⭐️
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند
عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش
که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند
ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند
هر آن که خدمت جام جهان نما بکند
طبیب عشق مسیحادم است و مشفق لیک
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند
ز بخت خفته ملولم بود که بیداری
به وقت فاتحه صبح یک دعا بکند
بسوخت حافظ و بویی به زلف یار نبرد
مگر دلالت این دولتش صبا بکند
بیتو مهتابشبی، باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم، خیره بهدنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانهٔ جانم، گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشهٔ ماه فروریخته در آب
شاخهها دست برآورده بهمهتاب
شب و صحرا و گُل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید، تو بهمن گفتی: «از این عشق حذر کن!
لحظهای چند بر این آب نظر کن
آب، آیینهٔ عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است؛
باش فردا، که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!»
با تو گفتم: «حذر از عشق!؟ ندانم
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم
نتوانم!
روز اوّل، که دل من به تمنّای تو پر زد
چون کبوتر، لب بام تو نشستم
تو بهمن سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم...»
باز گفتم که: «تو صیّادی و من آهوی دشتم
تا بهدام تو درافتم همهجا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم!»
اشکی از شاخه فروریخت
مرغ شب، نالهٔ تلخی زد و بگریخت...
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید!
یادم آید که: دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم، نرمیدم
رفت در ظلمت غم، آنشب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم...
بیتو، امّا، بهچه حالی من از آن کوچه گذشتم!
#فریدون_مشیری
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
خورشید من! برای تو یک ذره شد دلم
چندان که در هوای تو از خاک بگسلم
دل را قرار نیست، مگر در کنار تو
کاینسان کشد به سوی تو منزل به منزلم
کبر است یا تواضع اگر، باری این منم
کز عقل نا توانم و در عشق کاملم
با اسم اعظمی که به جز رمز عشق نیست
بیرون کِش از شکنجۀ این چاه بابلم
بعد از بهارها و خزانها تو بودهای
ای میوۀ بهشتی! از این باغ، حاصلم
تو آفتاب و من چو گل آفتابگرد
چشمم به هرکجاست، تویی در مقابلم
دریا و تختهپاره و توفان و من، مگر
فانوس روشن تو کشانَد به ساحلم
#حسین_منزوی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍀🍀🍀
بوی شوقی بردهام در کارگاه انتظار
کز غبارم می توان بنیاد کنعان ریختن
#بیدل_دهلوی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
⚜️
یوسف کنعانیم روی چو ماهم گواست
هیچ کس از آفتاب خط و گواهان نخواست
فيه مافيه
حضرت عشق مولانا
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفت: کی باشد که ازین قصهی قربان برهم؟
گفتم: قربان شو تا از قصهی قربان برهی.
اللهاکبرِ نماز، از بهرِ قربان است نفس را؛
تا در تو تکبری،
گفتن الله اکبر لازم است،
و قصد قربان لازم است.
اکنون تا کی بت در بغل گیری به نماز آیی؟!
الله اکبر میگویی
و چون منافقان
بت را در بغل محکم گرفتهای؟!
💫 شمس تبریزی
به عید وصل تو من خویشتن کنم قربان
#سعدی
🌹🍃
روزی، تن من بینی ، قربانِ سرِ کویش
#سعدی
🌹🍃
بتا تو عید منی من تو را شوم قربان
#قاآنی
🌹🍃
عید قربان من
آن دم که فدای تو شوم ...!
#فیضکاشانی
🌹🍃
زیرِ لب چند توان رفت به قربانِ کسی؟
#قدری_شیرازی
🌹🍃
باد، سرتا پای من قربان سر تا پای تو
#سلمان_ساوجی
🌹🍃
عید هرکس آن مهی باشد
که او قربان اوست...
#مولانا
🌹🍃
عید قربان شد
بیا عاشق کشی بنیاد کن
#هلالی_جغتایی
🌹🍃
الـهی!❤️
چون تو حاضری چه جویم
و چون تو ناظری
چه گویم؟
الـهی !
چگونه گویم نشناختمت كه
شناختمت و
چگونه گویم شناختمت كه
نشناختمت.
الهی_نامه
حسن_زاده_آملی
⭐️
کار در آن است:
تا او كه را خواهد و كه را خَرد؟
و كه را دوست دارد
و شبيخون عشق بر كه حمله برد؟
و كدام دل است كه غارت مهر او را شايد؟
و كدام روح است كه سزای نواخت اوست؟
و كدام مرغ است كه
شكار شاهين ارادت اوست؟
و كدام صدفْ دلی است كه دارالملك اوست؟
و كدام مرغزار است كه چراگاه لطف اوست؟
و كدام باغ است كه تماشاگاه نظر اوست؟
و كدام جوی است كه آب زلال محبّت او
در آن روان است؟
و كدام ديده است كه
در انتظار جمال و كمال اوست؟
و كدام زبان است كه بر او ياد اوست؟
و كدام كوی است كه در او بوی اوست؟
و كدام روی است كه بر او گرد طلب اوست
تا ما آن را غلام و چاكر باشيم
و آن خاک را سرمهی ديده كنيم
و جان را بر آن نثاركنيم
و... هنوز هيچ چيز نكرده باشيم
و اگر هزار جان ديگر باشد به شكرانه فدا كنيم
و از ميان جان بگوييم:
الحمدلله ربّ العالمين
روضةالمذنبين و جنةالمشتاقين
ابونصر احمد جام نامقی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🌹🍃
عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی...
بی اعتباری جهان گذران و عشق
دو نوای اصیل و دلنشین
از شعری راستین است
و ممکن نیست یکی از این دو نوا
بی اهتزاز آن دیگری بلند شود.
احساس بی اعتباری جهان گذران،
شعله ی عشق را در دل شاعر می افروزد
و فقط عشق است که
بر این بی اعتبار گذران،غلبه می کند،
که زندگی را از نو سرشار می کند
و به آن ابدیت می بخشد؛
لااقل اگر چنین بودی ندارد چنین نمودی دارد.
و عشق جلوه ای از جهان مطلوب
را به شاعر می نمایاند،
جهانی که در آن، تقدیر، مغلوب و
آزادی حاکم است....
📚درد جاودانگی
✍اونامونو
ترجمه دکتر بهاءالدین خرمشاهی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
♥️
اشک رازیست
لبخند رازیست
عشق رازیست
اشکِ آن شب لبخندِ عشقم بود
قصه نيستم که بگویی
نغمه نيستم که بخوانی
صدا نيستم که بشنوی
يا چيزی چنان که ببينی
يا چيزی چنان که بدانی…
من دردِ مشترکم
مرا فرياد کن
https://eitaa.com/TAMASHAGAH