eitaa logo
شعر هیأت
9.3هزار دنبال‌کننده
895 عکس
162 ویدیو
12 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹برکه خورشید🔹 جلوه‏‌گر شد بار دیگر طور سینا در غدیر ریخت از خمّ ولایت می به مینا در غدیر می‌تراوید از دل صحرای سوزان بوی عشق موج می‌زد عطر انفاس مسیحا در غدیر... رودها با یكدگر پیوست كم ‏كم سیل شد «موج می‌‏زد سیل مردم مثل دریا در غدیر» هدیۀ جبریل بود «الیوم اكملت لكم» وحی آمد در مبارک‌باد مولا در غدیر با وجود فیض «اَتمَمتُ علیكم نِعمتی» از نزول وحی غوغا بود، غوغا در غدیر بر سر دست نبی هركس علی را دید گفت‏: آفتاب و ماه زیبا بود زیبا در غدیر آی ابراهیمیان! در موسم حج وداع این خلیل بت‌شکن، این مرد تنها در غدیر سرنوشت امت اسلام را ترسیم کرد غنچۀ لب‌های پیغمبر که شد وا در غدیر بر لبش گل‌واژۀ «من كنت مولا» تا نشست‏ گلبُن پاک ولایت شد شكوفا در غدیر منزلت بنگر! که چون هارون امام راستان لوحِ دَه فرمان گرفت از دست موسی در غدیر بوی پیراهن شنید آن روز یعقوب صبور یوسف گمگشته‌اش را کرد پیدا در غدیر زمزم توحید جوشید از دل آن آبگیر نخل ایمان سبز شد از صبح فردا در غدیر... فطرت حق‌جوی ما را دید و عهدی تازه بست رشتۀ پیوند با عترت دل ما در غدیر دست در دست دعا دارند گل‌های امید تا بگیرد این نهال آرزو پا در غدیر گرچه در آن فصل بارانی كسی باور نداشت‏ می‌‏توان انكار دریا كرد حتی در غدیر... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1577@ShereHeyat
🔹دریا در غدیر🔹 چشمه‌ها جوشید و جاری گشت دریا در غدیر باغ عشق و آرزوها شد شکوفا در غدیر فصل باران بود و رویش، فصل سبز زیستن خنده، گل می‌کرد بر لب‌های صحرا در غدیر بود پیدا در زلال جاری تکبیرها نقطۀ پایان عمر تشنگی‌ها در غدیر جبرئیل آمد که: بلِّغ یا محمّد! زان‌که نیست این تجلّی را مجال جلوه إلاّ در غدیر رفت بالا از جهاز اشتران و خطبه خواند خطبه‌ای شورآفرین و شورافزا در غدیر تا که بردارد پیمبر پرده از رازی بزرگ کرد بیرون زآستین دست خدا را در غدیر عرشیان، در اشتیاق خاکیان می‌سوختند تا علی با دست احمد رفت بالا در غدیر «گفت: هرکس را منم مولا، علی مولای اوست» کرد گل، گل‌نغمۀ احمد چه زیبا در غدیر... دستِ رد بر سینه اغیار می‌زد آشکار «عادِ مَن عاداهِ» او افکند غوغا در غدیر گاه بیعت بود و، بدعت پا به پای فتنه‌ها خیمه می‌زد در کنار آرزوها در غدیر خشم‌های شعله‌ور، پژواک کینِ جاهلی خطِّ سیر خود جدا کرد آشکارا در غدیر... یاد دارید ای قیامت قامتان! مولا علی از قیام خود قیامت کرد برپا در غدیر؟! کهکشان در کهکشان، اشراق بود و روشنی از طلوع آفتابِ عالم‌آرا، در غدیر طور بود و نور بود و کشف و اشراق و شهود شد بهشت آرزوها آشکارا در غدیر لَنْ تَرانی گو، ترانی گوی شد تا جلوه کرد با تماشایی‌ترین تصویر، مولا در غدیر... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2898@ShereHeyat
از شأن علی، فقط خدا آگاه است از دامن او دستِ خرد کوتاه است گفتیم علی بن ابی‌طالب کیست؟ گفتند محمد بن عبدالله است! 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹با علی هم‌مسیرم🔹 اگر نوبهارم، اگر زمهریرم اگر آبشارم، اگر آبگیرم اگر تیره مانند شب‌های ابری اگر مثل خورشید، روشن‌ضمیرم تپش‌جوش اگر مثل امواج دریا عطش‌نوش اگر مثل خاک کویرم اگر هرچه هستم، سحر، شب، طرب، غم فقیرم، فقیرم، فقیرم، فقیرم همینم که هستم، همین روح خاکی اگر بر گلیمم، اگر بر حریرم رها از حصار نفس‌گیر حرصم مگیرید خرده اگر بر حصیرم لبالب ز شعرم، لبالب ز آتش اگر لب گشایم، اگر گُر بگیرم... گزیر و گریزی مرا نیست از عشق «که بر عهد و پیمان روز غدیرم» علی بوده تا بوده ورد زبانم «شناسند مردان، صغیر و کبیرم» اگر خفته‌ام، با علی هم‌خیالم اگر می‌روم، با علی هم‌مسیرم مرام علی را فقط دوست دارم کلام علی را فقط می‌پذیرم اگر بی‌علی شاد باشم، بگریم اگر بی‌علی زنده هستم، بمیرم علی بوده در بیقراری، قرارم علی بوده در گم‌شدن، دستگیرم اگر از کلامم نظر برندارد به شش‌گوش گیتی نیابی نظیرم علی عزّتم داده گر عزّتی هست اگرنه حقیرم، حقیرم، حقیرم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2903@ShereHeyat
فرازی از یک 🔹اکمَلتُ دینکُم🔹 خورشید بر مسیر سفر بست راه را در دست خود گرفت سپس دست ماه را بین سیاه‌چالۀ تاریک و نور محض می‌خواست تا نشان بدهد راه و چاه را تا شعله‌های فتنه نخیزد پس از غدیر بنشاند نزد برکه، هزاران گواه را.. فرمود: «در شمایل این مرد بنگرید آیینۀ تمام‌نمای الاه را» تاریخ گشت محو تماشای هیبتش برداشت گنبد فلک از سر کلاه را ترسیم کرد صحنۀ پیوند آن دو دست در پیش چشم خلق، مسیر نگاه را «اَتمَمتُ نِعمتی» پیِ «اَکمَلتُ دینکُم» شد نازل و شناخت بشر، تکیه‌گاه را تا تکیه بر سریر ولایت زند علی اعزام کرد خیل ملائک، سپاه را صد کهکشان به وصلۀ پیراهنش، نهان گیتی ندیده بود چنین فَرّ و جاه را میزان حق، علی شد و نهج‌البلاغه‌اش آباد کرد خرمن خشک و تباه را سامان گرفت بی سر و سامانی بشر پیدا نمود پشت عدالت، پناه را یابی چون او میانۀ اصحاب مصطفی با هم اگر شبیه کنی کوه و کاه را.. ذرات عالم است روایت‌گر غدیر بینی اگر ضمیر جماد و گیاه را خورشیدِ روزم احمد و ماه شبم علی‌ست یارب مگیر، از سرم این مهر و ماه را یا مرتضی! بگیر به حق ولایتت هنگام مرگ، دست من روسیاه را 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5297@ShereHeyat
ما خانه ز غیر دوست پیراسته‌ایم از یُمن غدیر محفل آراسته‌ایم خود معنی عشق است که هنگام قیام یک عمر علی گفته و برخاسته‌ایم 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹آیینۀ غدیر🔹 خدا جلال دگر داد ای امیر تو را که داد از خم کوثر، میِ غدیر تو را امیر! دست تو را دست عشق بالا برد که اهل کوفه نبینند سر به زیر تو را جهان به سجده در افتاد و عرشیانِ خدای به احترام نشاندند بر سریر تو را کلید سلطنت و گنج عافیت با توست که هست در دو جهان مسندی خطیر تو را ز جور خلق، پیمبر ز پای می‌افتاد اگر نداشت به هر عرصه دستگیر، تو را پناه پیری و نان‌آور یتیمانی چگونه دوست ندارد جوان و پیر تو را تو کیستی که تو را عرش، خاک راه، امّا به خوابگاه، یکی بافۀ حصیر، تو را تو کیستی که نمازت دمی شکسته نشد اگرچه بود به پا، زهرخورده تیر، تو را یقین که تا به ابد پای‌بند مهر تو شد چگونه بود مگر، رَحم بر اسیر، تو را؟ ز ابر رحمت تو بادها چه دانستند که خوانده‌اند همه در تبِ کویر، تو را به جز تو هیچ ولی در همه جهان نشناخت کسی که دید در آیینۀ غدیر تو را 📝 🌐 shereheyat.ir/node/649@ShereHeyat
🔹منظومۀ بی‌کران🔹 اینجا گرفته‌ست مردی بر روی دست آسمان را مردی که در قبضۀ خود دارد تمام جهان را آورده با ذوق سرشار در پیش چشمان مردم تصویر زیبایی از این منظومۀ بی‌کران را در هالۀ روشن وحی با قلبی آکنده از مهر آیینه بر دوش دارد این‌بار باری گران را در جشن «من کنت مولاه...» آیینۀ نور کرده‌ست لبریز از روشنی‌ها چشمان پیر و جوان را با شور و حالی فراگیر در امتداد رسالت جبریل در حلّه نور آورده این ارمغان را باید علی بود و فهمید باید علی بود و حس کرد در آسمان حقیقت تکبیر افلاکیان را همراه بارانی از گل ای دشت شور و بشارت در برکه جاری کن امروز تصویر رنگین‌کمان را گویا نوای بلال است... آری! که با عطر مولا بر آسمان می‌فشاند گل‌نغمه‌های اذان را 📝 🌐 shereheyat.ir/node/646@ShereHeyat
سرچشمۀ روشن حیات است غدیر عطر ملکوت صلوات است غدیر گرچه به بلندای شکوهش نرسیم کوتاه‌ترین، راه نجات است غدیر 📝 @ShereHeyat
🔹عیدترین عید🔹 ذی‌الحجه، روزهای سپیدی که دیدنی‌ست لبخندهای روشن عیدی که دیدنی‌ست فصلی‌ست عاشقانه از این فصل غافلیم غرق فروع مانده و از اصل غافلیم ذی‌الحجه این سپیدترین عید را ببین یوم‌الغدیر عیدترین عید را بیین ذی‌الحجه عاشقی‌ست که شوقش زبانزد است دلدادۀ محمد و آل محمد است دارد هزار جلوۀ روشن به خاطرش از آخرین پیامبر و حج آخرش از حجةالوداع سرودیم پیش از این از حجةالتمام بگوییم بیش از این ذی‌الحجه شاهد است که در حجةالتمام می‌گفت آخرین نبی از اولین امام او خطبه خواند، خطبۀ او را نخوانده‌ایم دردا نخوانده‌ایم و دریغا نخوانده‌ایم او خطبه خواند، خطبۀ او خط به خط علی‌ست حرف رسول، اول و آخر فقط علی‌ست از حجةالوداع سرودیم پیش از این از حجةالبلاغ بگوییم بیش از این یا ایها الرسول زمان بیان رسید بلّغ! که وقت سخت‌ترین امتحان رسید باید نگفته‌ها دم آخر بیان شوند تا مرد و زن به حب علی امتحان شوند میزان سنجش است و عیار است مرتضی آری قسیم جنت و نار است مرتضی ذی‌الحجه شاهد است که در حجةالتمام می‌گفت آخرین نبی از آخرین امام ذی‌الحجه ایستاده در این راه ناتمام چشم انتظار آمدن آخرین امام او که خلیفةالنبی و والی الولی‌ست سرتا به پا محمد و پا تا به سر علی‌ست 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹خبر علی‌ست🔹 خبر دهید که یاران رفته برگردند پیادگان و سواران رفته برگردند خبر رسید به نقل از سبو، به نقل از خُم شراب ناب رسیده، به‌هوش ای مردم! در اوج هجمۀ گرما، خبر گوارا بود خبر، شکفتن چشمه میان صحرا بود.. خبر که راه زیادی‌ست در سفر بوده رسانده است به ما آنچه عشق فرموده میان آن همه تزویر و حیلۀ دائم خبر رسید «یدالله فوق ایدیهم» اگرچه بود فراوان و کم رسید به ما به رغم توطئه‌ها باز هم رسید به ما خبر حنین، خبر نهروان، خبر خیبر خبر، ولایت مولا و آل پیغمبر خبر یکی‌ست ولی با دوازده عنوان که گاه، صلح نموده‌ست و گاه در میدان... خبر، برادر پیغمبر است می‌دانی؟ خبر علی‌ست، خبر حیدر است می‌دانی؟.. خبر که بال زد و رفت و در جهان پیچید پرنده‌تر شد و در هفت آسمان پیچید خبر نبود، صدا بود در شب معراج علی، صدای خدا بود در شب معراج خبر اگرچه پر از خنده بود، محزون شد هنوز اول آن بود و قلب او خون شد خبر، بهانۀ تبریک بین مردم شد خبر امانت حق بود، پس چرا گم شد؟ خبر که خانه‌نشین شد، که صبر شد کارش که شقشقیه شد و آهِ سینه شد یارش خبر رسید برادر! به شمع بیت‌المال و بعد از آن جگرش سوخت از غم خلخال نشست یکه و تنها، کسی نشد یارش خبر رسید به ما بغض «اَین عمارش» خبر دهید که یاران رفته برگردند پیادگان و سواران رفته برگردند خبر دهید زمان غروب تردید است غدیر، چشم به راه طلوع خورشید است هر آن‌که در صف یاران اوست، بسم الله خبر دهید علی باز می‌رسد از راه 📝 @ShereHeyat
آن روز که خم، به دست دو دریا رفت فردوس به خاک‌بوسی صحرا رفت فریاد فلک به «اِکفِیانی» برخاست تا دست محمد و علی بالا رفت 📝 @ShereHeyat
🔹معراج دستان تو🔹 بنای دین که با معراج دستان تو کامل شد به رسم تهنیت‌گویی برایت آیه نازل شد «و اَتمَمتُ عَلیکُم نِعمَتی» یعنی که ای باران! غرض از خلقت دنیای تشنه با تو حاصل شد کنار برکه‌ای جاری شد احکام وفاداری وضو با هر سرابی غیر از این سرچشمه، باطل شد شکافنده‌تر از فجری که سر زد بین روز و شب میان حق و باطل، ذوالفقارت حدّ فاصل شد تو هارون و نبی موسی، تو جان او و او مولا کدامین سامری بین تو و جان تو حائل شد؟ نماز صبح در محراب، باران بند می‌آید پس از آن چاه تنها گریه کرد و آب‌ها گل شد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5331@ShereHeyat
علیه السلام 🔹قسِیمُ النّارِ وَ الجَنَّه🔹 بیابان بود و قطره قطره دریای جماعت‌ها و روی پله‌های آسمان کوه فضیلت‌ها عرق‌ریز غدیر و داغ ریگ و سایهٔ سوزان چه معنا دارد این الفاظ جز اتمام حجت‌ها خودِ برکه لبالب تشنهٔ تصویر مولا بود خودِ خورشید هم از عشق او می‌سوخت ساعت‌ها خدا برمی‌گزیند شانهٔ شایستهٔ او را برای بردن سنگینی بار امانت‌ها خطابش می‌کند خطبه: قَسِیمُ النّارِ وَ الجَنَّه به دست او سپرده می‌شود تقسیم قسمت‌ها به آن دستی که بوده دستگیر روزهای سخت به آن دستی که بالا می‌رود تا بی‌نهایت‌ها همان دستی که عمری شد سپر بر سینهٔ توحید همان دستی که زد بر پیکر تکفیر ضربت‌ها مبادا پای دستاورد چندین سالهٔ اسلام بلغزد پای پیمان‌ها، بلرزد دست بیعت‌ها.. اگرچه قصه را دنبال کرد آن کاروانِ چشم ولی لال است گویا از بیان آن حقیقت‌ها زمان اندکی داریم تا یار علی باشیم مبادا از سر ما بگذرد این ابر فرصت‌ها 📝 @ShereHeyat
🔹حکم ولایت🔹 من ماجرا را خوب یادم هست چون کاروان ما جلوتر بود پیکی رسید و گفت برگردید دستور، دستور پیمبر بود چرخید سرهای شترهامان چون با محمد بود دل‌هامان فرمانبری از حرف پیغمبر با حج برای ما برابر بود خیل عظیم حج گزاران را گرد درختانی کهن دیدیم کار بنای سایه‌بان‌ها با عمار و سلمان و ابوذر بود زنگ شترها از صدا افتاد از دشت حتی رد نمی‌شد باد راوی به حرف خویش پایان داد یعنی محمد روی منبر بود «اَلیَوم اَکمَلتُ لَکُم دینی...» «مَن کُنتُ مَولاهُ عَلی مَولاه...» بانگ رسایی داشت پیغمبر هرچند بعضی گوش‌ها کر بود آن‌ها که می‌دیدند می‌خواندند از چشم پیغمبر مرادش را آن‌ها که نشنیدند می‌دیدند در دست او دست برادر بود هم برکه هم دریا شهادت داد هم طور هم سینا شهادت داد حتی شن صحرا شهادت داد حکم ولایت دست حیدر بود از خندق و از بدر تا خیبر تا لحظۀ آخر که در بستر... از ابتدا حرف از ولایت بود آری! ولایت حرف آخر بود 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5320@ShereHeyat
دل در حرم تو خویش را گم کرده‌ست یعنی عوض گریه تبسم کرده‌ست موسای کلیم نیست این دل، اما بی‌واسطه با شما تکلم کرده‌ست 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹کلام الله🔹 ای کلیم‌اللَه تماشا کن کلام الله را بر فراز دست خورشیدِ ولایت، ماه را نور انوار نهم، هفتم چراغ راه را در زمین و آسمان‌ها رهبری آگاه را روح رحمان، جان قرآن، نخل طور است این پسر گوهر رخشندۀ شش بحر ‌نور است این پسر این پسر بدرالمنیر و این پسر شمس‌الضحاست این پسر باب‌الکرم، باب‌الولا، باب‌العطاست این پسر باب‌المرادِ انبیا و اولیاست این پسر هم مصطفی هم مرتضی هم مجتباست... صاحب خلق و خصال و خوی احمد کیست؟ او نفس پاک صادق آل محمد کیست؟ او ماه ذی‌الحجه‌ست محو آفتاب روی او جنس آدم قبضه‌ای از خاک پاک کوی او چشم عیسی از فراز آسمان‌ها سوی او عروة الوثقای ارباب کرامت موی او آیۀ عفو الهی بر لب خندان اوست کشور ایران زیارتگاه فرزندان اوست ای جمال چهارده معصوم در رخسار تو وحیِ ساعد خیزد از لب‌های گوهربار تو آفرینش در پناه سایۀ دیوار تو روح پاک انبیا و اولیا زوار تو آسمان چشم انتظار ذکر یارب یاربت حضرت معبود مشتاق مناجات شبت... ای دُرِ شش بحر و بحر پنج دُر! روحی فداک آسمان در صحن تو بنهاده پیشانی به خاک با غبار کاظمینت روحِ هر ناپاک، پاک بی‌ولایت می‌شود رحمت، عذاب دردناک میثم آلوده‌ای عبد و ثناگوی شماست هر که بوده هر که باشد سائل کوی شماست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4038@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹آفتاب حُسن🔹 ای آفتاب حُسن به زیبایی‌ات سلام وی آسمان فضل به دانایی‌ات سلام در صبر شاخصی به شکیبایی‌ات سلام تنها تو کاظمی که به تنهایی‌ات سلام هرگه غضب به قلب رئوف تو یافت دست از آب عفو آتش خشمت فرو نشست ای صرف گشته عمر گران تو در نماز دُرِّ خداست اشک روان تو در نماز مطلوب ایزد است بیان تو در نماز واجب بُود درود به جان تو در نماز آن‌سان که نور عشق خدا در وجود توست از صبح تا به ظهر، زمان سجود توست تو عبد صالح و به کفَت قدرت خداست هر ادعا ز قدرت و عزت تو را سزاست هارون چگونه صاحب این دعوی خطاست کی ابر هر کجا که بباری ز ملک ماست قدرت از آن توست که بر ابر پیل‌وار فرمان دهی و شیعۀ خود را کنی سوار... ای کشتی نجات به دریای حادثات دارند شیعیان به شما چشم التفات لب‌تشنه‌ایم تشنۀ یک جرعۀ فرات بر ما ببخش از کرم خویشتن برات در آستان قدس رضا نور عین تو دل پر زند به سوی تو و کاظمین تو چون قلب مرده از دم تو جانم آرزوست چون خاک تشنه، قطرۀ بارانم آرزوست سر تا به پای دردم و درمانم آرزوست پا تا به سر نیازم و احسانم آرزوست بر من ببخش آنچه کند جودت اقتضا سوگند می‌دهم به جگرگوشه‌ات رضا 📝 🌐 shereheyat.ir/node/657@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹خورشید هفتم🔹 امشب تمام مُلک و مَلک در ترنم است چون موسم دمیدن خورشید هفتم است آن فیض لایزال که مشتق ز نور او خورشید آسمان رضا، نور هشتم است آن پرتو جمال خدایی که طور او آیینه‌زار حضرت معصومه در قم است موسای طور قرب که در پیشگاه او صدها کلیم بی «اَرِنی» در تکلم است بگرفت دست عیسی مریم ولای او کز پای دارِ فتنه، به چرخ چهارم است هر صبحدم فریضۀ حق بر امین وحی بر حضرتش ادای سلام ٌعلیکم است دلتنگی‌اش مباد که در غنچۀ لبش لطف شکوفه‌باری باغ تبسم است... نور خدا در آینۀ آفتاب تو حیرت‌فزای دیدۀ افلاک و انجم است عدل مجسمی تو و هر دادخواه را در بارگاه لطف تو شوق تَظَلُّم است یزدان نخواست تا غم روزی خورد کسی با لطف تو که قاسم الارزاق مردم است آن سر که نیست خاک درت در تنزُّل است وان دل که نیست جای تو، جای تألُّم است طاعات منکران تو در روز رستخیز آتش‌بیار معرکه مانند هیزم است در روز حشر جز تو شفیعی مبادمان جایی که آب هست چه جای تیمم است؟ با نعمت ولای تو «پروانه» را چه غم عمری‌ست در بهشت که غرق تنعم است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4036@ShereHeyat
از جوار عرش سرزد آفتاب دیگری وا شد از «اَبوا» به روی خلق، باب دیگری... بال وا كن لحظه‌ای در زیر باران شهود از فراز عرش می‌بارد سحاب دیگری بوی پیراهن شنیدم، دیده بستم تا مگر یوسف شعرم ببیند باز خواب دیگری ای غزل! امشب به دریای مدیحش دل بزن دارد این امواج، گوهرهای ناب دیگری ما خدا را در جمال چارده تن دیده‌ایم خوانده‌ام این حرف‌ها را در كتاب دیگری جمله از شهر و دیار و آب و خاكی دیگرند این یكی هم می‌رسد از خاك و آب دیگری بوی احمد، بوی زهرا، بوی حیدر، بوی عشق بشنوید از این چمن، عطر گلاب دیگری حضرت خورشید هفتم، آن كه چشم روزگار با وجود او ندارد انتخاب دیگری شك ندارم جبرئیل امشب برای عرشیان وصف او را می‌كند با آب و تاب دیگری ماه كی بعد از نگاهش آفتابی می‌شود؟ می‌رود از شرم، شب‌ها در حجاب دیگری شش كتابش را خدا آورد و امشب هم گشود از كتاب معرفت، فصل‌الخطاب دیگری یا نمی‌داند بلندای مقامش تا كجاست یا ندارد منكرش حرف حساب دیگری... یا بگو باب الحوائج یا بگو باب المراد نام او حیف است بردن با خطاب دیگری 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1581@ShereHeyat
🔹شوق پرواز🔹 مرد خرمافروش در زندان، راوی سرنوشت مختار است حرف‌هایی شنیدنی دارد، سخنانش کلید اسرار است رطبش طعم نیشکر دارد، تا خدا نیت سفر دارد از سرانجام خود خبر دارد، شوق پرواز او چه بسیار است! زخم‌های دلش نمک خورده، بارها این چنین محک خورده از علی گفته و کتک خورده، این برای هزارمین بار است یاد آن روزهای خوب به خیر! که علی بود و میثم و سلمان جمعشان جمع بود و می‌‌گفتند، رطبت کو؟ که وقت افطار است در طلوعش غروب پیدا بود، آخر قصه خوب پیدا بود چوبۀ دار او همین نخل است، لیف خرما طناب این دار است با زبان علی تکلم کرد، رو به جمع غریب مردم کرد تا دم مرگ هم تبسم کرد، گفت: این آرزوی تمار است، که بمیرد فقط به عشق علی «که علی دست قادر ازلی‌ست رشتۀ ماسوا به دست علی‌ست» سر این رشته ناپدیدار است رشتۀ اتصال محکم شد، کمر نخل ناگهان خم شد لحظه‌های عروج میثم شد، که همان لحظه‌های دیدار است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3823@ShereHeyat
🔹آن دو نفر🔹 دو مرد رزم رسیدند تا به یکدیگر یکی به خنده چنین گفت: «مدتی دیگر حدیث خواندن تو روی دار خواهد بود در آن زمانه که بوزینه رفته بر منبر و ذوالفقارِ زبان تو را غلاف کنند به جرم نقل حدیث از فضائل حیدر و جنس دارِ تو، خرما فروش! از نخل است چقدر نقشه کشیده‌ست چرخ بازیگر» جواب داد: «حبیبِ حسین! می‌بینم که روی شاخۀ نِی سبز می‌شود یک سر سفید نیست به دستان باد گیسویت اگرچه پیر شدی، سرخ می‌رسد به نظر شبیه سرخی خورشید آن زمانی که غروب می‌کند آرام بین کوه و کمر میان کوفه تو را روز و شب بگردانند و نیزه نیزه پی‌ات کوچه کوچه سرتاسر همه به کفر تو ایمان راسخی دارند به جرم داشتن حبّ آل پیغمبر» سپس نگاه عمیقی به یکدگر کردند و از مقابل هم رد شدند آن دو نفر و هر که بود در آنجا به دیگری می‌گفت نگفته‌ است دروغی کسی از این بهتر 📝 @ShereHeyat
🔹علی علی گفتن🔹 چون نخل، در ایستادگی، خفتن توست دل مشتری شیوۀ دُرّ سفتن توست هر چند رطب‌های تو شیرین باشد شیرین‌تر از آن علی علی گفتن توست :: آیینه‌اش از غبارها تار نبود بر لوح دلش به غیر دلدار نبود بر دار زبان او بریدند ولی از گفتن عشق دست بردار نبود 📝 🌐 shereheyat.ir/node/664@ShereHeyat
💠 (علیهاالسلام) «خَيْرٌ لِلنِّسَاءِ أَنْ لَا يَرَيْنَ الرِّجَالَ وَ لَا يَرَاهُنَّ الرِّجَالُ» برای زنان نیکوست که نه مردان نامحرم را ببینند و نه مردان نامحرم آن‌ها را ببینند. 📗 كشف الغمة، ج‏۱، ص۴۶۶؛ بحار الأنوار، ج۴۳، ص۵۴ 🔹آیۀ نور🔹 گر زن به حجاب خویش مستور شود از دیدۀ آلوده و بد دور شود نیکوست برای زن که الگو گیرد، از فاطمه، تا آیه‌ای از نور شود 📝 @ShereHeyat
🔹گل‌های معطّر🔹 باز جنگی نابرابر در برابر داشتند دست امّا از سر چادر مگر برداشتند؟ گرچه چادرها به خون غلتیده و خاکی ولی زیر چکمه بوی گل‌های معطّر داشتند دست بر ماشه نمی‌بردند این قزّاق‌ها شرم اگر که از حرم نه، از کبوتر داشتند.. لحظه‌ای قبل از صدای وحشی فرمان تیر کودکانی در کنار خویش مادر داشتند چشم کاشی‌های فیروزه به گنبد خشک شد؟ یا از اوّل طرح اِسلیمیِ پرپر داشتند؟ در وصیّت‌نامۀ سرخ شهیدان دیده‌ای؟ جملگی یک خواسته در سطر آخر داشتند 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5286@ShereHeyat