eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
32هزار عکس
9.9هزار ویدیو
222 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 2⃣1⃣#قسمت_دوازدهم 🏴#پرتو_ششم🏴 💢 اما چگونه؟... با این
📚 ⛅️ 3⃣1⃣ 💢مى آمدند، مردم مى آمدند،... از مهترین قبایل تاکهترین مردم اطراف و اکناف . و همه تو را از ، طلب مى کردند و دست تمنا درازتر از پاى طلب بازمى گشتند.... پست ترین و ترین آنها، بود. همان که در سال دهم هجرت ایمان آورد، اما بعد از ارتحال رسول ، آشکارا شد و تا ابوبکر بر او چیره نشد، ایمان نیاورد. 🖤ابوبکر پس از این پیروزى ، را به او داد و او دو فرزند براى اشعث به ارمغان آورد. یکى که در جام برادرت ریخت و او را به شهادت رساند... و دیگرى که اکنون در لشگر ، مقابل برادر تو ایستاده است. 💢 هرچه از ، کلام رد و تلخ مى شنید، رها نمى کرد. گویى در نفس این طلب ، براى خود مى جست. بار آخر در مسجد🕌 بود که ماجرا را پیش کشید، در پیش چشم دیگران. و برآشفته و غضب آلود فریاد کشید: تو را به اشتباه انداخته است اى پسر بافنده ! به خدا اگر بار دیگر نام دختر من بر جارى شود و بشنود، از شمشیرم 🗡پاسخ خواهى گرفت.✋ 🖤این غریو الله، او را خفه کرد ودیگران را هم سر جایشان نشاند. اما یک خواستگار بود که با همه دیگران فرق مى کرد و او ، پسر شهید مؤته بود، مشهور به بحر جود و دریاى سخاوت . هم با آن مقام و عظمت بود و هم پسرعمو و از افتخارات بنى هاشم.پیامبر اکرم بارها در حضور امیر مؤ منان و او و دیگران گفته بود:🌱 💢 دختران ما براى ماو پسران ما براى دختران 🌷🍂ما. و این کلام پیامبر، پروانه خوبى بود براى طلب کردن 🕯 خانه 🏚. اما شرم مى کرد از طرح ماجرا..... نگاه کردن به ابهت چشمهاى على و کردن دختر او کار آسانى نبود... 🖤هرچندکه، ، برادر زاده على باشد و نزدیکترین کس به خاندان پیامبر. عاقبت کسى را کرد که این پیام را به گوش على برساند و این مهم را از او طلب کند.... واسطه ، متوسل شده بود به همان که پیامبر با اشاره به فرزندان جعفر فرموده است : 💢دختران ما از آن پسران ما و پسران ما از آن دختران ما.و براى برانگیختن ، گفته بود:در مهر هم اگر صلاح بدانید، تبعیت کنیم از مهریه صدیقه کبرى سلام االله علیها. اما براى تو مقوله اى نبود مثل دیگر دختران.تو را فقط یک ، حیات مى بخشید و یک بهانه زنده نگاه مى داشت و آن بود. 🖤فقط گفتى : به این شرط که ازدواج ، مرا از حسینم جدا نکند.گفتند: نمى کند.گفتى : اقامت در هر دیار که اقامت مى کند.گفتند:قبول.گفتى :به هر سفر که حسین رفت ، من با او همراه و همسفر باشم.گفتند:_✨قبول. گفتى :_✨قبول.💖 و على گفت : _✨ . پیش و بیش از همه ، و شهر از این خبر، و شدند....💥 ..... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 3⃣1⃣#قسمت_سیزدهم 💢مى آمدند، #همه_گونه مردم مى آمدند،...
📚 ⛅️ 4⃣1⃣ 💢فقرا و شهر از این خبر، و شدند.... چرا که ، اول سحورى در خانه🏘 آنها را نواخت.... و پس از آن ، دیگران و دیگران آمدند و این ازدواج مبارك را تهنیت گفتند. 🖤دو_نوجوانى که اکنون به سوى تو پیش مى آیند، ثمره همین ازداوجند... گرچه از مقام مى آیند، اما ماءیوس و خسته و دلشکسته اند. هر دو یلى شده اند براى خودشان.به شاخه هاى مى مانند. هیچگاه به دید فروشنده ، اینسان به آنها نگاه نکرده بودى.... چه بزرگ شده اند، چه قد کشیده اند، چه به کمال رسیده اند. 💢 جان مى دهند براى کردن پیش پاى ، براى . براى در بازار عشق.💗علت خستگى و شکستگى شان را مى دانى... حسین به آنها میدان رفتن است. از صبح، بى تاب و قرار بوده اند و مکرر پاسخ منفى شنیده اند... از ، بار سفر بسته اند اما امام پروانه پرواز را به على اکبر داده است... و این آنها را کرده است. 🖤علت بى تابى شان را مى دانى اما آب در دلت💕 تکان نمى خورد. مى دانى که قرار نیست اینها دنیاى پس از حسین را ببینند. و ترتیب و رفتن هم مثل همه ظرائف دیگر، پیش از این در لوح محفوظ رقم خورده است.لوحى که پیش چشم توست.اصلا اگر بنا بر فدیه کردن نبود، از زادن چه بود؟ 💢 اینهمه سال ، پاى دو گل🌸 نشسته اى تا به محبوبت اش کنى . همه آن رنجها براى امروز سپرى شده است و حالا مگر مى شود که نشود.در هم وقتى حسین از سفر، به گوش تو رسید، این دو در شهر نبودند،... اما معطلشان نشدى.... مى دانستى که هر کجا باشند، 🚩 ، جایشان در ! 🖤بى درنگ از خداحافظى کردى و به خانه درآمدى. زیستن پدید آمده بود، و یک لحظه بیشتر با حسین زیستن غنیمت بود.هر دو وقتى در منزلى بین راه ، به کاروان و تو را از دیدارشان متعجب ندیدند، شدند. گمان مى کردند که تو را ناگهان خواهند کرد و بهت و حیرتت را بر خواهند انگیخت... 💢 اما وقتى در نگاه وتبسم🙂 تو جز آرامش نیافتند، با پرسیدند:مگر از آمدن ما خبر داشتید؟ و تو گفتى : شما براى همین روزها به دنیا آمده بودید. مگر مى شد من جایى باشد و من جاى دیگر؟ این روزها باید جاده همه عشقهاى من به یک نقطه شود. بدون شما دوپاره تن این ماجرا چگونه ممکن مى شد⁉️ 🖤اکنون هر دو 🙁کرده و لب برچیده آمده اند که :مادر! امام رخصت میدان نمى دهد. کارى بکن. تو مى گویى : عزیزان ! پاى مرا به میان نکشید. محمد مى گوید:چرا مادر؟ تو امامى ! محبوب اویى. و تو مى گویى : _به همین دلیل نباید پاى مرا به میان کشید. نمى خواهم امام گمان کند که شما را راهى میدان کرده ام . نمى خواهم امام گمان کند که دارم عزیزانم را فدایش مى کنم . گمان کند که بیشتر از شما به این ماجرا. 💢 گمان کند... چه مى گویم . او اما م است ، در وادى او گمان راه ندارد. او چون آینه همه دلها 💖را مى بیند و همه نیتها را مى خواند. اما...اما من اینگونه . این دلخوشى را از مادرتان دریغ نکنید. عون مى گوید: امر، امر شماست مادر! اما اگر چاره اى جز این نباشد چه ؟ ما همه را کردیم . پیداست که امام نمى خواهد شما را ببیند. 🖤اندوه شما را نمى آورند. این را از نگاهشان مى شود فهمید. محمد مى گوید: ماندن بیش از این قابل تحمل نیست مادر! دست ما و دامنت! تو چشم به 🌫 مى دوزى... ....... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 5⃣1⃣#قسمت_پانزدهم 💢 تو چشم به #آسمان 🌫مى دوزى... قامت
📚 ⛅️ 6⃣1⃣ 🏴🏴 💢 کافیست تا نگاه تو را با حسین پرهیز دهد.... یال خیمه 🏕افتاده است و هیچ گوشه اى از میدان پیدا نیست.... اما این نه براى توست که پرده هاى ظلمت و نور✨ را دریده اى... و نگاهت به راههاى 🌫 آشناتر است تا زمین. 🖤مى بینى که و ، به شمشیر🗡 عون ، راهى دیار عدم مى شوند و خدا نیامرزد را که با ضربه اى نامردانه ، عون را از اسب به زیر مى کشد.هنوز بدن عون به زمین نرسیده ، فریاد است که در آسمان مى پیچد:شکایت به درگاه خدا باید برد از این قوم کوردل امام ناشناس ، قومى که معالم قرآن 📖و محکمات تنزیل و تبیان را به و تبدیل ایستادند و کفر و طغیان خویش را کردند.🍂 💢 تعجیل شاید از این روست که از باز پس گرفتن رخصت مى هراسد یا شاید به ورودگاه عون که پیش چشم اوست ، رغبت مى ورزد... ده پیاده او را دوره مى کنند و او با میان جسم و جان هر ده نفر فاصله مى اندازد. است که شمشیر را از خون محمد سیراب مى کند.عذاب 🔥جاودانه خدا نثار باد. 🖤اى واى ! این کسى که عون و محمد را به زیر دو بغل زده و با کمر خمیده و چهره درهم شکسته 💔و چشمهاى گریان ، آن دو را به سوى خیمه مى کشاند است. جان عالم به فدایت ، حسین جان رها کن این دو قربانى کوچک را خسته مى شوى. از خستگى و توست که پاهایشان به زمین کشیده مى شود. 💢 رهایشان کن حسین جان ! اینها براى آفریده شده اند. آنقدر به من فکر نکن . من که این دو ستاره🌟 کوچک را در مقابل خورشید🌞 وجود تو اصلا نمى بینم . واى واى واى ! حسین جان ! رها کن اندیشه مرا. ! کاش از خیمه بیرون مى زدى و خودت را به حسین نشان مى دادى... 🖤تا او ببیند که خم به ندارى و نم اشکى هم حتى مژگان تو را تر نکرده است... تا او ببیند که از پذیرفته شدن این دو هدیه چقدر و فقط شرم از احساس قصور بر دلت 💜چنگ مى زند. تا او ببیند که زخم على اکبر، بر دلت عمیق تر است تا این دو خراش کوچک.او تا ...اما نه ، چه نیازى به این نمایش معلوم ؟بمان ! در همین خیمه بمان ! دل🧡 تو چون آینه در دستهاى حسین است.این دل تو و دستهاى حسین ! این تو و نگاه حسین! قصه غریبى است این ماجراى .. ...... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
‍ 🔆حسین، #تداعی کننده بسیاری از لغات و تلفظ‌های سنگین، غلیظ، #ملموس و حتی تاثیرگذار است. همه ما در م
🍁🌿🍁🌿🍁🌿 🔆ما لشگر امام ، حسین وار هم باید بجنگیم، ☄اگر بخواهیم قبر شش گوشه امام حسین(ع) را در بگیریم 🔆 کلامی‌ و دعایی 🤲جز این نباید داشته باشیم: "اللهم اجعل محیای محیا و آل محمد" 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
2⃣8⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷 روایت مادر شهید محمدرضا دهقان 🌾 #اربعین_سال93 به پیاده روی اربعین رفتیم.مح
🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🌴محمد یک خیلی بارز داشت و آن این بود که خیلی خالص کار میکرد، یعنی واقعا را طوری انجام میداد که غیر آن کسی که باید، هیچ‌کس دیگری نمیدید، 🌳وقتی دستگیری کند و کمک کند، یک جوری انجام میداد که من که خواهرش بودم هم بعدها میشدم، چند ماهی یک جایی کار میکرد، اما با گذشت سه ماه هنوز حقوقی نگرفته بود، به گفتیم برو حقوقت را بگیر، 🌲در جواب گفت: نه زن و بچه‌دار است، اگر داشت میداد، لابد مشکلی دارد که بدهد، آخر هم نرفت بگیرد با اینکه برای موتورش خودش دنبال تهیه پول 💰بود تا اینکه بعد از تدفین صاحب کارش آمد و تسویه کرد .🍂 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
¤شهید روحانی مدافع حرمـ حسن دهقانی محمد آبادی🌷 📅• تاریخ ولادت: 1357/5/1 🌸 🌲ایشان بسیار به مادرشان احترام می گذاشتند و در اولین فرصت ممکن با آنها تماس و عرض ادب میکردند اوسلام و صحبت کردنش با خنده بود و چهره او همیشه خندان بود🌱✨ شهید مدافع حرم 🌷 🌷 🏴 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌿بابا آمد... ✨ 🌸به بچه‌های محمد بلباسی 🌳خبر بدین بابا داره برمی‌گرده... 🌸هویت پیکر ۷ شهید مدافع حرم 🌳خان‌طومان بلباسی، رضا 🌸حاجی‌زاده، علی عابدینی، 🌳 رجایی‌فر، شیری، 🌸مجید سلمانیان و نظری 🌳شناسایی شده و پیکرها فردا در 🌸حرم‌امام‌رضا(علیه السلام) طواف‌ داده‌ می‌شه... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🔰رهبر انقلاب برای فرزندان شهدای مدافع حرم دعای🤲 خاصی می‌کنند⁉️ 🔸هنوز پس از بیش از پنج سال از کربلای خان طومان داغ این رویداد تازه است. هنوز هم می آیند که با هم رفتند و پس از چندین سال یکی یکی بر می گردند. 🔸اما اعلام شد که شهیدان والامقام حاجی زاده، علی عابدینی، محمد بلباسی و حسن رجایی فر از استان مازندران، شهید زکریا شیری از استان ، شهید مجید سلمانیان از استان البرز و شهید مهدی نظری از استان خوزستان هم شدند و می آیند. 🔸زمانی که بلباسی شهید شد؛ فرمانده کل قوا با خانواده این شهید بزرگوار دیدار کردند. در این همسر شهید بلباسی به آقا می‌گوید: دایی شهید، شهید انقلابِ؛ عموی شهید، شهیدِ جنگِ. ☄خود شهید هم که در سوریه به رسید؛ دعا کنین که بچه‌هامون برن قدس رو آزاد کنن. و آقا می فرمایند که «دعای می کنم براشون». 🔸مجاهدت؛ کلمه ای است که رهبر انقلاب سال هاست بر آن تاکید دارند، مجاهدتی که از ها و همت ها و ها و سلیمانی ها و زین‌الدین ها آغاز شد و به حججی ها و بلباسی ها و ها و دهقان ها رسید. 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🖤🌸🖤🌸🖤🌸🖤 ☆به نام یار☆ 🔆گمان کنیم اکنون، سال ۱۱هجری ست. این روزها خورشید☀️ فروزان سرد است، آسمان 🌫ناله می کند، زمین بی تاب است و جریان درخت🌳، به احترام می ایستد😓 ⚜این روزها، دلتنگ 💔است. دلتنگ مردی که از نگاهش، چکه می کرد. مردی که تبسمش، عطر 🌸 داشت. این روزها، (س)دلتنگ است. پدری که دختر نازدانه اش را، می بویید و می بوسید و اش می داشت.پدری که از عمق جان، کوشید و از هیچ چیز، بهر رواج دریغ نکرد 🔆 این روزها، (ع) است. دلتنگ که پشت به پشت یکدیگر، به کارزار قدم نهادند و بیرق را برافراشتند.برادری دلسوز، که ذره ذره ی محو تماشایش بودند این روز ها رزق جهان، است. بغضی تلخ از فراق رسول مهر.از فراق فراق ⚜به هجران، زارى دلهاى 💗خونين   ز حد بگذشت ز اشك 😢و آه مهجوران بيتاب جهانى غوطه زد در آتش🔥 و آب💧* و اگر به مهر ۱۳۹۹ هجری هم باز گردیم، عُشّاق اند. اما این دلتنگی و رنج، آن دم معنا می یابد که ره در پیش گیرند و بشوند مرید . بشوند یاور مقبول🌹✨ پ.ن:شیخ حزین لاهیجی🌸 🕊به مناسبت سالروز (ص) ✍نویسنده : 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
☺️ عید آمد و دین طلعت روی تو دارد عید🎉 تکمیل کننده🕋 ناب❤️رو به زمان(عج)و همه شما عزیزان تبریک‌عرض میکنم💐 یا صاحب الزمان(عج) صبح روز رو با نام و‌یاد شما شروع میکنم تا این جمعه بیایی😞 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
@montazer_ir802561423.mp3
زمان: حجم: 5.89M
🎵 🎶 🔴 📌 قسمت ۵۸ 🎤 استاد 🔸«اثبات عشق به امام زمان عج»🔸 🌺 👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh