شعر هیأت
#شعر_عاشورایی #امام_حسین علیهالسلام #کاروان_اسرا #ترکیب_بند 🔹با کاروان نیزه🔹 میآیم از رهی که
💠 شعر عاشورایی بعد از انقلاب
🔹ترکیببند محتشم کاشانی در قلهی مرثیهی عاشورایی قرار دارد و پس از او و به استقبال از او جریان ترکیببندسرایی عاشورایی تا امروز پررونق بوده و هست.
در ترکیببند محتشم و ترکیببندهایی که در استقبال از آن سروده شدهاند و به طور کلیتر در منظومهها و مرثیهی عاشورایی گذشتهی ما، غالباً توجه به زوایای اجتماعی قیام عاشورا کمرنگ است و گاهی به مجرم دانستن افلاک و ستارگان و نفرین به تقدیر و سرنوشت بسنده شده است (البته نه به این معنا که شعرا به هیچ وجه توجهی به ابعاد اجتماعی و برملا کردن چهرهی یزیدیان نداشتهاند). در نتیجه مخاطب شعر با وجود اینکه با خواندن اشعار و مراثی در سوگ آل الله میسوزد و میگدازد اما این سوز و گداز کمتر منجر به واکنش اجتماعی مبنتی بر ظلمستیزی و عدالتخواهی و انتقامجویی میشود. هر چند نفس تذکر مصیبت امام حسین(علیهالسلام) خود اثر اجتماعی و تبری از ائمهی جور را در پی دارد اما این جنبه از مرثیهپردازی کمتر مورد توجه شعرا بوده است. به طور مثال عمان سامانی با اینکه در مثنوی بلند و پر مغز خود مرثیهی سیدالشهدا(علیهالسلام) را با لایههای عرفانی عمیق درآمیخته اما در نهایت اگر به تابلویی که او از عاشورا ترسیم میکند بنگریم، در آن تابلو اثری از تبری که در کنار تولی یکی از دو بال تفکر شیعی است دیده نمیشود.
از این روست که ترکیببند نیر تبریزی با آوردن چنین بیتی در میان استقبالکنندگان از محتشم متمایز میشود و میدرخشد:
گفت ای گروه هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...
🔸با پیروزی انقلاب که حاصل همین عزاداریها و زنده نگه داشتن چراغ مرثیهی عاشورایی بود، ادبیات عاشورایی نیز رنگ و بوی تازهای گرفت و درونمایههایی چون برائت جستن از ائمهی جور، اعتراض، تبیین و ملامت مرام کوفیان، هشدار نسبت به حسینی بودن و یزیدی نبودن و... در اشعار عاشورایی بسامد یافت. یکی از ترکیببندهایی که پس از انقلاب سروده شد و از این حیث با تمام ترکیببندهای پیش از خود متفاوت است، ترکیببند «با کاروان نیزه»، سرودهی علیرضا قزوه است.
زبان اعتراض و تعریضهای سیاسی و اجتماعی در بندهایی از این چهارده بند و به طور خاص در بند چهارم آن بسیار قابل توجه است.
به ابیاتی از این دست توجه کنید:
بند چهارم:
پیشانی تمامیشان داغ سجده داشت
آنان که خیمهگاه مرا تیر میزدند
این مردمان غریبه نبودند، ای پدر
دیروز در رکاب تو شمشیر میزدند
بند هفتم:
دست خداست، اینکه شکستید بیعتش
دستی خدایگونهتر از این بیاورید!
بند چهاردهم:
هنگامهی برون شدن از خویش، چون حسین
راهی برو که بگذرد از مسجدالحرام
🔹دربارهی شعر علیرضا قزوه به ویژه اشعار عاشورایی او میتوان در نوشتار مستقلی از زوایای مختلف سخن گفت. علت انتخاب ترکیببند عاشورایی او از میان اشعار فراوان عاشورایی این شاعر، تمایز آشکاری بود که این ترکیببند در جریان ترکیببندسرایی عاشورایی داشت. وگرنه اشعار و ابیات درخشان عاشورایی علیرضا قزوه کم نیستند.
📝 #حسن_بیاتانی
📗 #چهل_شعر_چهل_نکته
🌐 shereheyat.ir
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#کربلا
#غزل
🔹قبلهٔ ششگوشه🔹
دل سپردیم به چشم تو و حرکت کردیم
بعدِ یک عمر که ماندیم...که عادت کردیم
دستهامان همه خالی... نه! پر از شعر و شرر
عشق فرمود: بیایید، اطاعت کردیم
خاکآلوده رسیدیم به آن تربتِ پاک
اشکآلوده ولی غسل زیارت کردیم
گفته بودند که آرام قدم برداریم
ما دویدیم... ببخشید... جسارت کردیم
ایستادیم دمی پای در «باب الرّاس»
شمر را بعدِ سلامی به تو لعنت کردیم
سهممان در حرمت یکسره سرگردانی
بسکه با قبلهٔ ششگوشه، عبادت کردیم
تشنه بودیم دو بیتی بنویسیم برات
از غزلباری چشمانِ تو حیرت کردیم
هی نوشتیم و نوشتیم و نوشتیم و نشد
واژهها را به شب شعر تو دعوت کردیم
«همه با قافیهٔ عشق، مصیبت دارند»
از تو گفتیم، اگر ذکر مصیبت کردیم
وقت رفتن که حرم ماند و کبوترهایش
بیپر و بال نشستیم و حسادت کردیم
و سری از سر افسوس به دیوار زدیم
و نگاهی غضبآلود به ساعت کردیم
تا قیامت بنویسیم برای تو کم است
ما که در سایهٔ آن قامت اقامت کردیم
کاش میشد که بمانیم؛ ضریحت در دست...
دل سپردیم به چشم تو و حرکت کردیم
📝 #مجتبی_احمدی
🌐 shereheyat.ir/node/990
✅ @ShereHeyat
falyarhal-mana.apk
12.16M
📱دریافت اپلیکیشن موبایل «فَليَرحَل مَعَنَا»
🚩 مجموعه اشعار و نوحههای #اربعین
🌐 shereheyat.ir
✅ @ShereHeyat
شعر هیأت
📱دریافت اپلیکیشن موبایل «فَليَرحَل مَعَنَا» 🚩 مجموعه اشعار و نوحههای #اربعین 🌐 shereheyat.ir ✅
💠 «فَليَرحَل مَعَنَا» مجموعه اشعار و نوحههای #اربعین
🚩 این کاروان امام عاشوراست که صدای قدمهایش در جاده تاریخ طنینانداز است. کاروانی که هزاران دل را با خود همراه کرده و به مقصد قبلهگاه عشاق، قدم برمیدارد.
اگر گوش جان فرا دهی، هنوز این نوا به گوش میرسد:
مَنْ كَانَ بَاذِلاً فِينَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ الله نَفْسَهُ فَليَرحَل مَعَنَا
🔸 «فَليَرحَل مَعَنَا» مجموعهای از اشعار و نوحههای اربعین است که آماده شده برای همدل و همنوا شدن خیل آزادگان و دلدادگانی که برای پیوستن به دریای بیکران عشق و آزادگی، خود را از هر جای جهان به جاده نجف - کربلا رساندهاند.
🔸 این اثر که به همت دفتر شعر جامعه ایمانی مشعر آماده شده است، سابقاً در قالب کتاب منتشر شد.
برای دسترسی هرچه راحتتر مخاطبان ارجمند به این مجموعه و بهرهگیری مناسبتر در سفر اربعین، با همکاری موسسه فردوسیان جوان قم، این اثر در قالب اپلیکیشن موبایل نیز به علاقهمندان ادب ولایی تقدیم میگردد.
🔸 اپلیکیشن «فَليَرحَل مَعَنَا» دارای قابلیت بهروز رسانی است و هر سال مجموعه اشعار جدید به آن افزوده میشود.
🌐 shereheyat.ir
✅ @ShereHeyat
#دفاع_مقدس
#شهدا
#غزل
🔹عباسهای تشنهلب رفتند🔹
در کولهبار غربتم یک دل
از روزهای واپسین ماندهست
عباسهای تشنهلب رفتند
لبتشنه مَشکی بر زمین ماندهست
من بودم و او بود و گمنامی
نامش چه بود؟ انگار یادم نیست
بر شانههای سنگی دیوار
نام تو ای عاشقترین، ماندهست
مثل نسیم صبح نخلستان
سرشار از زخم و سکوت و صبر
رفتید، اما در دلِ هر چاه
یک سینه آواز حزین ماندهست:
«رفتیم اگر نامهربان بودیم»
رفتند اما مهربان بودند
«رفتیم اگر بار گران» آری
بار گرانی بر زمین ماندهست
بر شانهٔ خونینتان، یاران!
یک بار دیگر بوسه خواهم زد
برشانهٔ خونینتان عطرِ
تابوتهای یاسمین ماندهست
زآنان برای ما چه میماند؟
یک کولهبار از خاطرات سبز
از من ولی یک چشمِ بارانی
تنها همین، تنها همین ماندهست
📝 #علیرضا_قزوه
🌐 shereheyat.ir/node/271
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#کاروان_اسرا
#دیر_راهب
#مثنوی
🔹سر و سامان عشق🔹
گذشته چند صباحی ز روز عاشورا
همان حماسه، که جاوید خواندهاند او را
همان حماسهٔ زیبا، همان قیامت عشق
به خون نشستنِ سرو بلندقامت عشق
به همره اُسرا، میروند شهر به شهر
سپاه جور و جنایت، سپاه ظلمت و قهر
ندیده چشم کسی، در تمام طول مسیر
به جز مجاهدت، از آن فرشتگان اسیر
«چهل ستاره» که بر نیزه میدرخشیدند
به مهر و ماه در این راه، نور بخشیدند
طناب ظلم کجا، اهلبیت نور کجا؟
سر بریده کجا، زینب صبور کجا؟
هوا گرفته و دلتنگ بود، در همه جا
نصیب آینهها سنگ بود، در همه جا
نسیم، بدرقه میکرد آن عزیزان را
صبا، مشاهده میکرد برگریزان را
نسیم، با دل سوزان به هر طرف که وزید
صدای همهمه پیچید، در سپاه یزید
سپاه، مستِ غرور است و مستِ پیروزی
و خنده بر لبش، از شورِ عافیتسوزی...
چو برق و باد، به هر منزلی سفر کردند
چو رعد، خندهٔ شادی از این ظفر کردند
ز حد گذشته پس از کربلا جسارتشان
که هست زینب آزاده در اسارتشان
گذار قافله یک شب کنار دِیْر افتاد
شبی که عاقبت آن اتفاقِ خیر افتاد
حَرامیان، همه شُربِ مُدام میکردند
به نام فتح و ظفر، می به جام میکردند
اگرچه شب، شبِ سنگین و تلخ و تاری بود
سَرِ مقدّسِ خورشید، در کناری بود
سری که جلوهٔ «والشّمس» بود در رویش
سری که معنی «واللّیل» بود گیسویش
سری، که با نَفَس قدسیان مصاحب بود
کنار سایهٔ دیوارِ «دِیْر راهب» بود
سری، که از همهٔ کائنات، دل میبرد
شعاع نوری از آن سر، به چشم راهب خورد
سکوت بود و سیاهی و نیمهٔ شب بود
صدای روشنِ تسبیح و ذکر یا رب بود
صدای بال زدن، از فرشته میآمد
به خطّ نور ز بالا نوشته میآمد
شگفتمنظرهای دید، دیده چون وا کرد
برون ز دِیْر شد و زیر لب، خدایا کرد
میان راه نگهبان بر او چو راه گرفت
از او نشانیِ فرماندهٔ سپاه گرفت
رسید و گفت مرا در دل آرزویی هست
اگر تو را، ز محبّت نشان و بویی هست
دلم به عشقِ جمالی جمیل، پابند است
دلم به جلوهٔ خورشید، آرزومند است
یک امشبی، «سَرِ خورشید» را به من بدهید
به من، اجازهٔ از خود رها شدن بدهید
دلم هواییِ دیدارِ این سَرِ پاک است
سری، که شاهد او، آسمان و افلاک است
بگو که این سر دور از بدن ز پیکر کیست؟
سرِ بریدهٔ یحیی که نیست، پس سَرِ کیست؟
جواب داد که این سر، سریست شهرآشوب
به خون نشستهتر از آفتاب وقت غروب
سر کسیست، که شوریده بر امیر، ای مرد!
خیالِ دولتْ پرورده در ضمیر، ای مرد!
تو بر زیارتِ این سر، اگر نظر داری
بیار، آنچه پساندازِ سیم و زر داری
جواب داد که این زر، در آستین من است
بده امانت ما را، که عشق، دین من است
به چشمِ همچو تویی، گرچه سیم و زر عشق است
هزار سکهٔ زر، نذرِ یک نظر عشق است
بگو: که صاحب این سر، چه نام داشته است؟
چقدر نزد شما، احترام داشته است؟
جواب داد که این سر، که آفتاب جَلیست
گلاب گلشن «زهرا» و یادگار «علی»ست
سَرِ بریدهٔ فرزند حیدر است، این سر
سَرِ حسین، عزیز پیمبر است، این سر...
گرفت و گفت خدا بشکند، دهان تو را
خدای زیر و زبر میکند جهان تو را
به دِیْر رفت و به همراه خود، گلاب آورد
ز اشک دیدهٔ خود، یک دو چشمه آب آورد
غبار راه از آیینه پاک کرد و نشست
کشیده آه ز دل، سینه چاک کرد و نشست
سری، که نور خدا داشت، در حریر گرفت
فضای دِیْر از او، عطر دلپذیر گرفت...
دوباره صحبت موسی و طور، گل میکرد
درخت طیّبهٔ عشق و نور، گل میکرد
خطاب کرد به آن سر: که ای جلال خدا!
اسیر مهر تو شد، دل جدا و دیده جدا
جلال و قدر تو را، حضرت مسیح نداشت
کلیم، چون تو بیانی چنین فصیح نداشت
چو گل جدا ز چمن با کدام دشنه شدی؟
برای دیدن جانان، چقدر تشنه شدی؟
هزار حیف، که در کربلا نبودم من
رکابدار سپاهِ شما، نبودم من
ز پیشگاه جلال تو، عذرخواهم من
تو خود پناه جهانی و بیپناهم من
به احترام تو، «اسلام» را پذیرفتم
رها ز ننگ شدم، نام را پذیرفتم
دلم در این دلِ شب، روشن است همچون ماه
به نورِ «اَشهَدُ اَن لا اِلهَ اِلاَ الله»
فدایِ خونجگریهای جَدِّ اطهر تو
فدای مکتب پاک و شهیدپرور تو
«شهادتینِ» مرا، بهترین گواه تویی
که چلچراغ هدایت، دلیل راه تویی...
من حقیر کجا و صحابی تو کجا؟
شکسته بال و پرم، همرکابی تو کجا؟
نه حُسن سابقه دارم نه مثل ایشانم
فقط، ز دربدریهای تو، پریشانم
به استغاثه سرِ راهت آمدم، رحمی
«فقیر و خسته به درگاهت آمدم، رحمی»
بگیر دست مرا، ای بزرگوار عزیز
«که جز ولای توأم نیست هیچ دستآویز»...
نگاه مِهر تو شد، مُهرِ کارنامهٔ من
گلاب ریخت غمت در بهارنامهٔ من
من از تمامی عمر امشبم تبرّک شد
ز فیض بوسه به رویت، لبم تبرّک شد
«شفق» اگرچه رثای تو از دل و جان گفت
حکایت از سر و سامان عشق «عُمّان» گفت
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/927
✅ @ShereHeyat
هدایت شده از شعر هیأت
هرگز نگذاشت تا ابد شب باشد
او ماند که در کنار زینب باشد
سجاد که سجاده به او دل میبست
تدبیر خدا بود که در تب باشد
📝 #منیره_هاشمی
🏴 برای مشاهده و دریافت اشعار با موضوع #امام_سجاد علیهالسلام به نشانی زیر در پایگاه شعر هیأت مراجعه فرمایید:
🌐 shereheyat.ir/m/07
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#امام_سجاد علیهالسلام
#غزل
🔹فرزند زمزم🔹
ای خالق راز و نیاز عاشقانه
در پیشگاه عشق مخلوقی یگانه
ای آسمان پیشانیات، ای ابر ای کوه
سجادۀ تو دشتهای بیکرانه
دارند در دستانِ هنگامِ قنوتت
گنجشکهای بیشماری آشیانه
تسبیح میگویی تمام خلوت شب
با رودها با اشکهایت دانه دانه
فرزند زمزم! کیستی، اهل کجایی؟
در چشمهایت داری از کوثر نشانه
فریاد عاشوراست موج پرچمی که
وادی به وادی میبری بر روی شانه
وقتی که در حال مرور کربلایی
عالم سراسر میشود پروانهخانه
این بیت آخر با خودش دارد درودی
بر مادرت، آن شهربانوی زمانه
📝 #اعظم_سعادتمند
🌐 shereheyat.ir/node/3917
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#امام_سجاد علیهالسلام
#غزل
🔹زین العابدین🔹
به چشمانت نمیآید که اهل این زمین باشی
گمانم شهروند آسمان چندمین باشی
برایت فرشهای پیش پا افتاده ناچیزند
تو با این منزلت باید که سجادهنشین باشی
تو و شب تا سحر گریه، تو و شب تا سحر سجده
بنا شد آنچنان باشی، بنا شد اینچنین باشی
خدا میخواست تا دین را به دستان تو بسپارد
به بیماری دچارت کرد تا فردای دین باشی
به لطف آن همه داغی که در کربوبلا دیدی
تمام عمر باید چشم تر بر آستین باشی
برای من نخی از رشتۀ سجادهات کافیست
سر نخ دستم افتاده که تو حبل المتین باشی
تو و عشق تو و پیشانی ساییده از سجده
فقط شایستهات این است «زین العابدین» باشی
📝 #سیده_تکتم_حسینی
🌐 shereheyat.ir/node/70
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#امام_سجاد علیهالسلام
#چارپاره
🔹غروبی نفسگیر🔹
پیش چشمم تو را سر بریدند
دستهایم ولی بیرمق بود
بر زبانم در آن لحظه جاری
قل اعوذ برب الفلق بود
گفتی «آیا کسی یار من نیست؟»
قفل بر دست و دندان من بود
لحظهای تب امانم نمیداد
بیتو آن خیمه زندان من بود
کاش میشد که من هم بیایم
در سپاهت علمدار باشم
کاش تقدیرم از من نمیخواست
تا که در خیمه بیمار باشم
ماندم و در غروبی نفسگیر
روی آن نیزه دیدم سرت را
ماندم و از زمین جمع کردم
پارههای تن اکبرت را
ماندم و تا ابد دادم از کف
طاقت و تاب، بعد از اباالفضل
ماندم و ماند کابوس یک عمر
خوردن آب، بعد از اباالفضل
ماندم و بغض سنگین زینب
تا ابد حلقه زد بر گلویم
ماندم و دیدم افتاد بر خاک
قاسم آن یادگار عمویم
گفتم ای کاش کابوس باشد
گفتم این صحنه شاید خیالیست
یادم از طفل ششماهه آمد
یادم آمد که گهواره خالیست
پیش چشمم تو را سر بریدند
دستهایم ولی بی رمق بود
بر زبانم در آن لحظه جاری
قل اعوذ برب الفلق بود
📝 #افشین_علا
🌐 shereheyat.ir/node/1676
✅ @ShereHeyat