eitaa logo
شعر هیأت
10.1هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
172 ویدیو
14 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
علیها‌السلام 🔹من اسیر توام🔹 سر به دریای غم‌ها فرو می‌کنم گوهر خویش را جستجو می‌کنم من اسیر توام، نی اسیر عدو من تو را جستجو کوبه‌کو می‌کنم تا مگر بر مشامم رسد بوی تو هر گلی را به یاد تو، بو می‌کنم استخوانم شود آب از داغ تو چون تماشای آب و سبو می‌کنم صبر من آب چشم مرا سد کند عقده‌ها را نهان در گلو می‌کنم تا دعایت کنم در نماز شبم نیمه‌شب با سرشکم وضو می‌کنم هم‌کلامم تویی روز بر روی نی با خیال تو شب گفتگو می‌کنم جان عالم تو هستی و دور از منی مرگ خود را دگر آرزو می‌کنم 📝 📗 @ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹پیام پرپرِ گل‌های باغ🔹 شبی که بر سر نی آفتاب دیدن داشت حدیث دربدری‌های من شنیدن داشت بسیط دشت، چنان لاله‌زار حسرت بود که سبزه نیز سر سرخ بردمیدن داشت هدف چه بود در این کارزار خون‌آلود که شعله شوقِ به هر خیمه سرکشیدن داشت چه بود در سر گل‌های باغ سبز رسول که دشت فتنه هنوز آرزوی چیدن داشت به اوج آبی آن آسمانِ خونین‌رنگ کبوترِ دل من شوق پرکشیدن داشت ستارگان چمن پیش تیغ صف بستند خدا دوباره مگر عزم گل گُزیدن داشت ننالم از خط تقدیر خویش در زنجیر که سرنوشت تو در خاک و خون تپیدن داشت صبور ثانیه‌های غم و بلای تو بود دلم که وعدهٔ بسیار داغ دیدن داشت پیام پرپرِ گل‌های باغ را می‌برد نسیم صبح که بر خاک و خون وزیدن داشت 📝 📗 @ShereHeyat
🔹خداحافظ...🔹 ما را نمانده است دگر وقت گفتگو تا درد خویش با تو بگوییم موبه‌مو از خار گرچه گرد حرم پاک کرده‌ای تا شام و کوفه راه درازی‌ست پیش رو خون، گوشواره‌ها زده بر گوش‌هایمان صد بغض مانده جای گلوبند در گلو تنها گذاشتیم تنت را و می‌رویم اما سر تو همسفر ماست کوبه‌کو بی‌تاب نیستیم... خداحافظت پدر! بی‌آب نیستیم... خداحافظت عمو! 📝 📗 @ShereHeyat
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند پیغام تو ورد سبز بیداران است بیدار نبود آن‌که بیمارت خواند #سلمان_هراتی ✅ @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹فرزند منا و مکه🔹 آرزوی کوه‌ها یک سجدۀ طولانی‌اش آرزوی آسمان یک بوسه بر پیشانی‌اش دست‌هایش شاخهٔ طوباست مشغول دعاست ماه و خورشید و فلک در سایهٔ نورانی‌اش... می‌وزد از منبرش فریادهای «یاحسین» شام‌ها ویرانهٔ هر خطبهٔ توفانی‌اش در کلامش ضربت شمشیر حقّ حیدر است عبدوَدها کشته، از شور حماسی‌خوانی‌اش اوست فرزند منا و مکه، فرزند صفا چشمه‌ها می‌جوشد از هر واژهٔ قرآنی‌اش 📝 📗 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹روحِ دعا🔹 تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟ تو را شاید آن دورها دیده بودم... تو را در حرا، در حرم، در مدینه تو را در صفا، در منا دیده بودم تو را بین محراب خونین کوفه تو را در مقام رضا دیده بودم تو را در همان‌جا که خورشید گل کرد کنار همان نیزه‌‌ها دیده بودم... من از روز اوّل که محو تو گشتم تو را نیمی از کربلا دیده بودم تو را کوهی از صبر، انبوهی از عشق تو را سوره‌ای از خدا دیده بودم تو را شیرمردی که در اوج سختی نشد از خدایش جدا، دیده بودم تو را باصفا چون بهارِ پرستش تو را روحِ سبزِ دعا دیده بودم... 📝 📗 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹زینت سجادهٔ عشق🔹 بعد از آن واقعهٔ سرخ، بلا سهم تو شد پیکر سوختهٔ کرب‌وبلا سهم تو شد بعد از آن واقعه، هفتاد و دو آیینه شکست ناگهان داغ دل آینه‌ها سهم تو شد بعد از آن واقعه آشوب قیامت برخاست بر سر نیزه سر خون خدا سهم تو شد بعد از آن واقعه خون جوش زد از چشمانت خطبهٔ اشک برای شهدا سهم تو شد بعد از آن واقعه در هرولهٔ آتش و خون در شب خوف و خطر خطبهٔ «لا» سهم تو شد بعد از آن واقعه در فصل شبیخون ستم خوردن زخم ز شمشیر جفا سهم تو شد خیمهٔ نور تو در فتنهٔ شب سوخت ولی کس نپرسید که این ظلم چرا سهم تو شد بعد از آن واقعه، ای زینت سجادهٔ عشق از دلت آینه جوشید، دعا سهم تو شد بعد از آن واقعه، ای کاش که می‌مردم من مصلحت نیست بگویم که چه‌ها سهم تو شد بعد از آن واقعهٔ سرخ حقیقت گل کرد کربلا در تو درخشید خدا سهم تو شد 📝 📗 @ShereHeyat
آگه چو شد از حالت بیماری او دامن به کمر بست پیِ یاری او چون دید کسی بر سر بالینش نیست سرگرم شد آتش به پرستاری او #محمدعلی_مجاهدی ✅ @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹تو تبدار اباالفضلی🔹 زمین کربلا تب دارد آیا، یا تو تب داری؟ دل زینب فدایت پا برون از خیمه نگذاری بخوان در نیمه‌شب‌هایم «الهی لا تؤدّبنی» بگو صد بار دیگر «ربِّ خلِّصنا من النارِ» غل و زنجیر بر گردن چهل منزل بیا با من که فردا باز فردا یوسف تنهای بازاری تو تبدار اباالفضلی که سقا بود و عطشان بود تو بیمار حسینی؛ راست می‌گویند بیماری تو را هر روز عاشوراست... یا سبوحُ یا قدّوس ملائک بر سر سجاده‌ات جمعند بسیاری... 📝 📗 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹کارگشای جهان🔹 این ماه کیست همسفر کاروان شده؟ دنبال آفتاب قیامت روان شده یک لحظه ایستاده که سرها روند پیش یک دم نشسته منتظر کودکان شده یک جا ز پیر کوفه شنیده‌ست ناسزا یک جا به سنگ کودک شامی نشان شده هم شاهد غروب گل ارغوان به خون هم راوی حدیث لب خیزران شده با پای خسته راه‌بر خلق آمده با دست بسته کارگشای جهان شده ای دیده داغ کودک شش ماهه تا به پیر آه ای بهار تا گل آخر خزان شده بعد از برادر و پدر و خواهر و عمو تنهاترین ستارۀ هفت آسمان شده از بس گریسته‌ست چنان شمع در سجود از خلق، آفتاب مزارش نهان شده 📝 @ShereHeyat
آن لحظه که جان می‌رود از دست، حسین! دیدار تو آخرین امید است، حسین! تا همت عشق است چرا منت مرگ؟ باید به شهیدان تو پیوست حسین! #میلاد_عرفانپور ✅ @ShereHeyat
🔹خم نخواهد شد...🔹 هنوز ماتم زن‌های خون‌جگر شده را هنوز داغ پدرهای بی‌پسر شده را کسی نبرده ز خاطر کسی نخواهد برد ز یاد، خاطرۀ باغ شعله‌ور شده را کسی نبرده ز خاطر، نه صبح رفتن را نه عصرهای به دلواپسی به سر شده را نه آهِ مانده بر آیینه‌های کهنۀ شهر نه داغ‌های هر آیینه تازه‌تر شده را جنازه‌ها که می‌آمد هنوز یادم هست جنازه‌های جوان، کوچه‌های تر شده را... نه، این درخت پر از زخم، خم نخواهد شد خبر برید، دو سه شاخه تبر شده را! 📝 📗 @ShereHeyat
💠 خطابه خورشید هنگام عبور و سرهای شهدای کربلا، چشمان مردم بارانی بود و دل‌های آنان طوفانی، اما دنیاطلبی و مصلحت‌جویی و ستم‌پذیری، آنان را از پذیرفتن حقیقت باز می‌داشت. اینک کوفه‌ زمینه‌ای آماده برای ابلاغ پیام بود، خطبه‌ی آتشین و سخنان علیهاالسلام هر کلمه‌اش، مثل خون شهیدان عاشورا، بُرنده و تعیین‌کننده بود. آن روز حضرت زینب علیها‌السلام چنان سخن گفت که سخنان او تار و پود نظام استبدادی را از هم گسست. گویا یک کربلا رنج و مصیبت، روح و روان او را صیقل داده و گوهر جانش را درخشندگی بخشیده بود. با دست به مردم اشاره کرد که: ساکت شوید. تنها روح نیرومند زینب می‌توانست صدای هلهله و شادی مردم را که با ضجه و گریه آن‌ها در هم آمیخته بود آرام کند. 📗 به نقل از کتاب لهوف ✅ @ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹خطابه خورشید🔹 مسافرم من و گم کرده کوکب اقبال نه شوق بدرقه دارم، نه شور استقبال... من از نواحی «اللهُ نور» می‌آیم من از زیارت سر در تنور می‌آیم من از مشاهدهٔ مسجدالحرام وفا من از طواف حریم حضور می‌آیم درون سینه‌ام، اشراق وادی سیناست من از مجاورت کوه طور می‌آیم سفیر گلشن قدسم، همای اوج شرف شکسته بال و پر، اما صبور می‌آیم هزار مرتبه نزدیک بود جان بدهم اگرچه زنده ز آفاق دور می‌آیم ضمیر روشنم آیینهٔ فریبایی‌ست و نقش خاطر من آنچه هست، زیبایی‌ست سرود درد به احوال خسته می‌خوانم نماز نافله‌ام را، نشسته می‌خوانم... ز باغ با خود، عطر شکوفه آوردم پیام خون و شرف را به کوفه آوردم سِپُرد کشتی صبرم، عنان به موج آن روز صدای شیون مردم گرفت، اوج آن روز چو لب گشودم و فرمان «اُسکُتوا» دادم به شکوهِ پنجره بستم، به اشک رو دادم به کوفه دشمن دیرین سپر به قهر افکند سکوت، سایهٔ سنگین به روی شهر افکند میان آن همه خاکستر فراموشی صدای زنگ جرس‌ها، گرفت خاموشی چو من به مردم پیمان‌شکن، سخن گفتم صدا صدای علی بود، من سخن گفتم ... هلا جماعت نیرنگ‌باز، گریه کنید چو شمع کُشته، بسوزید و باز گریه کنید اگر به عرش برآید خروشِ خشم شما خداکند نشود خشک، اشک چشم شما شما که دامن حق را ز کف رها کردید شما که رشتهٔ خود را دوباره وا کردید شما که سبزهٔ روییده روی مُردابید شما که دشمن بیداری و گران‌خوابید شما ز چشمهٔ خورشید دور می‌مانید شما به نقرهٔ آذین گور می‌مانید شما که روبروی داغ لاله اِستادید چه تحفه‌ای پی فردای خود فرستادید؟ شما که سست نهادید و زشت رفتارید به شعله شعلهٔ خشم خدا گرفتارید عذاب و لعنت جاوید مستحَقّ شماست به‌جای خنده، بگریید، گریه حَقّ شماست شما که سینه به نیرنگ و رنگ آلودید شما که دامن خود را به ننگ آلودید دریغ، این شب حسرت سحر نمی‌گردد به جوی، آبروی رفته برنمی‌گردد به خون نشست دل از ظلم بی‌دریغ شما شکست نخل نبوت به دست و تیغ شما شما که سید اهل بهشت را کشتید چراغ صاعقهٔ سرنوشت را کشتید گرفت پرده به رخ آفتاب و خم شد ماه چو ریخت خونِ جگرگوشهٔ رسول الله... به جای سود ز سودای خود زیان بُردید امید و عاطفه را نیز از میان بردید شما که سکّهٔ ذلت به نامتان خورده‌ست کجا شمیم وفا بر مشامتان خورده‌ست؟ شما که در چمن وحی آتش افروزید در آتشی که بر افروختید می‌سوزید چه ظلم‌ها که در آن دشتِ لاله‌گون کردید چه نازنین جگری از رسول، خون کردید چه غنچه‌ها که دل آزرده در حجاب شدند به جرم پرده‌نشینی ز شرم آب شدند از این مصیبت و غم آسمان نشست به خون زمین محیط بلا شد، زمان نشست به خون فضا اگر چه پر از ناله‌های زارِ شماست شکنجه‌های الهی در انتظار شماست مصیبت از سرتان سایه کم نخواهد کرد کسی به یاری‌تان، قد علم نخواهد کرد شمیم رحمت حق بر مشامتان مَرِساد و قال عَزَّوَجَل: رَبّکُم لَبِالمِرصادِ سخن رسید به اینجا که ماهِ من سَر زد کبوتر دلم از شوق دیدنش پر زد هلال یک شبه‌ام را به من نشان دادند دوباره نور به این چشم خون‌فشان دادند... به کاروان شقایق به یاس‌های کبود نسیم عاطفه از یار مهربان دادند دوباره در رگ من خون تازه جاری شد دوباره قلب صبور مرا تکان دادند دوباره عشق به تاراج هوشم آمده بود صدای قاری قرآن به گوشم آمده بود به شوق آن‌که به باغ بنفشه سر بزند دوباره همسفر گل‌فروشم آمده بود صدای روح‌نوازش غم از دلم می‌برد اگرچه کوه غمی روی دوشم آمده بود دلم چو محمل من روشن است می‌دانم صدا صدای حسین من است، می‌دانم هلال یک‌شبهٔ من که روبروی منی! که آگه از دل تنگ و بهانه‌جوی منی!... خوش است گرد ملال از رخ تو پاک کنم خدا نکرده گریبان صبر چاک کنم بیا که چهرهٔ ماهت غم از دلم بِبَرد ز موج‌خیز حوادث به ساحلم بِبَرد... شبی که خواهر تو در نماز نافله بود تو باز، گوشهٔ چشمت به سوی قافله بود چو خار، با گل یاسین سَرِ مقابله داشت سه‌ساله دختر تو پایِ پُر ز آبله داشت... امام آینه‌ها طوقِ گُل به گردن داشت امیـر قافـلهٔ نور غُل به گردن داشت مصیبتی که دلِ «سَهلِ ساعدی» خون شد ز غصه نخل وفا مثل بید مجنون شد برای دیدن ما صف نمی‌زدند ای کاش میان گریهٔ ما کف نمی‌زدند ای کاش... کویر، نورِ تو را دید و دشت زر گردید سر تو آینه‌گردانِ طشت زر گردید الا مسافر کُنج تنور و دِیْر بیا مُصاحب دل زینب! سفر بخیر بیا اگر چه آیتی از دلبری‌ست گیسویت چه روی داده که خاکستری‌ست گیسویت؟ سکوت در رَبَذه از ابی‌ذران هیهات لب و تلاوت قرآن و خیزران هیهات خدا کند پس از این آفتاب شرم کند عطش بنوشد و از روی آب شرم کند ستاره‌ای پس از این اتفاق سر نزند «شفق» نتابد و ماه از محاق سر نزند 📝 📗 @ShereHeyat
🔹آوردند سرها را...🔹 خبر پیچید تا کامل کند دیگر خبرها را خبر داغ است و در آتش می‌اندازد جگرها را غروبی تلخ، بادی تلخ‌تر از دور می‌آمد که خم می‌کرد زیر بار اندوهش کمرها را به روی روسیاهی یک به یک آغوش وا کردند همان‌هایی که بر مهمانشان بستند درها را همان‌هایی که در مسجد پدر را غرق خون کردند به خون خویش غلطاندند، در صحرا پسرها را و باد آرام درها را به هم می‌زد، صدا پیچید که برخیزید اهل کوفه آوردند سرها را... خبر آمد، سری بر نیزه‌ها قرآن تلاوت کرد کسی جز آل پیغمبر ندارد این هنرها را 📝 📗 @ShereHeyat
🔹به استقبال تو...🔹 این سواران کیستند انگار سر می‌آورند از بیابانِ بلا گویا خبر می‌آورند این گلوی کوچک انگاری که راه شیری است این سواران کهکشان با خود مگر می‌آورند تخته خواهد کرد بازار شما را، شامیان! این که بی‌پیراهن و بی‌بال و پر می‌آورند هم عمو می‌آورند و هم برادر، حیرتا! هم پدر می‌آورند و هم پسر می‌آورند آشنا می‌آید آری این گل بالای نی هر چقدر این نیزه را نزدیک‌تر می‌آورند تا بگردد دور این خورشیدهای نیمه‌شب ماه را نامحرمان از پشت سر می‌آورند... زنبق هفتاد و یک برگم! به استقبال تو خیزران می‌آورند و طشت زر می‌آورند 📝 📗 @ShereHeyat
«انا لله و انا اليه راجعون» با کمال تاسف، مطلع شدیم والده محترمه استاد محمدعلی مجاهدی، دار فانی را وداع گفتند. این مصیبت را به استاد مجاهدی عزیز تسلیت گفته و برای ایشان اجر و صبر از خدای منان مسئلت داریم. ✅ @ShereHeyat
علیها‌السلام 🔹یک جهان راز🔹 دل سوزان بُوَد امروز گواه من و تو کز ازل داشت بلا، چشم به راه من و تو من به تو دوخته‌ام دیده، تو بر من، از نی یک جهان راز، نهفته به نگاه من و تو اُسرا با من و رأس شهدا با تو به نی چشم تاریخ ندیده‌ست سپاه من و تو روی تو ماه من و ماهِ تو عباس امّا ابر خون ساخته پنهان رخ ماه من و تو آیه خواندن ز تو، تفسیر ز من، تا دانند که به جز گفتن حق نیست گناه من و تو هر دو نَستوه چو کوهیم برِ سیل امّا عشق، دلگرم شد، از سردی آه من و تو... «مدّعی خواست که از بیخ کند ریشهٔ ما» بی‌خبر زآن که غروب است پگاه من و تو 📝 📗 @ShereHeyat
طفل است و طلایه‌دار پرواز شده‌ست آسوده ز گرد و خاک اهواز شده‌ست امروز ببین درس شهادت دارد این مدرسه زودتر درش باز شده‌ست! #عباس_احمدی ✅ @ShereHeyat
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔅 پیام رهبر معظّم انقلاب اسلامیبه مناسبت روز تجلیل از شهیدان و ایثارگران در هفته‌ى دفاع مقدّس 🔻حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به مناسبت هفته‌ی دفاع مقدس پیامی صادر کردند. 📝 متن این پیام که امروز (پنجشنبه) هم‌زمان با مراسم غبارروبی، عطرافشانی و گلباران مزار شهیدان در سراسر کشور از سوی حجت‌الاسلام والمسلمین شهیدی محلاتی نماینده‌ی ولیّ فقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران، در گلزار شهدای بهشت زهرای تهران قرائت شد، به این شرح است: ✅ بسم‌اللّه‌الرّحمن‌ّالرّحیم هر روز که بر نظام جمهوری اسلامی ایران میگذرد و افقهای تازه آشکار میگردد و فرازونشیب‌های این راه پُرافتخار نمایان‌تر میشود، ارزش جانبازی شهیدان جلوه‌ی بیشتر می‌یابد. آنان با خون خود بنیان این سازه‌ی عظیم و پُرشکوه را مستحکم کردند و نهال نورسی را به درخت ستبر و ریشه‌داری تبدیل نمودند. میدان مجاهدت در عرصه‌های گوناگون همچنان گشوده است، و قلّه‌ی جهاد، شهادت است؛ فَمِنهُم مَن قَضيّْ نَحبَه وَ مِنهُم مَن يَنتَظِر. تکریم شهیدان ‌و تعظیم در برابر خانواده‌های صبور آنان، واجب بزرگ امروز و همیشه‌ی ما است. والسّلام‌علیکم‌ورحمةاللّه سیّدعلی خامنه‌ای ۵ مهرماه۱۳۹۷
🔹بار گرانی بر زمین مانده‌ست🔹 در کوله بار غربتم یک دل از روزهای واپسین مانده‌ست عباس‌های تشنه لب رفتند لب‌تشنه مَشکی بر زمین مانده‌ست من بودم و او بود و گمنامی نامش چه بود؟ انگار یادم نیست بر شانه‌های سنگی دیوار نام تو ای عاشق‌ترین، مانده‌ست مثل نسیم صبح نخلستان سرشار از زخم و سکوت و صبر رفتید، اما در دلِ هر چاه یک سینه آواز حزین مانده‌ست: «رفتیم اگر نامهربان بودیم» رفتند اما مهربان بودند «رفتیم اگر بار گران» آری بار گرانی بر زمین مانده‌ست بر شانهٔ خونین‌تان، یاران! یک بار دیگر بوسه خواهم زد برشانهٔ خونین‌تان عطرِ تابوت‌های یاسمین مانده‌ست زآنان برای ما چه می‌ماند؟ یک کوله‌بار از خاطرات سبز از من ولی یک چشمِ بارانی تنها همین، تنها همین مانده‌ست 📝 📗 @ShereHeyat
🏴 ششمین همایش ملی شعر اصحاب‌الحسین علیه‌السلام زمان: ۸ مهرماه ۹۷، بعد از نماز مغرب و عشا مکان: مشهد مقدس، حرم مطهر رضوی ✅ @ShereHeyat
هدایت شده از شعر هیأت
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند پیغام تو ورد سبز بیداران است بیدار نبود آن‌که بیمارت خواند #سلمان_هراتی ✅ @ShereHeyat
هدایت شده از شعر هیأت
علیه‌السلام 🔹فرزند منا و مکه🔹 آرزوی کوه‌ها یک سجدۀ طولانی‌اش آرزوی آسمان یک بوسه بر پیشانی‌اش دست‌هایش شاخهٔ طوباست مشغول دعاست ماه و خورشید و فلک در سایهٔ نورانی‌اش... می‌وزد از منبرش فریادهای «یاحسین» شام‌ها ویرانهٔ هر خطبهٔ توفانی‌اش در کلامش ضربت شمشیر حقّ حیدر است عبدوَدها کشته، از شور حماسی‌خوانی‌اش اوست فرزند منا و مکه، فرزند صفا چشمه‌ها می‌جوشد از هر واژهٔ قرآنی‌اش 📝 📗 @ShereHeyat
هدایت شده از شعر هیأت
علیه‌السلام 🔹روحِ دعا🔹 تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟ تو را شاید آن دورها دیده بودم... تو را در حرا، در حرم، در مدینه تو را در صفا، در منا دیده بودم تو را بین محراب خونین کوفه تو را در مقام رضا دیده بودم تو را در همان‌جا که خورشید گل کرد کنار همان نیزه‌‌ها دیده بودم... من از روز اوّل که محو تو گشتم تو را نیمی از کربلا دیده بودم تو را کوهی از صبر، انبوهی از عشق تو را سوره‌ای از خدا دیده بودم تو را شیرمردی که در اوج سختی نشد از خدایش جدا، دیده بودم تو را باصفا چون بهارِ پرستش تو را روحِ سبزِ دعا دیده بودم... 📝 📗 @ShereHeyat