eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 🤲🏻 خدایا شکرت به خاطر اونایی که اومدن😍 شکرت به خاطر تک تک اونایی که رفتن😔 شکرت به خاطر اونایی که موندن و هستن🫂 ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت88 حامد لب
💔

🔰  🔰
📕 رمان امنیتی  ⛔️

✍️ به قلم:  



صدای انفجار بعدی دورتر است؛ اما باز هم زمین را می‌لرزاند.

تا الان سه تا صد و پنجاه‌هزار دلار دود شد رفت هوا.😐

آمریکا خیلی احمق است که موشک تاوِ به این گرانی را می‌دهد دست این بی‌عقل‌ها که این‌طوری بی‌حساب و کتاب خالی کنند روی سر ما.

صدای حاج احمد را می‌شنوم که روی خطم آمده:
حیدر جان، عابس دستش بند یه کاریه. به من کارت رو بگو.

دلم شور می‌زند؛ اما باید تمرکز کنم. می‌پرسم:
کسی توی محوطه آسفالت شهید شده؟

- آره؛ دونفر از بچه‌های سوری شهید شدند. تک‌تیرانداز زدشون.

- جنازه یکی‌شون رو دارم می‌بینم، اون یکی کجاست؟

- فکر کنم جلوتر افتاده. خودم توی دوربین دیدمشون. اون که جلوتر افتاده زودتر شهید شد.

- خیلی خب، ممنونم.

چشم می‌دوانم در میان محوطه و پیکر شهید دوم را هم که جلوتر افتاده می‌بینم.

هردو راه عبور از میان دو ساختمان را انتخاب کرده‌اند تا در تیررس نباشند؛ اما حواسشان به تک‌تیرانداز داخل ساختمان نبوده.

اگر بفهمم از کدام سمت تیر خورده‌اند، می‌توانم حدس بزنم تک‌تیرانداز در کدام ساختمان مخفی شده.

کمی خودم را روی زمین می‌کشم تا بهتر ببینمشان و دوربین دوچشمی کوچکم را از جیبم درمی‌آورم.

اول با دوربین پنجره‌های شکسته دو ساختمان را دید می‌زنم؛ کسی پشت آن‌ها نمی‌بینم.

امیدوارم تک‌تیرانداز من را ندیده باشد. او الان بر من مشرف است و دست برتر را دارد.

دوربین را می‌برم به سمت جنازه شهیدی که نزدیک‌تر است.

تیر خورده به گردنش و با صورت به زمین خورده؛ به سمت چپ گردنش. خون زیادی از همان سمت پخش شده روی زمین.

پس تک‌تیرانداز باید در ساختمان سمت چپ باشد؛ به شرطی که جای گلوله روی بدن شهید دوم هم این را تایید کند.

سر شهید دوم را می‌بینم؛ اما جای تیر را نه. 

خون اما از زیر سرش روی زمین پخش شده و این یعنی گلوله به سرش خورده.

سمت چپ صورتش روی زمین است و برای همین نیمه چپ صورتش را نمی‌بینم.

موهای پرپشتی ندارد و اثر گلوله را پشت سرش نمی‌بینم؛ پس گلوله باید به سمت چپ صورت یا پیشانی‌اش خورده باشد.

تقریباً می‌توانم مطمئن بشوم تک‌تیرانداز در ساختمان سمت چپ است؛ اما دوباره محض احتیاط با حاج احمد ارتباط می‌گیرم: این مدت توی محوطه تحرکی ندیدید؟

- نه، خبری نبوده.

پس تک‌تیرانداز باید در همین ساختمان سمت چپی باشد. باید خودم را برسانم به ساختمان.

اطرافم را به دنبال راهی برای استتار می‌گردم.

کمیل می‌گوید: ببین، دیوار سمت راستی ساختمان نزدیکه به این‌جا. می‌تونی از پشت اون ماشین بری. اگه در پناه خود ساختمون بری، نمی‌تونه ببیندت.

به امتداد انگشت اشاره‌اش نگاه می‌کنم.

بعد از شهادت هم مخش خوب کار می‌کند😃. می‌گویم: دمت گرم.

و روی زمین سینه‌خیز می‌روم تا پشت ماشین دیگری پناه بگیرم؛ ماشین سواری‌ای که معلوم نیست صاحبش کی آن را رها کرده و رفته و الان کجاست.

در پناه دیوار می‌ایستم و دوباره اطراف را نگاه می‌کنم.

جز صدای باد در بیابان و صدای انفجاری که از دور به گوش می‌رسد، صدای دیگری نمی‌شنوم.

قلبم تندتر از همیشه می‌زند. چشم می‌بندم.

به مادرم فکر می‌کنم، به مطهره، به خواهر و برادرهایم و...شاید خانم رحیمی.

چشم باز می‌کنم. کمیل نهیب می‌زند: بدو وقت نداری!

آرام طوری که صدای پایم هم شنیده نشود، قدم می‌گذارم به ساختمان متروکه.

با احتیاط و حواسی که بیشتر از همیشه جمع است، میان خاک‌ها و خرده‌شیشه‌ها و آجرهای شکسته قدم برمی‌دارم.


باید بروم طبقه بالا؛ چون تک‌تیرانداز باید در یکی از طبقات بالا مستقر شده باشد.

اسلحه‌ام را از حالت ضامن خارج کرده‌ام و هربار به پشت سرم می‌چرخم تا مطمئن شوم کسی پشت سرم نیست.

پله‌ها را بالا می‌روم و در طبقه اول متوقف می‌شوم. به راهرو نگاه می‌کنم؛ کسی نیست.

می‌خواهم برگردم و پشت سرم را ببینم که پشت گردنم احساس سرما و سنگینی می‌کنم؛ احساس فشار یک لوله فلزی: اسلحه!


...
...



💞 @aah3noghte💞

کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی ...`
💔 أنا مِن اولئڪ مِمَن یَموتونَ حینَ یُحِبونـ من از آنهایے ام آنهایے کہ حینِ دوست داشتن مے میرند.. پرونده ، باید به امضای برسد تا عاقبتش ختم به شود این ایام ، با سلام دادن بر وصیّ پیامبر اکرم یا خواندن زیارت دل حضرت زهرای اطهر را شاد کنیم ... 💞 @aah3noghte💞
💔 نیست درمذهبِ این سلسله هرگز دستۍ خـالۍ از پنجره فـولادِ رضــا(ع) برگردد ... 💕 @aah3noghte💕
💞 سلام‌الله‌علیها💞 يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللّٰهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صابِرَةً، وَزَعَمْنا أَنَّا لَكِ أَوْلِياءٌ وَ مُصَدِّقُونَ وَصابِرُونَ لِكُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوكِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَأَتىٰ بِهِ وَصِيُّهُ، فَإِنّا نَسْأَلُكِ إِنْ كُنَّا صَدَّقْناكِ إِلّا أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِيقِنَا لَهُما لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنا بِوِلايَتِكِ. السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ نَبِيِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ حَبِيبِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَلِيلِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ صَفِيِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَمِينِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِياءِ اللّٰهِ وَرُسُلِهِ وَمَلائِكَتِهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِيَّةِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا سَيِّدَةَ نِساءِ الْعالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللّٰهِ وَ خَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللّٰهِ؛ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا أُمَّ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْفاضِلَةُ الزَّكِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْحَوْراءُ الْإِنْسِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُحَدَّثَةُ الْعَلِيمَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا فاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللّٰهِ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ، صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكِ وَعَلَىٰ رُوحِكِ وَبَدَنِكِ؛ أَشْهَدُ أَنَّكِ مَضَيْتِ عَلَىٰ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكِ، وَأَنَّ مَنْ سَرَّكِ فَقَدْ سَرَّ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَمَنْ جَفَاكِ فَقَدْ جَفَا رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَمَنْ آذاكِ فَقَدْ آذىٰ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَمَنْ وَصَلَكِ فَقَدْ وَصَلَ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَمَنْ قَطَعَكِ فَقَدْ قَطَعَ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ لِأَنَّكِ بِضْعَةٌ مِنْهُ وَرُوحُهُ الَّذِي بَيْنَ جَنْبَيْهِ ، أُشْهِدُ اللّٰهَ وَرُسُلَهُ وَمَلائِكَتَهُ أَنِّي راضٍ عَمَّنْ رَضِيتِ عَنْهُ، ساخِطٌ عَلَىٰ مَنْ سَخِطْتِ عَلَيْهِ، مَتَبَرِّئٌ مِمَّنْ تَبَرَّأْتِ مِنْهُ، مُوَالٍ لِمَنْ وَالَيْتِ، مُعادٍ لِمَنْ عادَيْتِ، مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضْتِ، مُحِبٌّ لِمَنْ أَحْبَبْتِ، وَكَفَىٰ بِاللّٰهِ شَهِيداً وَ حَسِيباً وَ جازِياً وَ مُثِيباً. بخونیم به نیابت از: شهید حاج قاسم سلیمانی و تمامی شهدا اموات ذوی الحقوق ... 💞 @aah3noghte💞
💔 برطرف شدن مشکلات از طریق خواندن ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #آھ... به اجداد طاهرینم قسم برای هر نگاه به نامحرم انسان را دو هزار سال نگه میدارند! دکمه پ
💔 ... بزرگےست آن قدر کوچک باشی که نتوانی ائمه معصوم را درڪ کنی اینکه می گویند و ماادرئک فاطمه؟! واقعا درست است، ذهن کوچک مادی ما کجا و جلوه نور خدا کجا کاش به قدر نَمی، از آن دریای عظمت، نصیبمان می شد🥀 ... 💞 @aah3noghte💞
هدایت شده از پیشنهاد ویژه👌
فیلم عروسی شهید مدافع حرم رو دیدی؟ دیدم😍 نه، ندیدم😢 بدو بیا اینجا تا پاک نشده😅 کانالی با محوریت خاطرات همسران شهدا👌
شهید شو 🌷
💔 دهان کنارِ ضریح تو آب می‌افتد... که سنگ و چوب و طلای تو باده‌اند همه #مولاعلی‌جانم اَللَّهُمَّ
💔 هر صبحدم به شوق تو بیدار می‌شوم کِاُفتَد به بارگاه تو لَختی نگاه من اَللَّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ‌عَلِيِّ‌بْنِ‌أَبِي‌طَالِبٍ ... 💕 @aah3noghte💕
💔 رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ رحمتم، همه چیز را فراگرفته است. سوره اعراف؛ آیه ۱۵۶ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ‏علی‌‌بن‌ابی‌طالب عليه‌السلام؛ وكلُّ الذي دونَ الفراقِ قليلُ و هرچیزی به جز فراق ناچیز است.. ... 💕 @aah3noghte💕
شرایط کپی کردن تو بیو کانال اومده😍👌
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_آل‌عمران (۱۳۶) أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنَّات
✨﷽✨ (۱۳۷) قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُروا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ‌ به يقين پيش از شما سنّت‌هايى بوده (و سپرى شده) است. پس در روى زمين گردش كنيد و بنگريد كه سرانجام تكذيب كنندگان چگونه بوده است. ✅ نکته ها اين آيه، به اهميّت جامعه‌شناسى و شناخت اصول عزّت و ذلّت جوامع اشاره دارد. سنّت‌هايى كه در اقوام پيشين وجود داشته، از اين قبيل است: الف: حقّ پذيرى كه سبب نجات و سعادت آنان شده است. ب: تكذيب حقّ كه موجب هلاك و نابودى آنها شده است. ج: آزمايشات الهى براى آنها وجود داشته است. د: امدادهاى غيبى براى حق‌طلبان بوده است. ه: به ستمگران فرصت و مهلت داده شده است. و: مقاومت مردان خدا سبب رسيدن به هدف‌هاى والا شده است. ز: توطئه كفّار و خنثى سازى آن از جانب خداوند. 🔊 پیام ها - قوانين و سنّت‌هاى ثابتى بر تاريخ بشر حاكم است كه شناخت آن، براى بشر مفيد است. «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ» - تاريخ گذشتگان، چراغ راه زندگى آيندگان است. «فَسِيرُوا ... فَانْظُروا» - جهانگردىِ هدفدار و بازديدِ توأم با انديشه، بهترين كلاس براى تربيت انسان‌هاست. «فَسِيرُوا ... فَانْظُروا» - شما با ساير امّت‌ها فرقى نداريد. عوامل عزّت يا سقوط همه يكسان است. «فَسِيرُوا ... فَانْظُروا» - شناخت تاريخ و رفتار و سرنوشت پيشينيان در انتخاب راه مفيد است. «فَسِيرُوا ... فَانْظُروا» - بررسى و تحقيق در تحولات تاريخ، لازم است. «فَسِيرُوا ... فَانْظُروا» - در مطالعه‌ى تاريخ، جلوه‌ها مهم نيست، پايان كار مهم است. «فَسِيرُوا ... فَانْظُروا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ» - كيفرهاى الهى تنها مربوط به قيامت نيست، گاهى در همين دنيا قهر الهى به سراغ گردنكشان مى‌آيد. «عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ» ... 💕 @aah3noghte💕 وَقَالَ الرَّسُولُ: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!
💔 وَ لِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ و عاقبت‌ کارها‌ بہ‌ دست خداست💚 _حج۴۱_ پس نترس!که خدا بر هر چیزی آگاه است ... 💕 @aah3noghte💕
💔 🤲🏻 شکر خدایی را که بهترین بنده نواز است در وقت بی پناهی...♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت89 صدای ان
💔

🔰  🔰
📕 رمان امنیتی  ⛔️

✍️ به قلم:  



می‌خواهم برگردم و پشت سرم را ببینم که پشت گردنم احساس سرما و سنگینی می‌کنم؛ احساس فشار یک لوله فلزی: اسلحه!


در جا متوقف می‌شوم. صدای خشنی از پشت سرم می‌شنوم:
لا تتحرك!(تکون نخور!)

لازم نیست این را بگوید؛ من همین‌طوری هم تکان نمی‌خورم؛ اما لرزش لوله اسلحه را پشت گردنم احساس می‌کنم و این یعنی خودش هم غافل‌گیر شده.

می‌گوید:
ضع يدك على رأسك!(دستات رو بذار روی سرت!)

به حرف زدنش دقت می‌کنم؛ صدایش لرزان، خشن و زنانه است. عربی را خوب حرف نمی‌زند.

برایم چندان جای تعجب ندارد که تک‌تیرانداز یک زن باشد؛ آن هم غیرعرب.

کمیل مقابلم می‌ایستد و با تاسف سر تکان می‌دهد:
اوه اوه...گاوت زایید عباس. این مادر فولادزرهی که من می‌بینم، همین‌جا سرت رو می‌بُره و از پنجره آویزون می‌کنه تا مایه عبرت همگان بشی!

حیف که لوله اسلحه روی گردنم است، وگرنه یکی می‌زدم پس کله‌اش.

توی دلم جوابش را می‌دهم:
عیبی نداره، عوضش میام پیش تو، من که از خدامه!

کمیل طوری نگاهم می‌کند که یعنی:«به همین خیال باش!»

و بعد می‌گوید:
عصبانیش کن. اعصابش همین‌جوری حسابی کیشمیشیه، اگه عصبانی بشه نمی‌تونه درست تصمیم بگیره.

این کمیل همیشه استاد جنگ روانی بوده و هست.

یاد آخرین بازجویی‌اش در سال هشتاد و هشت می‌افتم. متهم را طوری عصبانی کرد که داخل اتاق بازجویی یک کتک حسابی از متهم خورد، ولی آخرش اعتراف گرفت.

زن با لوله اسلحه، ضربه‌ای به پس گردنم می‌زند که دردش در سرم می‌پیچد:
تابع!(برو!)


قدمی به جلو برمی‌دارم. با اسلحه هلم می‌دهد تا وارد راهرو بشوم.
زیر لب شهادتین می‌خوانم؛ هیچ چیز معلوم نیست.

شاید این زن در ساختمان تنها نباشد و الان همدست‌هایش بیایند سراغم.

ناگاه ضربه غیرمنتظره‌ای به پشت زانوانم می‌زند که باعث می‌شود با زانو بیفتم روی زمین.

زانوانم از برخورد با زمین تیر می‌کشد؛ اما شروع می‌کنم به خندیدن، با صدای بلند.

این بار لوله اسلحه را می‌کوبد به سرم: اخرس! (خفه شو!)

بی‌توجه به خشمش ادامه می‌دهم. صدای قدم‌هایش را می‌شنوم و بعد خودش را می‌بینم که قناصه‌اش را به طرفم گرفته و مقابلم ایستاده.

پیراهن مشکی بلند تا پایین زانو پوشیده و شلوار نظامی‌اش را با پوتینش گتر کرده.

سر و صورتش را هم با یک چفیه عربی پوشانده و فقط چشمان روشنش پیداست که با نهایت خشم و کمی هم اضطراب به من نگاه می‌کند.

دستانش زیر وزن چهار و نیم کیلوییِ دراگانوف می‌لرزند. احتمالاً سلاح دیگری نداشته که با همین اسلحه تک‌تیرانداز دست به تهدید من زده.

احتمال می‌دهم داعشی باشد؛ چون اولاً این‌جا به خط داعش نزدیک‌تر است تا النصره و دوماً داعش بیشتر زنان را به خدمت می‌گیرد و زنان اروپایی را جذب خودش می‌کند.

این زن هم باید اروپایی باشد که عربی را خوب حرف نمی‌زند.

داد می‌زند: من انت؟(تو کی هستی؟)

نیشخدی می‌زنم که عصبی‌تر شود و برای این که حسابی لجش بگیرد می‌گویم: سیدحیدر. انا ایرانی!

زدم توی خال! برایم چشم می‌دراند و می‌غرد: مجوسی!

با خونسردی می‌گویم: انتی وحیدۀ؟ لا احد يجي لإنقاذک!(تنهایی؟ هیچکس برای نجاتت نمیاد!)

از چشمانش پیداست دارد حرص می‌خورد و بعد داد می‌کشد و هجوم می‌آورد به سمتم.

همین را می‌خواستم. حواسش نیست یک اسلحه‌ی یک متر و بیست سانتی دستش است.

به محض نزدیک شدنش، لوله اسلحه را می‌گیرم و با قدرت به سمت بالا می‌کشم.

تعادلش بهم می‌خورد و می‌افتد روی زمین. اسلحه را که حالا از دستش بیرون کشیده‌ام، پرت می‌کنم به سمت دیوار و اسلحه خودم را به سمتش می‌گیرم.

می‌لرزد و خشم چشمانش، جای خود را به نگرانی می‌دهد.

دستانش را بالا می‌گیرد و به التماس می‌افتد:
- Please don't kill me! I beg! Let me go!
(خواهش می‌کنم منو نکش! التماس می‌کنم! بذار برم!)


...
...



💞 @aah3noghte💞

کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی ...`
لینک قسمت اول https://eitaa.com/aah3noghte/30730
💔 ‏ما را فراق نه، که امیدِ وصال کشت؛ ‏آری! خیالِ روی تو، آری، خیال کُشت... 💔 ... 💞 @aah3noghte💞