eitaa logo
شعر هیأت
10.3هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
174 ویدیو
14 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹این همه یوسف🔹 به‌نام او که دل را چاره‌ساز است به تسبیحش زمین، مُهر نماز است چراغی مرده‌ام، دل کن دلم را به بسم‌الله، بسمل کن دلم را... بده حالی که حالی تازه باشد که هر فصلش وصالی تازه باشد مدد کن لحظه‌ای از خود گریزم که تاریک است صبح رستخیزم تمام فصل من شد برگ‌ریزان بده داد منِ از خود گریزان الهی سینه‌ای داریم پُر سوز تبسم کن در این آیینه یک روز... همه حیران، چو موساییم در طور تجلی کن، شبی، یا نور، یا نور! تجلی کن که ما گم‌کرده راهیم ببخشامان که لبریز از گناهیم الهی سربه‌زیران تو هستیم اسیرانیم، اسیران تو هستیم اسیرانی سراسر دل‌پریشیم الهی، ما گرفتاران خویشیم... دلم سرگرمِ کارِ هیچ‌کاری امان از این پریشان‌روزگاری نه گفتارم به کار آمد، نه رفتار گرفتارم، گرفتارم، گرفتار... الهی درد این دل را دوا کن همین امشب مرا از من جدا کن... خوشا آن دل که با روحش بِحِل کرد بدا دنیا که ما را خون به دل کرد... خوشا آنان که پیش از مرگ، مُردند به راز عشق پی بردند و بردند... به جوش آمد دوباره خون مردی تو اما ای دلِ غافل، چه کردی؟ بخوان امشب به آهنگ جدایی «کجایید ای شهیدان خدایی؟»... «سبک‌باران خرامیدند و رفتند مرا بیچاره نامیدند و رفتند»... خوشا آنان که چرخیدند در خون خدا را ناگهان دیدند در خون به پای دوست دست از دست دادند حسین‌آسا به پایش سر نهادند چو «ابراهیم همت» در منا باش سراپا غرق در نور خدا باش... اگر شوق خدا داری چنین کن صفا و سعی در میدان مین کن بیا چون «میثمی» عبد خدا باش به شوق کعبه‌اش در کربلا باش چقدر این آسمانی‌خاک، زیباست به دنیا گر بهشتی هست، اینجاست... مگو «چمران» بگو غیرت، بگو درد بگو تنهاترین، عاشق‌ترین مرد... «بروجردی»، «جهان‌آرا» و «همت» «محمد»های کوی عشق و غیرت... در این شب‌های غم، شب‌های غربت ز ما دستی بگیرید ای جماعت... چو «مهدی» عاشقی بی‌ادعا نیست به «زین‌الدین» قسم، مثل شما نیست... اگر «مهدی» شدی چون «باکری» باش اگر خواهان حُسنی، «باقری» باش «حسن» رازی که در خاکش سپردیم دریغا پی به معنایش نبردیم حسن یعنی حسین صبرپیشه شهید کربلاهای همیشه حسن گفتی، حسینی‌تر شد این دل به یاد کربلا، محشر شد این دل چه دید آن روز؟ قرآن روی نیزه «حسین» کربلاهای هویزه... حسینِ من ابوالفضلی دگر بود صدایی تابناک و شعله‌ور بود به حقّ حق، به حقّ «تندگویان» شهید تازه‌ای از من برویان «ز جانان مهر و از ما جانفشانی‌ست جواب مهربانی، مهربانی‌ست» دلم دلتنگ مردان صمیمی‌ست مرید «حاج عباس کریمی»‌ست چه ماند از او به جز مشتی غریبی؟ چه ماند از او؟ همین قرآن جیبی... خوشا آنان که تا او پر گرفتند حیات تازه‌ای از سر گرفتند... به «زین‌الدین» قسم اهل نبردیم اگر سر رفت از دین برنگردیم اگر «فهمیده» را فهمیده بودیم همه شیران میدان‌دیده بودیم... تو یادت هست در شب‌های پاوه چراغی آسمانی بود «کاوه» شما از عشق یک دم برنگشتید شهید کربلای چار و هشتید شهیدان سورۀ والفجر هشت‌اند که چون آب از دل آتش گذشتند... چقدر اروند رنگ نیل دارد چقدر این لشکر اسماعیل دارد شهادت را چو اسماعیل عطشان تمام روزهاشان عید قربان به حیدر سیرتانِ لیلة‌القدر به «اسماعیل»‌های لشکر «بدر» به گلگون پیکران لشکر «نصر» به حق سورۀ «والفتح» و «والعصر» الهی گوشۀ چشمی به ما کن به ما حال مناجاتی عطا کن... تمام «قدسیان» «خوش‌سیرتان‌اند» دل ما را به آتش می‌کشانند به یاد بچه‌های «لشکر هفت» قرار از دل شد و خواب از سرم رفت... به حقِ «یا محمد! یا محمد!» توسل کن بیاید «حاج احمد» بیا در اوج زیبایی بمیریم دم مُردن «تجلایی» بمیریم افق، چاک دل خونین‌جگرهاست سحر، جا پای مفقودالاثرهاست بیا و مرتضایی کن دلت را خدایی کن، خدایی کن دلت را شهیدی بود چون «آوینی» این دل چرا شد غرق در خودبینی این دل؟... برادرهای من! امشب بمانید برایم سورۀ یوسف بخوانید چو ماهی بی‌تکلف بود یوسف درون چاه، یوسف بود، یوسف کجا یوسف اسیر چاه تن شد؟ به هر گامی خلیل بت‌شکن شد چرا ما ماه کنعانی نباشیم؟ چرا ما یوسف ثانی نباشیم؟ چرا ما چشم یوسف‌بین نداریم؟ مسلمانیم و درد دین نداریم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3765@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹آه از آن ساعت...🔹 توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری از گناهی می‌روم سوی گناه دیگری لحظه لحظه پشت هم شیطان فریبم می‌دهد می‌گذارد بر سر هر راه چاه دیگری گریه باید کرد تنها در عزای تو حسین توبه غیر از این ندارد هیچ راه دیگری مثل حر من نیز برگشتم که غیر از خیمه‌ات نیست ما را در همه عالم پناه دیگری از سیاهی نیست بالاتر ولی رنگ غمت هست بالاتر ز هر رنگ سیاه دیگری ای زمان در طول تاریخ اینچنین داری سراغ؟ بی‌کفن، لب‌تشنه، بی‌سر پادشاه دیگری؟ آه از آن ساعت از آن گودال و از آن قتلگاه آه از آن تل که خودش شد قتلگاه دیگری می‌کشیدند آه، هم شمشیرها هم نیزه‌ها از دل هر تیر برمی‌خاست آه دیگری کاش در آن لحظه‌ها یا خواهرش آنجا نبود یا نمی‌انداخت بر جسمش نگاه دیگری نقطۀ پایان دنیا نیست هرگز کربلا نه! جهان می‌ایستد در ایستگاه دیگری انتقام خون او را یک نفر خواهد گرفت از پس این ابرها پیداست ماه دیگری... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1664@ShereHeyat
🔹درگاه مسکین‌نواز🔹 بیا تا برآریم دستی ز دل که نتوان برآورد فردا ز گل به فصل خزان‌در نبینی درخت که بی برگ مانَد ز سرمای سخت برآرد تهی دست‌های نیاز ز رحمت نگردد تهی‌دست باز مپندار از آن در که هرگز نبست که نومید گردد برآورده دست... همه طاعت آرند و مسکین نیاز بیا تا به درگاه مسکین‌نواز چو شاخ برهنه برآریم دست که بی برگ از این بیش نتوان نشست خداوندگارا نظر کن به جود که جرم آمد از بندگان در وجود گناه آید از بندۀ خاکسار به امّید عفو خداوندگار کریما به رزق تو پرورده‌ایم به اِنعام و لطف تو خو کرده‌ایم گدا چون کرم بیند و لطف و ناز نگردد ز دنبال بخشنده باز چو ما را به دنیا تو کردی عزیز به عُقبا همی چشم داریم نیز عزیزیّ و خواری تو بخشی و بس عزیز تو خواری نبیند ز کس خدایا به عزت که خوارم مکن به ذُلّ گنه شرمسارم مکن مسلط مکن چون منی بر سرم ز دست تو بِه گر عقوبت برم... مرا شرمساری ز روی تو بس دگر شرمسارم مکن پیش کس گرم بر سر افتد ز تو سایه‌ای سپهرم بُود کمترین پایه‌ای اگر تاج بخشی، سرافرازدَم تو بردار تا کس نیندازدَم تنم می‌بلرزد چو یاد آورم مناجات شوریده‌ای در حرم که می‌گفت شوریدۀ دل‌فکار الها ببخش و به ذُلّم مدار همی گفت با حق به زاری بسی میفکن که دستم نگیرد کسی به طفلم بخوان و مران از درم ندارد به جز آستانت سرم تو دانی که مسکین و بی‌چاره‌ایم فروماندۀ نفس اَمّاره‌ایم نمی‌تازد این نَفْس سرکش چنان که عقلش تواند گرفتن عنان... به مردان راهت که راهی بده وز این دشمنانم پناهی بده خدایا به ذات خداوندی‌ات به اوصاف بی‌مثل و مانندی‌ات به لبَّیک حُجاج بیت‌الحرام به مدفون یثرب علیه‌السَّلام... به طاعات پیران آراسته به صدق جوانان نوخاسته که ما را در آن ورطۀ یک‌نفس ز ننگ دو گفتن به فریاد رس امید است از آنان که طاعت کنند که بی‌طاعتان را شفاعت کنند به پاکان کز آلایشم دور دار وگر زَلّتی رفت معذور دار به پیرانِ پشت از عبادت دو تا ز شرم گنه دیده بر پشتِ پا که چشمم ز روی سعادت مبند زبانم به وقت شهادت مبند چراغ یقینم فرا راه دار ز بد کردنم دست، کوتاه دار بگردان ز نادیدنی دیده‌ام مده دست بر ناپسندیده‌ام... مرا گر بگیری به انصاف و داد بنالم که لطفت نه این وعده داد خدایا به ذلت مران از درم که صورت نبندد دری دیگرم ور از جهل غایب شدم روزِ چند کنون کآمدم در به رویم مبند... خدایا به غفلت شکستیم عهد چه زور آورد با قضا دستِ جهد؟ چه برخیزد از دست تدبیر ما؟ همین نکته بس عذر تقصیر ما... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2677@ShereHeyat
🔹چشمۀ دیدار🔹 چشمۀ دیدار تو سراب ندارد ساحت دل، بی‌تو آفتاب ندارد آن‌که پناهش دهی چه بیمش از اغیار؟ وآن‌که شفیعش تویی حساب ندارد گفتم و بستم دهان مدّعیان را حرف حسابی دگر جواب ندارد رحمتی ای آشنای جان که دل من از تو دگر طاقت عتاب ندارد چون که تو را خواست، پس هر آن‌چه تو خواهی عاشق تو حق انتخاب ندارد «صدق» دعا را بَرَد به‌سوی اجابت برگِ گُل کاغذی، گلاب ندارد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2681@ShereHeyat
🔹به لطف علی🔹 بخوان که اشک بریزم کمی به حال خودم دل شکستۀ من! ای شکسته بال خودم بخوان به لهجۀ اشک و بخوان به لحن سکوت چقدر خسته‌ام از لحن قیل و قال خودم اگر رسید صدایت به شور عشق بگو مرا رها نکند لحظه‌ای به حال خودم شب معاشقه قرآن به سر بگیر و بخوان که رزق گریه بگیرم برای سال خودم قرار بود من و تو به آسمان برسیم مرا ببخش که این‌گونه خود وبال خودم شبی به لطف علی می‌رسم به صحن نجف تمام عمر، خوشم با همین خیال خودم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2250@ShereHeyat
🔹همین امشب🔹 بیا سنگینیِ بارِ گناهم را نبین امشب مقدّر کن برایم بهترین‌ها را همین امشب برای استجابت فرصتی بهتر نخواهم یافت گره خورده‌ست احیا با امیرالمؤمنین امشب تمام عمر با خود، گرمِ جنگی تن به تن بودم به دیدارت می‌آیم از جدالی سهمگین امشب پناهِ من همین سجاده و تسبیح و قرآن است نگاهی کن به این درماندۀ گوشه‌نشین امشب شب قدر است و جا خوش کرده بغضی در گلوی من مقدّر می‌شود آیا برایم اربعین امشب؟ به فردایم امیدی نیست، اکنون دستگیری کن همین حالا، همین حالا، همین امشب، همین امشب 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4657@ShereHeyat
🔹جانِ جهان🔹 بی تو ای جان جهان، جان و جهان را چه کنم؟ خود جهان می گذرد، ماندن جان را چه کنم؟ ماه شعبان و رجب، نم‌نم اشکی شد و رفت خانه ابری‌ست خدایا! رمضان را چه کنم؟ شانه بر زلف دعا می‌زنم و می‌گریَم موسی من! تو بگو روز و شبان را چه کنم؟ صاحب «حیّ علی...»! لقمۀ نوری برسان سحر از راه رسیده‌ست، اذان را چه کنم؟... کاشکی جرم عیان بودم و تقوای نهان پیش تقوای عیان، جُرم نهان را چه کنم؟ کاش می‌شد که سبک‌تر شوم از سایۀ خویش آفتابا! تو بگو خواب گران را چه کنم؟ زخم شمشیر اگر قوت سحرگاه من است وقت افطار ولی زخم زبان را چه کنم؟ رنجه از طعنۀ پیران پریشان نشدم با چهل چلّه جنون، پند جوان را چه کنم؟ غرقۀ موج رجز، گم شدۀ بحر رَمَل سینه خالی ز معانی‌ست، بیان را چه کنم؟ 📝 🌐shereheyat.ir/node/395@ShereHeyat
🔹درک صبح🔹 شمیم اهل نظر را به هر کسی ندهند صفای وقت سحر را به هر کسی ندهند کجاست دیدۀ روشن‌دلان باطن‌بین نگاه نیک نظر را به هر کسی ندهند شنیده‌ام ز بزرگان معرفت، یاران خلوص و دیدۀ تر را به هر کسی ندهند چه داغ‌ها چه بلاها چه رنج‌ها باید یقین که سوز جگر را به هر کسی ندهند کسی که اهل شهادت نبود نا اهل است بدان که میل خطر را به هر کسی ندهند قسم به راهب نصرانی و سه سالۀ شام طواف کعبۀ سر را به هر کسی ندهند سوی حسین به فردای محشر ای یاران جواز و اذن گذر را به هر کسی ندهند دعای عهد بخوان رجعتی اگر خواهی که درک صبح ظفر را به هر کسی ندهند 📝 🌐shereheyat.ir/node/302@ShereHeyat
🔹مى‌گذرد اين لحظات🔹 خيز، اى بندۀ محروم و گنهکار بيا يک شب اى خفتۀ غفلت‌زده، بيدار بيا بس شب و روز که در زير لَحَد خواهى خفت دَم غنيمت بشمار امشب و بيدار بيا شب فيض است و درِ توبه و رحمت باز است خيز، اى عبد پشيمان و خطاکار بيا پردۀ شب که بُوَد آيت ستّارىِ من دور از ديدۀ مردم، به شب تار بيا اين تويى، بندۀ آلوده و شرمندۀ من اين منم، خالق بخشندۀ ستّار، بيا مگشا دست نيازت به عطاى دگران دل به من بسته و بگسسته ز اغيار بيا فرصت از دست مده، مى‌گذرد اين لحظات منشين غافل و بى‌حاصل و بی‌کار، بيا 📝 🌐shereheyat.ir/node/2689@ShereHeyat
فرازی از یک 🔹مسکین‌نواز🔹 ...تو دانی که مسکین و بی‌چاره‌ایم فروماندۀ نفس اَمّاره‌ایم نمی‌تازد این نَفْس سرکش چنان که عقلش تواند گرفتن عنان... به مردان راهت که راهی بده وز این دشمنانم پناهی بده خدایا به ذات خداوندی‌ات به اوصاف بی‌مثل و مانندی‌ات به لبَّیک حُجاج بیت‌الحرام به مدفون یثرب علیه‌السَّلام... به طاعات پیران آراسته به صدق جوانان نوخاسته که ما را در آن ورطۀ یک‌نفس ز ننگ دو گفتن به فریاد رس امید است از آنان که طاعت کنند که بی‌طاعتان را شفاعت کنند... خدایا به ذلت مران از درم که صورت نبندد دری دیگرم ور از جهل غایب شدم روزِ چند کنون کآمدم در به رویم مبند... خدایا به غفلت شکستیم عهد چه زور آورد با قضا دستِ جهد؟ چه برخیزد از دست تدبیر ما؟ همین نکته بس عذر تقصیر ما... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2677@ShereHeyat
🔹به لطف علی🔹 بخوان که اشک بریزم کمی به حال خودم دل شکستۀ من! ای شکسته بال خودم بخوان به لهجۀ اشک و بخوان به لحن سکوت چقدر خسته‌ام از لحن قیل و قال خودم اگر رسید صدایت به شور عشق بگو مرا رها نکند لحظه‌ای به حال خودم شب معاشقه قرآن به سر بگیر و بخوان که رزق گریه بگیرم برای سال خودم قرار بود من و تو به آسمان برسیم مرا ببخش که این‌گونه خود وبال خودم شبی به لطف علی می‌رسم به صحن نجف تمام عمر، خوشم با همین خیال خودم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2250@ShereHeyat
🔹همین امشب🔹 بیا سنگینیِ بارِ گناهم را نبین امشب مقدّر کن برایم بهترین‌ها را همین امشب برای استجابت فرصتی بهتر نخواهم یافت گره خورده‌ست احیا با امیرالمؤمنین امشب تمام عمر با خود، گرمِ جنگی تن به تن بودم به دیدارت می‌آیم از جدالی سهمگین امشب پناهِ من همین سجاده و تسبیح و قرآن است نگاهی کن به این درماندۀ گوشه‌نشین امشب شب قدر است و جا خوش کرده بغضی در گلوی من مقدّر می‌شود آیا برایم اربعین امشب؟ به فردایم امیدی نیست، اکنون دستگیری کن همین حالا، همین حالا، همین امشب، همین امشب 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4657@ShereHeyat
🔹یا منتهَی الرَّجا🔹 یارب به حق منزلت و جاه مصطفی آن اشرف خلائق و خاتم به انبیا یارب به حق پادشه انس و جان علی زوج بتول و شیر خدا شاه لا‌فَتا یارب به حق فاطمه آن بضعة‌الرسول اُمّ‌الائمه عصمت و ناموس کبریا یارب به حرمت حسن مجتبی که اوست بعد از علی امام و به خلق است مقتدا یارب به خون تشنه‌لب کربلا، حسین آن کشته‌ای که جان جهانش بُوَد فدا یارب به حق زین‌العباد نکوخصال نور خدا که بوده به عبّاد پیشوا یارب به جاه و منزلت باقرالعلوم پنجم امام و بر همه مولا و رهنما یارب به جعفر بن محمد ششم امام آن صادق مصدَّق و مصداق اتقیا یارب به حقِّ موسی جعفر همان که بود عبدی مطیع و صالح و تسلیم بر قضا یارب به حقّ خسرو دین ثامن‌الحجج یعنی رضا که بوده به تقدیر حق رضا یارب به حرمت نهمین مقتدا جواد کاو بود کانِ بخشش و سلطان اسخیا یارب به حق جاه و جلال دهم امام اِبن‌الرّضا علیِّ نقی فخر اولیا یارب به عزت حسن عسکری که اوست حجت به خلق عالَم و عالِم به ماسوا یارب به حقِّ مهدی غائب امام عصر شمس‌الضُّحی، امام هدا، ختم اوصیا سلطان دین و نور مبین صاحب‌الزَّمان آخر امام و، کهف ورا، سید‌الهُدی در پشت ابر گرچه نهان است همچو مهر روشن جهان از اوست چو خورشید در سما یارب به حق جاه و جلال مقرّبین یارب به انبیای عظام و به اولیا إغفِر لنا فَاِنَّکَ ذوالفضل و الکرم یا غافَر الذّنُوب و یا واسعَ الدُّعا ما بندگان خوار و ذلیلیم و خاکسار تو چاره‌ساز و بنده‌نوازی و ذوالعُلا از ما خطا و معصیت اندر تمام عمر از تو عطا و عفو و گذشتن ز هر خطا «خادم» که غیر جُرم و گناهش نبوده کار دارد امید عفو تو یا منتهَی الرَّجا 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2686@ShereHeyat
🔹اهدنا الصراط🔹 ای رهنمای گم شدگان اِهْدِنَا الصِّراط وی نور چشم راهروان اِهْدِنَا الصِّراط در دوزخ هوا و هوس مانده‌ایم زار گم کرده‌ایم راه جنان اِهْدِنَا الصِّراط بگذشت عمر در لعب و لهو و بی‌خودی شاید تدارکی بتوان اِهْدِنَا الصِّراط ره دور و وقت دیر و شب تار و صد خطر مرکب ضعیف و جاده نهان اِهْدِنَا الصِّراط... رفتند اهل دل همه با کاروان جان ما مانده‌ایم بی‌دل و جان اِهْدِنَا الصِّراط گم گشت «فیض» و راه به جایی نمی‌برد ای رهنمای گمشدگان اِهْدِنَا الصِّراط 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2862@ShereHeyat
🔹بوی خدا می‌دهد دلم🔹 گاهی دلم به یاد خدا هست و گاه نیست اقرار می‌کنم که دلم سر به راه نیست «یَا أکرمَ مَنِ اعتذره...» دست خالی‌ام در کوله‌بار زندگی‌ام جز گناه نیست اما هنوز بوی خدا می‌دهد دلم یعنی هنوز پیش تو رویم سیاه نیست آغوش باز کن که به دنیا نشان دهم چشمان خیس و ملتمسم بی‌پناه نیست رسوا مکن نگاه مرا و نشان بده دلبستگی به رحمت تو اشتباه نیست آرامشِ همیشۀ آشوب‌های من! جز تو کسی به بغض سکوتم گواه نیست از من مخواه صبر کنم در فراق تو از من مخواه طاقت دوری، مخواه... نیست 📝 🌐shereheyat.ir/node/2258@ShereHeyat
🔹سایۀ مِهرت وسیع🔹 گرچه خیلی چیزها می‌دانی از من... هیچ وقت کم نکردی لطف خود را آنی از من هیچ وقت خوبی‌ات باران یک‌ریز و گناه من بزرگ تو ندیدی غیر نافرمانی از من هیچ وقت من ندیدم از تو غیر از چشم‌پوشی و کرم تو ولی جز زشتی و نادانی از من هیچ وقت... من دلم هرجایی است و سایۀ مِهرت وسیع آفتابی... رو نمی‌گردانی از من هیچ وقت با وجود بار سنگین گناه و معصیت برنداری سایۀ رحمانی از من هیچ وقت... آتش عشق تو روشن باد در قلبم عزیز از تو می‌خواهم که این حیرانی از من... هیچ وقت... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2225@ShereHeyat
🔹یا سریع الرضا🔹 غصه آورده‌ام، غم آوردم باز شرمنده‌ام کم آوردم باز شرمنده‌ام که خام شدم دانه دیدم اسیر دام شدم آمدم تا حساب صاف کنم باز می‌خواهم اعتراف کنم ای فدای نوازش و خشمت کاش هرگز نیفتم از چشمت... بی نگاه تو عشق کامل نیست دل اگر بی‌تو می‌تپد دل نیست به تماشایت ای همه باقی «تبکی عینی بدمع مشتاقی» گر چه رنگ پریده‌ای دارم جان بر لب رسیده‌ای دارم به تن سردم آفتاب بده به سؤال دلم جواب بده یا الهی! خرابی‌ام کم نیست هیچ چیزم شبیه آدم نیست ای خدا از خرابی‌ام کم کن خانه‌ام را بساز و محکم کن... بارم افتاده با هزار دلیل «و انا عبدک الضعیف و ذلیل» تو مرا از غبارها بتکان ماهی‌ات را به آب‌ها برسان خسته‌ام ای خدا مرا دریاب «یا سریع الرضا» مرا دریاب 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2643@ShereHeyat
🔹الهی العفو🔹 بر عفو بی‌حسابت این نکته‌ام گواه است گفتی که یأس از من بالاترین گناه است من غرق در گناهم مسکین و رو سیاهم تنها تویی پناهم «لا تَقنَطُوا» گواه است هرگز نمی‌پسندی در بر رویم ببندی آخر کجا گریزد عبدی که بی‌پناه است در دیده اشک سُرخم بر چهره رنگ زردم مویم شده سفید و پرونده‌ام سیاه است بازآمدم به سویت برگشته‌ام به کویت این بندۀ فراری محتاج یک نگاه است من عهد خود شکستم من راه خویش بستم ور نه به جانب تو هر سو هزار راه است یک جمله با تو گفتن ذکر هزار سال است یک لحظه بی‌تو بودن یک‌عمر اشتباه است یک یا اِلهی اَلْعَفو جبرانِ جُرمِ یک عمر یک شام قدر با تو بِهْ از هزار ماه است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1438@ShereHeyat
علیه‌السلام فرازی از یک 🔹الهی و ربّی🔹 الهی به شور قیام حسین به فریاد سرخ و پیام حسین به آنان که محو نگاهش شدند شهید سرافراز راهش شدند.. به مردانِ در عشق، ضرب‌المثل به مرگی که شیرین‌تر است از عسل به شیدایی مسلم بن عقیل به اول شهید از تبار خلیل.. به دستی که در علقمه، شد قلم وفایش به عالم، عَلَم شد عَلَم به آبی که از چشمۀ مشک ریخت به زینب که از روی تلّ اشک ریخت به گودال بالاتر از طاقِ عرش به خونی که پاشید بر ساق عرش به «روز دهم» زیر چرخ کبود که «خورشید بر نیزه گل کرده بود» به قنداقه‌ای که به معراج رفت به پیراهنی که به تاراج رفت به اسبی که کوبید سر بر زمین به خون‌های جاری در آن سرزمین به ماهی که مهرش شده مشتری به ایثار انگشت و انگشتری به آیات کهف و به آیات نور به مهمانی سر، میان تنور به عاشق‌ترین خواهر روزگار که صبر و وفا را، شد آموزگار به غم‌های بانوی مَحمِل‌نشین به ایراد آن خطبۀ آتشین به شور مناجات مولا علی به جان‌های پیوسته با «یا علی» به تأثیر شب‌ناله‌هایِ کمیل به سوز علی، در دعای کمیل به دل‌های عاشق، قراری ببخش فروغی از آیینه‌داری ببخش که نور دل اهل بینش تویی سرآغاز هر آفرینش تویی به راه تو آنان که سر داده‌اند ز فضل تو ما را خبر داده‌اند.. ندارم کسی جز تو فریاد‌رس تویی داد‌خواه و تویی داد‌رس الهی و ربی! پناهم بده به سرمنزل عشق راهم بده مرا جز تو، با کس سر و کار نیست پذیرندۀ توبه غیر از تو کیست؟ نه چشمی نظر می‌کند سوی من نه راه فراری فراروی من.. تو گرداندی از من بلا را به لطف ندیده گرفتی خطا را به لطف به صد مرحمت ای خدای جلیل پراکندی از من ثنای جمیل ثنایی که شایستۀ من نبود سزاوار تشریف این تن نبود ندیدی به کردار من جز قصور مرا بردی از چاهِ ظلمت به نور منم شرمسار از بَدِ حال خود زمین‌گیرِ زنجیرِ اعمال خود.. نشد دامنم پاک از خار‌ها شکستم حریم تو را بار‌ها سزد گر ببارد بلا بر سرم که در بند نفس جنایت‌گرم نه این بد‌دلی، در سرشت من است حجاب دعا، فعل زشت من است تو آگاهی از زشتی کار من نباشد نهان از تو اسرار من مرا اشک‌باران‌تر از ابر کن عقوبت اگر می‌کنی، صبر کن مرا داد دنیا فریب از غرور به زندانم از آرزوهای دور نباشی اگر دست‌گیرم هنوز به نادانی خود دلیرم هنوز مرا خواب غفلت گرفتار کرد مرا نفس فرمان‌روا خوار کرد پی خواهش دل شدم سال‌ها شکسته‌ست از من پر و بال‌ها هوای دلم گشت دام فریب دچارم به این سرنوشت غریب چرا بی‌اثر اشک و آه من است؟! که سَدّ اجابت گناه من است گناهم، زیان جای سود آورد بَلا بر سر من فرود آورد.. به کف غیر اندوه چیزی نماند ز‌ مُلک تو راه گریزی نماند الهی و ربّی! کرم کن کرم بخوان چون کبوتر مرا در حرم.. تو پوشیده‌ای عیب‌های مرا ببین گریۀ های‌های مرا من آنم که بَر خود ستم کرده‌ام و کسبِ رضای تو کم کرده‌ام دلم در حریم تو نااهل بود دلیری من از سَرِ جهل بود مرا نیست هر چند قلب سلیم مکن چیره بر من عذاب الیم الهی و ربّی! من آن بنده‌ام که اینک تهی‌دست و شرمنده‌ام ضعیفم من و دردمند و حقیر ذلیلم من و مستمند و فقیر ز بیم تو در چشم من خواب نیست به روز عقوبت مرا تاب نیست عقوبت ز اعمال خود می‌کشم که طعم عذاب تو را می‌چشم به جُرمی که کردم در آن سال‌ها اسیرم اسیر سیه‌چال‌ها.. چو با یادت آورده‌ام شب به روز امیدم تویی، هستی‌ام را مسوز اگر بر عذابت صبوری کنم صبوری کی از داغ دوری کنم؟ به اکرام تو چشم اگر دوختم به امید عفوت چرا سوختم؟ تو زنجیرِ جانِ مرا باز کن در آتش، زبان مرا باز کن که شیون بر‌آرم در آن آستان شوم با دل خسته هم‌داستان به حسرت بنالم ز دل مثل نای بگریم بر احوال خود، های‌های بخوانم تو را از سویدای جان که اِی آرمانِ دلِ عارفان! پشیمانم و سرپناهی نماند به جز آستان تو راهی نماند «عقوبت مکن عذرخواه آمدم به درگاه تو روسیاه آمدم» ندارم به جز لطف تو دادرس تو بیچارگان را به فریاد رس که غیر از تو بخشد گناه مرا؟ که رحم آوَرَد اشک و آه مرا؟.. نجاتم از این روسیاهی ببخش به این بی‌نوا آنچه خواهی ببخش 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5012@ShereHeyat
🔹لحظۀ آخر🔹 چه جای شکوه که با آسمان قرار ندارم شکسته قفلِ قفس، جرأت فرار ندارم تو باز کرده‌ای آغوش رو به بی‌کسی من به گریه چشم فرو بسته‌ام که: «یار ندارم!».. گناه کردم و با افتخار توبه نکردم به این بهانه که از خویش اختیار ندارم دلم کدر شد و دستی به رخوتش نکشیدم به این خیال که آیینه‌ام، غبار ندارم!.. اگرچه دیر، به این باور بزرگ رسیدم که بی‌تو پیش خودم نیز اعتبار ندارم ولی به داد دلم می‌رسی، نجات‌دهنده! درست لحظۀ آخر که انتظار ندارم! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5070@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹دارالشفا🔹 غریبم، جز تو می‌دانم رفیق و آشنایی نیست صدایت می‌زند اندوه من، جز تو خدایی نیست بلد یا نابلد سوی تو می‌پوید نیاز من که جز ناز تو در شش سوی عالم ماجرایی نیست همین هیچم که محتاج تو هستم هرچه فرمایی همین هیچم همین هم بر درت کم ادعایی نیست کجاها رفته‌ام در جستجو، برگشته‌ام خالی کجایی ای که خالی از تو می‌دانم که جایی نیست تو را می‌خوانم امشب بر بلندی‌های فریادم ببین در کوهسار ناله جز بغضم صدایی نیست عجیب از این و آن آزرده‌ام بی‌تاب و بیمارم فقیر آب و نان را جز نگاه تو دوایی نیست چنین پاشیده گرد مرگ در هر کو فراموشی که جز نام تو در هستی دگر دارالشفایی نیست سبک‌تر آه‌پیمایی کنید ای اشک‌های من که از اهل نظر من دیدم اینجا رد پایی نیست یمن تا شام می‌سوزند صدها خیمه در داغت به خون غلتیده سقا، دستگیر و آشنایی نیست چه می‌گوید صدای گریۀ نوزادگان هر سو که جز فریاد اصغر در نی عالم نوایی نیست فدای بانگ هل من ناصرت، ای غرق خون خورشید! همه تن پاسخم جانا کزین خوشتر صلایی نیست پر از شور قیامت، هر شهید تازه لبیکی‌ست به غیر از عهد عاشورا جهان را ماجرایی نیست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5165@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹دارالشفا🔹 غریبم، جز تو می‌دانم رفیق و آشنایی نیست صدایت می‌زند اندوه من، جز تو خدایی نیست بلد یا نابلد سوی تو می‌پوید نیاز من که جز ناز تو در شش سوی عالم ماجرایی نیست همین هیچم که محتاج تو هستم هرچه فرمایی همین هیچم همین هم بر درت کم ادعایی نیست کجاها رفته‌ام در جستجو، برگشته‌ام خالی کجایی ای که خالی از تو می‌دانم که جایی نیست تو را می‌خوانم امشب بر بلندی‌های فریادم ببین در کوهسار ناله جز بغضم صدایی نیست عجیب از این و آن آزرده‌ام بی‌تاب و بیمارم فقیر آب و نان را جز نگاه تو دوایی نیست چنین پاشیده گرد مرگ در هر کو فراموشی که جز نام تو در هستی دگر دارالشفایی نیست سبک‌تر آه‌پیمایی کنید ای اشک‌های من که از اهل نظر من دیدم اینجا رد پایی نیست یمن تا شام می‌سوزند صدها خیمه در داغت به خون غلتیده سقا، دستگیر و آشنایی نیست چه می‌گوید صدای گریۀ نوزادگان هر سو که جز فریاد اصغر در نی عالم نوایی نیست فدای بانگ هل من ناصرت، ای غرق خون خورشید! همه تن پاسخم جانا کزین خوشتر صلایی نیست پر از شور قیامت، هر شهید تازه لبیکی‌ست به غیر از عهد عاشورا جهان را ماجرایی نیست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5165@ShereHeyat
🔹یا انیس العارفین🔹 یا مُغِیثَ الْمُذنِبین مُعْطِی السّؤال یا انیسَ العارفین، یا ذوالجلال ای ز عشقت هر دلی را مشکلی وی ز شوقت در جنون هر عاقلی... شور عشقت شعله در عالم زده بی‌تو در هر گوشه صد ماتم زده عقل دانا در رهت بی‌خویشتن بحر عشقت در دل ما موج‌زن... جان مشتاقان به دردت شادمان بندگان خاصت، آزاد جهان... ای زبان‌ها در ثنایت مانده لال در هوایت مرغ وَهم افکنده بال... ای غم عشق تو با جان سازگار از کرم‌های تو دل امّیدوار ای خداوند جهان‌دار کریم لایزال لم یزل، حَیِّ قدیم... نیست بی فضل تو جان را قوّتی یا غیاثَ ‌المستغیثین، رحمتی خانۀ دل را به لطف آباد کن جانم از بند جهان آزاد کن مرغ روحم را به وصلت راه ده دیدۀ بینا، دل آگاه ده جانم از خلق جهان بیگانه کن یاد خود را با دلم هم‌خانه کن... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2866@ShereHeyat
🔹سایۀ مِهرت وسیع🔹 گرچه خیلی چیزها می‌دانی از من... هیچ وقت کم نکردی لطف خود را آنی از من هیچ وقت خوبی‌ات باران یک‌ریز و گناه من بزرگ تو ندیدی غیر نافرمانی از من هیچ وقت من ندیدم از تو غیر از چشم‌پوشی و کرم تو ولی جز زشتی و نادانی از من هیچ وقت... من دلم هرجایی است و سایۀ مِهرت وسیع آفتابی... رو نمی‌گردانی از من هیچ وقت با وجود بار سنگین گناه و معصیت برنداری سایۀ رحمانی از من هیچ وقت... آتش عشق تو روشن باد در قلبم عزیز از تو می‌خواهم که این حیرانی از من... هیچ وقت... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2225@ShereHeyat
🔹این همه یوسف🔹 به‌نام او که دل را چاره‌ساز است به تسبیحش زمین، مُهر نماز است چراغی مرده‌ام، دل کن دلم را به بسم‌الله، بسمل کن دلم را... بده حالی که حالی تازه باشد که هر فصلش وصالی تازه باشد مدد کن لحظه‌ای از خود گریزم که تاریک است صبح رستخیزم تمام فصل من شد برگ‌ریزان بده داد منِ از خود گریزان الهی سینه‌ای داریم پُر سوز تبسم کن در این آیینه یک روز... همه حیران، چو موساییم در طور تجلی کن، شبی، یا نور، یا نور! تجلی کن که ما گم‌کرده راهیم ببخشامان که لبریز از گناهیم الهی سربه‌زیران تو هستیم اسیرانیم، اسیران تو هستیم اسیرانی سراسر دل‌پریشیم الهی، ما گرفتاران خویشیم... دلم سرگرمِ کارِ هیچ‌کاری امان از این پریشان‌روزگاری نه گفتارم به کار آمد، نه رفتار گرفتارم، گرفتارم، گرفتار... الهی درد این دل را دوا کن همین امشب مرا از من جدا کن... خوشا آن دل که با روحش بِحِل کرد بدا دنیا که ما را خون به دل کرد... خوشا آنان که پیش از مرگ، مُردند به راز عشق پی بردند و بردند... به جوش آمد دوباره خون مردی تو اما ای دلِ غافل، چه کردی؟ بخوان امشب به آهنگ جدایی «کجایید ای شهیدان خدایی؟»... «سبک‌باران خرامیدند و رفتند مرا بیچاره نامیدند و رفتند»... خوشا آنان که چرخیدند در خون خدا را ناگهان دیدند در خون به پای دوست دست از دست دادند حسین‌آسا به پایش سر نهادند چو «ابراهیم همت» در منا باش سراپا غرق در نور خدا باش... اگر شوق خدا داری چنین کن صفا و سعی در میدان مین کن بیا چون «میثمی» عبد خدا باش به شوق کعبه‌اش در کربلا باش چقدر این آسمانی‌خاک، زیباست به دنیا گر بهشتی هست، اینجاست... مگو «چمران» بگو غیرت، بگو درد بگو تنهاترین، عاشق‌ترین مرد... «بروجردی»، «جهان‌آرا» و «همت» «محمد»های کوی عشق و غیرت... در این شب‌های غم، شب‌های غربت ز ما دستی بگیرید ای جماعت... چو «مهدی» عاشقی بی‌ادعا نیست به «زین‌الدین» قسم، مثل شما نیست... اگر «مهدی» شدی چون «باکری» باش اگر خواهان حُسنی، «باقری» باش «حسن» رازی که در خاکش سپردیم دریغا پی به معنایش نبردیم حسن یعنی حسین صبرپیشه شهید کربلاهای همیشه حسن گفتی، حسینی‌تر شد این دل به یاد کربلا، محشر شد این دل چه دید آن روز؟ قرآن روی نیزه «حسین» کربلاهای هویزه... حسینِ من ابوالفضلی دگر بود صدایی تابناک و شعله‌ور بود به حقّ حق، به حقّ «تندگویان» شهید تازه‌ای از من برویان «ز جانان مهر و از ما جانفشانی‌ست جواب مهربانی، مهربانی‌ست» دلم دلتنگ مردان صمیمی‌ست مرید «حاج عباس کریمی»‌ست چه ماند از او به جز مشتی غریبی؟ چه ماند از او؟ همین قرآن جیبی... خوشا آنان که تا او پر گرفتند حیات تازه‌ای از سر گرفتند... به «زین‌الدین» قسم اهل نبردیم اگر سر رفت از دین برنگردیم اگر «فهمیده» را فهمیده بودیم همه شیران میدان‌دیده بودیم... تو یادت هست در شب‌های پاوه چراغی آسمانی بود «کاوه» شما از عشق یک دم برنگشتید شهید کربلای چار و هشتید شهیدان سورۀ والفجر هشت‌اند که چون آب از دل آتش گذشتند... چقدر اروند رنگ نیل دارد چقدر این لشکر اسماعیل دارد شهادت را چو اسماعیل عطشان تمام روزهاشان عید قربان به حیدر سیرتانِ لیلة‌القدر به «اسماعیل»‌های لشکر «بدر» به گلگون پیکران لشکر «نصر» به حق سورۀ «والفتح» و «والعصر» الهی گوشۀ چشمی به ما کن به ما حال مناجاتی عطا کن... تمام «قدسیان» «خوش‌سیرتان‌اند» دل ما را به آتش می‌کشانند به یاد بچه‌های «لشکر هفت» قرار از دل شد و خواب از سرم رفت... به حقِ «یا محمد! یا محمد!» توسل کن بیاید «حاج احمد» بیا در اوج زیبایی بمیریم دم مُردن «تجلایی» بمیریم افق، چاک دل خونین‌جگرهاست سحر، جا پای مفقودالاثرهاست بیا و مرتضایی کن دلت را خدایی کن، خدایی کن دلت را شهیدی بود چون «آوینی» این دل چرا شد غرق در خودبینی این دل؟... برادرهای من! امشب بمانید برایم سورۀ یوسف بخوانید چو ماهی بی‌تکلف بود یوسف درون چاه، یوسف بود، یوسف کجا یوسف اسیر چاه تن شد؟ به هر گامی خلیل بت‌شکن شد چرا ما ماه کنعانی نباشیم؟ چرا ما یوسف ثانی نباشیم؟ چرا ما چشم یوسف‌بین نداریم؟ مسلمانیم و درد دین نداریم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3765@ShereHeyat