eitaa logo
شعر هیأت
8.8هزار دنبال‌کننده
883 عکس
162 ویدیو
12 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹می‌آییم🔹 به قطره قطرۀ باران قسم که دریاییم به برگ برگ درختان… که دشت و صحراییم بهار روی من و تو، حساب وا کرده که در تلاطم اسفند هم شکوفاییم غروب پشت سر ماست، پیش رو صبح است بیا و بگذر از امروز، رو به فرداییم در انتظار طلوعیم، از چه بنشینیم؟ بلند شو که ببینند در بلنداییم به رغم سعی غبار و تلاش مفرط سنگ درون آینه‌های شکسته پیداییم بگو به باد و به طوفان، که مؤمنیم به نوح بگو به نیل و به فرعون، یار موساییم سری اگر به بدن مانده هم فدایی دوست قسم به نیزه سرافراز معرکه، ماییم تمامی شهدا رأی رأی می‌آیند سپاه نور می‌آید، که گفته تنهاییم؟ به ردّ پای شهیدان قسم که تا خورشید برای روشنی سرنوشت می‌آییم 📝 @ShereHeyat
حالا من و تو در التهابی دیگر در پاسخ منکران، جوابی دیگر دنبال طلوع آفتاب عدلیم پس جمعۀ عهد و انقلابی دیگر 📝 @ShereHeyat
🔹به یاد این همه شهید🔹 بگو که وارث شکوه نخل‌های بی‌سری نشان بده که از تبار لاله‌های پرپری نشان بده که از تمام صخره‌ها، صبورتر نشان بده که از تمام قلّه‌ها فراتری اگر شب از هزار سو به قصد هجمه آمده‌ست نشان بده تو بار نور را به شانه می‌بری نشان بده که حرف‌های پوچ و پر فریب را هر آن‌قدَر گران؛ به یک پشیز هم نمی‌خری به یاد «حاج قاسم» و «ابوعلی» و «صابری» به یاد این همه شهید «کشوری» و «لشکری» بایست مثل نخل در مصاف تندبادها نشان بده که پای کار این نظام و رهبری 📝 @ShereHeyat
هدایت شده از جامعه ایمانی مشعر
📚 کتاب شب‌های روشن • مناجات‌های شاعرانه با مضمون ادعیه روزانه ماه مبارک رمضان 🔗 ویژه ستایشگران و سخنرانان 📝شاعر: علی گلی حسین‌آبادی 🔖 به اهتمام: دفتر شعر جامعه ایمانی مشعر 📦انتشارات: هیأت امروز 📖تعداد صفحات: ۸۰ صفحه ▫️معرفی کوتاه: «شب‌های روشن» دریافتی است شاعرانه از مضامین ادعیه ماه مبارک رمضان. آنچه این ابیات را خواندنی می‌کند، تلاش شاعر برای به تصویر کشیدن تابلوهایی جذاب و چشم‌نواز از این شب‌های روشن است؛ امری که در بینِ معدود سروده‌هایی که درون‌مایۀ نیایشی دارند، کمتر اتفاق می‌افتد. 👇🏻 تهیه کتاب از طریق وب‌گاه: ▫️heyat.co/p/3975 | 👇🏻ایتا: ▫️@ketab_heyat 👇🏻وب‌گاه: ▫️heyat.co 💠 جامعه‌ایمانی‌مشعر ✅ @www1542org
| 💠 (علیه‌السلام) «خَصْلَتَانِ لَيْسَ فَوْقَهُمَا شَيْ‏ءٌ: اَلْإِيمَانُ بِاللهِ وَ نَفْعُ الْإِخْوَانِ» دو صفت است که بالاتر از آن‌ها چیزی نیست: ایمان به خدا و سود رساندن به برادران دینی. 📗 تحف العقول، ص۵۲۰ 🔹دو ویژگی برتر🔹 «ایمان به خدا» لذت ناچیزی نیست با نور خدا، غروب و پاییزی نیست دائم «به برادران خود سود رسان» بالاتر از این دو ویژگی چیزی نیست 📝 @ShereHeyat
🔹احسان بهاران🔹 عارفانى که از این رشته، سَرى یافته‌‏اند بى‏‌خبر گشته ز خود تا خبرى یافته‌‏اند سال‌ها مرکز پرگار حوادث شده‏‌اند تا از این دایره‏‌ها پا و سرى یافته‌‏اند... بار برداشته‌‏اند از دل مردم، عُمرى‏ تا ز احسان بهاران ثمرى یافته‌‏اند سال‏‌ها غوطه چو شب، در دل ظلمت زده‌‏اند تا ز چاک جگر خود سحرى یافته‌‏اند بسته‌‏اند از دو جهان چشم هوس، چون یعقوب‏ تا ز پیراهن یوسف نظرى یافته‌اند... همچو پروانه در این بزم، ز سوز دل خویش‏ بارها سوخته، تا بال و پرى یافته‌‏اند... «صائب» از گریۀ مستانه مکن قطع نظر که زِ هر قطرۀ اشکى گهرى یافته‏‌اند 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3766@ShereHeyat
🔹درگاه مسکین‌نواز🔹 بیا تا برآریم دستی ز دل که نتوان برآورد فردا ز گل به فصل خزان‌در نبینی درخت که بی برگ مانَد ز سرمای سخت برآرد تهی دست‌های نیاز ز رحمت نگردد تهی‌دست باز مپندار از آن در که هرگز نبست که نومید گردد برآورده دست... همه طاعت آرند و مسکین نیاز بیا تا به درگاه مسکین‌نواز چو شاخ برهنه برآریم دست که بی برگ از این بیش نتوان نشست خداوندگارا نظر کن به جود که جرم آمد از بندگان در وجود گناه آید از بندۀ خاکسار به امّید عفو خداوندگار کریما به رزق تو پرورده‌ایم به اِنعام و لطف تو خو کرده‌ایم گدا چون کرم بیند و لطف و ناز نگردد ز دنبال بخشنده باز چو ما را به دنیا تو کردی عزیز به عُقبا همی چشم داریم نیز عزیزیّ و خواری تو بخشی و بس عزیز تو خواری نبیند ز کس خدایا به عزت که خوارم مکن به ذُلّ گنه شرمسارم مکن مسلط مکن چون منی بر سرم ز دست تو بِه گر عقوبت برم... مرا شرمساری ز روی تو بس دگر شرمسارم مکن پیش کس گرم بر سر افتد ز تو سایه‌ای سپهرم بُود کمترین پایه‌ای اگر تاج بخشی، سرافرازدَم تو بردار تا کس نیندازدَم تنم می‌بلرزد چو یاد آورم مناجات شوریده‌ای در حرم که می‌گفت شوریدۀ دل‌فکار الها ببخش و به ذُلّم مدار همی گفت با حق به زاری بسی میفکن که دستم نگیرد کسی به طفلم بخوان و مران از درم ندارد به جز آستانت سرم تو دانی که مسکین و بی‌چاره‌ایم فروماندۀ نفس اَمّاره‌ایم نمی‌تازد این نَفْس سرکش چنان که عقلش تواند گرفتن عنان... به مردان راهت که راهی بده وز این دشمنانم پناهی بده خدایا به ذات خداوندی‌ات به اوصاف بی‌مثل و مانندی‌ات به لبَّیک حُجاج بیت‌الحرام به مدفون یثرب علیه‌السَّلام... به طاعات پیران آراسته به صدق جوانان نوخاسته که ما را در آن ورطۀ یک‌نفس ز ننگ دو گفتن به فریاد رس امید است از آنان که طاعت کنند که بی‌طاعتان را شفاعت کنند به پاکان کز آلایشم دور دار وگر زَلّتی رفت معذور دار به پیرانِ پشت از عبادت دو تا ز شرم گنه دیده بر پشتِ پا که چشمم ز روی سعادت مبند زبانم به وقت شهادت مبند چراغ یقینم فرا راه دار ز بد کردنم دست، کوتاه دار بگردان ز نادیدنی دیده‌ام مده دست بر ناپسندیده‌ام... مرا گر بگیری به انصاف و داد بنالم که لطفت نه این وعده داد خدایا به ذلت مران از درم که صورت نبندد دری دیگرم ور از جهل غایب شدم روزِ چند کنون کآمدم در به رویم مبند... خدایا به غفلت شکستیم عهد چه زور آورد با قضا دستِ جهد؟ چه برخیزد از دست تدبیر ما؟ همین نکته بس عذر تقصیر ما... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2677@ShereHeyat
بخوان از سورۀ احساس و غیرت بگو از مرد میدان، مرد ملت بسیجی باش مثل حاج قاسم بسیجی باش مثل حاج همت 📝 @ShereHeyat
🔹این همه یوسف🔹 به‌نام او که دل را چاره‌ساز است به تسبیحش زمین، مُهر نماز است چراغی مرده‌ام، دل کن دلم را به بسم‌الله، بسمل کن دلم را... بده حالی که حالی تازه باشد که هر فصلش وصالی تازه باشد مدد کن لحظه‌ای از خود گریزم که تاریک است صبح رستخیزم تمام فصل من شد برگ‌ریزان بده داد منِ از خود گریزان الهی سینه‌ای داریم پُر سوز تبسم کن در این آیینه یک روز... همه حیران، چو موساییم در طور تجلی کن، شبی، یا نور، یا نور! تجلی کن که ما گم‌کرده راهیم ببخشامان که لبریز از گناهیم الهی سربه‌زیران تو هستیم اسیرانیم، اسیران تو هستیم اسیرانی سراسر دل‌پریشیم الهی، ما گرفتاران خویشیم... دلم سرگرمِ کارِ هیچ‌کاری امان از این پریشان‌روزگاری نه گفتارم به کار آمد، نه رفتار گرفتارم، گرفتارم، گرفتار... الهی درد این دل را دوا کن همین امشب مرا از من جدا کن... خوشا آن دل که با روحش بِحِل کرد بدا دنیا که ما را خون به دل کرد... خوشا آنان که پیش از مرگ، مُردند به راز عشق پی بردند و بردند... به جوش آمد دوباره خون مردی تو اما ای دلِ غافل، چه کردی؟ بخوان امشب به آهنگ جدایی «کجایید ای شهیدان خدایی؟»... «سبک‌باران خرامیدند و رفتند مرا بیچاره نامیدند و رفتند»... خوشا آنان که چرخیدند در خون خدا را ناگهان دیدند در خون به پای دوست دست از دست دادند حسین‌آسا به پایش سر نهادند چو «ابراهیم همت» در منا باش سراپا غرق در نور خدا باش... اگر شوق خدا داری چنین کن صفا و سعی در میدان مین کن بیا چون «میثمی» عبد خدا باش به شوق کعبه‌اش در کربلا باش چقدر این آسمانی‌خاک، زیباست به دنیا گر بهشتی هست، اینجاست... مگو «چمران» بگو غیرت، بگو درد بگو تنهاترین، عاشق‌ترین مرد... «بروجردی»، «جهان‌آرا» و «همت» «محمد»های کوی عشق و غیرت... در این شب‌های غم، شب‌های غربت ز ما دستی بگیرید ای جماعت... چو «مهدی» عاشقی بی‌ادعا نیست به «زین‌الدین» قسم، مثل شما نیست... اگر «مهدی» شدی چون «باکری» باش اگر خواهان حُسنی، «باقری» باش «حسن» رازی که در خاکش سپردیم دریغا پی به معنایش نبردیم حسن یعنی حسین صبرپیشه شهید کربلاهای همیشه حسن گفتی، حسینی‌تر شد این دل به یاد کربلا، محشر شد این دل چه دید آن روز؟ قرآن روی نیزه «حسین» کربلاهای هویزه... حسینِ من ابوالفضلی دگر بود صدایی تابناک و شعله‌ور بود به حقّ حق، به حقّ «تندگویان» شهید تازه‌ای از من برویان «ز جانان مهر و از ما جانفشانی‌ست جواب مهربانی، مهربانی‌ست» دلم دلتنگ مردان صمیمی‌ست مرید «حاج عباس کریمی»‌ست چه ماند از او به جز مشتی غریبی؟ چه ماند از او؟ همین قرآن جیبی... خوشا آنان که تا او پر گرفتند حیات تازه‌ای از سر گرفتند... به «زین‌الدین» قسم اهل نبردیم اگر سر رفت از دین برنگردیم اگر «فهمیده» را فهمیده بودیم همه شیران میدان‌دیده بودیم... تو یادت هست در شب‌های پاوه چراغی آسمانی بود «کاوه» شما از عشق یک دم برنگشتید شهید کربلای چار و هشتید شهیدان سورۀ والفجر هشت‌اند که چون آب از دل آتش گذشتند... چقدر اروند رنگ نیل دارد چقدر این لشکر اسماعیل دارد شهادت را چو اسماعیل عطشان تمام روزهاشان عید قربان به حیدر سیرتانِ لیلة‌القدر به «اسماعیل»‌های لشکر «بدر» به گلگون پیکران لشکر «نصر» به حق سورۀ «والفتح» و «والعصر» الهی گوشۀ چشمی به ما کن به ما حال مناجاتی عطا کن... تمام «قدسیان» «خوش‌سیرتان‌اند» دل ما را به آتش می‌کشانند به یاد بچه‌های «لشکر هفت» قرار از دل شد و خواب از سرم رفت... به حقِ «یا محمد! یا محمد!» توسل کن بیاید «حاج احمد» بیا در اوج زیبایی بمیریم دم مُردن «تجلایی» بمیریم افق، چاک دل خونین‌جگرهاست سحر، جا پای مفقودالاثرهاست بیا و مرتضایی کن دلت را خدایی کن، خدایی کن دلت را شهیدی بود چون «آوینی» این دل چرا شد غرق در خودبینی این دل؟... برادرهای من! امشب بمانید برایم سورۀ یوسف بخوانید چو ماهی بی‌تکلف بود یوسف درون چاه، یوسف بود، یوسف کجا یوسف اسیر چاه تن شد؟ به هر گامی خلیل بت‌شکن شد چرا ما ماه کنعانی نباشیم؟ چرا ما یوسف ثانی نباشیم؟ چرا ما چشم یوسف‌بین نداریم؟ مسلمانیم و درد دین نداریم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3765@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹چشم‌های مهربان🔹 شهیدی در میان کاروانت می‌شوم یا نه؟ غبار رهگذار عاشقانت می‌شوم یا نه؟ دلم سنگ است می‌دانم، دلم تنگ است می‌دانی نمی‌دانم که خاک آستانت می‌شوم یا نه؟ مرا با گوشه‌چشمی خواندی اما کاش می‌گفتی فدای چشم‌های مهربانت می‌شوم یا نه؟ فدای تو چه جان‌های جوانی شد بگو آیا فدای آن شهیدان جوانت می‌شوم یا نه؟ سرم را کاش بر زانو بگیری یوسف زهرا بگو وقت شهادت، میهمانت می‌شوم یا نه؟ 📝 @ShereHeyat
🔹آرزوی وصل🔹 جز آرزوی وصل تو یک‌دم نمی‌کنم یک‌دم ز سینه مهر تو را کم نمی‌کنم ای آن‌ که سربلند مرا آفریده‌ای جز پیش آستان تو سَر، خَم نمی‌کنم گر در ازای عشق، غم عالمم دهی با عالمی معاوضه این غم نمی‌کنم جز راه پاک دوست یقیناً نمی‌روم جز انتخاب عشق مسلم نمی‌کنم چون آتش فراق تو را آزموده‌ام خوف از عذاب سخت جهنم نمی‌کنم... آن شمع خامُشم که به شب‌های بی‌کسی حتی هوای گریه نم‌نم نمی‌کنم داروی درد هجر حبیب است، بس کنید من از طبیب خواهش مرهم نمی‌کنم حیران از این تغافل خویشم که زادِ راه گاهِ سفر شده‌ست و فراهم نمی‌کنم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/361@ShereHeyat