eitaa logo
تماشاگه راز
279 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
رمزی است ز پاس ادبِ عشق، که مرغان شب، نوبت پرواز به پروانه گذارند تاسوعای حسینی تسلیت باد
زان یار ِ دلنوازم شُکریست با شکایت گر نکته‌دانِ عشقی بشنو تو این حکایت بی‌مزد بود و منت هر خدمتی که کردم یا رب! مباد کس را مخدوم ِ بی‌عنایت رندانِ تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس گویی ولی‌شناسان رفتند از این ولایت در زلف ِ چون کمندش ای دل! مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی‌جُرم و بی‌جنایت چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی جانا! روا نباشد خونریز را حمایت در این شب ِ سیاهم گم گشت راه ِ مقصود از گوشه‌ای برون آی ای کوکب ِ هدایت! از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود زنهار از این بیابان وین راه ِ بی‌نهایت ای آفتاب ِ خوبان! می‌جوشد اندرونم یک ساعتم بگنجان در سایه‌ی عنایت این راه را نهایت صورت کجا توان بست کش صد هزار منزل بیش است در بدایت هر چند بردی آبم روی از درت نتابم جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت عشقت رسد به فریاد ار خود به سانِ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
4_5931550866015258330.mp3
11.92M
🌑 عالم از عشق تو بی تاب شود حق دارد ماه از نور تو بی خواب شود حق دارد سالی یک دوره اگر درس ادب داشتن ات در تمامی جهان باب شود حق دارد طلب خیر
"همه رنج ها از این شد که ورق خود می خوانید، ورق یار نمی خوانید."
روح و عشق هر دو در یک زمان موجود شدند و از مکوّن در ظهور آمدند، روح را بر عشق آمیزشی پدید آمد و عشق را با روح آویزشی ظاهر شد، چون روح بخاصیت در عشق آویخت عشق از لطافت بدو آمیخت، بقوت آن آویزش و آمیزش میان ایشان اتحاد پدید آمد، ندانم که عشق صفت شد و روح ذات یا عشق ذات شد و روح صفت، حاصل هر دو یکی شدند. چون تابش جمال معشوق از اول دل ربانی پدید آمد ، عشق با روح در گفت و شنید آمد چون یکی بباد نسبت داشت و دیگری بآتش، باد آتش برمی‌افروخت و آتش مرورا می‌سوخت، حاصل آتش غالب شد و هوا مغلوب بماند و آیۀ لاتُبْقِی وَلاتذَر بر وجود خواند. عشق غالب شده چون به پرتو انوار معشوق رسید مغلوب شد بدین سبب نتوان دانست که عشق با عاشق ساخته تر از آن بود که با معشوق زیرا که عشق بر عاشق امیرست اما در قبضۀ اقتدار معشوق اسیر است. عشق تو امیراست کنون برجانم بیچاره شده منتظر فرمانم در قبضۀ قدرتت اسیرم چون نیست پدیدای پسر درمانم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این چه دارد که همه عالم و آدم از عشق پشیمانند...بی عشق ، پریشان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرز در عقل و جنون باریک است کفر و ایمان چه به هم نزدیک است..!
شبی بیا به تسلّای این عزاخانه که ناله‌های غریبانه، بی‌تو بی‌اثرند تو در میان غزل‌های ما نمی‌گنجی مفصّلی تو و این بیت‌ها چه مختصرند طلب خیر🕊
عشقبازی کار بازی نیست ای دل !سر بباز زان که گوی عشق نتوان زد به چوگان هوس
بدان که ایزد تعالی را سرّی‌ست در دل آدمی، که آن در وی همچنان پوشیده است که آتش در آهن. و چنان‌که به زخمِ سنگ بر آهن ، آن سرِّ آتش آشکار گردد و به صحرا افتد، همچنین سماعِ خوش و آواز موزون ، آن گوهرِ دل را بجنباند و در وی چیزی پیدا آوَرَد، بی‌آن‌که آدمی را اندر آن اختیاری باشد. و سببِ آن مناسبتی‌ست که گوهرِ آدمی را با عالمِ عِلوی، که آن را عالمِ ارواح گویند، هست. و عالمِ عِلوی عالم حُسن و جمال است، و اصل حُسن و جمال تناسب است، و هرچه متناسب است نمودگاری‌ست از جمالِ آن عالَم. چه هر جمال و حُسن و تناسب که در این عالَمِ محسوس است، همه ثمره‌ی حُسن و جمال و تناسبِ آن عالم است. پس آوازِ خوشِ متناسب هم شبهتی دارد از عجایبِ آن عالَم، بدان‌ سبب که آگاهی در دل پیدا آوَرَد، و حرکتی و شوقی پدید آوَرَد که باشد که آدمی خود نداند که آن چیست. و این در دلی بُوَد که آن ساده بُوَدو از عشقی و شوقی که راه بدان بَرَد خالی بُوَد. اما چون خالی نبُوَد و به چیزی مشغول باشد، آن‌چه بدان مشغول بود در حرکت آید و چون آتشی که دم در وی دهند افروخته‌تر گردد. و هرکه را بر دل غالب آتشِ دوستیِ حق تعالی بُوَد، سماع وی را مهم باشد، که آن آتش تیزتز بود. و هرکه را در دل دوستیِ باطل بُوَد، سماع زهرِ قاتلِ وی بُوَد و بر وی حرام بُوَد. علما را خلاف است در سماع که حلال است یا حرام‌. و هرکه حرام بکرده است از اهلِ ظاهر بوده است، که وی را خود صورت نبسته است که دوستیِ حق تعالی به‌حقیقت در دلِ آدمی فروآید. کیمیای سعادت امام‌ توسی / به کوششِ حسین خدیوجم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"اصل محبوبی است" در زمان مجنون خوبان بودند از لیلی خوبتراما محبوبِ مجنون نبودند . مجنون را می‌گفتند که از لیلی خوبترانند، برتو بیاریم. او می گفت که آخر من لیلی را به صورت دوست نمیدارم و لیلی صورت نیست، لیلی به دست من همچون جامی است. من از ازل جام شراب می نوشم پس من عاشق شرابم که از او می نوشم و شما را از نظر بر قدح است، از شراب آگاه نیستید . اگر مرا قدح زرّین بود، مرصّع به جوهر*، درو سرکه باشد یا غیر شراب چیزی دیگر باشد، مرا آن به چه کار آید. *جوهر: جواهر جان
هوالحی دیدیم جمال لا اله الا الله دیدیم جلال لا اله الا الله از دوزخ و از بهشت آزاد شدیم جستیم وصال لا اله الا الله
مستم ز ندای لا اله الا هو هستم ز برای لا اله الا هو این مستی من ز لا اله الا هو جانم بفدای لا اله الا هو
4_6019456751936474127.mp3
5.83M
👈مناجات امام حسین در گودال قتلگاه 👈حضرت زینب : ما رایت الا جمیلا 👈فنای اراده امام حسین در اراده خدا 👈 تیرانداز واقعی در جنگ ها کیست ؟ حدیث معراج
باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین بی‌نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است این صبح تیره باز دمید از کجا کزو کار جهان و خلق جهان جمله در هم است گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب کآشوب در تمامی ذرات عالم است گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست این رستخیز عام که نامش محرم است در بارگاه قدس که جای ملال نیست سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است جن و ملک بر آدمیان نوحه می‌کنند گویا عزای اشرف اولاد آدم است 💦کانال تماشاگه جان عاشورای حسینی را به همراهان جان تسلیت عرض می‌نماید 🖤🖤
‍ 🌈 اگر به عاشورا از دیدگاه عارف بزرگ، مولانا جلال الدین محمد بلخی نظر کنیم👇👇👇 🌴 عاشورا روزیست که در آن، اندوهی عمیق با فرحی زیبا در آمیخته است. اندوه از اینکه جانی متعالی از فراز عرش، تا مفرش طبیعت هبوط کرد و با خون و آهن و آتش درآمیخت: روز عاشورا نمیدانی که هست ماتم جانی که از قرنی بهست پیش مؤمن کی بود این غصه خوار قدر عشق گوش عشق گوشوار پیش مؤمن ماتم آن پاک روح شهره تر باشد ز صد طوفان نوح 🌴و از سوی دیگر شادی و فرح از اینکه این روح متعالی را عنایت حضرت حق دریافت و او را از زندان طبیعت خلاص کرده و تا تختگاه هویت مطلقه اش عروج داد: جان سلطانی ز زندانی بجست جامه چه درانیم چون خواییم دست چون که ایشان خسروان دین بوده اند وقت شادی شد که بشکستند بند سوی شادروان دولت تاختند کنده و زنجیر را انداختند 🌴عاشورا روزی است که حقیقت اطلاقی وجود که تا آن روز در حجاب تعیین حسینی خود را ظهور می داد، این تعیین خود را با شمشیر و خنجر و نیزه یکسره از خود دور ساخت و برهنه و عریان خودش را بر قُلو عارفانی که در آن صحرا حضور داشتند همچون "زینب و سجاد " آشکار نمود و از این جهت بود که زینب کبری ندای؛《ما رایت الا جمیلا》 را در می انداخت و فریاد کنان بر قلبهای خفته می کوفت که؛《 ای بیچارگان! من حضرت وجود را با اسقاط همهٔ تعیینات و اضافات دیدم و او را در آغوش کشیدم. من حضرت هو را عریان دیدم و در گودال قتلگاه همچنان که شمر خنجر را بر گلوی برادرم می مالید و تعیّن حسینی را ویران می‌کرد، شاهد بیرون آمدن هُوَ بودم از این پرده و حجاب، و آیا برای من که سالها در مناجات هایم با حضرت هویت مطلقه و وجود اطلاقی تمنای وصال او را داشتم بدون حُجُب اسماء و صفات، و چادرها و لباسهای سمیع و بصیر و حی و قدیر، و همواره تقاضا داشتم که》: پرده بردار و برهنه شو که من می نخسبم با صنم در پیرهن 🌴امروز این حاجتم را برآورده ساخته، و به رأی العین دیدم که چون بُعد طبیعت حسین با خنجر شمر از میان برداشته شد، آنچه به جای ماند جوهر فرد هویت مطلقه بود که تاکنون خودش را به صورت حسین نشان می‌داد، و اگرچه من امروز با از دست دادن برادر عزیز و از جان گرامی تر، در اندوهی بزرگ به سر میبرم، اما از سوی دیگر، برادرم، حقیقت خودش را که همان هُوَ بود در برابرم آشکارا و بدون حجاب نشان داد، و این چنین شد که برادرم مرا با آوردن به این سفر، اگرچه یک سیر ظاهری و مکانی داد از مدینه تا به مکه و از مکه تا کوفه، اما در باطن هم یک سیر روحانی و باطنی داد از حد به لا حدی، و از تعیّن به لاتعیّنی، و از قَدَر به لا قَدَری، و این است که کربلا عبارت است از؛《سیر زینب در مراتب وجود. از مرتبهٔ تعیّن حسینی، به لا تعیّن هو هُوی، و سیری از غم به شادی، و از عناصر طبیعی خون و خاک و آهن و آتش، به آخشیج فرد اطلاقی، و اُسطُقسّ هویت لاتعیّنی》 آخشیج؛ عنصر اُسطُقسّ؛ عنصر ✍🏻 قسمتی از رسالهٔ حکمت حسینی اثر طبع علامه سبزواری
0.mp3
25.75M
💬پاسخی کوتاه به پرسشی بزرگ چرا امام حسین بیعت نکرد 🎙عماد‌الدین_باقی 🎙ناصر_مهدوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی از درس های مهم نهضت عاشورا برای همه انسان ها این بود که صرف نظر از هر عقیده ای که دارند سعی کنند در زندگی آزاده باشند.. وتن به هیچ گونه خواری ندهند وتسلیم ستم هیچ ستمگری نشوند... "اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید"...
الهی ؛ با صنـع تو هر مورچه رازی دارد با شوق تو هر سوخته نازی دارد ای خالق ذوالجلال نومید مکن آن را که به درگهت نیازی دارد عبدالله انصاری طلب خیر🙏
تنهات یافتم هر یکی به چیزی مشغول، و بدان خوش دل و خرسند ! بعضی روحی بودند، به روح خود، مشغول بودند ! بعضی به عقل خود، بعضی به نفس خود ! تو را بی کس یافتم ! همه یاران، رفتند به سوی مطلوبان ! تنهات، رها کردند ، من، یار بی یارانم !
چون دلارام می‌زند شمشیر سر ببازیم و رخ نگردانیم دوستان در هوای صحبت یار زر فشانند و ما سر افشانیم
گفتم که همچو سایه برَد دوست، همرهم! چون نقشِ پای خویش به‌خاکم سپرد و رفت