🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه6⃣4⃣ 💠 اقرأ 🔹یه بچه #بسیجی بود خیلی اهل معنویت و دعا بود. برای خودش یه #قبری کنده بود.
🌷 #طنز_جبهه7⃣4⃣
💠ريشتو روي پتو ميذاري يا زيرش؟
🔹بعد از ظهر يكي از روزهاي خنك پاييزي سال 64 يا 65 بود. كنار حاج محسن دين شعاري، مسئول #تخريب لشكر 27 محمد رسول الله (ص) در اردوگاه تخريب يعني آنسوي اردوگاه دو كوهه ايستاده بوديم و با هم گرم #صحبت بوديم
🔸يكي از بچه هاي تخريب كه خيلي هم #شوخ و مزه پران بود😊 از راه رسيد و پس از سلام و عليك گرم، رو به حاجي كرد و با #خنده گفت: حاجي جون! يه سوال ازت دارم خدا وكيلي #راستشو بهم مي گي؟ 😉
🔹حاج محسن ابروهاشو بالا كشيد و در حالي كه نگاه #تندي به او انداخته بود😠 گفت: پس من هر چي تا حالا مي گفتم #دروغ بوده؟!!
🔸بسيجي خوش خنده كه جا خورده بود😯 سريع #عذرخواهي كرد و گفت: نه! حاجي خدا نكنه، ببخشين بدجور گفتم. يعني مي خواستم بگم #حقيقتشو بهم بگين...☺️
🔹حاجي در حالي كه مي خنديد دستي بر شانه او زد و گفت: سؤالت را بپرس.
- مي خواستم بپرسم شما #شب ها وقتي مي خوابين، با توجه به اين #ريش بلند و زيبايي كه دارين، پتو رو روي ريشتون مي كشيد يا زير ريشتون؟😁
🔸حاجي دستي به ريش حنايي رنگ و بلند خود كشيد. نگاه #پرسشگري به جوان انداخت و گفت چي شده كه شما امروز به ريش بنده گير دادي؟ 🤔
- هيچي حاجي همينجوري!!!
- همين جوري؟ كه چي بشه؟
- خوب واسه خودم اين #سوال پيش اومده بود خواستم بپرسم. حرف #بدي زدم؟
- نه حرف بدي نزدي. ولي... چيزه...
🔹حاجي همينطوري به #محاسن نرمش دست مي كشيد. نگاهي به آن مي انداخت. معلوم بود اين سؤال تا به حال براي خود او پيش نيامده بود و داشت در #ذهن خود مرور مي كرد كه ديشب يا شب هاي گذشته، هنگام خواب، #پتو را روي محاسنش كشيده يا زير آن.🤔
🔸جوان بسيجي كه معلوم بود به مقصد خود رسيده است، #خنده اي كرد و گفت: نگفتي حاجي، ميخواي فردا بيام جواب بگيرم؟😜
و همچنان مي خنديد.
حاجي تبسمي كرد و گفت: باشه #بعدا جوابت رو ميدم.😐
🔹يكي دو روزي گذشت. دست بر قضا وقتي داشتم با حاجي صحبت مي كردم همان جوانك بسيجي از كنارمان رد شد. حاجي او را صدا زد. #جلو كه آمد پس از سلام و عليك با خنده ريز و #زيركي به حاجي گفت: چي شد؟ حاج آقا جواب ما رو ندادي؟؟!!
🔸حاجي با #عصابنيت آميخته به خنده گفت: پدر آمرزيده! يه سوالي كردي كه اين چند روزه پدر من در اومده. هر #شب وقتي مي خوام #بخوابم فكر سؤال جنابعالي ام. پتو رو مي كشم روي ريشم، نفسم بند مي آد. مي كشم زير ريشم، #سردم ميشه. خلاصه اين هفته با اين سؤال الكي تو نتونستم بخوابم.😂😂
🔹هر سه زديم زير خنده 😂دست آخر جوان بسيجي گفت: پس آخرش جوابي براي اين سوال من پيدا نكردي؟😉
منبع:نشريه ي شاهد جوان شماره ي 53
#لبخند_بزن_بسیجی 😁
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🎈🎊✿🎀✿🎊🎈
ذیقعده شـد و بهــار ایران آمد
در مشهد و قم دو گنج پنهان آمد
در روز یکم کریمه آل رسول
در یازدهم شــاه خراســان آمد
فرا رسیدن دهه کرامت گرامی باد💚
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌹🕊🌹🕊🌹🕊
میخواستیم به #اردویی_جهادی🌸برویم، این اردو به دلیل #مشکلات_مالی در حال لغو شدن بود. در نهایت به همین منظور جلسهای برگزار شد.
#محسن اصرار به برگزاری داشت و میگفت:
حتی اگر یک نفر هم به اردو نیاید من به تنهایی خواهم رفت.
محسن عاشق #جهاد و #اردوهای_جهادی
بود و با سماجتهای محسن بالاخره
اردو برگزار شد.
🌺 #شهید_محسن_حججی🌺
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#تلنگـــــــــــر
#حواسمون_هست⁉️
🔷 #رضا_سگ باز یه لات بود تو مشهده
هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود
🔹یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ” #ستاد_جنگهای_نامنظم“ داره تعقیبش می کنه
🔺#شهید_چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت ”فکر کردی خیلی مردی؟ “
رضا گفت بروبچه ها که اینجور میگن
چمران بهش گفت #اگه_مردی بیا بریم جبهه
به #غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت #جبهه
🔸مدتی بعد شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد
چند لحظه بعد با #دستبند، رضارو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن ”این کیه آوردی جبهه؟ “
رضا شروع کرد به فحش دادن (فحشای رکیک)
اما چمران مشغول نوشتن بود
وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش #داد_زد ”آهای کچل با تو ام “
یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد
و گفت: ”بله عزیزم چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟“
رضا گفت داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با #دژبان دعوام شد
چمران : ”آقا رضا چی میکشی؟ برید براش بخرید و بیارید “
(چمران و آقا رضا تنها تو سنگر)
🔺رضا به چمران گفت میشه یه دو تا #فحش بهم بدی؟ #کِشیده ای، چیزی؟
شهید چمران: چرا؟
رضا : من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور #برخورد_کنه
✅شهید چمران :اشتباه فکر می کنی یکی اون #بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با #خوبی بهم جواب میده ...
هِی آبرو بهم میده ...
تو هم یکیو #داشتی که هِی بهش بدی می کردی ولی اون بهت خوبی می کرده...
منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم تا یکمی منم مثل اون (#خدا )بشم …
🔸#رضا جا خورد رفت و تو سنگر نشست
آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی رفت، زار زار #گریه می کرد تو گریه هاش می گفت یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟؟؟؟😭
#اذان شد...
رضا #اولین_نماز عمرش بود...
رفت وضو گرفت ...
سر نماز، موقع قنوت صدای گریش بلند شد ....😭😭
وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد...
پشت سر صدای #خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد...
⚜ رضارو خدا واسه #خودش جدا کرد..
فقط چند لحظه بعد از #توبه کردن ش....
#یه توبه_و_نماز_واقعی.....
" #ي_ ستار_العيوب"
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
516576a6b14efec5bbd653bc398c412643600d12.mp3
3.64M
ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها
مبارک
مولودی 🌺🌺🌺
حاج امیر کرمانشاهی
🌹🍃🌹🍃
کانال شهیدنظرزاده
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #یاد_یاران 4⃣3⃣ 💠محاسن سفید سردار شوشتری 📌خاطره ای از #سردار_شهید_نورعلی_شوشتری🌷 👆عکس باز شود
🌷 #یاد_یاران 5⃣3⃣
💠 همدردی مثل این شهید
📌خاطره ای از
#شهید_محمد_جهان_آرا🌷
👆عکس باز شود
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ببینید
🌺قصه نهال ڪوچولو دختر شهید مدافع حرم "مهدی قاضی خانی: و درخواست عمامه از رهبر انقلاب از زبان خودش ...
🌸 روز دختر بر دختران شهدا مبارڪ باد
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
⬆️⬆️ 7⃣0⃣2⃣ #خاطرات_شهدا 🌷 💠 ازدواجی که با وضو و دو رکعت نماز به سرانجام رسید. 🔹اول #حسن خودش را
8⃣0⃣2⃣ #خاطرات_شهدا🌷
🌹خاطره ای از زبان خواهر شهید سالخورده🌹
🔹هر وقت #محمدتقی به ماموریتی میرفت، همه روز برای سلامتیش دعا میکردم و سوره ی واقعه و آیت الکرسی میخوندم
🔸همه میدونستیم یه روزی محمدتقی #شهید میشه😔
🔹میگفتم خدایا! محمدتقی که شهید میشه، حقش هم کمتر از #شهادت نیست، اما....
اما....یه کم بیشتر بالا سر زن و بچش باشه، یه سنی ازش بگذره....مثلاً...
مثلاً....مثل #شهید_صیاد_شیرازی بشه🌷
🔸نمیدونم چرا همیشه ، وقتی به شهادت محمدتقی فکر میکردم، #ناخودآگاه، شهید صیاد شیرازی به زبونم میومد.
🔹حتی وقتی محمدتقی جان، شهید شد، روزهای اول، وسط گریه ها و زاری هام، همش میگفتم، #خدایا مگه ازت نمی خواستم که محمدتقی به #سن صیاد شیرازی برسه و مثل اون شهید بشه؟!
😔😔
🔸بعد یه مدتی، خواهرم اومد پیشم گفت #آبجی! تو همش برای شهادت محمدتقی اسم کدوم #شهیدو میاوردی؟
بلافاصله، بدون هیچ #مکثی گفتم: صیاد شیرازی....
🔹یهو خواهرم #تقویم رو گرفت جلوی صورتم، گفت اینجا رو نگاه کن!!!
یهو خشکم زد.....
چقدرعجیب.....👇
🌷ً ۲۱ فروردین ، سالروز شهادت سپهبد صیاد شیرازی🌷
🌹🍃🌹🍃
- ۲۱ فروردین شهادت #محمدتقی_جان🌷
- ۲۱ فروردین شهادت #صیاد_شیرازی🌷
#دلنوشته_خواهر
#شهید_محمدتقی_سالخورده
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
8⃣0⃣2⃣ #خاطرات_شهدا🌷 🌹خاطره ای از زبان خواهر شهید سالخورده🌹 🔹هر وقت #محمدتقی به ماموریتی میرفت، هم
این طفل عجب غمی به سیما دارد .
انگار هوس دیدن بابا دارد .
#روزت_مبارک دختر بابا
#شهید_محمدتقی_سالخورده
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
⭐سخننگاشت| نماز روزهای یکشنبه ماه ذیقعده
🔻 حضرت آیتالله خامنهای: «روزهای یکشنبهی ماه ذیقعده ایّام توبه و انابه است و عملی دارد که مرحوم عارف بزرگوار حاج میرزا جواد آقای ملکی در المراقبات نقل میکند از رسول مکرّم اسلام که خطاب به اصحاب خود فرمود: کدامِ از شماها مایلید توبه کنید؟ همه گفتند ما میخواهیم توبه کنیم -ظاهراً ماه ذیقعده بوده است- طبق این نقل و این روایت حضرت فرمودند که در روزهای یکشنبهی این ماه این نماز را -یک نمازی با یک خصوصیّتی در مراقبات ایشان ذکر میکنند- انجام بدهید. غرض، ایّام در ماه ذیقعده که اوّل ماههای حرام است در این سه ماه متوالی، ایّام و لیالی مبارک و متبرّکی است، پر از برکات است؛ باید از اینها استفاده کرد.» ۱۳۹۴/۶/۱۸
🔺️ پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR همزمان با فرارسیدن نخستین یکشنبهی ماه ذیقعده، سخننگاشت «نماز روزهای یکشنبه ماه ذیقعده» را بر اساس این بخش از بیانات رهبر انقلاب منتشر میکند.
🖨چاپ👇
http://farsi.khamenei.ir/photo-album?id=37236
باجناقهایی که شهید مدافع حرم شدند😍😍
3⃣7⃣به یاد
#شهید_قاسم_غریب(تصویر راست)
#شهید_مهدی_ایمانی(تصویر چپ)
شادی روحشان #صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
باجناقهایی که شهید مدافع حرم شدند😍😍 3⃣7⃣به یاد #شهید_قاسم_غریب(تصویر راست) #شهید_مهدی_ایمانی(تصویر
9⃣0⃣2⃣ #خاطرات_شهدا🌷
#شهید_قاسم_غریب🕊❤️
🔹گاهی #باجناقها میتوانند از دو دوست به همدیگر نزدیکتر باشند، طوری که طاقت #دوری از هم را نداشته باشند.
🔸گاهی دو دوست میتوانند نسبت خونی با هم نداشته باشند ولی داشتن #هدف_مشترک و خون دادن در راه آرمان و اعتقادات، آنها را از خویشاوند به هم نزدیکتر کند. درست شبیه سرگذشت شهیدان #قاسم_غریب و #مهدی_ایمانی؛ دو باجناقی که در فاصلهای کوتاه از هم، #شهید_مدافع_حرم شدند و نامشان در تاریخ کشور ماندگار شد.
🔹قدم گذشتن در این راه #عاشقانه را باجناق بزرگتر شروع کرد.
🔸شهید غریب در میدان رزم با گروههای انحرافی #پژاک و #منافقین_داخلی مجاهدانه جنگید تا اینکه یک چشم خود را از دست داد و همچنین چهار #ترکش نیز در بدن وی جاخوش کرد.
🔹پس از چند سال شهید غریب نتوانست نسبت به ظلم و جنایت تروریستهای #تکفیری ساکت و آرام بماند و سال 1394 خودش را به #سوریه رساند.
🔸این دومین مرحلهای بود که او برای دفاع از حریم حضرت زینب(س) به #سوریه میرفت و آخرین باری بود که وطن را میدید و در 24 #رمضان سال 94 در ارتفاعات تلمور سوریه برای همیشه از میان ما پر کشید.
🔹همسر شهید درباره نحوه #شهادت ایشان میگوید:
«24 ماه رمضان ساعت 11 شب آقاقاسم با همرزمانشان در حال #استراحت بودند. ساعت 12 آنها در حالی که #غافلگیر شده بودند با صدای تیراندازی از مقر خارج شدند. آقا مهدی که فرمانده محور بودند چند باری برای تقویت #روحیه بچهها «یا زینب(س)» میگوید و به جلو میرود تا بچهها هم قوت قلب بگیرند.
🔸ساعت یک نیمه شب در #بیسیم آقا قاسم را صدا میکنند ولی ایشان شهید شده بود و درگیری تا ساعت 3 نیمه شب ادامه پیدا میکند و بعد از چند ساعت پیکر #شهید_غریب را پیدا میکنند و میبینند که هیچ #خونی بر زمین ریخته نشده است اما وقتی پیکر شهید را از روی زمین بلند میکنند، خون از #قلبشان سرازیر میشود.»
#شهید_قاسم_غریب🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید | ویدیویی که شهید محمد اینانلو برای دخترش #حلما به جای گذاشت
🎬 برداشتی از #مستند_حلما روایتی از زندگی شهید #محمد_اینانلو
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh