eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
26.7هزار عکس
5.5هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه نور✨ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💥 ☔️ڪاش‌ازصبح‌🌤ڪه‌بیدار؛ دائمادرنظرداشتیم‌ڪه‌..! •| علامه‌طباطبایی|• 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌹✨🌹✨🌹 🔅- گاهی ایستاد و بھ نفۡس' ' گفت 🔅وَ از تامینِ او سر باز زَد ،تا رشد و تربیت‌یافتگے‌ تحقق پیداڪند! |+خلاصه اینکہ رو باس ادب کنیم :) | •✾͜͡🌱 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
‍ ♡هوالعشق♡ 3⃣6⃣3⃣1⃣🌷 🔰یاد باد آنکه زما سفر یاد نکرد به وداعی دل غمدیده ی ما شاد نکرد* وهب* را که ⁉️ از او که می خواندم، پیش از خودش همسرش را می ستودم‌. را، را، عمق عشقش💞 را. مگر نه اینکه ، خلاصه می شود در رضای معشوق 🔰آنگاه که دل 💗، می تپید برای ، برای لبیک و برای وصال، دختری دلداده، بندهای را از روحش می شکافت و مردش را به آغوش پر ارج دلدار حقیقی می‌سپرد. و من در این اندیشه ام که چه بسیار وهب ها و ها*، در فراسوی مرزهای عشق، روح هایشان را به یکدیگر پیوند می زنند و جان‌نثاری می کنند بهر حق. 🔰و من در این اندیشه ام که بانو*، آنگاه که به پیشواز مردش می رفت، حامل چه احساسی بود⁉️ آنگاه که با رزهای سرخی که از آنها می چکید و معجری سپید که از سرور یارش به سر داشت، به پیشواز مالک قلبش می رفت، به چه می اندیشید؟ 🔰آنگاه که برای آخرین بار، انگشتان لرزانش را روی تهی از گرمای "او" میکشید، چه از ما می خواست؟ چیزی جز تداوم راهی سرخ که سرشار از خون وهب ها و ها* است؟ بیا هر گونه که می توانیم، با و مال و و قلم، جهان را مهیای آمدن گردانیم. 🔰بیا برخیزیم و گوییم پ.ن: *جناب حافظ *وهب بن وهب که در برخی منابع از او به وهب بن عبدالله کلبی یاد شده‌است، جوانی (مسیحی) مذهب بود که در مسیر حرکت (ع) به سوی کربلا به دست وی آورد و در روز عاشورا در کربلا  شد. *همسر وهب که همچون او در مسیر کربلا به اسلام گروید.*بانو سمیه یل هیکل شهید فرهنگی والا 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌱🍂🌱🍂🌱🍂🌱 🌸گاهی بنده نماز می خواند ،اما یک و یک دهم آن هم برایش نوشته نمیشود؛❌ 🌿 تنها مقدار از بنده به حساب می‌آید که با شناخت و توجه به باشد.✨ 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌸🍃🌸🍃🌸 💠شهید مظلوم....، شرمنده ڪه یا قاتل نبودی ،ڪه برایت هشتگ ترند ڪنند و تقاضای ڪنند 🌀علی بیرامی، عصر روز حین خدمت برای امنیت ڪشور در مرزهای غربی به دست گروه‌های به شهادت رسید.... علی جان ، آسوده زیرا در این سرزمین مردمانش برای قاتلین ترند میڪنند . 💠برای یڪ پیرمرد هشتاد ساله ڪه به مرگ طبیعی از رفته غمگین میشوند و نوحه سر میدهند . اینجا ڪسی نیست ڪه رشادت و شما باشد . 🌀ننگ بر جامعه زده امروز ما ،ڪه سلبریتی هایش فقط دلواپس مادران هستند، ....،💔 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣﷽❣ 0⃣5⃣✨ ♨️ چکار كنيم تا در دنيا راحت زندگى كنيم؟ ◀️ لِكَيْلاٰ تَأْسَوْا عَلىٰ مٰا فٰاتَكُمْ وَ لاٰ تَفْرَحُوا بِمٰا آتٰاكُمْ (حديد/۲۳) 👈 آنگونه باشيد كه اگر چيزى را از دست داديد، تأسّف نخوريد و اگر چيزى به شما دادند، شاد نشويد. 📢📢📢📢📢 ✍ اگه دوست داری راحت زندگی کنی، قرآن یه نسخه شفا بخش داره: 🔸 با این دادنها و گرفتنهای دنیایی، خوشحال و ناراحت نباش. 🔸 به دنیا دل نبند، وابسته‌ نباش. 🔸 دلت رو بزرگ کن. 🔸 و این یعنی شرح صدر. یه مثال ساده: 🔹 كارمند بانك، يك روز مسئول دريافت پول مردم میشه، و روز ديگه مسئول پرداخت پول به مردم میشه. نه اون روزى كه پول مى گيره خوشحاله، و نه اون روزى كه پول پرداخت میکنه ناراحته، چون میدونه که هر دو روز، فقط امانتدار بوده. ✍ انسانهاى بزرگ، به خاطر سعه صدرى كه دارند، مسايل جزئى در روح آنان اثر چندانى نداره. به قول معروف به این راحتی‌ها تکون نمیخورن: 🔹 نشستن و برخاستن يك گنجشك، روى شاخه گل اثر مى‌گذاره، ولى روى یک درخت تنومند، اثر چندانى نداره. 🔹 سعی کن مثل اون درختِ تنومند باشی نه مثل اون شاخه کوچک. 🔹 امام حسين ظهر عاشورا در برابر ده‌ها تير و نیزه كه به سمتش پرتاب شد و، دهها داغى كه ديده بود، با حال و خشوعى خواند، در حالى كه كوچكترين حركت، ما رو از نمازمون غافل میکنه. کوچکترین داغ یا مصیبتی باعث میشه نمازمون به هم بریزه. چون شرح صدر نداریم. ◀️ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی (طه/۲۵) ◀️ و َیَسِّرْ لِی أَمْرِی (طه/۲۶) 👈 پروردگارا! سینه‌ام را گشاده کن؛ و کارهایم را برایم آسان گردان! ✍ پس راه آسان شدن کارها، و راحت زندگی کردن، است. 🙏 خدایا به ما شرح صدر کرامت بفرما .... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱۲ 🔰 ، ترس از خدا نیست! ترس از خودمان است ... مبادا به عملی مبتلا شویم که ما را از مراتب انسانی‌مان، سقوط دهد. 🔰 ؛ یعنی ترس از زبان یعنی مراقب باشی کلامت، تو را از رشد انسانی، ساقط نکند... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
‍ ⚜دلم 💕حسابی بود. حال خسته ام را با خودم بردم تا شفا گیرد. پس از خواهر شاه خراسان و دو رکعت نماز، دل آشفته ام پرکشید سوی 🌸. سوار تاکسی شدم و آدرس امامزاده علی بن جعفر را به راننده دادم. 🖇آرام آرام گلزار قدم برداشتم. بطری های کنار درب ورودی، نشان از قرار همیشگی خسته دلانی بود که برای خلوت به این گلزار می آیند. فضای مسقف پیچیده در چپ و راست که متشکل از شهداست و نورهای سبز🍃 و سرخ، که حاصل تابش نور☀️ خورشید به سقف های رنگ شده شیروانی بود حال خاصی را به انسان هدیه می داد. ⚜ناگهان دستور داد و پایم به سمت راست قدم برداشت.تعدادی دور تا دور مزار نشسته بودند.در ظاهر فضا پر از سکوت بود اما، این سکوت شاهد حرف های دلشان با زین الدین بود. 🖇شهید فرمانده لشکر علی بن ابی طالب و برادرش ، فرمانده اطلاعات و عملیات تیپ ۲ لشکر علی بن ابی طالب، در کنار هم آرام گرفته بودند.مهدی، فرمانده ای که همیشه خودش اولین نفر بود برای . می گفت: ⚜ «اگر فرمانده نیم خیز راه بره،نیروها سینه خیز راه میرن .اگه تو که بقیه میرن خونه هاشون» آرزوی داشت. عکس دخترش در جیب لباسش بود اما از ترس قرار شد بعد از عملیات آن را ببیند. 🖇به رسم حضرت نمازهای اول وقتش حتی در جاده های جنگ هم ترک نشد. نمازهایش به نیت پیروزی در عملیات ها ،نماز شب هایش، حال خوشش و گریه 😢هایش در باخدا، هنوز هم از خاطرات زیبای به جا مانده در ذهن و رزمنده هاست.خوش به حالش که خدا را شناخت و چه زیبا🌸 او را خرید. ⚜لبانم معطر به خواندن ای، چشمانم خیس از اشکِ حسرت و صدای که مرا به خود آورد و خدایی که در این است... 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 ⛅️ 0⃣6⃣ 💢به زحمت از مرکب فرود مى آیى و را به مى گیرى . کنیز انگار سالهاست که مرده است.... مصیبتى براى کاروانى که قوت دائمى اش مصیبت شده است. صداى فریاد و شیون ، توجهت را جلب مى کند.... را مى بینى ، با سر و پاى برهنه که افتان و خیزان پیش مى آید،... مى افتد، برمى خیزد، شیون مى کند، چنگ بر صورت مى زند و خاك بر سر مى پاشد.نزدیکتر که مى آید، مى بینى است.... خبر، او را از جا است و با به اینجا کشانده است. 🖤سر کنیز را زمین مى گذارى و به استقبال او مى شتابى تا مگر سر و رویش را .... که خود، و است با تکه پارچه هایى در دست به دنبال او مى دود.... براى اینکه را در بگیرى و دهى ، ،... اما زن پیش از آنکه آغوش تو را درك کند اى مى کشد و بر مى افتد.... مى نشینى و سر و شانه هایش را بلند مى کنى ، را برسرش مى افکنى و در مى گیرى.... 💢و به درمى یابى که هم الان از بدنش مفارقت کرده است،... اگر چه از صورتش خون تازه مى چکد... و اگر چه و صورتش در زیر ناخنهاى خون آلودش رخ مى نماید... و اگر چه اشکبارش به تو خیره مانده است. سعد و پیش پایت زانو مى زند و نمى داند که بر شما گریه کند یا . ، حتى مجال بر سر را به تو نمى دهند. 🖤، کاروان را راه مى اندازند و به سمت دروازه، پیش مى برند.... از ورود به شام ، صداى ، و و و ، به کاروانآیدشهریکپارچه_شادى_ومستى_است . و در کوچه و خیابان به و مشغولند.... 👈 ....👉 💢دختران و زنان ، در مى چرخند.... پارچه هاى و هاى دیبا، همه دیوارهاى شهررا پر کرده است.... هر که با هر چه توانسته ، کوچه و محله و خیابان را بسته است. جا به جا شدن افراشته اند... و قدم به قدم ، بر سر مردم مى پاشند.همه این به خاطر یک لشگر چندین هزار نفرى بر یک سپاه کوچک صد و چند نفرى است⁉️ ... 🖤همه این ساز و دهلها و بوق و کرناها براى اسیر گرفتن یک مرد بیمار و هشتاد زن و کودك داغدیده و رنج کشیده و بى پناه است!؟آرى آنکه در به دست سپاه کشته شد، مخلوق روى زمین بود... و همه عالم و آدم در ارزش با او برابرى نمى کرد... و این و بود.... ولى مردمى که به پایکوبى و دست افشانى مشغولند که این چیزها را . 💢آرى، تمام و و و و پهنه گیتى با از این کاروان ، برابرى نمى کند... و این کاروان به معنا بیش از تمام جهان است.اما این عروسکان دست آموز که دنبال اى براى و بى خبرى مى گردند که این حرفها را نمى فهمند. که قدرى از این حرفها را مى فهمد و از مشاهده این وضع ، حیرت کرده است ، مراقب و هراسناك ، خودش را به تو مى رساند و مى گوید: 🖤_قصه از چه قرار است ؟ شما که از چنان منزلتى برخوردارید، به چنین ذلتى چرا تن داده اید؟ چرا خدا به چنین حال و روزى براى شما رضایت داده است ؟! تو به او مى گویى : _✨به آسمان🌫 نگاه کن!نگاه مى کند... و تو پرده اى از پرده ها را برایش کنار مى زنى... در آسمان تا چشم کار مى کند، لشکر و سپاه و عده و عده است... که همه چشم انتظار یک اشارت صف کشیده اند..... غلغله اى است در آسمان و لشگرى به حجم جهان ، داوطلب یاورى شما خاندان ، گشته اند.... مرد، این و و ، زانو مى زند... .... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
📚 ⛅️ 1⃣6⃣ 💢مرد، این و و ، زانو مى زند.... و تو پرده مى اندازى... و مرد، کاروانى را مى بیند... که مردى و لاغر را در و زنجیر بر شترى سوار کرده اند... و و را بر استران نهاده اند... و نیزه دارانى که را حمل مى کنند، در میانه کاروان پخش شده اند و ماموران، گرداگرد کاروان حلقه زده اند... تا هر مرکبى آهسته تر مى رود یامسیرش منحرف مى شود،... 🖤 را به ضرب بزنند... و یا هر زنى و کودکى مى ریزد، گریه 😭اش را با سرنیزه ، آرام کنند.... از اصحاب پیامبر که پیداست وارد شام شده و این جشن بى سابقه است،... به زحمت خودش را به سکینه مى رساند و مى پرسد:_تو کیستى ؟و مى شنود:_✨من سکینه ام دختر حسین. شتابناك مى گوید: 💢_من سهل بن سعد صاعدى ام. از اصحاب جدت رسول خدا بوده ام . کارى مى توانم برایتان بکنم؟ سکینه مى گوید: _✨خدا خیرت دهد. به این نیزه داران بگو که را از کاروان ببرند تا به تماشاى آنها، پیامبر بردارند.سهل ، بلافاصله خود را به سردسته نیزه داران مى رساند و مى گوید:_به چهارصد درهم خواهش مرا برآورده مى کنى؟نیزه دار مى گوید: _تا خواهشت چه باشد.سهل مى گوید: _سرها را از کاروان بیرون ببرید و جلوتر حرکت دهید. 🖤نیزه دار مى گوید:_مى پذیرم. را مى گیرد و سرها را از کاروان بیرون مى برد..... دشمن فقط این نیست... که دورترین مسیر به دارالاماره را برگزیده است، پلیدى مضاعف او این است که کاروان را و در شهر مى گرداند... تا را به تماشاى کاروان برانگیزد... و از رنج حرم رسول الله بیشترى ببرد.... تو و چه مى توانى براى زنان و دختران کاروان بکنى.... 💢جز دعوت به صبر و تحمل و آرامش ؟ تویى که خودت سخت ترین لحظات زندگى ات را مى گذرانى.... تویى که خودت ترین دلها را 💕در سینه مى پرورانى،... تویى که خودت سنگین ترین بارها را با شانه هاى مجروحت مى کشانى.... کاروانتان را مقابل مسجد جامع شهر -محل نمایش اسراى جنگى -☄ متوقف مى کنند.... اگر چه حضور در بارگاه ، عذاب و شکنجه اى تازه اى است ،... 🖤اما همه زنان و کودکان کاروان دعا مى کنند که این جانسوز به پایان برسد... و زودتر از زیر بار این نگاهها و شماتت ها و ریشخندها رهایى یابند... و زودتر بگذرانند همه آنچه را که به هر حال باید بگذرانند.این معطلى در مقابل مسجد🕌 جامع شهر، به خاطر نیست.. . .... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨پدر ها به شوق تو اي مولا ✨تو ميدان كمر بسته اند ✨ببين دختران شهيدان را ✨كه چشم انتظار پدر هستند 🔻با نوای حاج 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
‍ 🌼★🌼★🌼 آنقدر دارم بنویسم که نگو..تو کجایی پدرم ..⁉️ آنقدر حسرت دیدار تو دارم که نگو .. بس که تنگ💔 تو ام، از سر شب🌙 تا حالا آنقدر بوسه به تــ✨ـــو دادم 🍁که نگو 🌷 🌙 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🦋از قعر زمین به افلاک سلام از من به حضورحضرت یارسلام 🦋صبح ⛅️است دلـــ💘ـــم هواییت شد مولااز جانب قلب من بر آن سلام 🦋تعجیل درفرج صلوات 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❁﷽❁ 🌱• رفتــــــــ ... و آرزوهـایش را درهای دنیـــــا 🍂خـاک کرد و برای عشــ💛ـــق آسـ‌مان🌫 را در کشید 🌷 🌺🌱 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️دنیا مثل شهر فرنگه 👌 بسیار شنیدنی 🎤 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌸🍃 🍃○مادر در خواب شهیدش را می‌بیند. پسر به او می‌گوید: توی بهشت جام خیلی خوبه. چی می‌خوای برات بفرستم⁉️○مادر می‌گوید: «چیزی نمی‌خوام؛ فقط قرآن 📖که می‌رم، همه قرآن می‌خونن و من نمی‌تونم بخونم می‌کشم. 🌸 می‌دونن سواد ندارم، بهم می‌گن همون سوره توحید رو بخون.». ○پسر می‌گوید: «نماز صبحت رو که قرآن رو بردار و بخون!»بعد از نماز یاد حرف پسرش می‌افتد. ○قرآن را بر می‌دارد و می‌کند به خواندن. خبر می‌پیچد. 🍃○پسر دیگرش این‌را به عنوان کرامت محضر آیت الله نوری همدانی مطرح می‌کند و از ایشان می‌خواهد مادرش را امتحان کنند.○ آیت‌الله نوری همدانی نزد مادر شهید می‌روند. را به او می‌دهند که بخواند. به راحتی همه جای قرآن را می‌خواند؛ اما بعضی جاها را نه. 🌸○میفرمایند:«قرآن خودتان رو بردارید و بخوانید!». شهید شروع می‌کند به خواندن از روی قرآن خودش؛ بدون غلط.○آیت الله نوری گریه 😭میکنند و چادرمادر:«جاهایی که نمی‌توانستند بخوانند متن غیر از قرآن قرار داده بودیم که امتحانشان کنیم» 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه نور✨ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh