بعضے هـا #لبخند شان چنان است ڪہ فریاد مے زند نداشتنِ تعلقشان را ... و مے لرزاند ، بند بندِ وجودِ #اب
🍃🌺🍃🌺🍃 ✍تزئین عروسی‌مان؛ طوری بود ڪہ قسمت شیشه‌ی جلو سمت عروس را چسبانـده بود و گل ها مـانع دیده شدن من در ماشین بودند. 💐برای آقا جواد مهم بود که به مجالس برود؛ و مراسم عروسی خودمان با طی شد ☘برخی می گفتند: عروسی جواد به مجلس ختمِ صلوات شبیه است 😄 ولـی برایش مهـم کاری بود که باشد و برایش صحبت های مردم اهمیت نداشت. ✍ راوی : همسر شهید 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢 #اثر_ذڪر 🍃در جبهه گاهی به این نوع #تابلوها برمی‌خوردی که مثلا روی تانک واژگون شده و یا در گِل گیر کرده‌ی #دشمن که در برابر رزمندگان ما زمین‌گیر شده بود و ڪارایی خود را از دست داده بود می‌نوشتند : 🌹اثرِ ذڪر؛ اثر اخلاص؛ اثر دعای امام‌ زمان (عج)، اثر توسل به اهل ‌بیت، اثر ذکر یازهرا (س)، اثر دعای پدر و مادر، اثر نماز شبِ حضرت امام ... ☘گاهی هم حدیثی یا آیاتی از #قرآن می‌نوشتند که تذکر و تلنگری برای بچه‌ها بود مثل این آیه که ورد زبان رزمنده‌ها بود: 🌱"و ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللهَ رَمى" که معنی ‌اش می‌شود: تو تیر را نینداختی بلکه خدا انداخت. 🌿بچه‌‌ها روی این ایفای منهدم شده‌ی عراقی هم نوشته اند: #اثـرِ_ذڪر 🌴آنها باور داشتند که اگر قرار هست یاری شوند باید به یاری‌کننده توجه کنند ... #دفاع_مقدس #واحد_تبلیغات #مردان_بی_ادعا🍃 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✨ارادت شهدا به ائمه اطهار✨ 🔸ارادت #خاصي به حضرت #صديقه.طاهره (سلام ا... عليها) داشت. به نام حضرت، م
🖇 #خاطره 🍂زیاد خواب #بابام رو می بینم یڪ بار وقتی پدرم اومد به #خوابم، افتادم روی #دست_شون و شروع ڪردم به #بوسیدن، 🍂بهشون گفتم: بابا لحظه #شهادت (سقوط هواپیما) چه احساسی داشتی؟ خیلی درد کشیدی؟ 🍂اول طوری بهم نگاه کردند که چرا این سوال رو می پرسم، اما بعد خندشون گرفت و با #خنده بهم گفتن آنقدر کیف داد، آنقدر خوب بود، عالی بود... #شهید_حاج_احمد_کاظمی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢خیلی شلوغ بود و همیشه در منزل #شعر و آواز🎵 می‌خواند. یادم هست یکبار که می‌خواستم #نماز بخوانم، گفتم
میثم یک داشت که خیلی دوستش داشت🌹 وقتی به او گفتم دلـم که برایت تنگ شد چه کار ؟😭 گفت هر وقت تنگ شد این ادکلن را بو کنی یاد من 😅👌 حالا او رفته و من این را نگه داشته‌ام 😞 هر موقع می‌شوم آن را بو می‌کنم کمی از دلتنگی هایم را می کند 😔💔 همسر شهیـد 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
3⃣2⃣1⃣ به یاد #شهید_سیدحمید_تقوی_فر🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4⃣2⃣1⃣ به یاد #شهید_روح_الله_صحرایی🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
4⃣2⃣1⃣ به یاد #شهید_روح_الله_صحرایی🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
0⃣5⃣9⃣ 🌷 🍃🌹 🌷 با اینکه بخاطر جانبازی پدر از رفتن به سربازی بودند ولی با علاقه به رفتند و در خدمت کردند، چون اعتقاد داشتند که با تحمل سختیها باید مرد شد. 🌷ایشان و شوخ طبع بودند، الوضو و الذکر بودند، شبها قبل از خواب سوره واقعه می‌خواندند و صبح ها ایشان ترک نمیشد، به نماز و جماعت و به نماز جمعه اهمیت زیادی می‌دادند، عاشق و مطیع امر رهبری بودند. 🌷کلام شهید بزرگوار: اگر می‌خواهید کنید، برای زندگی و اگر خواستید برای و در راه او جان بدهید. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
29.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹مستند دیوان عاشقی 🌹مروری بر زندگی شهید روح الله صحرایی ✅ #پیشنهاد_دانلود 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
به دلیل ارادت زیادی که به حضرت #رسول_الله(ص) داشتند اسم پسرمان را #محمدرسول انتخاب کردند و به نقل ا
🌷داداش روح الله 🌷.... مردم اگه بدونن کنار مزارت چه داره، روز شماری میکنن تا برسه و به زیارت عاشورای گلزارت برسن ... 🌷مردم نمیدونن تو همون شهیدی بودی که لحظه آخر جون دادنت چشماتو باز کردی و دستتو روی سینت گذاشتی و گفتی و چشماتو بستی و پرواز کردی .... 🌷مردم نمیدونن که توی هیاهوی دنیا هیچ خبری نیست .... نمیدونن که تو کنار مزارت میشینی و به درد دلشون گوش میدی و جواب میدی ... نمیدونن تو هم میدی، هم گره وا میکنی .... نمیدونن تو همیشه از طرف براشون پیغام داری ......🌷🌷🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
روح الله خدمت #حضرت_آقا رفته بود. از قرار آقا به او فرموده بود چه #قد_رعنایی داری.بچه کجا هستی؟ پس
#مادران_شهدا سهمم از #عشق تو عکسی ست که دارم، آن هم دستم آنقدر تکان خورده که تار افتاده.... #شهید_روح_الله_سلطانی🌷 #باز_پنجشنبه #ویادشهدا_باصلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 💠💠 #پیامبران و #مهدویت(33) ♨️ حال قرآن کریم این جریان را چنین نقل می کند: 💠سوره مائده، آیه 20
❣﷽❣ 💠💠 و (34) 💢 به دنبال نفرین موسی علیه السّلام ماجرای تیه و سرگردانی چهل ساله قوم در بیابان پیش آمد که اگرچه نتیجه این نفرین بود، اما باز می توان آن را نشانه ای از لطف و رحمت خداوند نسبت به بندگانش دانست. 💢قوم موسی علیه السّلام در این جریان به مدت چهل سال در بیابان گم شدند و نمی توانسند راه خروج از این بن بست را بیابند. با رویکرد لطف، داستان این چنین پیش رفت که قوم خطاکار در طول این مدت به وسیله بیماری و مرگ تصفیه شدند و نسلی جدید جایگزین آنان شد تا شاید این نسل بتواند مأموریت را به انجام رساند. 💢 اما گذر زمان و تاریخ نشان داد که شیطان کار خود را کرده بود و این قوم هیچ گاه نتوانستند حتی بویی از هدایت را استشمام کنند. تعداد یهودیانی که به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم در زمان ایشان ایمان آوردند به تعداد انگشتان دست هم نرسید. 💢این سرگردانی قومی به عنوان نتیجه شوم ولایت ناپذیری و ناتوانی آنان در استفاده از وجود مقدس موسای کلیم علیه السّلام-در حالی که ولی خدا در میان آنان بود-درس عبرتی شد برای اقوام بعدی که قدم در این راه پرافتخار و در عین حال پرخطر می گذارند. 💢سرآمد این اقوام بنابر تصریح آیات و روایات بی شمار نسل سلمان فارسی و ایرانیان آخرالزمان است که تاکنون بیش از 1170 سال سرگردانی را تجربه کرده و می رود تا با استفاده از رمز ولایت پذیری شاهد روزهای پایانی این سرگردانی و انتظار باشد. 💢در همین دوران سرگردانی چهل ساله قوم بنی اسرائیل در بیابان بود که موسای کلیم علیه السّلام، این پیامبر بزرگ و دارای عزم که در میان خیل بی شمار پیامبران الهی همچون ستاره ای تابناک می درخشد، پس از تحمل مشقت های بی شمار از سوی قوم خویش در راه تلاش برای سازماندهی آنان در جهت استقرار ملک عظیم و ایجاد تمدن بزرگ اسلامی از دنیا رفت. 💢مرگ وی به اندازه ای مبهم و مشکوک است که حتی تاکنون نیز علیرغم توجه بیش از حد این قوم به تاریخ نگاری با ذکر جزئیات-که عمدتاً در راه تحریف تاریخ از آن استفاده می شود-نشانه ای از چگونگی وفات و محل دفن وی به دست نیامده است. 💢سابقه برادرکشی این قوم بیش از ظهور موسی علیه السّلام و پیامبر کشی گسترده آنان پس از وی این فرضیه را تقویت می کند که شاید مرگ موسای کلیم علیه السّلام را هم نتوان حادثه ای عادی در تاریخ بشر تلقی نمود امکان ترور موسی علیه السّلام و شهادت وی به دست منافقان قوم خود موضوعی است که نیاز به پژوهش بیشتری دارد. 🔻🔻🔻 . . . 🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌤 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4_6003561705039201129.mp3
6.88M
#سفر_پرماجرا ۱۳ ✍هر قدر، به رابطه خودت با خدا، بیشتر رسیدگی کنی؛ هراس لحظه ی انتقال، کمتر تو را لمس خواهد کرد! 💞چون یقین داری؛ به آغوشِ دوست صمیمی ات بازمی گردی👆👆 🎤🎤 #استاد_شجاعی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍ به شدت عصبانی شد. لب هم به #غذا نزد☝️ گفت: دلیلی نداره برای ما که فرمانده ایم #چلوکباب بیارند و بر
💖 #اخلاق_شهدایی 💖 اون شب بہ #سنگر ما آمده بود تا شب را در سنگر بگذراند 😴 ولی ما او را نمی شناختیم. هنگام #خواب گفتیم: « پتو نداریم برادر !!! » 🙂 گفت : « ایرادی نداره ... » یڪ #برزنت زیر خود انداخت و خوابید. صبح وقت #نماز فرمانده گردانمان آمد و گفت: « برادر #خرازی شما جلو بایستید.» و ما تازه فهمیدیم 😥 ڪه او فرمانده لشگر حاج #حسین_خرازی بود ... #شهید_حسین_خرازی🌷 فرمانده لشگر امام حسین (ع) ♥️ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔐 ...و باز هم خودشیفتگی و توهم برجام‌پرستان پرمدعا ➕جواب قاطع رهبری 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢شهیدی که به فکر آخرت دوستانش بود. حسین رو تو #مسجد دیدم. خیلی #ناراحت بود. بهش گفتم حسین چی شده؟؟
💢بعضی ها ما را سرزنش می کنند که چرا دم از می زنید و از 💢آن ها نمی دانند که برای ما بیش از آن که یک شهر باشد، یک است که آن را به تعداد فتح کرده ایم...! ✍ پ.ن: تصویر مربوط به تکاور پاسدار 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢بعضی ها ما را سرزنش می کنند که چرا دم از #کربـلا می زنید و از #عاشــورا 💢آن ها نمی دانند که برای م
1⃣5⃣9⃣ 🌷 💠 کرامت شهدا 🍃🌹داشتیم با خواهرم از مجلس بر می گشتم که یهو دلم هوای حسین کرد. نمی دونم چه سرّیه! اونم احساس رو داشت. قبول کرد بریم پیش حسین. قبول کردنِ او همانا و کج کردن مسیرمون به سمت هم همانا!.. 🍃🌹اون موقع شب (تقریبا ساعت ١ شب) مسیرمون رو به سمت گلزار شهدا تغییر دادیم تا بیایم پیش حسین. گلزار یهو موتور به خرخر کردن افتاد و شد. هر کاری کردم روشن نشد. نمی دونستم چه مرگشه. 🍃🌹اون لحظه چهره درهم من که نیم خیز شده بودم و با چیزی که زیاد سر در نمیاوردم ور می رفتم هم بود هم خنده دار. از طرفی هم به خاطر اینکه اون موقع شب، تو اون تاریکی کنار بزرگراه با گیر کرده بودم یکمی احساس می کردم. 🍃🌹هیچ کسی هم نبود که کمکی بهمون کنه.. تو اون حالت موتور رو دستم گرفتم و به سمت گلزار رو ادامه دادیم. تو راه با حرف می زدم. "گفتم رفیق هوامونو داشته باش." بش گفتم ، تو یه عمر کار مردم و راه انداختی، من که یقین دارم الان حواست به منم هست.. کردم بهش و راه می رفتم. 🍃🌹جالبه همینطور که تو فکر بودم و داشتم با حسین حرف می زدم، آقا و خانمی و کنارمون ایستادند . نگاهی به موتورم انداختن و یکم بهمون دادن. در عین ناباوری موتور روشن شد. 🍃🌹فکرشم نمی کردم موتور بنزین تموم کرده باشه. آخه چراغ بنزین که نشون می داد باک بنزین پر پر باشه. شاید این موتور هم اون لحظه گرفته بود. 🍃🌹وقتی بنزین رو داد بهم گفت که این بنزین رو به نیت بهتون دادیم. باشد که برسه به روح شهید. خانمی که همراهشون بود هم از تو کیفش یه و یه عکس شهید ولایتی رو به خواهرم داد و گفت اینها هدیه از طرف . 🍃🌹وقتی اینو گفت با تعجب پرسیدم: برادر؟! گفت اره، ما شهید حسین ولایتی هستیم و وقتی شما رو دیدیم خواستیم به کمکتون کنیم. آخه اگه خودش بود هم حتما همین کار رو می کرد. 🍃🌹هنوز صحبت ها ادامه داشت که احساس کردم یه لحظه گوش هام سنگین شده. چیزی نمی شنوم. فقط صدای حسین بود که تو گوشم می پیچید. صدای همون رفیق که وقتی خودش نیست می فرسته واسه رفع مشکل رفقا.. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4_5911216051294569589.mp3
5.28M
🎵 سلام ما به همه رفقایی که حالا شهیدن 🎤🎤 👈تقدیم به شهید حسین ولایتی فر 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#ناراحت_بود از نگاه غم بارش می شد این رو #فهمید😞 درد دلش باز شده بود نیمه های شب ، #قدم می زد و زیر لب نجوا می کرد غصه #می_خورد😭 با این حال، حاضر نبود روی #حرف امام حرفی بزنه❌ #امام دوست نداشت به او آسیبی برسه 🚐.... زود خودم رو #رساندم خط🎌 شاد و سرحال بود😅 بین #رزمنده_ها که قرار می گرفت انگار تمام دنیا را به او داده اند. بلاخره امام راضی #شده بود که به جبهه برگردد.✌️ #شهید_مرتضی_اکبری🌷 #بزرگ_مردان_کوچک 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
شب جمعه ست دلم میخواهد در حرم حال مناجات و بکا میخواهد ست دلم شوق پریدن دارد بوسه بر پهنه ی طلا میخواهد 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1_14017040.mp3
3.22M
⏯ #شور احساسی 🌸دلتنگی یعنی حال من ... 🌸دلتنگی شد وبال من ... دل تنگی سخته واسه اونکه هوایی میشه 😔 🎤 #بنی_فاطمه 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍كلاس هشتم بود. سال چهل و هشت، چهل و نه. 💢 #فاميل دورشان با چند تا بچه ي قد و نيم قد از عراق #آوار
یک جوان 23 ساله در دفترچه خاطرات دوران #جنگ اینطور نوشته🔻 🔰برای گشت شبانه ما را برده بودند خسته و کوفته آمدم فکرکردم یک #چرتی می‌زنم، بعد بیدار می‌شوم و #نمازم را می‌خوانم 🔰بر اثر #خستگی زیاد خوابم برد دیدم ساعت از نیمه‌شب گذشته و نمازم #قضا شده است 🔰سرم را به دیوار کوبیدم و گریه کردم که چرا نمازم #قضا شد‼️ خود را ملامت کردم و حالت اندوه تا یک هفته دست از سرم برنداشت #شهید_حسن_باقری🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh