eitaa logo
کتابخانهٔ‌خیابان64
73 دنبال‌کننده
50 عکس
0 ویدیو
0 فایل
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ اینجا چای دم‌میکنیم با رایحه‌ی بابونه ، در میان کتابهای ِشعر و دست نویس های کوچک‌‌☕️ ‌ با من حرف بزن ؛ https://harfeto.timefriend.net/17374853167601 ‌ ‌ ‌ ‌ این‌کتابخانه‌‌قدیمی‌به‌ایتا‌بازگشت٭ قفسه‌ی‌73 : @MyNovels73
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتابخانهٔ‌خیابان64
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌؛ دستت را خواهم گرفت و تورا به دنیای خویش می‌برم ، دنیایی که مدتی‌ست با او مواجهم! دنیای من ادم ها را میسازد ، گاه مدافعین حق ِمردم ، گاه جامعه‌شناسانی قدرتمند. دنیای من ، اغازش از سومر و مصر و یونان و روم و چین ِباستانی‌ست و ارام گذر می‌کند ، از میان نظریات فلسفه و منطق ِسقراط و ارسطو تا فلات های اسیا. در گوشه‌ای از دنیای من ، گاه کسی شعر می‌خواند! ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ اَلایااَیُّهَاالسّاقی‌اَدِرْکَأسَاًوناوِلْها ‌ ‌ ‌‌ ‌ که‌عشق‌آسان‌نموداوّل‌ولی‌افتاد‌مشکل‌ها یکی در پشت ان شعر بر میز میکوبد و میخواند .. مفاعیلن‌مفاعیلن‌مفاعیلن‌مفاعیلن! ، دنیای من انسان می‌سازد ، شاعر می‌سازد ، وکیل ، قاضی. دنیای من این است. دنیای من ادم های جالبی دارد ، آدم‌هایی که یاد می‌گیرند چگونه بحث کنند. ادم هایی که در مقابل تمام حرف ها و نیش و کنایه های دیگران دوام آورده‌اند. انسان‌هایی که شاید بگویند به هیچ‌جا نخواهند رسید ، اما آنان کشور را می‌سازند! اقتصاد دانان و قاضیان و جامعه‌شناسان و دبیران ، اینها همه از درون دنیای من متولد می‌شوند! این دنیای بزرگ و وسیع من است. ‌- کتابخانه‌ی‌خیابان64 | به نوشته‌ی اِلدا✍🏻 |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتابخانهٔ‌خیابان64
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌؛ گل‌هایی که برایت می‌آورم را دوست داری ؟ سلیقه‌ات را نمی‌دانم ، اینها گلهای موردعلاقه خودم‌اند. نمیدانم ، چرا برایت گل می‌آورم؟ که بگویم همچنان دوستت دارم و می‌خواهم که نشان دهم که هنوز به یادت هستم؟. چرا صادق نباشم ، دلم برای وقت‌هایی که برایم گل رز سرخ هدیه می‌آوردی تنگ گشته ، برای برگه‌های دوستت‌دارمی که لا به لای گل‌ها گذاشته بودی ، برای لبخند گرمت ، اغوش پر مهرت! و چشمانی که می‌خندند‌. برای هرچیزی که مربوط تو میشد دلم تنگ است. بحث ِگلها بود ، فراموش کردم و از خودم برایت گفتم. مرا ببخش ، به هرحال میدانم احوالم را ستاره‌ات به گوشت میرساند ، همان ستاره‌ای که پیش از رفتن برایم گذاشتی و به او سپردی مواظبم باشد! مضحک است اما دوستش دارم ، گویی تا اکنون زنده بودنم را مدیون ستاره‌ات هستم. به تعداد دفعاتی که صدای شلیک شنیده‌ام ، گلوله دیده‌ام ، جنگیدم و گریخته‌ام ، به تعداد تمام دفعاتی که فرشته‌ی مرگ در نزدیکی‌ام بود ، تو بدون انکه کنارم حضور داشته باشی مرا نجات دادی ، ناجی ِمن ، مواظب دخترکت باش. دوست‌دارِ‌تو ، من! ‌- کتابخانه‌ی‌خیابان64 | به نوشته‌ی اِلدا✍🏻 | |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتابخانهٔ‌خیابان64
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌؛ نویسنده‌ی متبحری نیستم اما برای تو ، برای التیام دلتنگی‌ام می‌نویسم. برای تو که هیچ‌گاه به احتمال ِعاشقت‌شدنم نیز نمی‌اندیشیدم ، به تو که نمی‌دانم دوستم داری یا حرف‌هایت تنها از مسئولیتت است. نمیدانم ، اما دوستت دارم. میدانم که کم گفته‌ام ، شاید چون زیاد نمیبینمت که بتوانم برایت غزل بخوانم. ‌ ‌ دوستت دارم ، تو عشقی که شاید ناخواسته به قلب ِعشق‌ندیده‌ام اهدا کردی. همانند حس ِگرمی ِآغوشت. کابوسم ، از دست دادن تو و رویایم ، دیدن توست ، تمام ِمن از تو تشکیل میشود ، افکارم ، خواب‌هایم ، قلب و روحم! میدانم این پاکت ِنامه را هیچ‌وقت نمی‌خوانی ، حتی اگر هم روزی پیدایش کنی قطعا دیگر در کنار تو و مردمان این سرزمین نمی‌زیستم ! شاید آن‌موقع میان اسمان ، کنار برادر کوچکم باشم. اما برایم اهمیت ندارد ، مینویسم که اگر روزی نبودم ، فراموشم نکنی ، می‌نویسم که بدانی چقدر دوستت دارم. قلب ِضعیفی دارم و بدنی نیرومند ، هرچقدر در کودکی خویش را قوی ساختم ، اکنون قلبم به همان میزارن رنجور ، کوچک و غم‌دیده است اما برای تو ، به هنگام دیدن تو همچنان میخندم ، چون کسی که غمی ندارد! دلم برای تو تنگ است ، برای تویی که چند ماهی‌ست نیستی ، بودنت در میان ِآن مکان دردآور ِسپید است و من ، هربار با دیدنت بر روی آن تخت ، کابوس‌هایی از جنس رفتنت در جلوی چشمانم پدیدار میشود و من چه میتوانم کنم ؟ جز نشستن و صبر کردن برای بازگشتت. تنها کاری که میتوانم کنم ، در اغوش کشیدن ِآن کودکی‌ست که نسخه‌ی کوچک خودت است. دوست‌دارتو ، من ! ‌- کتابخانه‌ی‌خیابان64 | به نوشته‌ی اِلدا✍🏻 | |