#امام_علی علیهالسلام
#عید_غدیر
#مثنوی
🔹خبر علیست🔹
خبر دهید که یاران رفته برگردند
پیادگان و سواران رفته برگردند
خبر رسید به نقل از سبو، به نقل از خُم
شراب ناب رسیده، بههوش ای مردم!
در اوج هجمۀ گرما، خبر گوارا بود
خبر، شکفتن چشمه میان صحرا بود..
خبر که راه زیادیست در سفر بوده
رسانده است به ما آنچه عشق فرموده
میان آن همه تزویر و حیلۀ دائم
خبر رسید «یدالله فوق ایدیهم»
اگرچه بود فراوان و کم رسید به ما
به رغم توطئهها باز هم رسید به ما
خبر حنین، خبر نهروان، خبر خیبر
خبر، ولایت مولا و آل پیغمبر
خبر یکیست ولی با دوازده عنوان
که گاه، صلح نمودهست و گاه در میدان...
خبر، برادر پیغمبر است میدانی؟
خبر علیست، خبر حیدر است میدانی؟..
خبر که بال زد و رفت و در جهان پیچید
پرندهتر شد و در هفت آسمان پیچید
خبر نبود، صدا بود در شب معراج
علی، صدای خدا بود در شب معراج
خبر اگرچه پر از خنده بود، محزون شد
هنوز اول آن بود و قلب او خون شد
خبر، بهانۀ تبریک بین مردم شد
خبر امانت حق بود، پس چرا گم شد؟
خبر که خانهنشین شد، که صبر شد کارش
که شقشقیه شد و آهِ سینه شد یارش
خبر رسید برادر! به شمع بیتالمال
و بعد از آن جگرش سوخت از غم خلخال
نشست یکه و تنها، کسی نشد یارش
خبر رسید به ما بغض «اَین عمارش»
خبر دهید که یاران رفته برگردند
پیادگان و سواران رفته برگردند
خبر دهید زمان غروب تردید است
غدیر، چشم به راه طلوع خورشید است
هر آنکه در صف یاران اوست، بسم الله
خبر دهید علی باز میرسد از راه
📝 #عاطفه_جوشقانیان
✅ @ShereHeyat
آن روز که خم، به دست دو دریا رفت
فردوس به خاکبوسی صحرا رفت
فریاد فلک به «اِکفِیانی» برخاست
تا دست محمد و علی بالا رفت
📝 #میثم_مؤمنینژاد
✅ @ShereHeyat
#عید_غدیر
#غزل
🔹معراج دستان تو🔹
بنای دین که با معراج دستان تو کامل شد
به رسم تهنیتگویی برایت آیه نازل شد
«و اَتمَمتُ عَلیکُم نِعمَتی» یعنی که ای باران!
غرض از خلقت دنیای تشنه با تو حاصل شد
کنار برکهای جاری شد احکام وفاداری
وضو با هر سرابی غیر از این سرچشمه، باطل شد
شکافندهتر از فجری که سر زد بین روز و شب
میان حق و باطل، ذوالفقارت حدّ فاصل شد
تو هارون و نبی موسی، تو جان او و او مولا
کدامین سامری بین تو و جان تو حائل شد؟
نماز صبح در محراب، باران بند میآید
پس از آن چاه تنها گریه کرد و آبها گل شد
📝 #انسیه_سادات_هاشمی
🌐 shereheyat.ir/node/5331
✅ @ShereHeyat
#امام_علی علیه السلام
#عید_غدیر
#غزل
🔹قسِیمُ النّارِ وَ الجَنَّه🔹
بیابان بود و قطره قطره دریای جماعتها
و روی پلههای آسمان کوه فضیلتها
عرقریز غدیر و داغ ریگ و سایهٔ سوزان
چه معنا دارد این الفاظ جز اتمام حجتها
خودِ برکه لبالب تشنهٔ تصویر مولا بود
خودِ خورشید هم از عشق او میسوخت ساعتها
خدا برمیگزیند شانهٔ شایستهٔ او را
برای بردن سنگینی بار امانتها
خطابش میکند خطبه: قَسِیمُ النّارِ وَ الجَنَّه
به دست او سپرده میشود تقسیم قسمتها
به آن دستی که بوده دستگیر روزهای سخت
به آن دستی که بالا میرود تا بینهایتها
همان دستی که عمری شد سپر بر سینهٔ توحید
همان دستی که زد بر پیکر تکفیر ضربتها
مبادا پای دستاورد چندین سالهٔ اسلام
بلغزد پای پیمانها، بلرزد دست بیعتها..
اگرچه قصه را دنبال کرد آن کاروانِ چشم
ولی لال است گویا از بیان آن حقیقتها
زمان اندکی داریم تا یار علی باشیم
مبادا از سر ما بگذرد این ابر فرصتها
📝 #جعفر_عباسی
✅ @ShereHeyat
#عید_غدیر
#غزل
🔹حکم ولایت🔹
من ماجرا را خوب یادم هست
چون کاروان ما جلوتر بود
پیکی رسید و گفت برگردید
دستور، دستور پیمبر بود
چرخید سرهای شترهامان
چون با محمد بود دلهامان
فرمانبری از حرف پیغمبر
با حج برای ما برابر بود
خیل عظیم حج گزاران را
گرد درختانی کهن دیدیم
کار بنای سایهبانها با
عمار و سلمان و ابوذر بود
زنگ شترها از صدا افتاد
از دشت حتی رد نمیشد باد
راوی به حرف خویش پایان داد
یعنی محمد روی منبر بود
«اَلیَوم اَکمَلتُ لَکُم دینی...»
«مَن کُنتُ مَولاهُ عَلی مَولاه...»
بانگ رسایی داشت پیغمبر
هرچند بعضی گوشها کر بود
آنها که میدیدند میخواندند
از چشم پیغمبر مرادش را
آنها که نشنیدند میدیدند
در دست او دست برادر بود
هم برکه هم دریا شهادت داد
هم طور هم سینا شهادت داد
حتی شن صحرا شهادت داد
حکم ولایت دست حیدر بود
از خندق و از بدر تا خیبر
تا لحظۀ آخر که در بستر...
از ابتدا حرف از ولایت بود
آری! ولایت حرف آخر بود
📝 #محمدحسین_ملکیان
🌐 shereheyat.ir/node/5320
✅ @ShereHeyat
دل در حرم تو خویش را گم کردهست
یعنی عوض گریه تبسم کردهست
موسای کلیم نیست این دل، اما
بیواسطه با شما تکلم کردهست
📝 #محمدجواد_غفورزاده
✅ @ShereHeyat
#امام_کاظم علیهالسلام
#مربع_ترکیب
🔹کلام الله🔹
ای کلیماللَه تماشا کن کلام الله را
بر فراز دست خورشیدِ ولایت، ماه را
نور انوار نهم، هفتم چراغ راه را
در زمین و آسمانها رهبری آگاه را
روح رحمان، جان قرآن، نخل طور است این پسر
گوهر رخشندۀ شش بحر نور است این پسر
این پسر بدرالمنیر و این پسر شمسالضحاست
این پسر بابالکرم، بابالولا، بابالعطاست
این پسر بابالمرادِ انبیا و اولیاست
این پسر هم مصطفی هم مرتضی هم مجتباست...
صاحب خلق و خصال و خوی احمد کیست؟ او
نفس پاک صادق آل محمد کیست؟ او
ماه ذیالحجهست محو آفتاب روی او
جنس آدم قبضهای از خاک پاک کوی او
چشم عیسی از فراز آسمانها سوی او
عروة الوثقای ارباب کرامت موی او
آیۀ عفو الهی بر لب خندان اوست
کشور ایران زیارتگاه فرزندان اوست
ای جمال چهارده معصوم در رخسار تو
وحیِ ساعد خیزد از لبهای گوهربار تو
آفرینش در پناه سایۀ دیوار تو
روح پاک انبیا و اولیا زوار تو
آسمان چشم انتظار ذکر یارب یاربت
حضرت معبود مشتاق مناجات شبت...
ای دُرِ شش بحر و بحر پنج دُر! روحی فداک
آسمان در صحن تو بنهاده پیشانی به خاک
با غبار کاظمینت روحِ هر ناپاک، پاک
بیولایت میشود رحمت، عذاب دردناک
میثم آلودهای عبد و ثناگوی شماست
هر که بوده هر که باشد سائل کوی شماست
📝 #غلامرضا_سازگار
🌐 shereheyat.ir/node/4038
✅ @ShereHeyat
#امام_کاظم علیهالسلام
#مربع_ترکیب
🔹آفتاب حُسن🔹
ای آفتاب حُسن به زیباییات سلام
وی آسمان فضل به داناییات سلام
در صبر شاخصی به شکیباییات سلام
تنها تو کاظمی که به تنهاییات سلام
هرگه غضب به قلب رئوف تو یافت دست
از آب عفو آتش خشمت فرو نشست
ای صرف گشته عمر گران تو در نماز
دُرِّ خداست اشک روان تو در نماز
مطلوب ایزد است بیان تو در نماز
واجب بُود درود به جان تو در نماز
آنسان که نور عشق خدا در وجود توست
از صبح تا به ظهر، زمان سجود توست
تو عبد صالح و به کفَت قدرت خداست
هر ادعا ز قدرت و عزت تو را سزاست
هارون چگونه صاحب این دعوی خطاست
کی ابر هر کجا که بباری ز ملک ماست
قدرت از آن توست که بر ابر پیلوار
فرمان دهی و شیعۀ خود را کنی سوار...
ای کشتی نجات به دریای حادثات
دارند شیعیان به شما چشم التفات
لبتشنهایم تشنۀ یک جرعۀ فرات
بر ما ببخش از کرم خویشتن برات
در آستان قدس رضا نور عین تو
دل پر زند به سوی تو و کاظمین تو
چون قلب مرده از دم تو جانم آرزوست
چون خاک تشنه، قطرۀ بارانم آرزوست
سر تا به پای دردم و درمانم آرزوست
پا تا به سر نیازم و احسانم آرزوست
بر من ببخش آنچه کند جودت اقتضا
سوگند میدهم به جگرگوشهات رضا
📝 #سیدرضا_مؤید
🌐 shereheyat.ir/node/657
✅ @ShereHeyat
#امام_کاظم علیهالسلام
#قصیدهواره
🔹خورشید هفتم🔹
امشب تمام مُلک و مَلک در ترنم است
چون موسم دمیدن خورشید هفتم است
آن فیض لایزال که مشتق ز نور او
خورشید آسمان رضا، نور هشتم است
آن پرتو جمال خدایی که طور او
آیینهزار حضرت معصومه در قم است
موسای طور قرب که در پیشگاه او
صدها کلیم بی «اَرِنی» در تکلم است
بگرفت دست عیسی مریم ولای او
کز پای دارِ فتنه، به چرخ چهارم است
هر صبحدم فریضۀ حق بر امین وحی
بر حضرتش ادای سلام ٌعلیکم است
دلتنگیاش مباد که در غنچۀ لبش
لطف شکوفهباری باغ تبسم است...
نور خدا در آینۀ آفتاب تو
حیرتفزای دیدۀ افلاک و انجم است
عدل مجسمی تو و هر دادخواه را
در بارگاه لطف تو شوق تَظَلُّم است
یزدان نخواست تا غم روزی خورد کسی
با لطف تو که قاسم الارزاق مردم است
آن سر که نیست خاک درت در تنزُّل است
وان دل که نیست جای تو، جای تألُّم است
طاعات منکران تو در روز رستخیز
آتشبیار معرکه مانند هیزم است
در روز حشر جز تو شفیعی مبادمان
جایی که آب هست چه جای تیمم است؟
با نعمت ولای تو «پروانه» را چه غم
عمریست در بهشت که غرق تنعم است
📝 #محمدعلی_مجاهدی
🌐 shereheyat.ir/node/4036
✅ @ShereHeyat
از جوار عرش سرزد آفتاب دیگری
وا شد از «اَبوا» به روی خلق، باب دیگری...
بال وا كن لحظهای در زیر باران شهود
از فراز عرش میبارد سحاب دیگری
بوی پیراهن شنیدم، دیده بستم تا مگر
یوسف شعرم ببیند باز خواب دیگری
ای غزل! امشب به دریای مدیحش دل بزن
دارد این امواج، گوهرهای ناب دیگری
ما خدا را در جمال چارده تن دیدهایم
خواندهام این حرفها را در كتاب دیگری
جمله از شهر و دیار و آب و خاكی دیگرند
این یكی هم میرسد از خاك و آب دیگری
بوی احمد، بوی زهرا، بوی حیدر، بوی عشق
بشنوید از این چمن، عطر گلاب دیگری
حضرت خورشید هفتم، آن كه چشم روزگار
با وجود او ندارد انتخاب دیگری
شك ندارم جبرئیل امشب برای عرشیان
وصف او را میكند با آب و تاب دیگری
ماه كی بعد از نگاهش آفتابی میشود؟
میرود از شرم، شبها در حجاب دیگری
شش كتابش را خدا آورد و امشب هم گشود
از كتاب معرفت، فصلالخطاب دیگری
یا نمیداند بلندای مقامش تا كجاست
یا ندارد منكرش حرف حساب دیگری...
یا بگو باب الحوائج یا بگو باب المراد
نام او حیف است بردن با خطاب دیگری
📝 #عباس_شاهزیدی
🌐 shereheyat.ir/node/1581
✅ @ShereHeyat
#میثم_تمار
#غزل
🔹شوق پرواز🔹
مرد خرمافروش در زندان، راوی سرنوشت مختار است
حرفهایی شنیدنی دارد، سخنانش کلید اسرار است
رطبش طعم نیشکر دارد، تا خدا نیت سفر دارد
از سرانجام خود خبر دارد، شوق پرواز او چه بسیار است!
زخمهای دلش نمک خورده، بارها این چنین محک خورده
از علی گفته و کتک خورده، این برای هزارمین بار است
یاد آن روزهای خوب به خیر! که علی بود و میثم و سلمان
جمعشان جمع بود و میگفتند، رطبت کو؟ که وقت افطار است
در طلوعش غروب پیدا بود، آخر قصه خوب پیدا بود
چوبۀ دار او همین نخل است، لیف خرما طناب این دار است
با زبان علی تکلم کرد، رو به جمع غریب مردم کرد
تا دم مرگ هم تبسم کرد، گفت: این آرزوی تمار است،
که بمیرد فقط به عشق علی «که علی دست قادر ازلیست
رشتۀ ماسوا به دست علیست» سر این رشته ناپدیدار است
رشتۀ اتصال محکم شد، کمر نخل ناگهان خم شد
لحظههای عروج میثم شد، که همان لحظههای دیدار است
📝 #احمد_حسینپور_علوی
🌐 shereheyat.ir/node/3823
✅ @ShereHeyat
#حبیب_بن_مظاهر
#میثم_تمار
#غزل
🔹آن دو نفر🔹
دو مرد رزم رسیدند تا به یکدیگر
یکی به خنده چنین گفت: «مدتی دیگر
حدیث خواندن تو روی دار خواهد بود
در آن زمانه که بوزینه رفته بر منبر
و ذوالفقارِ زبان تو را غلاف کنند
به جرم نقل حدیث از فضائل حیدر
و جنس دارِ تو، خرما فروش! از نخل است
چقدر نقشه کشیدهست چرخ بازیگر»
جواب داد: «حبیبِ حسین! میبینم
که روی شاخۀ نِی سبز میشود یک سر
سفید نیست به دستان باد گیسویت
اگرچه پیر شدی، سرخ میرسد به نظر
شبیه سرخی خورشید آن زمانی که
غروب میکند آرام بین کوه و کمر
میان کوفه تو را روز و شب بگردانند
و نیزه نیزه پیات کوچه کوچه سرتاسر
همه به کفر تو ایمان راسخی دارند
به جرم داشتن حبّ آل پیغمبر»
سپس نگاه عمیقی به یکدگر کردند
و از مقابل هم رد شدند آن دو نفر
و هر که بود در آنجا به دیگری میگفت
نگفته است دروغی کسی از این بهتر
📝 #محمدمهدی_خانمحمدی
✅ @ShereHeyat
#میثم_تمار
#رباعی
🔹علی علی گفتن🔹
چون نخل، در ایستادگی، خفتن توست
دل مشتری شیوۀ دُرّ سفتن توست
هر چند رطبهای تو شیرین باشد
شیرینتر از آن علی علی گفتن توست
::
آیینهاش از غبارها تار نبود
بر لوح دلش به غیر دلدار نبود
بر دار زبان او بریدند ولی
از گفتن عشق دست بردار نبود
📝 #میثم_مؤمنینژاد
🌐 shereheyat.ir/node/664
✅ @ShereHeyat
#حجاب_فاطمی
#حدیث #رباعی
💠 #حضرت_فاطمه (علیهاالسلام)
«خَيْرٌ لِلنِّسَاءِ أَنْ لَا يَرَيْنَ الرِّجَالَ وَ لَا يَرَاهُنَّ الرِّجَالُ»
برای زنان نیکوست که نه مردان نامحرم را ببینند و نه مردان نامحرم آنها را ببینند.
📗 كشف الغمة، ج۱، ص۴۶۶؛ بحار الأنوار، ج۴۳، ص۵۴
🔹آیۀ نور🔹
گر زن به حجاب خویش مستور شود
از دیدۀ آلوده و بد دور شود
نیکوست برای زن که الگو گیرد،
از فاطمه، تا آیهای از نور شود
📝 #علی_اصغر_دلیلی_صالح
✅ @ShereHeyat
#قیام_مسجد_گوهرشاد
#حجاب
#غزل
🔹گلهای معطّر🔹
باز جنگی نابرابر در برابر داشتند
دست امّا از سر چادر مگر برداشتند؟
گرچه چادرها به خون غلتیده و خاکی ولی
زیر چکمه بوی گلهای معطّر داشتند
دست بر ماشه نمیبردند این قزّاقها
شرم اگر که از حرم نه، از کبوتر داشتند..
لحظهای قبل از صدای وحشی فرمان تیر
کودکانی در کنار خویش مادر داشتند
چشم کاشیهای فیروزه به گنبد خشک شد؟
یا از اوّل طرح اِسلیمیِ پرپر داشتند؟
در وصیّتنامۀ سرخ شهیدان دیدهای؟
جملگی یک خواسته در سطر آخر داشتند
📝 #زهرا_سپهکار
🌐 shereheyat.ir/node/5286
✅ @ShereHeyat
#مباهله
#مثنوی
🔹مهر رسولانه🔹
ناگهان صومعه لرزید از آن دقّ الباب
اهل آبادی تثلیث پریدند از خواب
رجز مأذنهها لرزه به ناقوس انداخت
راهبان را همه در ورطۀ کابوس انداخت
قصۀ فتنه و نیرنگ و دغل پیوستهست
نان یک عده به گمراهی مردم بستهست
ننوشتند که باران نمی از این دریاست
یکی از خیل مریدان محمد، عیساست
لاجرم چارهای انگار به جز جنگ نماند
قل تعالَوا... به رخ هیچ کسی رنگ نماند
به رجز نیست در این عرصه یقین شمشیر است
بر حذر باش که زنّار، گریبانگیر است
کارزارش تهی از نیزه و تیر و سپر است
بهراسید که این معرکه خونریزتر است
بانگ طوفانیِ القارعه طوفان آورد
آنچه در چنتۀ خود داشت به میدان آورد
با خود آورد به هنگامه عزیزانش را
بر سر دست گرفتهست نبی جانش را
عرش تا عرش ملائک همه زنجیره شدند
به صفآرایی آن پنج نفر خیره شدند
پنج تن، پنج تن از نور خدا آکنده
آفتابان ازل تا به ابد تابنده
دفترم غرق نفسهای مسیحایی شد
گوش کن، گوش کن این قصه تماشایی شد
با طمانیۀ خود راه میآمد آرام
دست در دست یدالله میآمد آرام
دست در دست یدالله چه در سر دارد
حرفی انگار از این جنگ فراتر دارد
ایها الناس من از پارۀ تن میگویم
دارم از خویشتن خویش سخن میگویم
آنکه هر دم نفسم با نفسش مأنوس است
آنکه با ذات خدا «عزّوجل» ممسوس است
من علی هستم و احمد من و او خویشتنیم
او علی هست و محمد من و او خویشتنیم
نه فقط جسم، علی روح محمد باشد
یکتنه لشکر انبوهِ محمد باشد
دیگر اصلا چه نیازیست به طوفان، به عذاب
زهرۀ معرکه را اخم علی میکند آب
الغرض مهر رسولانۀ او طوفان کرد
راهبان را به سر سفرۀ خود مهمان کرد
مست از رایحۀ زلف رهایش گشتند
بادها گوش به فرمان عبایش گشتند
میرود قصۀ ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق میخورد آرام آرام
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🌐 shereheyat.ir/node/1583
✅ @ShereHeyat
#مباهله
#غزل
🔹آل عمران🔹
گواهی میدهد انجیل هم آیات قرآن را
نمیفهمم تقلای مسیحیهای نجران را
محمد، اهلبیتش را به همراه خودش آورد
که رو در رو ببینند اهل نجران، اهل ایمان را
کسانی را به همراه خودش آورد پیغمبر
که بر هم میزند یک ذکرشان رؤیای شیطان را..
چه در این خاندان میدید آیا اسقف نجران؟
که وقتی دیدشان از دور، خالی کرد میدان را
هر آنکس شک به حقانیت این پنج تن دارد
بخواند آیهای از آیههای «آل عمران» را
📝 #محمدحسین_ملکیان
🌐 shereheyat.ir/node/5724
✅ @ShereHeyat
#امام_علی علیهالسلام
#غزل_مثنوی
🔹نگین بخشی🔹
حدیث خاتم و انگشتری بخوان با من
روایت زحل و مشتری بخوان با من
عقیق سرخ، که اندوه میبرد از دل
چو کهربا غمِ صد کوه میبرد از دل
عقیق سرخ در انگشت دست راست، خوش است
اگر که نقش نگین نامی از خداست، خوش است
اگر جدا نشویم از خدا و از ره راست
عقیق، آینۀ عاقبت به خیری ماست
به محفلی که گل سرخ، همزبانم شد
دو بیت ناب شنیدم، که نقش جانم شد:
«بسا کسا که ز تقوا به عرش، سیر کند
ولی چنان شود آخر، که رو به دیر کند
برای هر که دعا میکنی به صدق و صفا
بگو که عاقبتش را خدا به خیر کند»
::
بیا به قصۀ خاتم، به نور برگردیم!
به باغ عشق، به باغ بلور برگردیم
«ابوذر» آن که به صدق حدیث، شد مشهور
که از عشیرۀ عشق است و از قبیلۀ نور
کنار چشمۀ زمزم، به دیگران پیوست
سلام کرد و سخن گفت، تا سکوت شکست
که ای جماعت دلبستۀ رسول خدا!
گرفته روشنی از بازتاب شمس هدی
به گوش خویش شنیدم: که آن پیمبر نور
که بود نور درخشان نخل وادی طور
حدیث فضل علی را به دوستان میگفت
دلیل برتریاش را به این و آن میگفت
علیست در سفر عشق «قائد البرَرَه»
و در حمایت اسلام «قاتِلُ الکَفَره»
کسی که یار علی شد، خداست یاور او
همیشه خرم و سبز است، باغ باور او
و از ولایت او، هر که دست بردارد
هزار بار به ذلت، شکست بردارد
ادامه داد ابوذر، که ای اهالی عشق!
که دلسپردۀ مهرید، مهر والی عشق!
در آن زمان که گل از باغ معرفت چیدم
شگفت واقعهای را به چشم خود دیدم
شگفت واقعهای خارج از تصور بود
ز بندگان خدا «مسجدالنبی» پر بود
معاشران، همه آیات راز میخواندند
و با پیمبر رحمت، نماز میخواندند
که سائلی ز در آمد، سؤال نقش لبش
نیازمند کمک، جانِ عافیتطلبش
از آن نمازگزاران، امید رحمت داشت
امید لطف و کرم با هزار زحمت داشت
ولی کسی به ندایش، نگفت لبیکی
نه مژدهای ز کرامت، نه از کرم پیکی
به ناامیدی بسیار، دیدهای تر داشت
خداخدا به لبش، دست بر دعا برداشت
که ای خدا! تو گواهی، کسی جواب نداد
کسی به تشنگیام، نیم جرعه آب نداد
به حرمتِ عرقِ شرمِ من، نسوخت دلی
کسی نکرد ترحم، به مشت آب و گلی
دلم شکست و نشد همنوای من، نَفَسی
خدا کند که نیفتد نیاز کس به کسی
در آن فضای غمانگیز و التماس و سکوت
که خواند سائل درمانده ربّنایِ قنوت
«علی» که بود در آن آستان به حال رکوع
گشوده بود به افلاکِ نور، بال رکوع
علی که بار امانت نشست برپشتش
اشاره کرد به انگشتری در انگشتش
فقیر آمد و بر دیدگان نهاد آن را
گرفت از کف او خاتم سلیمان را
پیامبر که نمازش تمام شد، آنگاه
ز سوز سینه برآورد، نالهای جانکاه:
که ای خدا که به موسی وزیر بخشیدی!
و «شرح صدر» به او بینظیر بخشیدی!
که برگِ سبز، به دست برادرش دادی
که از برادر او بال و شهپرش دادی
ز پیشگاه تو من، شرح صدر میخواهم
و ماه روشن شبهای قدر میخواهم
امیدوار تو هستم که کارساز تویی
که دلنواز تویی، پردهدار راز تویی
تو آگهی که علی خوبتر ز جان من است
که پرفروغترین مهر خاندان من است
علی که سینهاش از عشق منجلی شده است
ز فیض تربیت من، علی، علی شده است
علی که تیغ اگر زد، برای حق زده است
کتاب معرفت و عشق را ورق زده است
که قُوتِ خستهدلان را به شانهاش بردهست
غمِ شکستهدلان را به خانهاش بردهست
که در مصافش، دشمن ز بیم میلرزد
ولی چو بید، ز اشک یتیم میلرزد
علی که از شب قدر است ناشناختهتر
ندیده عشق از او، مردِ پاکباختهتر
علی، که هست گل دلپذیر من، یارب
چه میشود، بشود او وزیر من، یارب
::
هنوز گرم دعا بود با تمام وجود
که با پیامِ رسا، جبرئیل آمده بود
که ای رسول خدا! آیهای تلاوت کن
و کام جان را، سرشار از حلاوت کن
بخوان که وحی خدا، «إنّما وَلَیُّکُم» است
مراد، ساقی سرچشمۀ «غدیر خم» است
بگو به ساقی کوثر، تو جانشین منی
که روح مکتب و آیینهدار دین منی
تو در رکوع نه تنها زکات بخشیدی
به قلب عالم هستی، حیات بخشیدی
تو شرح آیه «آتَیتُمُ الزّکوة» شدی
تو جان، به متن «اَقیمُ الصّلوة» بخشیدی
به عاشقان ولایت، گل از کرم دادی
به تشنگان هدایت، برات بخشیدی
تو با مجاهدت خویش، با صبوری خود
به رسم و راه نبوت، ثبات بخشیدی
که فتح باب کرم از تو بود روز نخست
قسم به شب که نگینبخشی حسین از توست
همان شبی که شب وصل جاننثاران بود
شبی که سینۀ صحرا ستارهباران بود
شبی که پیکر خورشید بود روی زمین
در آسمان همهجا بود گفتوگوی زمین
شبی که سایۀ یک ساربان به راه افتاد
و برق خنجر از آنجا به چشم ماه افتاد
برای آنکه شود رسم عاشقی خوشتر
عزیز فاطمه انگشت داد و انگشتر
به کربلای حسینی اگر گریز زدم
سری به دامنِ آن دشت لالهخیز زدم
مرا به صبح چنین دلپذیر میبخشند
مرا به حرمت و قدر غدیر میبخشند
قسم به فجر و «شفق» روی دل به عاشوراست
غدیر حادثهای متصل به عاشوراست
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/3811
✅ @ShereHeyat
ای روح کرم که مظهر احسانی
«آنی» که اشاره کرد «حافظ» آنی
خورشیدی و ذرّه پروری آیینت
آیینهٔ «هَل اَتی عَلَی الاِنسانی»
📝 #محمدجواد_غفورزاده
✅ @ShereHeyat
هدایت شده از شعر هیأت
💠 فهرست کامل اشعار دهه اول محرم
🔹این چه آتشی است که پس از گذشت نزدیک به ۱۴۰۰سال، نه تنها لحظهای فرو ننشسته، بلکه روز به روز در دلهای عشاق شعلهورتر میشود! إِنَّ لِقَتلِ الحُسَينِ(علیهالسلام) حَرَارَةً فِي قُلُوبِ المُؤمِنِينَ لا تَبرُدُ أَبَداً...
🔸این چه داغی است که با هیچ مرهمی التیام نمییابد و این چه زخمی است که هر سال روز دهم محرم سر باز میکند و عالم و آدم خون میگریند! اَلسَّلامُ عَلى مَن بَكَتهُ مَلائِكَةُ السَّمَاءِ...
🔹هر روز یک گوشۀ جهان باید جلوهای از کربلای او را در خود ببیند تا به یاد داغ فراموش نشدنیاش دلها خون شود! لا یَوم کَیَومِکَ یا اَباعبدالله...
🔸این داغ عالمسوز سر فرو خفتن ندارد و چراغ دلها را با شعلۀ خود روشن نگاه میدارد و چلچراغ هدایت را در مقابل دیدگان میافروزد! إِنَّ الحُسَينِ(علیهالسلام) مِصباحُ الهُدی...
🔹این آتش خاموش نشدنی و این داغ بیالتیام، روزگاران دیرینی است به جان شاعران نیز شعله انداخته تا در عزای اشرف اولاد آدم همنوا با جن و ملک نوحه سر دهند و بر کشتۀ کربلا بگریند!
تا هر سال در جستجوی اصل خویش، کجایید ای شهیدان خدایی بخوانند و انگشت حیرت به دهان بگیرند که این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست!
🔸این حسین کیست که هر چه از او میگویند و میسرایند، باز هم گفتهها در برابر ناگفتهها، همانند قطرهای است در برابر دریا!
کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست
که تر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم
🔹این حسین کیست که رستاخیز کلمات در رستاخیز رثای او کم میآورند و این همه مرکب و جوهر که سالیانِ سال بر صفحات نقش عزا بستهاند، جوهرۀ ادای حق یک قطرۀ خون او را ندارند!
عَجز الواصفون عَن صفتک
ما عَرفناک حقّ معرفتک
🔸این حسین کیست که شعری که در رثای او سروده شده، هیچگاه رنگ کهنگی به خود نمیگیرد و هر بار خوانده میشود دلها را شعلهور میکند!
خاموش محتشم که دل سنگ آب شد
بنیاد صبر و خانۀ طاقت خراب شد
🔹این حسین کیست که هر سال شاعران داغدارتر از قبل در رثایش شعر میگویند و نوحه سر میدهند، اما باز دلها آرام نمیگیرد.
این سوگسرودهها، همانند گوهرهای درخشانی هستند که باید آنها را از گوشه و کنار گِرد آورد و با رشتهای تسبیحوار به هم آویخت تا سُبحۀ لب ستایشگران و مرثیهسرایان حضرتش باشد.
🔸باور ما این است که اشعار ماندگار ولایی، هیچگاه رنگ کهنگی نمیگیرند و بارها و بارها میتوان آنها را در محافل اهلبیت اجرا کرد و هربار برای مخاطب لطف تازهای داشته باشد.
از سوی دیگر معرفی نوسرودههای ولایی به هیآت و محافل اهلبیت نیز رسالتی است که کمتر از حفظ میراث ماندگار گذشته نیست.
اشعار این پایگاه که در سالهای اخیر و به مرور زمان، از بین اشعار فراوان، انتخاب شده، حاصل رصد دائمی آثار مکتوب شاعران و صفحات مجازی آنان برای دستیابی به شعر مناسب اجرا در هیأت است. شعری که محتوایی صحیح، بیانی سالم و زبانی استوار داشته باشد و در عین حال از قابلیت اجرا در هیأت نیز برخوردار باشد.
💠در ادامه جهت دسترسی سریع مخاطبان گرامی، فهرست موضوعات دهه اول محرم، ارائه شده است:
- انتظار و عاشورا
- هلال محرم
- امام حسین علیهالسلام
- حضرت مسلم علیهالسلام
- ورود کاروان به کربلا
- کربلای معلی
- حضرت رقیه علیهاالسلام
- حضرت زینب علیهاالسلام
- شهیدان کربلا
- حر ریاحی علیهالسلام
- حبیب بن مظاهر علیهالسلام
- زهیر بن قین علیهالسلام
- عابس بن شبیب علیهالسلام
- وهب بن عبدالله علیهالسلام
- سعید بن عبدالله علیهالسلام
- عمرو بن جناده علیهالسلام
- جوانان حضرت زینب علیهاالسلام
- حضرت عبدالله علیهالسلام
- حضرت قاسم علیهالسلام
- حضرت علی اصغر علیهالسلام
- حضرت رباب علیهاالسلام
- حضرت علی اکبر علیهالسلام
- حضرت عباس علیهالسلام
- شب عاشورا
- عاشورا
- شام غریبان
- حرکت کاروان از کربلا
- کاروان اُسرا
- امام سجاد علیهالسلام
🌐 shereheyat.ir/node/4817
✅ @ShereHeyat
هر سال، ماجرای تو و سوگواریات
عهدیست با خدای تو و خون جاریات
هر سال، نه!... که روز به روز از زبان عشق
گل میکند حدیث تو و سربهداریات
در ما، یزید کشته نمیشد، اگر نبود
این راه را بلاغت آیینهداریات...
خم شد هزار مرتبه هفتادپشت صبر
آن روز، پیش صبر تو و پایداریات!
میسوخت، میگداخت، در آن وسعت کبود
بر کوه میرسید، اگر زخم کاریات
پرپر شدند روی زمین، پیش چشم تو
آلالههای رنگ به رنگ بهاریات!...
اینک، زمین به عشق تو همواره میتپد
این است، رمز خون تو و ماندگاریات
یعنی که سربلند، هنوز ایستادهایم
در انتظار منتقم خون جاریات...
📝 #حسین_دارند
🌐 shereheyat.ir/node/4096
✅ @ShereHeyat
#امام_حسین علیهالسلام
#آغاز_محرم
#غزل
🔹گوهر اشک🔹
شادی هر دو جهان بیتو مرا جز غم نیست
جنت بیتو عذابش ز جهنم کم نیست
در دم مرگ اگر پا به سرم بگذاری
عمر جاوید به شیرینی آن یکدم نیست..
تا خدایی خدا هست، لوای تو به پاست
زآنکه جز دست خدا، حافظ این پرچم نیست
هم خدا داند و هم عالم و آدم دانند
که به جز رایت عشق تو در این عالم نیست..
ملک هستی همه ماتمکدۀ توست حسین
جایی از ملک جهان خالی از این ماتم نیست
گوهر اشک عزای تو به هر کس ندهند
اهرمن را شرف داشتن خاتم نیست
گریه بر پیکر مجروح تو باید همه دم
که جراحات تنت را به از این مرهم نیست
تو به جا ماندی و ظالم اثرش هم شد محو
پایۀ ظلم که در دار جهان محکم نیست
سائل توست کسی کز تو، تو را خواهد و بس
آنکه شد طالب تو در طلب دِرهم نیست
داد مظلومی تو ملک خدا را پر کرد
عالمی نیست که با یاد غمت، دَرهم نیست..
📝 #غلامرضا_سازگار
🌐 shereheyat.ir/node/5951
✅ @ShereHeyat
#امام_حسین علیهالسلام
#آغاز_محرم
#غزل
🔹حسینیۀ دل🔹
روشن آن چشم که در سوگ تو پُر نم باشد
دلربا، نرگس این باغ به شبنم باشد
تا بدانند کجا بزم عزای تو به پاست
دودِ آهِ دلِ عشّاقِ تو پرچم باشد
دل حسینیه؛ نَفَس نوحه؛ تپش سینهزنیست
دم بگیریم که عمر همه این دم باشد
به خدای حرم و کعبه قسم، ای حُجّاج!
هر که مُحرِم به مُحَرّم شده، مَحرَم باشد
آن که دارد غم عشق تو ندارد غمِ هیچ
که نشاط دل عالم، همه زین غم باشد
خانۀ تنگِ دلم نیست شبی بی مهمان
لحظهای نیست که دل بی غم و ماتم باشد
مطلع «صائب تبریز» به یادم آمد
آنکه در شیوهاش استاد مسلَّم باشد:
«گر صفای حرم کعبه به زمزم باشد
زمزم اهل صفا دیدۀ پُر نم باشد»
📝 #علی_انسانی
🌐 shereheyat.ir/node/4115
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#آغاز_محرم
#مثنوی
🔹باز این چه شورش است🔹
حال و هوای کوچه، غمآلود و درهم است
پرچم به اهتزاز درآمد، محرّم است
میگرید آسمان و زمین، در محرّمت
طوفانی از حماسه به پا میکند غمت
ابلاغ میکنند به یاران، سلام تو
قد میکشند باز علمها، به نام تو
هرجا که نام توست، مکان فرشته است
بر هر کتیبهای که ببینی، نوشته است
«باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است»
باید در این حسینیه، از خود سفر کنیم
باید در این مقام، شبی را سحر کنیم
با کاروان گریه، مسافر شدم تو را
امشب در این حسینیه زائر شدم تو را
تا گفتم «اَلسلامُ عَلیکُم» دلم شکست
نام حسین، بند دلم را، ز هم گسست
دیدم که ابرهای جهان، گریه میکنند
در ماتمت زمین و زمان، گریه میکنند
دیدم «عزای اشرف اولاد آدم است»
دیدم «سر ملائکه بر زانوی غم است»
رفتم که شرح عصمت «ثارُ اللَّهی» کنم
چیزی نمانده بود که قالب تهی کنم
خورشید رنگ و بوی تغیّر گرفته بود
تنگ غروب بود و فلک گُر گرفته بود
ای تشنهکام! بود و نبود تو را چه شد؟
سقّایِ یاسهای کبودِ تو را چه شد؟
بر اوج نیزهها، کلمات تو جاری است
این قصّه، قصّهٔ تَبَر و استواری است
ای اسم اعظمت به زبانم، عَلَی الدَّوام
ما جاءَ غَیرُ اِسمُکَ فی مُنتَهَی الکَلام
آیین من تویی، که تویی دین راستین
بَل ما وَجَدتُ غَیرَکَ فی قَلبِیَ الحَزین
آن بحر پر خروش، دگر بیخروش بود
خورشید تکّه تکّهٔ زینب، خموش بود
📝 #عباس_شاهزیدی
🌐 shereheyat.ir/node/767
✅ @ShereHeyat
#امام_حسین علیهالسلام
#آغاز_محرم
#غزل
🔹سلام بر حسین🔹
شنیدم از لب باد صبا حسین حسین
نوای ما، دم ما، شور ما، حسین حسین
محرم آمده و گوش جان که بسپاری
شنیده میشود از هرکجا حسین حسین
محرم آمده قد قامت العزا بشنو
بخوان به مأذنه حَیّ علیٰ حسین حسین
کتیبه سینهزن و باد نوحهخوان شده است
صدای زمزمۀ بادها حسین حسین
ز عرش پیرهنی خونچکان شد آویزان
چکیده در همه عرش خدا حسین حسین
ملک نشانی خون خدا گرفت ز خاک
صدا بلند شد از کربلا: حسین! حسین!..
عجب غمیست به نامش، هرآنکه گفت بسوخت
که کرده یکسره آتش به پا حسین حسین
گذشت عمر به زیر کتیبههای غمش
هزار شکر شدم پیر با حسین حسین
لبم به ذکر دگر وا نمیشود چه کنم؟
شدهست با لب من آشنا حسین حسین
ز لطف اوست کز او نام میبرم، ور نه
من خراب کجا و کجا حسین حسین؟
گریست دیدهٔ ناپاک من هم از داغش
از آنکه زنده کند مرده را حسین حسین
خوشا به بزم عزایش که یکصدا گویند
از ابتدا همه تا انتها حسین حسین
📝 #محمود_حبیبی_کسبی
🌐 shereheyat.ir/node/5664
✅ @ShereHeyat