🌷شهید نظرزاده 🌷
🍁دنیا بماند #برای عاقلها ! ما مجنون ها دل هایمان هوای آسمان🌫 دارد،هوای #شهادت؛هوای حسین(ع) #شهید_
🎈حدیث دل اینبار راوی گمنامی سربازان #خداست. راوی شهدای گمنام🌷نه! اتفاقا داستان #سربازی با نام و نشان را روایت میکند
🎊میدانی گاهی #غبطه میخورم به اینکه در این هیاهوی زمانه که هرکس نام و نشان خویش را فریاد میزند شما و امثال شما چطور آرام و غرق در سکوت در کوچه پس کوچه های این شهر قدم میزنید و #بی_توقع خدمت میکنید
🎏میخواهم از اول بگویم. تقویم ورق میخورد📆سی سال پیش اواسط پاییز🍂 را نشانم میدهد. ستاره ای دستچین شده از از آسمان به زمین فرود میآید مادرش نام #علی را در گوشش میخواند و قصه های #اهل_بیت میشود لالایی شبانه او😌
🎉جلوتر میروم میخواهم پرشی داشته باشم به ۲۱ سال بعد، قرار نبود از #روضه_گودال، خیمه های غارت شده و معجر های نیم سوخته بشنوی و فقط به آه کشیدن و اگر و اما بسنده کنی. از جمله ای که به دیوار اتاقت چسبانده بودی میشد تا ته قصه را خواند، نوشته بودی: "پایان ماموریت بسیجی #شهادت است"✌️
🎊چند سال بعد خبر آوردند که #ماموریتت را به نحو احسن به پایان رساندی. اما اینبار هم آهسته و بی هیاهو خبر آمد. گویی از همان اول زندگی ات گره خورده بود به #گمنامی به سکوت و #بی_ریایی😓
🎀بارها از رسم و #مکتب و... گفته بودم اما گمنامی را جا گذاشتم یادم رفته بود بگویم در قاموس #مردان_خدا فعل و فاعل هردو گمنامند
🎈وحالا #بسیجی_مخلص سی سال گذشت و امروز تولد #سی_سالگی توست، هرچه کنم حق مطلب را نمیتوانم ادا کنم ولی ... #تولدت_مبارک_بسیجی
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
🕊به مناسبت سالروز تولد #شهید_علی_جمشیدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁 🔹خیمه 🏕ی ماه محرم 🏴زده شد بر دل ماباز نام تو شده #زینت هر محفل ماجز غم عشق 💓تو 🔹ما را نبو
#شهـــــدا🌷
تکیه کن به شـهـــ🕊ــدا
شهــــدا تکیه شان به #خداست
اصلا #کنار گــ🌺ـل بنشینی
بوی گل میگیری 👌
پس #گلستــان کن زندگیت را
با یاد شهــــدا 😍
#شهید_محمدتقی_سالخورده
میخوام مثل تو باشم #رفیقم❣
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔸یاد باد آنکه زما وقت سفر یاد نکرد
🔹به وداعی دل غمدیده ی ما شاد نکرد
🔰وهب را که میشناسی؟ از او که می خواندم، پیش از خودش همسرش💞 را می ستودم. صبرش را، #شهامتش را، عمق عشقش را. مگر نه اینکه #عشق، خلاصه می شود در رضای معشوق😍
🔰آنگاه که دل #وهب می تپید💗 برای #عروج، برای لبیک و برای وصال، دختری #دلداده، بندهای دلبستگی را از روحش می شکافت و مردش را به آغوش پر ارج دلدار حقیقی میسپرد.
🔰و من در این اندیشه ام که چه بسیار وهب ها و #هانیه ها در فراسوی مرزهای عشق، روح هایشان را به یکدیگر پیوند می زنند و جاننثاری می کنند بهر حق. و من در این اندیشه ام که #سمیه بانو آنگاه که به پیشواز مردش♥️ می رفت، قلبش حامل چه احساسی بود؟😔
🔰آنگاه که با رزهای سرخی که #خون عشق از آنها می چکید❣ و معجری سپید که از سرور سپیدبختی یارش به سر داشت، به پیشواز #مالک_قلبش می رفت، به چه می اندیشید؟
🔰آنگاه که برای آخرین بار، انگشتان لرزانش را روی پوست تهی از گرمای "او" میکشید😭چه از ما می خواست؟ چیزی جز تداوم راهی سرخ که سرشار از خون وهب ها و #وحید ها* است؟
🔰بیا هر گونه که می توانیم، با جان و مال و علم و قلم✍جهان را مهیای آمدن منجی گردانیم. بیا برخیزیم و #یاعلی گوییم❤
نویسنده: #زهرا_مهدیار
به مناسبت سالروز شهادت🌷 #شهید_وحید_فرهنگی_والا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 لحظات جانسوز وداع همسر شهید مدافع حرم وحید فرهنگی در شهر تبریز
🥀🕊انتشار به مناسبت سالروز شهادت شهید مدافع حرم #شهید_وحید_فرهنگی_والا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 2⃣7⃣ #سبک_زندگی_قرآنی ⭕️ #ایمان و #عمل_صالح 👈زیاد شنیدیم که ﺑﻌﻀﯽﻫﺎ ﻣﻴﮕﻦ🗣: ﺑﺎﺑﺎ ﺩﻟﺖ ﭘﺎﮎ ﺑﺎش
❣﷽❣
3⃣7⃣ #سبک_زندگی_قرآنی
#توبه 🌹🍃
✍ بعد از اینکه موفق شدی #توبه کنی، هیچوقت نگو خدا منو نبخشیده 😕، خدا منو نمیبخشه 😕، و ...
اینا رو نگو...
☝️ چون سوءظن به خدا خودش یه گناه بزرگه، و ناامیدی از رحمت خدا مساوی با کُفره...
📖 لَاتَیأَسُوا مِن رَّوحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَایَیأَسُ مِن رَّوحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَومُ الکَافِرُون (یوسف/۸۷)
👈 از رحمت خدا مأیوس نشوید که تنها گروه کافران از رحمت خدا مأیوس میشوند.
♨️ وقتی که واقعاً #توبه کردی، دلیلی برای نبخشیدن خدا نیست، خدا دنبال بهونه میگرده تا تو رو ببخشه...
به خاطر همین تو قرآنش فرموده:
📖 قُلْ یٰا عِبٰادِیَ اَلَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ لاٰ تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ یَغْفِرُ اَلذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ اَلْغَفُورُ اَلرَّحِیمُ (زمر/۵۳)
👈 بگو ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کردهاید، از رحمت خداوند ناامید نشوید که خداوند همهی گناهان را میبخشد، زیرا او بسیار مهربان و آمرزنده است.
☝️ یعنی حتی اگه تو گناه هم زیاده روی کردی (أَسْرَفُوا عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ)، اسراف کردی، به قول خودمونی شورش رو در آوردی، بازم ناامید نشو...
❕ هیچوقت فکر نکن به آخر خط رسیدی...❌
آخر خط، مرگه و تو هنوز زندهای..
راستی فکر میکنی از اینجا تا #خدا چقدر راهه؟🤔
میگن از اینجا تا خدا دو قدم بیشتر نیست:
قدم اول پا رو نفست بگذار، قدم بعدی در کوی دوست
#نشـرپـیامصـدقهجـاریهاست💯
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_5980956235598398416.mp3
9.6M
#محبت_درمانی 7
💠طوری زندگی کنیم که بقیه
در کنارمون احساس امنیت کنند.
کنارمون باشند؛
بدون ترس از دریدن، رنجاندن، رنجیدن، قضاوت شدن و...
💖باید مهربونی رو یاد بگیریم.
#استاد_شجاعی👆👆
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔰همیشه میگفت: خوشا به حال کسانی که #مفقودالاثر و مفقود الجسد⚰ هستند. هر #شب_جمعه حضرت زهرا(سلام الله علیها) خودش به دیدن آن ها میرود، بالای سرشان مینشیند، خوشا به حالشان که خانم♥️ را می بینند.
🔰آن وقت مادرها همه اش بی تابی💗 می کنند که چرا #شهیدمان را نیاوردند. بگو آخه مادر جان تو بروی بالای سر پسرت بهتر است یا خانم #فاطمه_زهرا (س)⁉️ میگفتم: خب معلومه حضرت زهرا(س). میگفت: پس هیچ وقت فکر نکنی اگه من #مفقودالاثر شدم چرا نیامدم، اجازه بده بی بی دو عالم بیاید بالای سرم😌
🔰همیشه حواسش به رزمندگان👥 گردان و حتی خانواده هایشان بود. گاهی وقتی از طرف #لشکر هدیه ای🎁 به او میدادند آن را به خانواده رزمندگان یا #شهدای گردان هدیه میکرد.
🔰یک بار که یک #فرش به او هدیه داده بودند، خبردار شد که یکی از بچه های گردان صاحب فرزند👶 شده و در خانه اش فرش ندارد❌ آن فرش را به عنوان #هدیه تولد به خانواده اش هدیه داد. با اینکه خودش به آن فرش احتیاج داشت.
پ ن: پیکر پاکش پس از شانزده سال گمنامی در سال 81 کشف و در زادگاهش، اهواز دفن شد.
راوی: مادر شهید
#شهید_اسماعیل_فرجوانی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #رمــان •← #من_با_تو ... 2⃣ #قسمت_دوم 📍کاسه ها رو گذاشتم کنار دیگ آش😋 عاطفه همونطور که آش
❣﷽❣
📚 #رمــان
•← #من_با_تو ...
3⃣ #قسمت_سوم
📍با خستگے بہ عاطفہ نگاہ ڪردم 👀 از صورتش معلوم بود اونم چیزے نفهمیدہ!
_خانم هین هین تو چیزے فهمیدے؟😕
منظورش از خانم هین هین من بودم مخفف اسم و فامیلم،هانیہ هدایتے!
همونطور ڪہ چشمام رو مے مالیدم گفتم:
_نہ بہ جونہ عاطے!🙁
📝خالہ فاطمہ مادر عاطفہ برامون میوہ 🍎و چاے آورد تشڪر ڪردم، نگاهے بہ دفتر دستڪمون انداخت و گفت:
_گیر ڪردین؟ 😊
عاطفہ از خدا خواستہ شروع ڪرد غر زدن:
_آخہ اینم رشتہ بود ما رفتیم؟ریاضے بہ چہ درد میخورہ؟اصلا تهش شوهرہ درس میخوایم چے ڪار اہ!😐
📍خالہ فاطمہ شروع ڪرد بہ خندیدن
_الان میگم امین بیاد ڪمڪتون!
عاطفہ سریع گفت: نہ نہ مادر من لازم نڪردہ ڪلے تیڪہ بارم میڪنہ!😐
خالہ فاطمہ بلند شد.
_خود دانے!😕
عاطفہ با چهرہ گرفتہ گفت:
_بگو بیاد،چارہ اے نیست!🙁
📝دوبارہ اون حس بے حسے ❣اومد سراغم!
_عاطفہ،امین بیاد من بدتر هیچے نمیفهمم جمع ڪن بریم پیش یڪے از بچہ ها!😕
عاطفہ ڪنار ڪتاب ها 📚 دراز ڪشید و با حوصلگے گفت: اونا از من و تو خنگ تر!😄
📍صداے در اومد،با عجلہ شالمو مرتب ڪردم صداے امین پیچید:
_یااللہ اجازہ هست؟🙂
صداے قلبم💓 بلند شد، دستام میلرزید،سریع بهم گرہ شون زدم!
📝_بیا تو داداش!
امین وارد اتاق شد و آروم سلام ڪرد بدون اینڪہ نگاهش ڪنم جواب دادم!
نشست ڪنار عاطفہ،همونطور ڪہ دفتر📖 عاطفہ رو ورق میزد گفت:
_ڪجاشو مشڪل دارید؟
عاطفہ خمیازہ اے ڪشید.
_هانے من حال ندارم تو بهش بگو!😇
📍دلم میخواست خفہ ش ڪنم میدونست الان چہ حالے دارم!😬
بہ زور آب دهنمو قورت دادم،با زبون لبمو تر ڪردمو گفتم:
_عہ...خب....
دفترمو گرفتم جلوش.
_اینا رو مشڪل داریم!
📝امین دفترمو گرفت و شروع ڪرد بہ توضیح دادن،با دقت گوش میدادم تا جلوش ڪم نیارم خیلے خوب یاد میگرفتم!😌 عاطفہ هم خواب آلود😴👀 نگاهمون میڪرد آخر سر امین بهش تشر زد:
_عاطفہ میخواے درس بخونے یا نہ؟!فردا من میخوام امتحان بدم؟!😠
📍عاطفہ با ناراحتے گفت:
_خب حالا توام!میرم یہ آب بہ صورتم
بزنم!😒
بلند شد تا برہ بیرون بہ در ڪہ رسید چشمڪے 😉نثارم ڪرد و رفت! قلبم داشت مے اومد تو دهنم💗سریع از جام بلند شدم ڪہ برم بیرون!
_تو ڪجا؟!😕
نفسم بالا نمے اومد، امین گفت تو😟
آب دهنمو قورت دادم،دوبارہ سر جام نشستم! امین همونطور ڪہ داشت مینوشت گفت:
_چرا ازم فرار میڪنے؟😐
با تعجب سرمو بلند ڪردم.
_من؟! فرار؟!😳
ڪلافہ بلند شد، دفترمو📒 گذاشت ڪنارم
_اگہ باز اشڪال داشتید صدام ڪنید!
📝از اتاق بیرون رفت🚶من موندم با اتاق خالے و دفترے ڪہ بوے عطر 🎀 امین رو میداد!
#ادامه_دارد ....
✍نویسنده: #لیلی_سلطانی
Instagram:leilysoltaniii
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
Reza Narimani-Golchin Shab 01 Ta Shab 06 Ramzan1395-002.mp3
7.16M
🍁ابر بهارم
#عطر_شهادت پیچیده💫 تو دیارم
ارزو #سرم رو قربونی کنم پای نگارم
#کربلا و
امام حسیـ♥️ــن و
#شب_جمعه و
مدافعان حرم🌷
🎤 #سیدرضا_نریمانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
در پی یک #معجزه بودند تا
زندگیشان را دگرگون سازد،
به جبهه رفتند ...
حالا سالهاست که مردم به یکدیگر
می گویند؛ معجزه میکنند ...
از #شهدا معجزه بخواهیم
چون آنها جایگاه رفیعی دارند ...
#شب_جمعه_است
#به_یاد_شهدا_صلوات🌷
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم❣
#تو در میان جمعی و من در تفکرم
کاندر کجا بر آیم و پیدا کنم تــ♥️ـورا
هر #صبح_جمعه
"ندبه کنان" در دعای صبح
از کردگار خویش تمنا کنم🙏 تورا
#یاابن_الحسن
اگر چه نهانی ز چشم من😔
در عالم خیــ💭ـال هویدا کنم #تورا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
هر وقت می خواست برای
#جوانان یادگاری بنویسد
می نوشت:
✍من کان لله,کان الله له
هر که با خدا باشد #خدا با اوست
🔸رسم #عاشق نیست
🔹یک دل و دو دلبر داشتن💕
#شهید_محمدابراهیم_همت
#صبحتون_شهدایی🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#عاشقانه_شهدا💞🏴 🔸 زیاد #هیئت دونفری داشتیم. برای هم سخنرانی می کردیم و چاشنی اش چند خط روضه هم می خ
🔰دنیا سرایی است، که نابودی برایش مقدر گشته و کوچ کردن مردمش👥 از آن، حتمی است. دنیا در دیدهی #خردمندان، مانند سایهی زوال ظهر است، که هنوز گسترده نشده🌥 جمع می شود و هنوز بلنده نشده، کوتاه میگردد.
🔰چه زیباست، این چنین #اندیشیدن. زیباو #عالمانه👌واین علم این بصیرت، این ایمان، در هر آن کسی متجلی میگردد، که #عبد باشد و سائل کوی یار♥️
🔰چه در #نوجوانی که در ایام شکوه شکوفایی آمالش پرسه میزند، چه در #جوانی که دیری نیست وصل دلدار💞 و همرهش، میسَر گشته و چه در پیری جهان دیده که گویی #خسته و رنجور است.
🔰به یقین، او هم به چنین باوری دست یافته بود، که از عمق جان و از ورای #عشق، دیده فروبست از این زمانهی وهم آلودِ سایه وار، دیده فروبست و خردمندانه عاشقی کرد🕊
🔰آری! چنین است و باید اندشید، که ما نیز چون او گشته ایم⁉️ خردمند و #عاشق. عبد و #سائل. شایسته است که بیندیشیم، چه باید کرد و از کدامین #آمال، دیده فروبست؟
✍️نویسنده: #زهرا_مهدیار
🕊به مناسبت سالروز شهادت #شهید_محمدحسین_محمدخانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰دنیا سرایی است، که نابودی برایش مقدر گشته و کوچ کردن مردمش👥 از آن، حتمی است. دنیا در دیدهی #خردمند
🍃به نام او که #تو را برگزید.
روز زمینی شدنت، قلبِ زمین میتپید و مثل فردایی آسمان برای به آغوش کشیدنت نبض میزند.
🍃حتی تصورش هم زیباست.در آسمان، #سید_ابراهیم با آن قدّ رشیدش لامپهای رنگی را چک میکند که همگی روشن باشند و نورانی برای ورودت ،چند هفته ای هست که مهمان آسمان شده است🕊
🍃آنطرف تر ،#روحالله نظاره گرِ ظرفهای شیرینی است و #قدیر زغال هارا باد میزند مبادا خاک شوند!!
میخواهد به محض ورودت اسپند روی آتش بریزد🙂
🍃چند روزی میشود که #قدیر و #روحالله هم مهمانِ سفره آسمانیان هستند😍
🍃وارد میشوی،قدم بر طاق آسمان میگذاری و دود اسپند همه جارا پر میکند. همه به استقبالت میآیند.یک به یک در آغوششان فرو میروی .رفیقشان آمده؛ فرمانده شجاع تیپ سیدالشهدا علیهالسلام
🍃تو به آسمان رسیده ای.به آغوش رفقا و مهیای دیدارِ #یار میشوی
#شهیدمحمدعبدی را به آغوش میکشی و خوشحالیِ وصال در چشمانت میدرخشد🤩
.
🍃این پایین اما حالِ کسی خوب نیست!
تو #عاقبت_بخیر شدی اما جایِ خالیات دلهارا سوزانده، یک #خواهر ، یک #مادر، یک #همسر اشک چشمشان روان است
#امیر_حسین برای آخرین بار آغوشت را لمس میکند😞
🍃امروز ،پنجمین سالگردِ پرواز توست و اولین سالِ حضورِ حاج قاسم کنار همتش؛سلاممان را برسان و بگوکه داغش هرگز سرد نمیشود💔
🍃برای شناساندن تو به ما، مردی از تبار واژه ها قلم را بر تن کاغذ فشرد و تورا در پسِ جمله ها ترسیم کرد،دسترنجش شد #قصه_دلبری و #عمار_حلب و این اواخر #جاده_یوتیوب ...هرکدام به شکلی تورا بر صفحه کاغذنقش زده اند🍀
🍃سهم ما از تو؛ همین چند خط هاییاست که به دستمان رسیده و قلب را بیتابَت میکند.تو اما بر فراز آسمان که نشسته ای نگاهمان کن.دعا کن برای حالِ زارمان...حال ما خوب نیست
تا از دست نرفته ایم به دادمان برس🙏
🍃دارد دل ما از تو تمنای نگاهی...محروم مگردان دلِ مارا که روا نیست🙏
✍نویسنده: #زهرا_قائمی
🕊به مناسبت شهادت #شهید_محمدحسین_محمدخانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷ایستادن پای امام زمان خویش🌷
📆شانزدهم آبان ماه #سالروز_شهادت
🌷شهید مدافع حرم #علی_تمام_زاده
🌷شهید مدافع حرم #هادی_زاهد
🌷شهید مدافع حرم #میثم_مدواری
🌷شهید مدافع حرم #سید_اسماعیل_سیرت_نیا
🌷شهید مدافع حرم #محمدحسین_محمدخانی
💐شادی ارواح طیبه شهدا #صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💢 #لاله_های_زینبی
💠در سال ۱۳۵۵ در استان البرز شهرستان کرج به دنیا آمد. درس حوزه را از ۱۸ سالگی به بعد و پس از گرفتن دیپلم شروع کرد، اول به #حوزه ایروانی واقع در چهارراه مولوی رفت و بعد هم وارد حوزه علمیه کرج شد. در همین راستا به انجام کارهای فرهنگی نیز مشغول و دست به قلم بود.
💠این اواخر نیز پیرو مسئله سوریه راجع به شهدای #فاطمیون و شهدای افغانستانی تا جایی که میتوانست کار کرد. در همین مدت توانست چند نشریه را به چاپ برساند. اولین نشریه ویژهٔ شهادتِ ابوحامد🌷 بود که منتشر شد.
💠او به همراه تیپ فاطمیـون سه بار به سوریه اعزام شد🚌 و هر بار چهل روز آنجا بود و سرانجام در ۱۶ آبان سال ۱۳۹۴ مزد مجاهدت هایش را در سن ۳۹ سالگی گرفت و در سوریه بر اثر اصابت گلوله💥 به #پهلو به فیض شهادت نائل آمد و پیڪر مطهرش⚰ پس از تشییع در گلزار شهدای ڪرج به خاڪ سپرده شد.
#روحانی_مدافع_حـرم
#شهید_علی_تمام_زاده
#نام_جهادی_ابوهادی
#سالروز_شهادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
شرط رسیدن به مادیات، بیدینی نیست!
آیتالله بهجت:
▫️از دین دست برداشتیم تا دنیای ما بیشتر و بهتر شود، علاوه بر اینکه از #معنویات پایین آمدیم، به ضرر دنیای ما تمام شد و همهی خیرات از دست ما رفت😔غافل از اینکه سرچشمهی همه خیرات #اوست، و از ناحیهی او باید به ما برسد ...
▫️میخواستیم با کنارهگیری از معنویات و دوری از دین در مادیات پیشرفت و ترقی کنیم😃 بدتر در مادیات هم عقب ماندیم😞 غافل از اینکه شرط رسیدن به مادیات، #بیدینی نیست❌ وگرنه هر فرد بیدینی باید متمول و ثروتمند میبود.
📚 در محضر بهجت، ج٢، ص۴٠٠
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌴هزار و چهارصد و اندی سال پیش، میثم ها را به تاوانِ عشق و محبت #علی (ع) آویزِ نخل ها میکردند. امروز هم مقدر است میثمی متولد شود تا جُرمَش #عشق به علی(ع) و آلِ علی(ع) باشد!!
🍁بیست و سومین روزِ اردیبهشت ۶۳ سربازی از لشکرِ عاشورایی در آغوش #دنیا چشم گشود. نامش را #میثم نهادند تا نمونه عینی میثمِ تَمّاری شود، کشته به عشقِ علی(ع)
🍂برادر شهید بود و عاشق اهل بیت(ع)و دست پرورده مادری که با شیره جان،عشق #حسین(ع) را به کامِ شیر پسرش میداد🙂
🍃به واسطه پدر پایش به مسجد و هیئت و #بسیج باز شد تا اینکه در سال ۸۰ لباسِ مقدس پاسداری را به تن کرد. زمزمه جسارت به #حرم_آل_الله(علیهم السلام) آرامش را از جانش ربود.
🍃بابایِ مهربان، فاطمه زهرا و فاطمه کوثر را به بانوی #زینبیاش میسپرد و خود راهی دیار عشق♥️ میشد.
🥀از #حضرت_زینب(س)خواسته بود شرمنده حضرت سقّا (غیرت الله)نشود که نشد. بعد از مقاومت بسیار،حین برگرداندن پیکر همرزمش،خود نیز شهد شیرین #شهادت را نوشید
🍃تیری که سرِ میثم را به پای نگارَش انداخت. روزی که در #معراج پیکرش⚰ را به آغوش برادرانش سپردند، دستی در بدن نداشت
🍁میثم، بر نخلِ عشقش به علی(ع) آویز شد و میثم وار، نه زبان و دست که #سر و دست هایش را در راه معشوقش فدا کرد😔 #وصیت کردی مزارت سنگ نشود و تنها "کلنا عباسک یا زینب" رویش نقش بزنند
🌴حالا مزارت جاییست که حسِ "سرد نبودت" را به "گرمی حضورت" تبدیل میکند تا دخترها طعمِ شرینِ داشتنت را به کام بکشند و دلگرم باشند به حضورِ #پدرِ آسمانی خود
✍نویسنده: #زهرا_قائمی
🍃به مناسبت شهادت
#شهید_میثم_مدواری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #رمــان •← #من_با_تو ... 3⃣ #قسمت_سوم 📍با خستگے بہ عاطفہ نگاہ ڪردم 👀 از صورتش معلوم بود او
❣﷽❣
📚 #رمــان
•← #من_با_تو ...
4⃣ #قسمت_چهارم
♦️همونطور ڪہ تو حیاط راہ میرفتم درس میخوندم، سنگ ڪوچیڪے بہ صورتم خورد😐 آخ ڪوتاهے گفتم و دوبارہ مشغول درس خوندن شدم.
دوبارہ سنگ بہ بازوم خورد!😕 با حرص 😬 این ور اون ور رو نگاہ ڪردم،
عاطفہ با خندہ 😄از پشت دیوار سرشو آورد بالا و گفت:
_خاڪ تو هِد خرخونت! 😁
+آزار دارے؟ 😕
💎لبخند دندون نمایے زد.
_اوهوم،وقتے من درس نمیخونم تو هم نباید بخونے😜
ڪار همیشگیش بود وقتے تو حیاط درس میخوندم میرفت رو نردبون و از پشت دیوار اذیت میڪرد. درس ها بہ قدرے سنگین بود ڪہ حوصلہ شوخے با عاطفہ نداشتم. رفتم سمت خونہ ڪہ دوبارہ سنگ سمتم پرت ڪرد خورد بہ سرم! 🙁
_هوے هوے ڪجا؟!
♦️برگشتم سمتش و محڪم ڪتابو پرت ڪردم📖سریع سرش رو دزدید.
صداے آخ مردے اومد، با چشماے گرد شدہ😳 نگاهش ڪردم!
_عاطفہ ڪے بود؟😟😳
عاطفہ با لحن گریہ دار گفت:
+داداشمو ڪشتے قاتل😩
💎رفتم ڪنار دیوار و رو تخت ایستادم، تو حیاطشون سرڪ ڪشیدم دیدم امین نشستہ رو زمین سرشو گرفتہ ڪتاب هم ڪنارش افتادہ! زیر لب خاڪ بر سرمے
گفتم😬عاطفہ طلبڪارانہ گفت:
_بیچارہ داداش من دوساعتہ میگہ عاطفہ، هانیہ رو اذیت نڪن....😕
♦️امین نذاشت ادامہ بدہ و با عصبانیت گفت:
_من ڪے گفتم هانیہ؟! 😠
نگاہ ڪوتاهے بهم انداخت و آروم گفت:
_من گفتم خانم هدایتے!
لبم رو بہ دندون گرفتم، گندت بزنن هانیہ، هرچے فحش بلد بودم نثار عاطفہ ڪردم با خجالت گفتم:
_چیزے شد؟
بہ نشونہ منفے سرش رو تڪون داد و بلند شد، تند تند گفتم:
_بہ خدا نمیدونستم شما اینجایید، میخواستم عاطفہ رو بزنم، آقاامین ببخشید😔
💎با گفتن اسمش سرخ شدم، ڪتابمو📙 گرفت سمتم و گفت:
_این براے درس خوندنہ نہ وسیلہ رزمے!
بیشتر خجالت ڪشیدم،سرم رو انداختم پایین دیگہ روم نمیشد هیچوقت جلوش آفتابے بشم، خیلے عصبے بود مگہ از قصد ڪردم؟! عاطفہ ڪہ حالم رو دید خواست چیزے بگہ ڪہ دستش رو فشار دادم ساڪت شد😐
زیر لب گفتم:
_بازم عذر میخوام دیگہ....😔
♦️ادامہ ندادم و وارد خونہ شدم، از تو فریزر چندبستہ یخ برداشتم، دوبارہ رفتم رو تخت و بدون اینڪہ حیاطشون رو نگاہ ڪنم گفتم:
_عاطفہ،بیا این یخ ها رو بگیر!
صداے امین اومد:
_عاطفہ داخلہ، صداش ڪنم؟
با دلخورے گفتم:
_نہ خیر!😒
یخ ها رو گذاشتم رو دیوار.
_اینا رو بذارید رو سرتون!
با لحن آرومے گفت:
+خانمِ ہ...هانیہ خانم؟!
💎با گفتن اسمم گر گرفتم، احساس ڪردم دارم میسوزم با عجلہ وارد خونہ شدم، از پشت پنجرہ دیدم ڪہ یخ ها رو برداشت و بہ حیاط نگاہ ڪرد!
#ادامه_دارد ....
✍نویسنده: #لیلی_سلطانی
Instagram:leilysoltaniii
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh