eitaa logo
شعر هیأت
10.3هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
174 ویدیو
14 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹یک گوشۀ نگاه🔹 آمد سحر دوباره و حال سَهَر(۱) کجاست؟ تا بلکه آبرو دهدم، چشم تَر کجاست؟ بیدار می‌نشینم و باشد دلم به خواب با این درختِ آب نداده، ثمر کجاست؟ ای داوری که دست مرا کرده‌ای بلند از من ز دستِ نفْس، زمین خورده‌تر کجاست؟ دارم دو دست سوی تو بالا و سر به زیر کو دست دیگری که گذارم به سر؟ کجاست؟ با آب می‌کنند سیاهی ز صفحه پاک پر گشته نامه‌ام ز گنه، چشم تر کجاست؟.. جز خانۀ تو، هر چه درِ خانه، بسته است یک در، که وا شود به منِ دربه در کجاست؟ یک گوشۀ نگاه، عوض می‌کند مرا در این میان، به گوشه‌نشین آن نظر کجاست؟ 📝 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (۱) سَهَر: شب‌زنده‌داری، بیداری 🌐shereheyat.ir/node/5462@ShereHeyat
🔹دیر آمده‌ام🔹 جاری‌ست چو باران عرق شرم به رویم از عفو تو یا از گنه خویش بگویم؟ ترسم نگذارند به فردای قیامت یک برگ گل از باغ وصال تو ببویم کوری به از آن کز کرمت چشم بپوشم لالی به از آنم که ثنای تو نگویم تو زود رضا می‌شوی از بنده ولی من دیر آمده‌ام تا که رضای تو بجویم من رو به در غیر تو بردم، تو ز رحمت آغوش گشودی که بیا باز به سویم خواهم که حضور تو کنم سفرۀ دل، باز ترسم که گناهان بفشارند گلویم صد سالم اگر در شرر نار بسوزی از دوستی‌ات کم نشود یک سرِ مویم بر خاک درت ریخته‌ام اشک خجالت این اشک نکوتر بود از آب وضویم پروندۀ تاریک مرا اشک نشوید بگذار که در چشمۀ عفو تو بشویم صد بار خطا دیده‌ای از «میثم» و یک بار نگذاشتی از لطف بیارند به رویم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5463@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹رضای او🔹 دمی با آه خلوت کن، بگیر ای دل جلا اینجا بیا سبقت بگیر از خلق، با رنگ خدا اینجا به نفس خویش غالب باش تا صاحب‌نفس باشی خدایی می‌شوی با نفس خالی از هوا اینجا گواهم آیت «لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ الله» است به استقبالِ استغفار می‌آید، رجا اینجا من آداب زیارت را مفاتیح‌الجنان دیدم شنیدم «فَادْخُلُوها خالِدِین» را بارها اینجا ریاض الجنة است این‌جا نیازی بر ریاضت نیست رضایت‌نامه‌ای کافی‌ست با مهر رضا اینجا به اشکی باز گردان آبروی رفته را برگرد بجو از چشمۀ خیر کثیر آب بقا اینجا.. گناهانی‌ست مخفی از همه «بینی و بین الله» که مشروط است عفو آن به امضای رضا اینجا رضای او «رَضِیَ اللهُ عَنهُم وَ رَضوا عَنهُ» است اگر مشتاق رِضوانٌ مِنَ اللهی بیا اینجا خدا با دستخط او خطای خلق می‌بخشد به دست راست آید نامهٔ اعمال ما اینجا.. صدای زنگ ساعت می‌برد زنگ دل ما را که در دل می‌دمد هر ثانیه حمد و ثنا اینجا مقرب باش با یارب لبالب باش از لبیک «أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاع» است لبیک دعا اینجا کنار خود امامی مهربان‌تر از پدر داریم که حاصل می‌برند از فضل او خلق خدا اینجا به امر «رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلا» تلاوت کن بخوان وصف مقام انبیا و اولیا اینجا قرائت کن «لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْض» بیا با آیت‌الکرسی به عرش کبریا اینجا تضرع کن در این مضجع بخوان «مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَع» بگیر اذن شفاعت از عزیز مرتضی اینجا عیان بین دو کوه طوس، طور زادۀ موساست به چشم دل تماشا کن تجلای خدا اینجا تجلی می‌کند دائم صفات کبریا اینجا همه اسمای او حُسناست «فَادْعُوهُ بِها» اینجا «مَن اَرجوهُ لِکُلِّ خَیر» را در این حرم دیدم که با «أینَ لِیَ الخَیر» آشنایم سال‌ها اینجا سحرهای دعا را با دعاهای سحر دریاب بیا لب بر دعا وا کن که می‌یابی بها اینجا شب و روز دلم با روضه و روزه هماهنگ است که دارد آه من آهنگ تسبیح خدا اینجا خوشا سی روزۀ ختم کتاب از باء بسم الله خوشا حمدی که باشد افتتاحش با ثنا اینجا به هر ختمی نثار روح خود رحمت فرستادیم به ذکر فاتحه وا شد گره از کار ما اینجا حریمش باب حاجات و کلید آن مناجات است دعا کن هرچه می‌خواهی که می‌بخشد خدا اینجا ملائک هر شبش را با سلامی قدر می‌دانند همه تا مطلع الفجر فرج گرم دعا اینجا یکی تسبیح‌خوانِ «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى»ست یکی با آیه‌های سجده دارد اعتلا اینجا یکی با سجدۀ «والنَّجم» در نجوای معراج است یکی گرم مناجات است با «شمس» و «ضحی» اینجا تمنا کن حقایق را، بدان قدر دقایق را به قرآن «لَیسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى‌» اینجا طواف زائر او آیتی از «سعی مشکور» است که مشهود است «أَنَّ سَعْیهُ سَوْفَ یرَى» اینجا خوش آن سائل که ذکر دائمش «اَوفِ لَنَا الکَیل» است خوش آن زائر که بیند «ثُمَّ یجْزَاهُ الْجَزَا» اینجا به هر خیری که نازل می‌شود آری فقیرم من عجب سرمایه‌ای دارم به امید خدا اینجا دو دست خالی آوردم پر از عطر دعا اینجا عجب جمع نقیضینی‌ست این فقر و غنا اینجا به «إِنَّ اللهَ تَوَّابٌ رَحِیم» امّیدوارم من که دیدم در زیارت «رحمةالموصوله» را اینجا «الهی لا تُؤَدِبنِی»، «الهی لا تُعَذِّبنِی» مرا تأدیب کن با رأفت و لطف و عطا اینجا «الهی لا تعاقبنی» اجابت شد، یقین دارم اگر لطفت نبود امشب نمی‌خواندی مرا اینجا من آن عبد گریزانم پناهم داده سلطانم وگرنه بوده جای مجرمی چون من کجا اینجا؟! از این درگاه هرگز دست خالی برنمی گردم که نگذاری بماند بنده محروم از عطا اینجا وفا آیینه‌ای دارد که می‌گیرد صفا اینجا عطا گنجینه‌ای دارد که می‌یابد بها اینجا هجوم سائلان دور ضریح او مجابم کرد همه دیدند ازاو خیر و کسی نشنیده لا اینجا عنایاتش عیان باشد، چه حاجت بر بیان باشد کراماتش نمی‌گنجد به ظرف لفظ ما اینجا حرم هرگاه مهمانم، امین الله می‌خوانم نمی‌بینم کسی غیر از علیّ مرتضی اینجا به «اللهم فَاجعَل نَفسی» آری مطمئن هستم که صادر می‌شود امر قَدَر، حکم قضا اینجا «وَ اِلْحِقْنی بِنُورِ عِزِّکَ الْاَبْهَج» دلیل ماست به بهجت می‌رسد قلب محبان رضا اینجا زیارت، جامه‌ای خواهد که از تقواست تشریفش شهادت، نامه‌ای خواهد به تصدیق وفا اینجا «فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ» فدای آن‌که در این ره سر تسلیم دارد پای پیمان رضا اینجا گروهی منتظر عمری دعای عهد می‌خوانند گروهی ندبه‌ها دارند هر صبح و مسا اینجا.. بخوان با آدم و نوح از مقام آل ابراهیم ببین در آل عمران، آیتی از مصطفی اینجا حسین این آیه را وقت وداع اکبرش خوانده‌ست بخوان تا کربلایی‌تر شود دل‌های ما اینجا به رسم دعبل ای دل دم بزن از آه اهل‌البیت مصیبت‌خوان شده «قبرٌ بطوس یالها» اینجا 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5477@ShereHeyat
علیه‌السلام فرازی از یک 🔹الهی و ربّی🔹 الهی به شور قیام حسین به فریاد سرخ و پیام حسین به آنان که محو نگاهش شدند شهید سرافراز راهش شدند.. به مردانِ در عشق، ضرب‌المثل به مرگی که شیرین‌تر است از عسل به شیدایی مسلم بن عقیل به اول شهید از تبار خلیل.. به دستی که در علقمه، شد قلم وفایش به عالم، عَلَم شد عَلَم به آبی که از چشمۀ مشک ریخت به زینب که از روی تلّ اشک ریخت به گودال بالاتر از طاقِ عرش به خونی که پاشید بر ساق عرش به «روز دهم» زیر چرخ کبود که «خورشید بر نیزه گل کرده بود» به قنداقه‌ای که به معراج رفت به پیراهنی که به تاراج رفت به اسبی که کوبید سر بر زمین به خون‌های جاری در آن سرزمین به ماهی که مهرش شده مشتری به ایثار انگشت و انگشتری به آیات کهف و به آیات نور به مهمانی سر، میان تنور به عاشق‌ترین خواهر روزگار که صبر و وفا را، شد آموزگار به غم‌های بانوی مَحمِل‌نشین به ایراد آن خطبۀ آتشین به شور مناجات مولا علی به جان‌های پیوسته با «یا علی» به تأثیر شب‌ناله‌هایِ کمیل به سوز علی، در دعای کمیل به دل‌های عاشق، قراری ببخش فروغی از آیینه‌داری ببخش که نور دل اهل بینش تویی سرآغاز هر آفرینش تویی به راه تو آنان که سر داده‌اند ز فضل تو ما را خبر داده‌اند.. ندارم کسی جز تو فریاد‌رس تویی داد‌خواه و تویی داد‌رس الهی و ربی! پناهم بده به سرمنزل عشق راهم بده مرا جز تو، با کس سر و کار نیست پذیرندۀ توبه غیر از تو کیست؟ نه چشمی نظر می‌کند سوی من نه راه فراری فراروی من.. تو گرداندی از من بلا را به لطف ندیده گرفتی خطا را به لطف به صد مرحمت ای خدای جلیل پراکندی از من ثنای جمیل ثنایی که شایستۀ من نبود سزاوار تشریف این تن نبود ندیدی به کردار من جز قصور مرا بردی از چاهِ ظلمت به نور منم شرمسار از بَدِ حال خود زمین‌گیرِ زنجیرِ اعمال خود.. نشد دامنم پاک از خار‌ها شکستم حریم تو را بار‌ها سزد گر ببارد بلا بر سرم که در بند نفس جنایت‌گرم نه این بد‌دلی، در سرشت من است حجاب دعا، فعل زشت من است تو آگاهی از زشتی کار من نباشد نهان از تو اسرار من مرا اشک‌باران‌تر از ابر کن عقوبت اگر می‌کنی، صبر کن مرا داد دنیا فریب از غرور به زندانم از آرزوهای دور نباشی اگر دست‌گیرم هنوز به نادانی خود دلیرم هنوز مرا خواب غفلت گرفتار کرد مرا نفس فرمان‌روا خوار کرد پی خواهش دل شدم سال‌ها شکسته‌ست از من پر و بال‌ها هوای دلم گشت دام فریب دچارم به این سرنوشت غریب چرا بی‌اثر اشک و آه من است؟! که سَدّ اجابت گناه من است گناهم، زیان جای سود آورد بَلا بر سر من فرود آورد.. به کف غیر اندوه چیزی نماند ز‌ مُلک تو راه گریزی نماند الهی و ربّی! کرم کن کرم بخوان چون کبوتر مرا در حرم.. تو پوشیده‌ای عیب‌های مرا ببین گریۀ های‌های مرا من آنم که بَر خود ستم کرده‌ام و کسبِ رضای تو کم کرده‌ام دلم در حریم تو نااهل بود دلیری من از سَرِ جهل بود مرا نیست هر چند قلب سلیم مکن چیره بر من عذاب الیم الهی و ربّی! من آن بنده‌ام که اینک تهی‌دست و شرمنده‌ام ضعیفم من و دردمند و حقیر ذلیلم من و مستمند و فقیر ز بیم تو در چشم من خواب نیست به روز عقوبت مرا تاب نیست عقوبت ز اعمال خود می‌کشم که طعم عذاب تو را می‌چشم به جُرمی که کردم در آن سال‌ها اسیرم اسیر سیه‌چال‌ها.. چو با یادت آورده‌ام شب به روز امیدم تویی، هستی‌ام را مسوز اگر بر عذابت صبوری کنم صبوری کی از داغ دوری کنم؟ به اکرام تو چشم اگر دوختم به امید عفوت چرا سوختم؟ تو زنجیرِ جانِ مرا باز کن در آتش، زبان مرا باز کن که شیون بر‌آرم در آن آستان شوم با دل خسته هم‌داستان به حسرت بنالم ز دل مثل نای بگریم بر احوال خود، های‌های بخوانم تو را از سویدای جان که اِی آرمانِ دلِ عارفان! پشیمانم و سرپناهی نماند به جز آستان تو راهی نماند «عقوبت مکن عذرخواه آمدم به درگاه تو روسیاه آمدم» ندارم به جز لطف تو دادرس تو بیچارگان را به فریاد رس که غیر از تو بخشد گناه مرا؟ که رحم آوَرَد اشک و آه مرا؟.. نجاتم از این روسیاهی ببخش به این بی‌نوا آنچه خواهی ببخش 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5012@ShereHeyat
🔹یا منتهی الرّجا🔹 از ابتدای کار جهان تا به انتها دیباچه‌ای نبود و نباشد بِه از دعا... وقت است اگر به دعوت «أدعونی أستجب» دستی برآوریم به درگاه کبریا یارب به حق نقطۀ «أَنّی أنا الغفور» کاندر بسیط مرکز عالم نیافت جا یارب به حق آیت «لاتقنطوا» که هست سرمایۀ سعادت و پیرایۀ رجا... یارب به حق لوح که بر وی کشیده‌ای نقش وجود «ما هُو کائن کَما تَشا»... یارب به حق وسعت کرسی که بر فلک «تعظیم وُسعِه وَسعَ الأرض و السما»... یارب به حق قوّت «ذوالقوَّةِ المَتین» روح‌الامین که سدره بدو داد منتها... یارب به حق کوثر و تسنیم و سلسبیل کآن بر حبیب حضرت خود کرده‌ای عطا... یارب به حق ابر بهاران که می‌رسد هر شب ز فیض شبنم او خاک را نما یارب به بوی رنگ گل و لاله بر چمن کز رنگ و بویشان تو دهی خاک را صفا... یارب بدان قیام که آزاده سرو راست چون عابدی که شرط قیام آورد به جا... یارب به حق خاک که اصل طهارت است «مِن إبتداءِ خِلقَتِه کان طیِّبا»... یارب به حق طینت آدم ابوالبشر مسجود سجدۀ مَلأ قدس برملا... یارب بدان سفینه که خوف هلاک او «حقٌّ لّمَن تخلَّفَ عنها و قَد أبی»... یارب بدان رسول که مِن بعد بعث او «أُنظُر إلی طَعامِکَ» کردی بدو ندا... یارب بدان ذبیح که قربان کیش توست آنجا که کرد در ره تسلیم جان فدا... یارب بدان مشام که از بوی پیرهن کرد از فراق دوست چو گل پیرهن قبا... یارب به حق موسی و آن بقعۀ شریف «وادٍ مُقدّسٍ بمناجاتِه طُوی» یارب به حق و حرمت هارون وزیر او در امر او شریک «بما جاءَ بالهدی» یارب به حق خضر که چندین هزار سال در جان او فزودی از آن آب جانفزا... یارب بدان مبشّر «مِن بعدی إسمُه» کاو کرد اشارتی به بشارت به مصطفی یارب به حق سنبل مشکین احمدی بر گل عبیربیز چو بر لاله مُشک‌سا... یارب بدان امام مطهر که ذات او مخصوص «لافتی» بُد و منصوص «هل أتی» یارب به زهرخوردۀ زهرا که می‌دهد دل‌های خسته را لب مسموم او شفا یارب به حق آن گل ریّان که سرخ گشت از خون حلق تشنۀ او خاک کربلا... یارب به حقّ حرمت ذریۀ رسول «هادینَ مُهتَدینَ إلیَ الساعةِ القَضا» یارب به زاهدان که بهشت است وعده‌شان آنجا که گفته‌ای «وَ نَهَی النَّفسَ عَن هَوا» یارب به حق مهد خواتین روز حشر «الشّافعاتُ هُنَّ تَشَفَّعنَ لِلنِّسا»... یارب به نُه کواکب رخشان که بوده‌اند در تحت آفتاب جهان‌تاب «والضحی»... یارب به دعوتی که اجابت قرین اوست یارب به حاجتی که کند لطف تو روا... یارب در آن زمان که تو مانی و ما و بس رحمت کنی و بازنگیری ز ما عطا... مستوجب عذاب الیم و عقوبتیم ما را اگر به شرط عمل می‌دهی جزا... ما را به خوان جود تو «قُل یا عباد» خواند چون «یغفرالذنوب» تو درداده‌ای صلا... ای وای ما که سعی عبادت نکرده‌ایم «و العَبدُ فی القیامةِ یُجزی بما سَعی» «ابن حسام» را عملی موجب ثواب گر نیست هست رحمت عام تو ملتجا امّید من به رحمت بی‌منتهای توست یا منتهی الرّجا مکن امّید من هَبا سهوی که بر زبان من آمد تو عفو کن گر گفته‌ام به عمد و اگر کرده‌ام خطا دعوت چو بی‌درود محمد تمام نیست «صلّوا علیه سیدنا أکرَمُ الوَری» 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2871@ShereHeyat
🔹به لطف علی🔹 بخوان که اشک بریزم کمی به حال خودم دل شکستۀ من! ای شکسته بال خودم بخوان به لهجۀ اشک و بخوان به لحن سکوت چقدر خسته‌ام از لحن قیل و قال خودم اگر رسید صدایت به شور عشق بگو مرا رها نکند لحظه‌ای به حال خودم شب معاشقه قرآن به سر بگیر و بخوان که رزق گریه بگیرم برای سال خودم قرار بود من و تو به آسمان برسیم مرا ببخش که این‌گونه خود وبال خودم شبی به لطف علی می‌رسم به صحن نجف تمام عمر، خوشم با همین خیال خودم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2250@ShereHeyat
🔹همین امشب🔹 بیا سنگینیِ بارِ گناهم را نبین امشب مقدّر کن برایم بهترین‌ها را همین امشب برای استجابت فرصتی بهتر نخواهم یافت گره خورده‌ست احیا با امیرالمؤمنین امشب تمام عمر با خود، گرمِ جنگی تن به تن بودم به دیدارت می‌آیم از جدالی سهمگین امشب پناهِ من همین سجاده و تسبیح و قرآن است نگاهی کن به این درماندۀ گوشه‌نشین امشب شب قدر است و جا خوش کرده بغضی در گلوی من مقدّر می‌شود آیا برایم اربعین امشب؟ به فردایم امیدی نیست، اکنون دستگیری کن همین حالا، همین حالا، همین امشب، همین امشب 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4657@ShereHeyat
🔹یا منتهَی الرَّجا🔹 یارب به حق منزلت و جاه مصطفی آن اشرف خلائق و خاتم به انبیا یارب به حق پادشه انس و جان علی زوج بتول و شیر خدا شاه لا‌فَتا یارب به حق فاطمه آن بضعة‌الرسول اُمّ‌الائمه عصمت و ناموس کبریا یارب به حرمت حسن مجتبی که اوست بعد از علی امام و به خلق است مقتدا یارب به خون تشنه‌لب کربلا، حسین آن کشته‌ای که جان جهانش بُوَد فدا یارب به حق زین‌العباد نکوخصال نور خدا که بوده به عبّاد پیشوا یارب به جاه و منزلت باقرالعلوم پنجم امام و بر همه مولا و رهنما یارب به جعفر بن محمد ششم امام آن صادق مصدَّق و مصداق اتقیا یارب به حقِّ موسی جعفر همان که بود عبدی مطیع و صالح و تسلیم بر قضا یارب به حقّ خسرو دین ثامن‌الحجج یعنی رضا که بوده به تقدیر حق رضا یارب به حرمت نهمین مقتدا جواد کاو بود کانِ بخشش و سلطان اسخیا یارب به حق جاه و جلال دهم امام اِبن‌الرّضا علیِّ نقی فخر اولیا یارب به عزت حسن عسکری که اوست حجت به خلق عالَم و عالِم به ماسوا یارب به حقِّ مهدی غائب امام عصر شمس‌الضُّحی، امام هدا، ختم اوصیا سلطان دین و نور مبین صاحب‌الزَّمان آخر امام و، کهف ورا، سید‌الهُدی در پشت ابر گرچه نهان است همچو مهر روشن جهان از اوست چو خورشید در سما یارب به حق جاه و جلال مقرّبین یارب به انبیای عظام و به اولیا إغفِر لنا فَاِنَّکَ ذوالفضل و الکرم یا غافَر الذّنُوب و یا واسعَ الدُّعا ما بندگان خوار و ذلیلیم و خاکسار تو چاره‌ساز و بنده‌نوازی و ذوالعُلا از ما خطا و معصیت اندر تمام عمر از تو عطا و عفو و گذشتن ز هر خطا «خادم» که غیر جُرم و گناهش نبوده کار دارد امید عفو تو یا منتهَی الرَّجا 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2686@ShereHeyat
🔹به حق شاه مردان🔹 بهارا! حال زارم را بگویم؟ دل بی برگ و بارم را بگویم؟ بخوانم سطری از دلتنگی‌ام را؟ گلوی بی‌قرارم را بگویم؟ تو با حال غریبان آشنایی دل دور از دیارم را بگویم؟ بگویم تشت من افتاده از بام؟ خطای بی‌شمارم را بگویم؟ چنان مرغی که پشت میله مانده پر و بال دچارم را بگویم؟ خدایا! کشتی‌ام بی‌بادبان است دلم را دل نگو، آتشفشان است پر از تنهایی‌ام، یاری ندارم گرفتارم، کس و کاری ندارم کویرم، روسیاهم، سوت و کورم الهی! هرچه هستم از تو دورم دلم خالی‌ست، امیدی ندارم به جز لبخند تو عیدی ندارم مرا گر صبح و ظهر و شام طی شد پر از قهر و پر از دشنام طی شد خداوندا! غم نان غافلم کرد غم نان غافل از حال دلم کرد سراپا گریه‌ام، صبری ندارم درون پلک خود ابری ندارم تنم خشکیده، بارانی به من ده از این جان خسته‌ام، جانی به من ده خداوندا! «به حق شاه مردان» مرا آنی جدا از خود مگردان.. شناساندی به من یکتایی‌ات را نمایاندی به من زیبایی‌ات را مرا خواندی به رستاخیز نورت مرا سرشار کردی از حضورت اسیرم کن که آزاد تو باشم خرابم کن که آباد تو باشم دچار راه و رسمی باطلم من کویری تشنه و بی‌حاصلم من همه از من گناه و شرمساری همه از تو صبوری، بردباری نشد روزی که خوارم کرده باشی به مردم واگذارم کرده باشی شنیدم عاشقان را دوست داری بگو دست مرا هم می‌فشاری؟ به فضل خود مرا دریاب، یا رب مرا بیدار کن از خواب، یا رب به جز تو هیچ امیدی ندارم به جز خوشنودی‌ات عیدی ندارم به جز نامت نخواهم نام دیگر کجا جز بام مهرت بام دیگر؟ در لطف تو بر من باز باز است به سوی تو وجودم در نماز است مبند ای ماه! درهای دعا را اجابت کن نوای بی‌نوا را به امید تو دل بستن چه زیباست به دریای تو پیوستن چه زیباست کویرم، بر سرم از نور قرآن بباران و بباران و بباران 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5506@ShereHeyat
علیه‌‌السلام 🔹ببخش...🔹 مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش دلم زبانهٔ آتش، دلم خرابهٔ شام مرا به خاطر این خانهٔ خراب ببخش ببین! خرابی من از حساب بیرون است مرا بگیر در آغوش و بی‌حساب ببخش تمام عمر حواست به حال و روزم بود تمام عمر خودم را زدم به خواب، ببخش اگر شکسته پر و روسیاه آمده‌ام مرا به نور حسین ابن آفتاب ببخش حسین گفتم و گفتی حسین عشق من است مرا به عشق عزیز ابوتراب ببخش همیشه جانب او گفتم «السلام علیک...» مرا به لطف فراوان آن جناب ببخش شنیده‌ام که تو با کودکان رفیق‌تری مرا به گریهٔ شش‌ماههٔ رباب ببخش 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1478@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹آه از آن ساعت...🔹 توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری از گناهی می‌روم سوی گناه دیگری لحظه لحظه پشت هم شیطان فریبم می‌دهد می‌گذارد بر سر هر راه چاه دیگری گریه باید کرد تنها در عزای تو حسین توبه غیر از این ندارد هیچ راه دیگری مثل حر من نیز برگشتم که غیر از خیمه‌ات نیست ما را در همه عالم پناه دیگری از سیاهی نیست بالاتر ولی رنگ غمت هست بالاتر ز هر رنگ سیاه دیگری ای زمان در طول تاریخ اینچنین داری سراغ؟ بی‌کفن، لب‌تشنه، بی‌سر پادشاه دیگری؟ آه از آن ساعت از آن گودال و از آن قتلگاه آه از آن تل که خودش شد قتلگاه دیگری می‌کشیدند آه، هم شمشیرها هم نیزه‌ها از دل هر تیر برمی‌خاست آه دیگری کاش در آن لحظه‌ها یا خواهرش آنجا نبود یا نمی‌انداخت بر جسمش نگاه دیگری نقطۀ پایان دنیا نیست هرگز کربلا نه! جهان می‌ایستد در ایستگاه دیگری انتقام خون او را یک نفر خواهد گرفت از پس این ابرها پیداست ماه دیگری... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1664@ShereHeyat
🔹الهی العفو🔹 بر عفو بی‌حسابت این نکته‌ام گواه است گفتی که یأس از من بالاترین گناه است من غرق در گناهم مسکین و رو سیاهم تنها تویی پناهم «لا تَقنَطُوا» گواه است هرگز نمی‌پسندی در بر رویم ببندی آخر کجا گریزد عبدی که بی‌پناه است در دیده اشک سُرخم بر چهره رنگ زردم مویم شده سفید و پرونده‌ام سیاه است بازآمدم به سویت برگشته‌ام به کویت این بندۀ فراری محتاج یک نگاه است من عهد خود شکستم من راه خویش بستم ور نه به جانب تو هر سو هزار راه است یک جمله با تو گفتن ذکر هزار سال است یک لحظه بی‌تو بودن یک‌عمر اشتباه است یک یا اِلهی اَلْعَفو جبرانِ جُرمِ یک عمر یک شام قدر با تو بِهْ از هزار ماه است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1438@ShereHeyat
🔹شکسته‌دل🔹 «چرا تو ای شکسته‌دل! خدا خدا نمی‌کنی خدای چاره‌ساز را، چرا صدا نمی‌کنی» برای درد بی‌دوا، چرا دعا نمی‌کنی بیا چو مرغ شب بخوان، ترانۀ خدا خدا الا که نامه‌ای سیه، به دست خالی‌ات بود سر شک تو نشانه‌ای، ز خسته حالی‌ات بود دل شکسته شاهدِ شکسته‌بالی‌ات بود شکسته بال من بیا، سفر کنیم تا خدا شبی بیا و تا سحر به هر ستاره سر بزن از این قفس به آسمان، کبوترانه پر بزن به خاک عجز و بندگی، گلاب چشم تر بزن شتاب کن که می‌خرد، سِرشکِ توبه را خدا خدا به اشک نیمه‌شب، ثواب می‌دهد بیا خدا به نالۀ سحر، جواب می‌دهد بیا خدا براتِ دوری از عذاب می‌دهد بیا بیا و آشتی کن ای دل رمیده با خدا الا که بذر معرفت، به سینه کاشتی بیا شبی که اشک حسرتی، به دیده داشتی بیا بیا به درگه خدا، برای آشتی بیا بیا که می‌خرد ز ما‌، طاعت بی‌ریا خدا بیا و شست‌وشو بده، ز دل غبار کینه را چرا صفا نمی‌دهی، حریم پاک سینه را چرا صدا نمی‌زنی، شهیدۀ مدینه را به حرمت حبیبه‌اش، نظر کند به ما خدا چرا به خیل عاشقان، تو اقتدا نمی‌کنی؟ چرا به یاد نینوا، چو نی، نوا نمی‌کنی چرا به پای دل سفر به کربلا نمی‌کنی حسین اگر رضا شود، شود ز ما رضا خدا اگر که جام دیده‌ات، ز گریه لب به لب شود اگر به رسم عاشقی، دلت خدا‌طلب شود سفینة‌النجات ما، حسین تشنه‌لب شود خداست با حسین ما، حسین ماست با خدا 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5011@ShereHeyat_Nohe
🔹آرزوی وصل🔹 جز آرزوی وصل تو یک‌دم نمی‌کنم یک‌دم ز سینه مهر تو را کم نمی‌کنم ای آن‌ که سربلند مرا آفریده‌ای جز پیش آستان تو سَر، خَم نمی‌کنم گر در ازای عشق، غم عالمم دهی با عالمی معاوضه این غم نمی‌کنم جز راه پاک دوست یقیناً نمی‌روم جز انتخاب عشق مسلم نمی‌کنم چون آتش فراق تو را آزموده‌ام خوف از عذاب سخت جهنم نمی‌کنم... آن شمع خامُشم که به شب‌های بی‌کسی حتی هوای گریه نم‌نم نمی‌کنم داروی درد هجر حبیب است، بس کنید من از طبیب خواهش مرهم نمی‌کنم حیران از این تغافل خویشم که زادِ راه گاهِ سفر شده‌ست و فراهم نمی‌کنم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/361@ShereHeyat
🔹از همه دل‌رحم‌تر...🔹 قلب مرا نرم کرد، دیدۀ بارانی‌ام تر شده سجاده از اشک پشیمانی‌ام از همه دل‌رحم‌تر، از همه نزدیک‌تر هرچه برنجانمت باز نمی‌رانی‌ام از تو چه پنهان پر از حسرت دنیا شدم از تو چه پنهان پر از بی ‌سر و سامانی‌ام عمر تباه مرا، بار گناه مرا باز بدان ای رئوف از سر نادانی‌ام بندۀ شرمنده‌ات عاشق تو بود و هست خواه ببخشایی‌ام، خواه بسوزانی‌ام 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2257@ShereHeyat
🔹چشمۀ دیدار🔹 چشمۀ دیدار تو سراب ندارد ساحت دل، بی‌تو آفتاب ندارد آن‌که پناهش دهی چه بیمش از اغیار؟ وآن‌که شفیعش تویی حساب ندارد گفتم و بستم دهان مدّعیان را حرف حسابی دگر جواب ندارد رحمتی ای آشنای جان که دل من از تو دگر طاقت عتاب ندارد چون که تو را خواست، پس هر آنچه تو خواهی عاشق تو حق انتخاب ندارد «صدق» دعا را بَرَد به‌سوی اجابت برگِ گُل کاغذی، گلاب ندارد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2681@ShereHeyat
🔹به حق شاه مردان🔹 بهارا! حال زارم را بگویم؟ دل بی برگ و بارم را بگویم؟ بخوانم سطری از دلتنگی‌ام را؟ گلوی بی‌قرارم را بگویم؟ تو با حال غریبان آشنایی دل دور از دیارم را بگویم؟ بگویم تشت من افتاده از بام؟ خطای بی‌شمارم را بگویم؟ چنان مرغی که پشت میله مانده پر و بال دچارم را بگویم؟ خدایا! کشتی‌ام بی‌بادبان است دلم را دل نگو، آتشفشان است پر از تنهایی‌ام، یاری ندارم گرفتارم، کس و کاری ندارم کویرم، روسیاهم، سوت و کورم الهی! هرچه هستم از تو دورم دلم خالی‌ست، امیدی ندارم به جز لبخند تو عیدی ندارم مرا گر صبح و ظهر و شام طی شد پر از قهر و پر از دشنام طی شد خداوندا! غم نان غافلم کرد غم نان غافل از حال دلم کرد سراپا گریه‌ام، صبری ندارم درون پلک خود ابری ندارم تنم خشکیده، بارانی به من ده از این جان خسته‌ام، جانی به من ده خداوندا! «به حق شاه مردان» مرا آنی جدا از خود مگردان.. شناساندی به من یکتایی‌ات را نمایاندی به من زیبایی‌ات را مرا خواندی به رستاخیز نورت مرا سرشار کردی از حضورت اسیرم کن که آزاد تو باشم خرابم کن که آباد تو باشم دچار راه و رسمی باطلم من کویری تشنه و بی‌حاصلم من همه از من گناه و شرمساری همه از تو صبوری، بردباری نشد روزی که خوارم کرده باشی به مردم واگذارم کرده باشی شنیدم عاشقان را دوست داری بگو دست مرا هم می‌فشاری؟ به فضل خود مرا دریاب، یا رب مرا بیدار کن از خواب، یا رب به جز تو هیچ امیدی ندارم به جز خوشنودی‌ات عیدی ندارم به جز نامت نخواهم نام دیگر کجا جز بام مهرت بام دیگر؟ در لطف تو بر من باز باز است به سوی تو وجودم در نماز است مبند ای ماه! درهای دعا را اجابت کن نوای بی‌نوا را به امید تو دل بستن چه زیباست به دریای تو پیوستن چه زیباست کویرم، بر سرم از نور قرآن بباران و بباران و بباران 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5506@ShereHeyat
🔹الهی العفو🔹 بر عفو بی‌حسابت این نکته‌ام گواه است گفتی که یأس از من بالاترین گناه است من غرق در گناهم مسکین و رو سیاهم تنها تویی پناهم «لا تَقنَطُوا» گواه است هرگز نمی‌پسندی در بر رویم ببندی آخر کجا گریزد عبدی که بی‌پناه است در دیده اشک سُرخم بر چهره رنگ زردم مویم شده سفید و پرونده‌ام سیاه است بازآمدم به سویت برگشته‌ام به کویت این بندۀ فراری محتاج یک نگاه است من عهد خود شکستم من راه خویش بستم ور نه به جانب تو هر سو هزار راه است یک جمله با تو گفتن ذکر هزار سال است یک لحظه بی‌تو بودن یک‌عمر اشتباه است یک یا اِلهی اَلْعَفو جبرانِ جُرمِ یک عمر یک شام قدر با تو بِهْ از هزار ماه است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1438@ShereHeyat
🔹دستان خالی🔹 چشیدم در حریمت طعم عشق لایزالی را کشیدم در غل و زنجیر نفس لاابالی را خداوندا به شوق بارش باران الطافت تحمل کرده‌ام این سال‌های خشک‌سالی را زمانه از تو دورم کرده و شیطان فراوان است نمی‌جویم تو را، گم کرده‌ام سیر جلالی را چه شب‌های درازی را که بی یاد تو سر کردم ببخش این سرکشی، این سرخوشی، این بی‌خیالی را برای درد دل کردن در این دنیای وانفسا به غیر تو ندیدم هرچه گشتم این حوالی را چهل سال است بی‌تابانه دنبال تو می‌گردم چگونه شرح باید داد این آشفته‌حالی را.. مرا تنها دو رکعت عشق روزی کن که دلتنگم تداعی کن برایم باز گلبانگ بلالی را رهیده تیر عمرم از کمان و راهی گورم نیاوردم به دست ارزان من این قد هلالی را به سمتت آمدم با کوله‌باری از نبودن‌ها فقط روی سیاه آوردم و دستان خالی را من از دیدار عزرائیل و از محشر نمی‌ترسم که دارم بر سر خود سایۀ مولی‌الموالی را 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5294@ShereHeyat
🔹آدمی دگر🔹 نمانده هیچ به‌جز آهِ سرد و چشمِ تر از من کجاست در همه عالم کسی غریب‌تر از من؟ کسی غریب‌تر از من کجاست در همه عالم؟ نگاهِ لطفِ تو برگردد ای خدا اگر از من منی که هیچ ندیدم به غیرِ مرحمت از تو تویی که هیچ ندیدی به غیرِ دردسر از من تو بیشتر نگرانِ منی و حسّ من این است نیاز نیست بگویم که آبرو نبر از من... مرا مخواه در اندوه و آه بی تو بمانم توانِ صبر ندارم، مخواه بیشتر از من مرا بخواه که روزی شهیدِ چشمِ تو باشم مرا به نام صدا کن اشاره از تو سر از من مرا بگیر در آغوش، گاهِ هولِ قیامت فرار می‌کند آن روز مادر و پدر از من در این معامله چیزی به غیر اشک ندارم همین چکیدهٔ جانِ مرا بیا بخر از من ببند ساکِ مرا و مسافرِ نجفم کن بساز با نظرِ حیدر آدمی دگر از من 📝 @ShereHeyat
🔹به لطف علی🔹 بخوان که اشک بریزم کمی به حال خودم دل شکستۀ من! ای شکسته بال خودم بخوان به لهجۀ اشک و بخوان به لحن سکوت چقدر خسته‌ام از لحن قیل و قال خودم اگر رسید صدایت به شور عشق بگو مرا رها نکند لحظه‌ای به حال خودم شب معاشقه قرآن به سر بگیر و بخوان که رزق گریه بگیرم برای سال خودم قرار بود من و تو به آسمان برسیم مرا ببخش که این‌گونه خود وبال خودم شبی به لطف علی می‌رسم به صحن نجف تمام عمر، خوشم با همین خیال خودم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2250@ShereHeyat
🔹به حق شاه مردان🔹 بهارا! حال زارم را بگویم؟ دل بی برگ و بارم را بگویم؟ بخوانم سطری از دلتنگی‌ام را؟ گلوی بی‌قرارم را بگویم؟ تو با حال غریبان آشنایی دل دور از دیارم را بگویم؟ بگویم تشت من افتاده از بام؟ خطای بی‌شمارم را بگویم؟ چنان مرغی که پشت میله مانده پر و بال دچارم را بگویم؟ :: خدایا! کشتی‌ام بی‌بادبان است دلم را دل نگو، آتشفشان است پر از تنهایی‌ام، یاری ندارم گرفتارم، کس و کاری ندارم کویرم، روسیاهم، سوت و کورم الهی! هرچه هستم از تو دورم دلم خالی‌ست، امیدی ندارم به جز لبخند تو عیدی ندارم مرا گر صبح و ظهر و شام طی شد پر از قهر و پر از دشنام طی شد خداوندا! غم نان غافلم کرد غم نان غافل از حال دلم کرد سراپا گریه‌ام، صبری ندارم درون پلک خود ابری ندارم تنم خشکیده، بارانی به من ده از این جان خسته‌ام، جانی به من ده خداوندا! «به حق شاه مردان» مرا آنی جدا از خود مگردان.. :: شناساندی به من یکتایی‌ات را نمایاندی به من زیبایی‌ات را مرا خواندی به رستاخیز نورت مرا سرشار کردی از حضورت اسیرم کن که آزاد تو باشم خرابم کن که آباد تو باشم دچار راه و رسمی باطلم من کویری تشنه و بی‌حاصلم من همه از من گناه و شرمساری همه از تو صبوری، بردباری نشد روزی که خوارم کرده باشی به مردم واگذارم کرده باشی شنیدم عاشقان را دوست داری بگو دست مرا هم می‌فشاری؟ به فضل خود مرا دریاب، یا رب مرا بیدار کن از خواب، یا رب به جز تو هیچ امیدی ندارم به جز خوشنودی‌ات عیدی ندارم به جز نامت نخواهم نام دیگر کجا جز بام مهرت بام دیگر؟ در لطف تو بر من باز باز است به سوی تو وجودم در نماز است مبند ای ماه! درهای دعا را اجابت کن نوای بی‌نوا را به امید تو دل بستن چه زیباست به دریای تو پیوستن چه زیباست کویرم، بر سرم از نور قرآن بباران و بباران و بباران 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5506@ShereHeyat
🔹سایۀ مِهرت وسیع🔹 گرچه خیلی چیزها می‌دانی از من... هیچ وقت کم نکردی لطف خود را آنی از من هیچ وقت خوبی‌ات باران یک‌ریز و گناه من بزرگ تو ندیدی غیر نافرمانی از من هیچ وقت من ندیدم از تو غیر از چشم‌پوشی و کرم تو ولی جز زشتی و نادانی از من هیچ وقت... من دلم هرجایی است و سایۀ مِهرت وسیع آفتابی... رو نمی‌گردانی از من هیچ وقت با وجود بار سنگین گناه و معصیت برنداری سایۀ رحمانی از من هیچ وقت... آتش عشق تو روشن باد در قلبم عزیز از تو می‌خواهم که این حیرانی از من... هیچ وقت... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2225@ShereHeyat
🔹شرمنده🔹 کی می‌شود از مهر تو، شرمنده نشد؟ یا بنده‌نوازی تو را بنده نشد؟ از خشم تو بندۀ گنه‌کار گریخت اما به کسی جز تو پناهنده نشد اشک آوردم، آتش آه آوردم هم نامه و هم روی سیاه آوردم هرکس به تمنای تو چیزی آورد من هیچ نداشتم، گناه آوردم با آن‌که دمی نبوده خرسند از من هرگز نبریده است پیوند از من از این همه عیب‌پوشی‌اش حیرانم انگار حیا کرد خداوند از من! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5224@ShereHeyat
علیه‌السلام فرازی از یک 🔹الهی و ربّی🔹 الهی به شور قیام حسین به فریاد سرخ و پیام حسین به آنان که محو نگاهش شدند شهید سرافراز راهش شدند.. به مردانِ در عشق، ضرب‌المثل به مرگی که شیرین‌تر است از عسل به شیدایی مسلم بن عقیل به اول شهید از تبار خلیل.. به دستی که در علقمه، شد قلم وفایش به عالم، عَلَم شد عَلَم به آبی که از چشمۀ مشک ریخت به زینب که از روی تلّ اشک ریخت به گودال بالاتر از طاقِ عرش به خونی که پاشید بر ساق عرش به «روز دهم» زیر چرخ کبود که «خورشید بر نیزه گل کرده بود» به قنداقه‌ای که به معراج رفت به پیراهنی که به تاراج رفت به اسبی که کوبید سر بر زمین به خون‌های جاری در آن سرزمین به ماهی که مهرش شده مشتری به ایثار انگشت و انگشتری به آیات کهف و به آیات نور به مهمانی سر، میان تنور به عاشق‌ترین خواهر روزگار که صبر و وفا را، شد آموزگار به غم‌های بانوی مَحمِل‌نشین به ایراد آن خطبۀ آتشین به شور مناجات مولا علی به جان‌های پیوسته با «یا علی» به تأثیر شب‌ناله‌هایِ کمیل به سوز علی، در دعای کمیل به دل‌های عاشق، قراری ببخش فروغی از آیینه‌داری ببخش که نور دل اهل بینش تویی سرآغاز هر آفرینش تویی به راه تو آنان که سر داده‌اند ز فضل تو ما را خبر داده‌اند.. ندارم کسی جز تو فریاد‌رس تویی داد‌خواه و تویی داد‌رس الهی و ربی! پناهم بده به سرمنزل عشق راهم بده مرا جز تو، با کس سر و کار نیست پذیرندۀ توبه غیر از تو کیست؟ نه چشمی نظر می‌کند سوی من نه راه فراری فراروی من.. تو گرداندی از من بلا را به لطف ندیده گرفتی خطا را به لطف به صد مرحمت ای خدای جلیل پراکندی از من ثنای جمیل ثنایی که شایستۀ من نبود سزاوار تشریف این تن نبود ندیدی به کردار من جز قصور مرا بردی از چاهِ ظلمت به نور منم شرمسار از بَدِ حال خود زمین‌گیرِ زنجیرِ اعمال خود.. نشد دامنم پاک از خار‌ها شکستم حریم تو را بار‌ها سزد گر ببارد بلا بر سرم که در بند نفس جنایت‌گرم نه این بد‌دلی، در سرشت من است حجاب دعا، فعل زشت من است تو آگاهی از زشتی کار من نباشد نهان از تو اسرار من مرا اشک‌باران‌تر از ابر کن عقوبت اگر می‌کنی، صبر کن مرا داد دنیا فریب از غرور به زندانم از آرزوهای دور نباشی اگر دست‌گیرم هنوز به نادانی خود دلیرم هنوز مرا خواب غفلت گرفتار کرد مرا نفس فرمان‌روا خوار کرد پی خواهش دل شدم سال‌ها شکسته‌ست از من پر و بال‌ها هوای دلم گشت دام فریب دچارم به این سرنوشت غریب چرا بی‌اثر اشک و آه من است؟! که سَدّ اجابت گناه من است گناهم، زیان جای سود آورد بَلا بر سر من فرود آورد.. به کف غیر اندوه چیزی نماند ز‌ مُلک تو راه گریزی نماند الهی و ربّی! کرم کن کرم بخوان چون کبوتر مرا در حرم.. تو پوشیده‌ای عیب‌های مرا ببین گریۀ های‌های مرا من آنم که بَر خود ستم کرده‌ام و کسبِ رضای تو کم کرده‌ام دلم در حریم تو نااهل بود دلیری من از سَرِ جهل بود مرا نیست هر چند قلب سلیم مکن چیره بر من عذاب الیم الهی و ربّی! من آن بنده‌ام که اینک تهی‌دست و شرمنده‌ام ضعیفم من و دردمند و حقیر ذلیلم من و مستمند و فقیر ز بیم تو در چشم من خواب نیست به روز عقوبت مرا تاب نیست عقوبت ز اعمال خود می‌کشم که طعم عذاب تو را می‌چشم به جُرمی که کردم در آن سال‌ها اسیرم اسیر سیه‌چال‌ها.. چو با یادت آورده‌ام شب به روز امیدم تویی، هستی‌ام را مسوز اگر بر عذابت صبوری کنم صبوری کی از داغ دوری کنم؟ به اکرام تو چشم اگر دوختم به امید عفوت چرا سوختم؟ تو زنجیرِ جانِ مرا باز کن در آتش، زبان مرا باز کن که شیون بر‌آرم در آن آستان شوم با دل خسته هم‌داستان به حسرت بنالم ز دل مثل نای بگریم بر احوال خود، های‌های بخوانم تو را از سویدای جان که اِی آرمانِ دلِ عارفان! پشیمانم و سرپناهی نماند به جز آستان تو راهی نماند «عقوبت مکن عذرخواه آمدم به درگاه تو روسیاه آمدم» ندارم به جز لطف تو دادرس تو بیچارگان را به فریاد رس که غیر از تو بخشد گناه مرا؟ که رحم آوَرَد اشک و آه مرا؟.. نجاتم از این روسیاهی ببخش به این بی‌نوا آنچه خواهی ببخش 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5012@ShereHeyat