eitaa logo
تماشاگه راز
279 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
ای بی نیاز ! زنگار دلم را بزدا به من بال پرواز و پای رفتن عطا کن . ای منتهای آرزویم ! از خودم چه بگویم که همه را دانی و از تو چه بگویم که فراتر از آنی ! جان جانان من! از من دریغ مکن ذات بی زوالت را ، که هماناست عشق❤️🕊
" چشم بر اسباب از چه دوختیم گر ز خوش چشمان کرشم آموختیم هست بر اسباب اسبابی دگر در سبب منگر در آن افکن نظر " دفترسوم اگر از محضر بزرگ آموخته باشیم، برای چه به اسباب و عوامل ظاهری دل بسته باشیم؟ همه ی اسباب ظاهری خود تحت اراده ای خداوند هستند. به این عوامل ظاهری امید نبند چشم بر آن سبب اصلی داشته باش!
باید جایی باشد ، هر جایی ؛ حتی یک مکانِ خیالی ، پشت گلبرگی صدای پرنده ای ، پر ِ قاصدکی بشود به آنجا برویم ... از نو زاده شویم و برگردیم. 🕊
🔅مولانا می‌گوید: از سَر لطف خداوندست‌ که به برگزیدگانِ‌خود مقام شفاعت بخشیده‌است و این به جهت تکریم مقام آنان است. پس شفاعت بدین‌معنی‌ست‌که خدا رحمتِ مقدّر خود را از طریق بندگانِ مخلَص صورت‌می‌دهد تا آنان‌را گرامی ومجلّل‌دارد. این بدان مانَد که‌ مجرمی را نزدِ حاکمی مهربان و عادل ببرند و طوری وانمودکند که گویی قصد کیفرش دارد و سپس بی‌آن‌که مجرم متوجه‌ شود به‌معاونش اشاره‌کند به پادرمیانی و خواهشگری! و آنگاه معاون بِدو گوید:بزرگا!سرورا! خواهش می‌کنم این مجرم را عفوبفرمایید آن حاکم نیز می‌گوید باشد به خاطر تو او را بخشیدم حال آن‌که از ابتدا نیز می‌خواسته‌او را ببخشد منتها با این تدبیر معاون‌خود را در چشم‌دیگران عزیزداشته‌است. شفاعت انبیا و اولیا نیزبدین معنی‌ست. گفت پیغمبر که روز رستخیز کی گذارم مجرمان را اشک‌ریز؟ من شفیع عاصیان باشم به جان تا رهانم‌شان ز اشکنجه‌ی گران! (تفسیر موضوعی مثنوی‌معنوی)
💚 روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران تا از دلم بشویی غم‌های روزگاران
❤️‍🔥 عشق عجب آینه ای‌ست هم عاشق را و هم معشوق را. هم در خود دیدن و هم در معشوق دیدن و هم در اغیار دیدن... و اگر غيرت عشق دست دهد، هرگز جمال معشوق به كمال جز در آینه‌ی عشق نتوان دیدن سوانح‌العشّاق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️‍🩹 ای عشق... تو ما را به کجا می‌کشی ای عشق؟ جز محنت و غم نیستی، امّا خوشی ای عشق ()
هر چه به جز او قصد حـــــریمِ دل کند در نگشایمش به رو،از درِ دل، برانمش. جان
هوالباعث✨🍃
جان جانان من ! آسوده خاطرم که تو در خاطر منی گر تاج می‌فرستی و گر تیغ می‌زنی به امروز و بیدار دلان کوی عشق و معرفت سلاااام✋
همانا مردمان بنده‌ی دنيای خویشند و دين ، لقلقه‌ی زبان آنهاست. دین را تنها برای تأمین نیازهای دنیای خویش می‌خواهند و چون به بلا آزموده شوند، چه اندک‌اند دین‌داران! امام حسین (ع)
رنج ها ما را به بیداری دعوت می کنند ، پس از "رنج" نمی هراسم . هر آنچه به ظاهر می بینم ، باطنی نیز دارد که با کشف معنای "حمایت از خود" و اعتماد به هستی ، عیان می شود . همه ما در ناشناخته سیر می کنیم اگر خود را "یک روح واحد" تصور کنیم ، جزئیات خود به خود ، بی اهمیت می شود . آگاهی ، "مرگ" را صعود به بعد دیگری از حیات می داند و برای این صعود ، با خودشناسی و تسلیم و پذیرش با هر آنچه هست ، مهیا می شویم . تنهایی ، برای انسان ِآگاه ، مجال ملاقات با خود ِ برتری است که از مرزهای ماده عبور کرده و به کل ؛ پیوسته است . پتگر
متصلست او معتدلست او شمع دلست او پیش کشیدش هر که ز غوغا وز سر سودا سر کشد این جا سر ببریدش جان
عشق ورزیدن ؛ زندگی را به عشق بخشیدن زنده است آن که عشق می ورزد دل و جانش ، به عشق می ارزد ابتهاج
هوالمحبوب💐 اگر تو فارغی از حال دوستان یارا فراغت از تو میسر نمی شود ما را تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش بیان کند که چه بودست ناشکیبا را بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را به جای سرو بلند ایستاده بر لب جوی چرا نظر نکنی یار سروبالا را شمایلی که در اوصاف حسن ترکیبش مجال نطق نماند زبان گویا را که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد؟ خطا بود که نبینند روی زیبا را به دوستی که اگر زهر باشد از دستت چنان به ذوق ارادت خورم که حلوا را کسی ملامت وامق کند به نادانی حبیب من که ندیدست روی عذرا را گرفتم آتش پنهان خبر نمی داری نگاه می نکنی آب چشم پیدا را نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی چو دل به عشق دهی دلبران یغما را هنوز با همه دردم امید درمانست که آخری بود آخر شبان یلدا را
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر روز به نو برآید آن دلبر عشق در گردن ما در افکند دفتر عشق این خار ازآن نهاد حق بردر عشق تا دور شود هر که ندارد سر عشق جان
آرند که واعظی سخنور بر مجلس وعظ سایه گستر از دفتر عشق نکته می‌راند و افسانه عاشقان همی خواند خر گم شده‌ای بر او گذر کرد وز گمشده‌ی خودش خبر کرد زد بانگ که کیست حاضر امروز کز عشق نبوده خاطر افروز؟ نی محنت عشق دیده هرگز نه داغ بتان کشیده هرگز برخاست ز جای ساده‌مردی هرگز ز دلش نزاده دردی کان کس منم ای ستوده‌ی دهر کز عشق نبوده هرگزم بهر خر گم شده را بخواند کای یار اینک خر تو، بیار افسار این را ز خری کزان دژم نیست جز گوش دراز، هیچ کم نیست سرمایه‌ی محرمی ز عشق است بل ک آدمی آدمی ز عشق است هر کس که نه عاشق، آدمی نیست شایسته‌ی بزم محرمی نیست جامی، به کمندِ عشق شو بند بگسل ز همه، به عشق پیوند جز عشق، مگوی هیچ و مشنو حرفی که نه عشق، ازان خمش شو
بمیرید بمیرید دراین عشق بمیرید دراین عشق چو مردید همه روح پذیرید جان
عشق ؛ افسانه‌ای است که فاصله‌ها را از میان می‌برد ، غیرممکن‌ها را ممکن می‌کند. عشق ؛ تو را وادار به نقض تمام قوانینی می‌کند که در زندگی وضع کرده‌ای ، حرف‌هایی که با اطمینان زده‌ای را پس بگیری . عشق ؛ افسانه‌ایست که اگر دستانت را بگیرد وجودت را فرا می‌گیرد و تا انتها رهایش نمی‌کند. 📚 شیر سیاه ، الیف شافاک
صدای من آنجاست که انسان صدایی ندارد. نرودا