eitaa logo
شعر انقلاب
2.5هزار دنبال‌کننده
476 عکس
145 ویدیو
2 فایل
انقلاب اسلامی ایران در آینۀ شعر ارسال پیام: @Shaere_Enghelab
مشاهده در ایتا
دانلود
امید کودکان غزه آه از چرخ فلک، ای داد از تو روزگار داغ سنگینی‌ست داغ عاشقان بی‌قرار رفته‌ای ای مرد و بعد از رفتن تو مانده است بر دل ما خاطرات آن نگاه استوار ای امید کودکان غزه! جایت خالی است در میان کوچه‌های بی‌قرار از انتظار پرچم ایران و ایرانی نشسته جاودان با شکوه غیرتت بر قله‌های افتخار جسم تو پروانهٔ عشق وطن شد؛ سوختی همچو ققنوسی‌ست روح پاک تو در انتشار داغ، سنگین است؛ آن هم داغ سروی باشکوه زخم، خونین است آن هم بر تن سبز بهار بوسه بر پیشانی سردار، یعنی جاودان سر سپردی بر مدار سرخ آن قول و قرار «هم‌صدا با حلق اسماعیل»، هم‌رزم خلیل پرکشیدی بی‌قرار از خاک و گشتی رستگار ای امیرِ مهربان با دوست، محکم با عدو عزت و ایمان و غیرت مانده از تو یادگار ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
وعده هم پیک اجل از آسمان آمده بود هم رزق شهادت از جنان آمده بود یک وعده از آن سه وعده را جبران کرد «خورشید» خودش به ورزقان آمده بود ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
مهمان در مجلس انس شهدایی امشب در حلقۀ اصحاب وفایی امشب ای خادم آستان قدس رضوی! مهمان غریب‌الغربایی امشب ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
درد نهان صد داغ به دل داشت، از آن هیچ نگفت یک‌بار از آن درد نهان هیچ نگفت با آن‌که زبان درد این مردم بود از زخم زبان ناکسان هیچ نگفت ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
یا رضا از عمق چشم‌های زلالت به ما بگو از آن دو رود تا به ابد بی‌ریا بگو ای ماه با تبسم باران وضو بگیر هم‌ناله با نسیم بخوان ربنا بگو حالا که مقتدای هزاران ستاره‌ای در گوش آسمان و زمین از خدا بگو پرواز کن نفس به نفس با فرشته‌ها لبخند باش و یکسره «قالوا بلی» بگو در سینه‌های ما نفسی تازه‌تر بکش ای نبض ما دوباره بزن «یا رضا» بگو ای حس با شکوه غریبانه پر زده پلکی بزن از آن شب پرماجرا بگو با بند بند پیکر آتش گرفته‌ات از خیمه‌های سوختۀ کربلا بگو گودال را ورق بزن و روضه‌ای بخوان حالا برای فاطمه از بوریا بگو ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
ققنوس باورش سخت است اما رفتنش محسوس بود سهم او پرواز بود و سهم ما افسوس بود گریۀ افرا، صدای سرو، فریاد بلوط در شب طوفانی رود ارس، ملموس بود مرد غیرت بود، چیزی از بزرگی کم نداشت مثل دریا بود، نه! او مثل اقیانوس بود ابرها سوی ارسباران شبی جاری شدند بس‌که چشمش با سپاه ابرها مأنوس بود نیمه‌شب، اردیبهشت انگار دی شد ناگهان آه این داغِ دوباره، کاش یک کابوس بود باز برمی‌خیزد از خاکسترش، در بادها بین صخره، کوه، باران، صحبت از ققنوس بود ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
«ابراهیم!» خبر از سنگلاخ راه خبر چون لفظ غم کوتاه! خبرها درهم و برهم خبرهایی مردد می‌رسید او هست شاید هم! خبر پشت خبر می‌آمد و... در خویش پنهان بود ابراهیم [چنان کوهی فروتن گمشده در مه ببین آنجاست ابراهیم سحر مه رفته و چون کوه پابرجاست ابراهیم] دوباره باد و باران است برای سرکشی رفته‌ست طوفان است به فکر بینوایان است دوباره عزم رفتن داشتی آنگاه... ابراهیم تو اسماعیل بودی روز قربانگاه ابراهیم به دنبال چه بودی؟ نام و نان؟ عنوان؟ هلا در جان مردم گم! هلا دلگرمی مردم! میان برف کوهستان؟ سخن‌ها سخت‌تر از صخره‌ها، دل می‌خراشید از دلت ای کوه خودت را سوختی در خویشتن، چون کوره ابراهیم میان صخره‌ها افتاد نعشی سوخته مجروح هلا ققنوس! ای اسطوره! ابراهیم :: شبیه بالگردی خسته می‌چرخد جهان دور سرم گویا من و تردید من و آیا زمان انتخابات است صدا زد آسمان حالا بیان هنگام پرواز است ابراهیم در باغ شهادت باز هم باز است ابراهیم ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
لا نَعلَمُ مِنهُم اِلّا خَیرا دیروز اگر بودند دوشادوش مردم امروز برگشتند در آغوش مردم آن‌ها که محو عالم لاهوت هستند آری، همین‌هایی که در تابوت هستند پس چیست پایان دل‌آشوبی خدایا «لا نَعلَمُ مِنهُم» به جز خوبی، خدایا یا رب ببین چشمان ما مبهوت‌ها را باور نداریم عکس بر تابوت‌ها را باور نداریم این چنین از ما گذشتند در اوج می‌رفتند، از دنیا گذشتند تا بی‌نهایت، تا خدا پرواز کردند راه شهادت را دوباره باز کردند این‌ها رها کردند پشت میزها را تاریخ خواهد گفت خیلی چیزها را تاریخ خواهد گفت در روزی بهاری در امتداد جادۀ خدمت‌گزاری در گوشه‌ای از مرزها در جای دوری در راه‌های ابری و صعب‌العبوری مردی که عشق مردمش در سینه‌اش بود شوق شهادت حسرت دیرینه‌اش بود مردی که می‌فهمید درد کشورش را آورد بین روستاها دفترش را مردی از اقلیم بلند روشنایی شد نسخۀ اصلی تکرار رجایی یادآور تصویر لبخند بهشتی از هر نظر مظلوم، مانند بهشتی این مرد در آن‌روز با همسنگرانش پرواز کرد و رفت سوی آسمانش آهسته پر زد سوی میقاتش، نیامد این دفعه ابراهیم از آتش نیامد اینَک من و این چشم‌ها که اشک‌ریز است بر شانه، تابوت رئیسیِ عزیز است درد و دریغ! آن روح افلاکی نیامد آن مرد با عمامۀ خاکی نیامد برخیز ای آیینه! با تو کار داریم ما به دویدن‌های تو اقرار داریم رفتی و بعد از سال‌ها آرام خفتی چیزی به ما از خستگی‌هایت نگفتی رفتی که درد دل کنی با حاج قاسم امروز حتماً هست اینجا حاج قاسم مهر فداکاری به نامت تا ابد خورد مردم! رئیسی خستگی را با خودش برد تاریخ خواهد گفت از راهش، مرامش قبل از خیابان‌ها دل ما شد به نامش تاریخ امروز است، فردا می‌نویسند این جمعیت تاریخ ما را می‌نویسند این جمعیت یعنی که نامش ماندگار است یعنی رئیسی همچنان خدمت‌گزار است او یادمان داده‌ست که هر لحظه دیر است خدمت بدون میز هم امکان‌پذیر است تاریخ بنویسد که ما را آزمودند جلادها از رفتنش خوشحال بودند تاریخ بنویسد هر آن چیزی که دیده‌ست این صحنه فرق بین جلاد و شهید است.. تاریخ خواهد گفت که او کیست مردم پایان کار او شهادت نیست مردم :: ای سیّد ما! مرشد ما! رهبر ما! ای تکیه‌گاه مطمئن کشور ما!.. این جمعیت با شوق دیدارت رسیده آقا بیا که از سفر یارت رسیده خورشید اگر باشی، چُنان ماه‌اند این‌ها آقا بیا که خستۀ راه‌اند این‌ها هر کس وفا کرده‌ست با تو، روسفید است آن‌که فدای امر تو گردد، شهید است آری! حیات ما، ممات ما، حماسی‌ست لبخندها و اشک‌هامان هم سیاسی‌ست از جان گذشتن ادعا نه، پیشۀ ماست «یا لیتنا کنا معک» اندیشۀ ماست بیزار از مرگ به ناکامی‌ست این جان قربان جمهوری اسلامی‌ست این جان نصرت نصیب ما شود تا صبر با ماست «یا لیتنا کنا معک» تا قبر با ماست.. ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
صف اول عشق سخت است، گرفتاری خود را دارد فتح قله‌ست که دشواری خود را دارد عشق وارستگی از فتنۀ دلبستگی است شوق برخاستن از مهلکۀ خستگی است عشق! ما را برهان از خودمان دیر شده‌ست سفر از گردنۀ نَفْس، نفس‌گیر شده‌ست باز هم قافله‌ای آمد، از آن قافله‌ها مردهایی همه دلداده، از آن یکدله‌ها وه چه مردان نجیبی، همه از خود رسته همه از مشغلۀ خویش به او پیوسته با شهیدان، همه از روز ازل هم‌کیش‌اند همه فرمانده‌ِ میدان گذشت از خویش‌اند سخت شد این سفر و یکدله پیمان بستند از مِه نفْس گذشتند و به او پیوستند همه بی‌تاب، که پروانۀ شمع‌اند همه سخن از شعلۀ عشق آمده، جمع‌اند همه گفتم ای عشق، در آن مه نرسیدند از راه گفت لا حول و لا قوة الا بالله پیکر سوخته‌شان را سحری خواهی دید پیش‌مرگ‌اند که از راه بیاید خورشید عشق سخت است، گرفتاری خود را دارد فتح قله‌ست که دشواری خود را دارد آن دو سیّد چه شنیدند شتابان رفتند در دل کوه چه دیدند شتابان رفتند مگر آن لحظه کسی روضۀ اکبر خوانده؟ که به هرگوشه، نشان از تن آن‌ها مانده به چه عطری‌ست که در جنگل و مه پیچیده‌ست آهویی می‌دود... انگار رضا را دیده‌ست قصۀ عشق بنا شد به شنیدن برسد کاروان گم شده در مه، که به دیدن برسد حاج قاسم پی آن‌هاست چراغی با اوست برف می‌بارد و سنگینی داغی با اوست برف می‌بارد و دنبال تنی می‌گردد مثل یعقوب پی پیرهنی می‌گردد برف می‌بارد و سردش شده انگار جهان دست گرم تو کجا مانده؟ خودت را برسان عشق سخت است، گرفتاری خود را دارد فتح قله‌ست، که دشواری خود را دارد ایستادی صف اول، صف خدمت، ای مرد چه می‌آید به تو امروز، شهادت، ای مرد! خادمی در حرم عشق، که حرمت داری هرچه داری همه از صدق و امانت‌ داری گرچه محبوبی و چشم همگان دنبالت ننشستی که بیایند به استقبالت.. دیگر از طعنه و تهمت، خبری نیست عزیز ملتی آمده تشییع تو، سیّد! برخیز رفته‌ای... باز تو را گرم دعاییم همه خادم کوی رضا! از تو رضاییم همه دل ما از لب تو تشنۀ آموختن است آخرین مرحلۀ عشق، همین سوختن است در صف اول اگر مرد بمانی هنر است و خودت را به شهیدان برسانی هنر است هنر آن است که دلبستۀ خدمت باشی در صف عشق، صف صدق و شهادت باشی زخم‌ها را همه با جان بپذیری بروی هنر آن است که نشنیده بگیری بروی ولی ای مرد! جهانی‌ست تو را مرثیه‌خوان میر این قافله را داغ زیاد است، بمان :: رهبرا ای که بر این درد، تسلا دادی پدری کردی و طاقت به دل ما دادی ما که از داغ تو -کتمان نکنیم- آگاهیم از خدا صبر برای دل تو می‌خواهیم چشم این رود چهل‌ساله به دریاست هنوز یک جهان نهر دعا، پشت سر ماست هنوز رود، آن نیست که سنگی به رهش سد نشود رود، آن است که در راه مردد نشود عشق سخت است، گرفتاری خود را دارد فتح قله‌ست که دشواری خود را دارد ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
شهادت‌نامه ای با خلائق روز و شب هم‌درد سیّد آخر خدا هم انتخابت کرد سیّد داغت عیان در اشک دانه‌دانۀ ماست هجران تو باری گران بر شانۀ ماست تلفیق کردی خادمی را با ریاست یعنی دیانت داشتی عین سیاست استان به استان رفته‌ای با سخت‌کوشی دیگر به پایان آمده خانه‌به‌دوشی ای سیّدابراهیم، همت داشتی تو با سعی خود در هر قدم گل کاشتی تو دیگر پس از این، خواب راحت کن رئیسی راحت شدی، خوب استراحت کن رئیسی اما تو مردم‌داری‌ و بیداری امروز چون اشک، جا در چشم مردم داری امروز.. گفتی که زیر سایۀ شمس‌الشموسم گفتی به عالم خادم سلطان طوسم این هشت گل، دسته‌گلی از مردم ما با عشق تقدیم امام هشتم ما اینان که هم‌تعداد درهای بهشتند با خون شهادت‌نامۀ خود را نوشتند این هشت تن از نور تقوا جامه دارند مهر رضا را در شهادت‌نامه دارند وقت سفر دیدند امامان را یکایک «قِیلَ ادخُلِ الجَنَّة» شنیدند از ملایک این هشت گل دلدادگان هشت و چارند نیمی از اینان سیّد والاتبارند اینان که درس از مکتب‌الزهرا گرفتند سرمشق از منشور عاشورا گرفتند وقتی حساب کار با «رب الکریم» است فیض شهادت «ذلک الفوز العظیم» است یک‌سو قلوب مردم از دنبال آمد یک‌سو امام هشتم استقبال آمد راز «فَاِنَ العِزّةَ لِلّه» اینجاست هم اول و هم آخر این راه اینجاست این افتخار این عزت دائم مبارک فیض شهادت بر تو ای خادم مبارک دیدی که ملت، ملتی دردآشنایند گفتی که این مردم عزیزان خدایند در عین مردم‌داری‌ات، دشمن‌ستیزی در چشم آقایت، رئیسی عزیزی در راه خدمت خستگی نشناختی تو با مردمت دل بردی و دل باختی تو با مؤمنین عمری برادروار بودی اما «اشداء علی الکفار» بودی کشتی‌ات از طوفان کنار ساحل آمد در جنت اوقات فراغت حاصل آمد اجرت به قرآن «نِعمَ اَجرُ العامِلین» است اجر جهاد فی سبیل الله این است تو رنج‌ها از جور نااهلان کشیدی زخم زبان و طعنه و بهتان شنیدی این غربت و مظلومی‌ات در راه دین بود اشکت ولی وقف امیرالمؤمنین بود با شادی ملت فقط مسرور بودی تو در حقیقت خادم جمهور بودی عمر گرانقدر تو شد وقف فقیران بی‌وقفه کوشیدی به آبادی ایران گفتی امید اهل‌بیت این سرزمین است ایران ما ملک امیرالمؤمنین است در «سیّدابراهیم» صد حرف نگفته‌ست در ابجد این نام، اسراری نهفته‌ست نهج‌البلاغه این زمان لب باز کرده از سیصد و سی و سه، کشف راز کرده این حکمت از نور امیرالمؤمنین است اینجا سخن از مؤمنان راستین است هم «بِشْرُهُ فِی وَجْهِهِ» تعریف آن‌هاست هم «حُزْنُهُ فِی قَلْبِهِ» توصیف آن‌هاست صادق، مقاوم، مقتدر، صابر، مجاهد مخلص، امین، مشغول، شاکر، عبد، زاهد بر گفتۀ مولای خود مصداق بودی الگوی تقوا، اسوۀ اخلاق بودی باز آمدی در سایۀ خورشید هشتم در روز سوم، ماه سوم، سال سوم ما فتح خرمشهرها در پیش داریم تا سجده بر بیت‌المقدس بی‌قراریم دنیا نگاهش بر حضور ماست امروز هر انتخاب ما جهان‌آراست امروز وقتی تبر در دست ابراهیم باقی‌ست یعنی به قلب بت‌پرستان، بیم باقی‌ست اکنون که اشک ما روانه از دو عین است در سینۀ ما سوز «فَابکِ لِلحُسین» است هرچند یک شب بر زمین ماندند پرپر اجساد این گل‌ها شناسایی شد آخر باید به جای اشک، خون دل فشانیم قدری به مقتل از دل زینب بخوانیم یارب «گلی گم کرده‌ام می‌جویم او را» یارب «به هر گل می‌رسم می‌بویم او را» ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
التیام آمدم کنج خانه بنشینم دور از این ازدحام گریه کنم در دلم داغ‌های بسیار است قصد دارم مدام گریه کنم بر زمین جسم‌های بی‌جانی‌ست که به سوی بهشت در سفرند مانده‌ام از کدام بنویسم مانده‌ام بر کدام گریه کنم! در غم یک‌ رجایی دیگر؟ یا بهشتی، مطهری، مدنی؟ روی جسم کدامشان باید، هم‌نوا با امام گریه کنم؟ دردِ این زخم بین‌ سینۀ ما تا همیشه ادامه خواهد داشت آمدم کنج خانه بنشینم در غمی ناتمام گریه کنم :: ای امام تمام هفتۀ ما! ماه در پشت مِه نهفتۀ ما! بعد از این واجب است وقت نماز هر قعود و قیام گریه کنم خاطراتت همیشه در دل ماست لحظه لحظه مرور خواهی شد آمدم کنج خانه بنشینم از نخستین سلام گریه کنم چاره جز اشک نیست بر این غم گریه تنها دوای زخم من است آمدم کنج خانه بنشینم جهت التیام گریه کنم... ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
رزق شهادت چون مسیحی تشنه با گیسوی درهم دیدمت در طنین گریۀ گل‌های مریم دیدمت ای تو را رزق شهادت در بلند ورزقان مثلِ آیاتِ جهاد ای کوه، محکم دیدمت می‌گذشتی از شب نهج‌البلاغه با علی در مصاف کوفه‌ای از ابن‌ملجم دیدمت چشم‌هایت بر گلوی تشنۀ شطّ فرات با شهیدان عطش، ظهر محرّم دیدمت دیدمت با نوش‌دارویی به زخم سیستان مرهمی از نو به داغ کهنۀ بم دیدمت سوی بوشهر آمدی، ای سیّد دریا به دوش شب‌نشین ساحل بی‌تاب دیلم دیدمت نقشۀ گرسیوزان قتل سیاووش تو بود وقت خون‌خواهی اگر هم‌پای رستم دیدمت بوسه‌اش مهر سلیمانی‌ست بر پیشانی‌ات گاه همت، گاه تهرانی‌مقدّم دیدمت خم نیاوردی به ابرو در هجوم تیرها در صبوری هم از آن مشهور عالم دیدمت چشم‌هایت بر کمان‌داران کوی هفت تیر بین هفتاد و دو گل، قَدر مُسَلّم دیدمت دست‌ در دست بهشتی رد شدی از شعله‌ها با دمِ گرم رجایی در همان دم دیدمت دیده‌ام در شامگاه کودکان غزه‌ات با تمام ابرهای گریه نم‌نم دیدمت دیدی اسماعیل‌هایت را به قربانگاه عشق با گلوی خون‌فشان در پای زمزم دیدمت می‌رمد شیطان هم از این تیرۀ شرب‌الیهود سنگ در کف رو به شیطان مُجسّم دیدمت.. در سیاست چیزی از آیینه کم نگذاشتی غرق در آهم که در آیینه‌ها کم دیدمت پرچمت بالاست مثل حاج قاسم تا ابد بس‌که در رسم ستم‌سوزی مُصمّم دیدمت ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
خستگی نمی‌شناخت رود بود و بی‌قرار، خستگی نمی‌شناخت اهل کار بود و کار، خستگی نمی‌شناخت مرد بود و دائماً در نبرد تن به تن در میان کارزار خستگی نمی‌شناخت.. آبشار و سربه‌زیر مثلِ چشمه‌ها زلال کوه بود و استوار خستگی نمی شناخت در هجوم هجمه‌ها، در کمین کینه‌ها همچنان امیدوار، خستگی نمی‌شناحت گرچه جاده غرقِ مه، یا که راه پر گره یا که جاده پر غبار، خستگی نمی‌شناخت رهبرت نوشته است که رئیسی عزیز این دلیرِ سربه‌دار خستگی نمی‌شناخت ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
مظلوم دردا که ما هرگز نفهمیدیم دردش را در بین ما آغوش گرم و آه سردش را او تا کجاها در پی ما رفته بود آن‌شب؟ پیدا نمی‌کردیم حتی بالگردش را گاهی اگر هم خسته می‌شد از دویدن‌ها با خنده می‌پوشاند رنگ و روی زردش را باید از آبادی دور از دسترس پرسید این چند سالِ بی‌قراری، کارکردش را از دست داد این روزها یا که به دست آورد؟ میدان خدمت نازنین‌مرد نبردش را این مرد مظلوم آمد و مظلوم‌تر هم رفت باشد که بشناسد جهان نامرد و مردش را ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
خلوت میعاد غروب است و غم‌آوازی رسا در باد می‌پیچد پریشان‌مویه‌ای در گوش عشق‌آباد می‌پیچد صدا می‌آید از عمق ارسباران باران‌خیز صدا در غزه، در بیروت، در بغداد می‌پیچد «چرا رفتی؟ چرا؟» از چشم‌ها اندوه می‌بارد «کجا رفتی؟ کجا؟» در کوه‌ها فریاد می‌پیچد و در کابوس درّه، بین مِه، در ازدحام سنگ فقط پژواکی از «ای داد، ای بیداد» می‌پیچد چه رنجی می‌تواند کوه را از پا بیندازد؟ چه زنجیری به پای مرد طوفان‌زاد می‌پیچد؟ :: به دنبال کسی می‌گردم و بین شلوغی‌ها صدای گریه‌ام در صحن گوهرشاد می‌پیچد عجب صوت خوشی از دور می‌آید به استقبال عجب عطر خوشی در خلوت میعاد می‌پیچد ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
هارون زمان رفت و یک قافله دل در پی داغش خون شد عالمی از غم پرپر شدنش محزون شد در وداعش کمر کوه دماوند شکست وقت تشییع تنش، خون به دل کارون شد در فراقش دل دریا به تلاطم افتاد از غمش خاک غریبی به سر هامون شد دولتی داشت اگر، خدمت محرومان بود در پی یاری موسای زمان، هارون شد آخرین لایحه‌اش «خدمتِ بی‌منت» بود و خودش کشتۀ تصویب همین قانون شد مهر سرخی به غزل‌نامۀ خدمت زد و رفت تا ابد مملکت عشق به او مدیون شد :: آن‌ که در راه خدا لحظه‌ای از پا ننشست عاقبت رفت و به آغوش شهیدان پیوست خستگی در تن او هیچ زمان راه نداشت وقفه، یک ثانیه در سیرِ الی‌الله نداشت آه، ای آینه‌ها! رفتن او زود نبود؟ کاش چشمان شب این‌قدر مه‌آلود نبود آری، آن‌گونه که بایست ندیدیم او را یک نفس با دل و با جان نشنیدیم او را گوش‌هامان نشنید آنچه که او در زده بود آن زمان چشم گشودیم که او پر زده بود سهم او بود شهادت، که سرانجام گرفت سر به دامان رضا، عاقبت آرام گرفت هدیۀ خادمی‌اش، روز ولادت این بود مزد یک عمر دویدن پی خدمت این بود.. یا رضا! یوسف این قوم به چاه افتاده باز در مشهد تو سیل به راه افتاده قلب ما را مگر ای عشق، خود آرام کنی قسمت ما هم از این‌گونه سرانجام کنی روزی آن مرد سفرکرده می‌آید با نور می‌رسد آخرش این شب به سحرگاه ظهور ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
🌹 قبل از خواندن شعر صلواتی به شهدای خدمت هدیه کنید از اعماق مِهی سنگین، غمی جانکاه می‌آید به گوش شب، صدای گریه‌های ماه می‌آید تمام زاگرس در بهت چشمانم فرو رفته چرا از کوه، پژواک صدای آه می‌آید؟ سفر کردی من اما منتظر بودم که برگردی ولی جای تو باران، ناگهان از راه می‌آید! سپردم ابر دنبالت بگردد کوه و جنگل را چرا با ناامیدی ناگهان کوتاه می‌آید؟ بیا ای مرد، این مردم به دنبال تو می‌گردند بیا، دارد صدای خندۀ بدخواه می‌آید :: «سر جانان ندارد آن‌که او را خوف جان باشد» و ابراهیم کم‌کم سوی قربانگاه می‌آید ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
خاک شهیدان تویی که مبدأ صلحی، زمانه بر سر جنگ است بلند شو که نبینیم حرف، حرف تفنگ است بلند شو که عبایت پناه هرچه قناری‌ست بلند شو که زمین مملو از تهاجم سنگ است بگو که دغدغه‌هایت به وسعت همه دنیاست بلند شو به وزیران بگو که وقت چه تنگ است به قدس، وعدۀ صادق بده که جشن بگیرد بگو که جنگ تمام است، غزه گوش به زنگ است برس به داد سکوت قنات و غربت چشمه به روستا برس آخر که لنگ بیل و کلنگ است مباد چشم بدوزد کسی به خاک شهیدان بگو به گرگ که این نقشه گربه نیست، پلنگ است دلم خوش است شهیدا، تو رفته‌ای که بیایی که رجعت تو میان سپاه نور، قشنگ است ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
رود هرچند که یک کوه سراپا دردیم با این‌که میان مه تو را گم کردیم با یاد تو چون رود به راه افتادیم داریم به اصل خویش برمی‌گردیم ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
مرحبا مردم! در التهاب تب‌آلود لحظه‌ها مردم تمام شب همه دستانی از دعا مردم به جست‌وجوی نشان تو، بین خوف و خیال تمام شب دلشان رفت تا کجا مردم در انتظار سراغی، نشانه‌ای، خبری چه کرد بی‌خبری لحظه‌لحظه با مردم! کجاست آن‌که شما را عمیق باور داشت کسی که بود صمیمانه با شما مردم کسی که مثل شما بود، ساده و خاکی کسی که مثل شما بود بی‌ریا مردم!.. به دست‌های توسّل تو را طلب کردند نمی‌کنند تو را لحظه‌ای رها مردم به آستان رضا سر نهاده‌اند امشب برای یافتن خادم‌الرّضا مردم به یُمن یاد تو از تفرقه رها شده‌اند به‌رغم این غم جانکاه، مرحبا مردم! ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
دلتنگ از محنت و درد و رنج و غم لبریزم دلخسته و سرد و زرد چون پاییزم هنگام نماز جمعه اشکم جاری‌ست دلتنگ امام جمعۀ تبریزم ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
🌷 تقدیم به شهرم برای خلبان شهید محسن دریانوش به یاد شهید محسن حججی تو نجف‌آبادی و همواره پُر آوازه‌ای شهر من! این‌بار هم داری شهید تازه‌ای تو گلستان شهیدانت پُر از گلواژه است گُل زدی امروز هم بر سردرِ دروازه‌ای.. شهر من! از هم نمی‌پاشی تو با این داغ‌ها ای کتاب لاله‌ها! داری عجب شیرازه‌ای! مُحسنت بی‌سر که نه، این‌بار سردار آمده داغ محسن‌های تو دارد مگر اندازه‌ای؟ مُحسنت از آخرین پرواز خود برگشته است او ولی این‌بار با حُسن ختام تازه‌ای ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
🌷 از زبان دختر شهید موسوی با بیم و امید و آرزو خوابیدم شب تا به سحر، خواب تو را می‌دیدم دلشوره گرفته بودم از اول صبح «آمد به سرم از آنچه می‌ترسیدم» ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
برای مردم پرنده در دل باران و ابر و مه گم شد برای مردم بود و فدای مردم شد عقاب‌وار به آغوش آسمان‌ها رفت ولی نه؛ رود شد و مایۀ تلاطم شد چه جمع اضدادی در عروج او رخ داد سکوت و همهمه شد، بغض شد، تبسم شد دوباره قصۀ آتش... دوباره ابراهیم... که با گذشتن از آتش خلیل دوم شد چشید طعم خوش عاقبت‌به‌خیری را که تا همیشه انیس امام هشتم شد ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
خادم‌الرضا تسلیم شدیم، چون قدَر بود قضا تبریک؟... نه! تسلیت؟... کدام است سزا؟ دیدیم، به داغ، در شب میلادش پیوستن خادم‌الرضا را به رضا ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab