eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
27.8هزار عکس
6.2هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊 🕊 🕊 ڪبوترانه پريدند خدا به بيڪرانه‌ترين سمت خدا و عرش زير به خود لرزيد چه سربلند گذشتند از خدا 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4_5859265746084823727.mp3
18.28M
♦️ به یاد شهیدمظلوم و شهدای مدافع حرم | قلبم کوه اندوه برس به دادم 🔺 مداحی 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌴 تمام #روزها را هم که ناله کنم ، حسرت بخورم و از #شهادت بگویم... باید قبول کنم که این تابوت ها لیاقت میخواهند و من ندارم...😔 #شبتون_شهدایی🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ #سلام_امام_زمانم❣ ⭐️لذت #شعر به آن است ڪہ والا باشد هدف شعر ظهور گــ🌼ـل #زهــرا باشد ⭐️جان ناقابل ما نذر شما #مهدے جان علت هستی ماحضرت #مولا باشد 🌺اللهم عجل لولیک الفرج🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
ڪوچ ڪردند رفیقـــــان و #رسیـدند بہ مقصـد بے نصیبـم من #بیچــاره ڪہ در #خانہ خـــزیدم... شهیدان #حسین_مشتاقی🕊 #سیدرضا_طاهر🕊 #سلام_صبحتون_شهدایی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷 ⃣7⃣ 💠 جناب سرهنگ 🔸اسمش بود. اما بخاطر انضباط و لفظ قلم حرف زدنش ما بهش می گفتیم . دو سالی می شد که شده بود و با ما تو یک بود. 🔹بنده ی خدا چند بار افتاده بود به که جان مادرتان این قدر به من نگویید جناب سرهنگ. کار دستم می دهید ها. اما تا می آمدیم کنیم که دیگر به او جناب سرهنگ نگوییم، باز از دهان یکی در می رفت و او دوباره می شد جناب سرهنگ.😂😂 🔸تا اینکه یک روز در باز شد و یک گله مسلح ریختند تو آسایشگاه و نعره زد: « سرهنگ یوسف، بیا بیرون!» یوسف انگار سه فاز ازش پریده باشد، پا شد و جلو رفت. فرمانده که درجه اش بود، گفت: «چشمم روشن. تو سرهنگ بودی و ما نمی دانستیم.» یوسف با خنده ای که نوعی گریه بود گفت: «اشتباه شده. من...»😧😧 🔹حرف زیادی نباشه! ببرید این (مسخره) را! 🔸تا آمدیم به خود بجنبیم یوسف را بردند و دست ما بجایی نرسید. چند مدتی گذشت و ما از یوسف خبری نداشتیم و او بودیم و به خودمان بد می گفتیم که شوخی شوخی کار دست آن بنده خدا دادیم.😔😔 🔹چند ماه بعد یکی از بچه ها که به سختی شده بود و پس از هزار و زاری کردن به عراقیها به بیمارستان برده بودند، پس از برگشت اردوگاه. تا دیدیمش و خواستیم حالش را بپرسیم زد زیر . چهار شاخ ماندیم که خدایا مریض رفت و برگشت!😂😂 که خنده خنده گفت: «بچه ها یوسف را دیدم!» همه از جا پریدیم:یوسف!😳😳 ــ دست و پایش را شکسته بودند؟         ــ فَکَش را هم پایین آورده بودند؟         _ جای سالم در بدنش بود؟         ــ اصلاً زنده بود؟! 🔸خندید و گفت: «صبر کنید. به همه سلام رساند و گفت که از همه کنم.»  فکر کنم چشمان همه اندازه ی یک نعلبکی شد!😉 --آره. چون نانش تو روغنه. بردنش اردوگاه . جاش خوب و راحته.😄😄 🔹می خوره و می خوابه و انگلیسی و آلمانی و فرانسه کار می کنه. می گفت بالاخره به ضرب و کتک عراقیها قبول کرده که است. و بعد از آن، کلی گرفته اند و بهش می رسند.😁😁 یکی از بچه ها گفت: «بچه ها راستش من تیمسارم!»😂😂 😁 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷 در محضر شهید ڪاری که انجام میدهید، حتی #نایستید ڪه ڪسی بگوید #خسته_نباشید! ازهمان در پشتی بیرون بروید. چون اگر #تشڪر کنند، تو دیگر #اجرت را گرفته و چیزی برای آن #دنیایت باقے نمیماند #شهید_حسن_تهرانی_مقدم🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💠همسر شهید مدافع حرم سید رضا طاهر: 🌷 #نماز_جماعت خیلی براش مهم بود. هروقتی که خونه بود، برای نماز به #مسجد میرفت. چه نماز ظهر و چه نماز مغرب. گاهی اوقات که بیرون بودیم و #اذان میشد، به اولین مسجدی که میرسیدیم، ماشین رو نگه میداشت؛ باهم برای نماز جماعت میرفتیم. خیلی مساجد تو شهر هست که من رو یاد اون روزا میندازه. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
5⃣2⃣3⃣ 🌷 💠نوار کاسِت📼 🔰اوایل دهه بود. کاسِت یکی از خواننده ها که الان اون ور آب هست رو خریدم به نشون دادم 🔰 گفت :اینا چیه گوش میدی😐 گفتم: این مجوز فرهنگ و ارشاد داره. گفت: مجوز فرهنگ و ارشادِ این دولت ملاک نیست⛔️. 🔰راست میگفت فرهنگ و ارشاد که از کشور خارج شد اون هم رفت. کلا تو کارا و حرفای آقا رضا موندم. خیلی آدم زرنگی بود زرنگیش روهم آخرش با 🌷نشون داد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷زمانه خواست تو را #ماضےبعید کند 🍃ضمیرمفردغایب کند #شهید کند 🌷خدا نخواست #فقط ازتو سر بگیرد، خواست 🍃که ذره ذره #تمام تو را #شهید کند 💟 شهید امر به معروف و نهے از منکر #شهید_علی_خلیلی🕊❤️ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
نفر سوم کنکور ریاضی فیزیک،رتبه اول شیمی دانشگاه صنعتی #شریف میتونست به #جبهه نرود مثل خیلی ها... امارفت و برای من و تو #وصیت کرد: #امام را دنبال کنید #امام را تنها نگذارید #شهید_محسن_وزوایی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🇮🇷 ✅ مدرڪـهای دانشـگاهیشان را نادیدہ گرفتند ، رفتند تا مـن و تــو مـدرڪ دانشــگاهیمان را با نشــان وطـن تحویل بگیریم ... 🌸 (دڪتراے فیزیڪ و پلاسما از دانشگاہ ڪالیفرنیا) 🌸 (رتبه ۱۰۶ علوم انسانـی حقوق قضایـی دانشگاہ تهران) 🌸 (رتبہ ۴ دانشگاہ شیراز تجربـی) 🌸 (رتبه ۱ شیمے دانشگاہ صنعتـی شریف) 🌸 (رتبہ اول ڪنڪور پزشڪـی سال ۶۴) ️ یادمان باشد ! چہ ڪســانی را از دست دادیــم ... تا چہ چـیزهـایـی بدست بیاوریـم ... 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4_695743491741232881.mp3
5.81M
🎵 من هستم یک سرباز ایرانی 🎤🎤 سید رضا 👌 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
حاج قاسم سليماني: شرط #شهید_شدن شهید بودن است.. اگر امروز کسی را دیدید که بوی 🌷 شهید 🌷 از کلام، رفتار و #اخلاق او #استشمام شد، بدانید او #شهید خواهد شد و تمام #شهدا این مشخصه را داشتند... 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
زندگے با #پول_جبهـه، نہ تورم داشت، نہ رڪود؛ پول جبهہ براے هر ڪاری، " #صلـــــوات " بود.. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
6⃣2⃣3⃣ 🌷 💠حنابندان عباس ! 🌷عباس آقا قبل از ایام از منطقه آمد. یک شب 🌙با هم نشسته بودیم و حرف می‌زدیم. مامان، داری؟ میاری برام بذاری؟ برای چی⁉️ آخه این دست‌ها می‌خواهد قطع بشه. یک رو دستی به او زدم. می‌خواهی منو شکنجه بدی😢؟ 🌷به اصرارش رفتم حنا درست کردم و آوردم؛ هر وقت حنا می‌گذاشت، می‌گفت: «این برای 🔅حضرت قاسم(ع)، این برای🔅حضرت علی‌اکبر(ع)،این هم برای🔅حضرت علی‌اصغر(ع) ». با دیدن این کار او، اوقاتم حسابی تلخ شد 😣و گفتم: «عباس جان، تو رو خدا امسال توی تکیه که خودت به پا کردی، عزاداری کن🏴، نوحه بخون و صدایت را ضبط📼 کن» او هم گفت: « ». 🌷عباس قبل از شهادتش🕊 در فکه وقتی برای به پادگان رفته بود، همانجا روی نوار ضبط شده‌ای گفته بود: «من در حمام🚿 شهید همت هستم و غسل شهادت می‌کنم. آرزو دارم در روز عاشورای امسال در محضر (ع) باشم». 🌷عباس آقا کرده بود که ظهر عاشورا پیکرش⚰ را دفن کنند؛ همین طور هم شد؛ آن روز به جمعیت زیادی برای تشییع پیکر شهید🕊 آمده بودند. 🌷عباس آقا خیلی خوش اخلاق بود؛ او در دوران شهدا برای اینکه بتواند دل عراقی‌ها را به دست بیاورد تا آنها در تفحص شهدا با او همکاری کنند، برای آنها هدیه🎁 می‌گرفت، لباس و میوه و سیگار می‌برد و در مجموع با آنها رفتار می‌کرد؛ بعد از شهادتش ٥٠ هزار تومان خرج کردند و برای عباس آقا مراسم ختم گرفتند. 🌷بعد از شهادت عباس آقا، ( ديگر پسرم) همین رفتار را با عراقی‌ها داشت؛ بعد از شهادت 🌷حسین آقا، که آنجا بودند، می‌گفتند: «ما دیگر اینجا ماندن را نداریم🚫». 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬👆 #روایت_آســـمانے 4⃣ مجموعہ نماهنگ زیبا و دیدنے یادمانهای #راهیان_نور این قسمت: دوکوهه 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💖 #مهدی_جان دنیا چه #زیبا می شود وقتی بیایی خوشحال #زهرا می شود وقتی بیایی #نور تو می تابد به عالم با #ظهورت #خورشید رسوا می شود وقتی #بیایی 🌺اللهم عجل لولیک الفرج🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4_6008170625854603567.mp3
6.55M
عجایب وشگفتی های بسیار زیبای بعد از ظهور😍 این صوت روبه هیچ وجه از دست ندید👆 باورکنید همش اتفاق خواهد افتاد❤️ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷🕊 #شهــادت راز هــستی است و تا چشم هــا ڪم سوست هــموارہ راز خواهــد ماند...🕊🌷 #شهیدحسین_مشتاقی #یادش_باصلوات🕊 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷 #یاد_یاران9⃣6⃣ 💠 بذار من عکس بگیرم 📌خاطره ای از #شهید_عماد_مغنیه🌷 👆عکس باز شود 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
«شهید مرتضی حسین‌پور» معروف به «حسین قمی» متولد سال 64 بود. او سال 83 وارد شد. و در سال 92 با شروع فتنه در وارد منطقه شد. سال 93 با ورود داعش به عراق، مرتضی به اعزام شد. جزو افرادی بود که با در پدافند بغداد- سامرا مشارکت داشت. نبوغ و مجاهدت‌های او به گونه‌ای بود که فرماندهان به او لقب زمان را دادند. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
7⃣2⃣3⃣ 🌷 🌷 💠جای پدرش بودم ولی عین برادرم دوستش داشتم/نشانه‌ای از در چهره‌اش نبود📛 🔸صدای بیسیمشان📞 را داشتم. سنگین بود ولی حسین خیلی و آروم پشت بیسیم حرف می‌زد. تا اینکه دیگر صدایش نیامد🔇... 🔹«حسین حسین! حامد!.... حسین حسین حامد...حسین حسین حامد...حسین جواب بده...حسین حسین حامد...» صدای را داشتم ولی دیگر حسین جواب نمی‌داد. 🔸 هر جوری بود خودش را کشانده بود عقب. 💥تیر خورده بود ولی خدا روشکر . خیلی خوشحال بودیم😃. 🔹خودم را رساندم بالا سرش. نمی‌دانم چرا ولی همین یکی دو ساعتی⏱ که از او بی‌خبر بودم، بدجور شده بودم و البته نگران. با اینکه جای پدرش بودم ولی عین برادرم داشتم. 🔸خود از آن ماجرا برایمان حرف زد. حسین می‌گفت: «شروع کردن آتیش سنگین ریختن💥. بچه‌ها رو پخش کردم تو موضع‌هاشون. 🔹چند تا جهنمی آخری رو که زدن انگار بود. جلوی خاکریزا مون رو زدن و باد 🌬هم سمت ما بود. کل منطقه رو دود گرفت. 🔸 رفتم روی خاکریز، یه صداهایی 👂میومد مثل صدای یا چیزی شبیه اون. چشم چشم👀 رو نمی‌دید. یهو دیدم از کنار صورتم رد شد😱. 🔹خودم رو کردم زمین تا از روم رد نشه⛔️. تانک از خاکریز رد شده بود اومده بود داخل. درگیری سنگین و نفر به نفر شد. خیلی و مجروح دادیم. 🔸 بدجور گیر افتادیم. تیر خورد به . باتری 🔋بیسیمم تموم شده بود. صبر کردم هوا یه کم تاریک بشه🌘، تو گرگ و میش هوا خودم رو کشوندم . 🔹 چند تا مجروح و شهید🌷 رو هم با خودم کشیدم عقب. رسیدم به ؛ کنار جنازه یکی از شهدا بیسیمش📞 افتاده بود. برداشتم و گرفتم. خودمو انداختم تو کانال و کشیدم عقب.» 🔸انگار داشت فیلم🎞 تعریف می‌کرد. نشانه‌ای از ترس در چهره‌اش نبود🚫. دفعه اولش نبود که در می‌افتاد و حتی مجروح می‌شد. ولی خیلی آرام و خونسرد بود. 🔹 باید خونسرد باشد تا بتواند خوب فکر کند💭 و نیروهاش را در شرایط جمع و جور کند. فرمانده که در میدان آرام باشد، نیروهایش هم راحت‌تر می‌جنگند👌. خیلی آرام و شجاع بود😊. راوی:همرزم شهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh