eitaa logo
تماشاگه راز
280 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5958442214601265232.mp3
9.39M
خدایا ... تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری شکسته قلب من جانا! به عهد خود وفا کن قیصر امین پور @TAMASHAGAH
❤️‍🩹🕊 مگو پرنده در این لانه ماندنش سخت است بمان! که مهر تو از سینه راندنش سخت است چگونه دل‌نسپاری به دیگران؟ که دلت کبوتری‌‌ست که یک‌جا نشاندنش سخت است چه حال و روز غریبی که قلب عاشق من اسیر کردنش آسان، رهاندنش سخت است زبان حال دلم را کسی نمی‌فهمد کتبیه‌های ترک‌خورده خواندنش سخت است هزار نامه نوشتم بدون ختم کلام حديث شوق به پایان رساندنش سخت است @TAMASHAGAH
گر فاش شود عیوب پنهانی ما ای وای به خجلت وپریشانی ما ماغره به دینداری وشاد از اسلام گبران، متنفر ازمسلمانی ما اصفهانی @TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در کنار آنهایی باش که نور می‌آورند و جادو می‌کنند. آنها که با چوب جادویی کلام، گفتار، نگاه، رفتار و منشِ ویژه خودشان تو و جهان را متحول می‌کنند و همه بازی‌ها را به هم می‌زنند. کسانی که قصه‌های زیبا می‌گویند و تو را به چالش می‌کشند و تغییرت می‌دهند. کسانی که به تو اجازه نمی‌دهند که خودت را دستِ‌کم بگیری و افق زندگی‌ات را کوچک بپنداری. این جادوگران با قلب‌های تپنده و پر شور، قبیله اصلی تو هستند و باید کنارشان بمانی. @TAMASHAGAH
🌳زنان و درختان زنان و درختان چقدر به هم شبيه اند هر دو ريشه دارند و برگ و بار می دهند. هر دو بهارهای بسيار دارند و زمستان های بسيارتر. هر دو به نور محتاجند و هر دو نفس می بخشند و زندگی. و در كمين هر دويشان تبرهای‌ بسیار است. برای بريدن ها، برای شكستن ها، برای قطع اميد ها. اما هنر زن بودن، جوانه زدن هاي پی در پی است، حتی وقتی شاخه هايت را شكستند، حتی وقتی ساقه هايت را زدند، حتی وقتی بی رحمیِ تبر، تنت را، تنه ات را از ته بريد. تو اما ريشه ات را نگه دار، دستهايت را به آسمان بلند کن. تو دوباره سبز خواهی شد. ✍️ @TAMASHAGAH
‌ آدم از برکت عشق، خوب می‌شود. از وحشت روحش نجات پیدا میکند و انسان می‌شود. من شبی هستم که او ستاره‌ من است.بی او ظلمت محضم، در تاریکی گم می‌شوم و دیگر حتی خودم را هم نمیتوانم بیابم و به دست بیاورم. نمی‌خواهیم بپذیریم،ولی ما آدم‌ها بی عشق،موجوداتی از دست رفته‌‌ایم. مسکوب شنیده‌ام که درخت از درخت باخبر است و من گمان دارم که سنگ هم از سنگ و ذره ذره عالم که عاشقان هم‌اند. @TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفت که شیخی و سری پیش رو و راهبری شیخ نیم پیش نیم امر تو را بنده شدم گفت که با بال و پری من پر و بالت ندهم در هوس بال و پرش بی‌پر و پرکنده شدم جان @TAMASHAGAH
گوید آن استاد مر شاگرد را ای کم از سگ، نیستت با من وفا؟ استاد به آن شاگرد بی پروا گوید: ای کمتر از سگ آیا با من وفا نداری؟ خود مرا أُستا مگیر آهن گُسِل؟ همچو خود شاگرد گیر و، کُوردِل تو مرا استادی نیرومند و گشاینده دشواری ها مپندار، بلکه همچون خودت، مرا شاگردی کوردل بپندار. یعنی مرا همانند خود، فرض کن نه یک شخص فوق العاده. نه ازمَنَت باری است درجان و روان؟   بی مَنَت  آبی  نمی گردد  روان مگر نه اینست که توانایی جسم و روح تو از من است؟ و اگر من نباشم، آبی به وجود تو نمی رسد. اگر همت و مدد من نباشد آب معرفت و حکمت و عرفان به وجود تو راه نمی یابد. مثنوی شریف # استاد کریم زمانی @TAMASHAGAH
4_5789920484023864080.mp3
15.85M
دل شیدا ای به‌ عشق درخت بالایت مرغِ جانِ رمیده در پرواز آن نه صاحب نظر بود که کند از چنین روی در به روی فراز @TAMASHAGAH
هزار گُل اَگرم هست، هر هزار تویی گُل‌اند اگر همه اینان، همه بهار تویی به کار دوستی‌ات بی‌غَشم ، بسنج مرا به سنگ خویش که عالی‌ترین عیار تویی تو جلوه‌ی ابدیت به لحظه می‌بخشی که من هنوزم و در من همیشه‌وار تویی @TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
می‌گویی که سِرّی با من بگو چگونه سِر با تو گویم؟ که آشکارا می‌گویم فهم نمی‌کنی سِر چگونه فهم کنی؟ من می‌گویم تو خود چیزی دیگر می‌شنوی. اگر سِر گویم چگونه طاقت داری؟ شمس تبریزی @TAMASHAGAH
🔰👌 ﻭﻗﺘﻲ ﻧﺎﻧﻮﺍ ﺧﻤﯿﺮ ﻧﺎﻥ ﺳﻨﮕﮏ ﺭﺍ ﭘﻬﻦﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺩﺭﻭﻥ ﺗﻨﻮﺭ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ ﺭﺍ ﺩﻳﺪﻱ ﻛﻪ ﭼﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ؟ !! ﺧﻤﯿﺮ ﺑﻪ ﺳﻨﮕﻬﺎ ﻣﯽ ﭼﺴﺒﺪ! ﺍﻣﺎ ﻧﺎﻥ ﻫﺮﭼﻪ ﭘﺨﺘﻪ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ، ﺍﺯ ﺳﻨﮕﻬﺎ ﺟﺪﺍ ﻣﯽﺷﻮﺩ ... ﺣﮑﺎﯾﺖ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ؛ ﺳﺨﺘﯿﻬﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ،ﺣﺮﺍﺭﺕ ﺗﻨﻮﺭ ﺍﺳﺖ... و ﺍﯾﻦ ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺨﺘﻪ ﺗﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ... ❣ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﭘﺨﺘﻪ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺳﻨﮓ ﮐﻤﺘﺮﯼ ﺑﺨﻮﺩ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ... ﺳﻨﮕﻬﺎﺗﻌﻠﻘﺎﺕ ﺩﻧﯿﺎﯾﯽﻫﺴﺘﻨد... ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻣﻦ، ﺧﺎﻧﻪ ی ﻣﻦ ... ﻣﻦ ... ﻣﻦ .... ﺁﻧﻮﻗﺖ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻨﻮﺭ ﺧﺎﺭﺝ ﮐﻨﻨﺪ ﺳﻨﮕﻬﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ✅ ﺧﻮﺷﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﺭ ﺗﻨﻮﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﭘﺨﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﺳﻨﮕﯽ ﻧﻤﯽ ﭼﺴﺒﺪ! ✅ﻣﺎ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﭼﻪ ﭼﺴﺒﯿﺪﻩ ﺍیم!؟ ﺳﻨﮓ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﺎ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺳﺖ!؟ @TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این شش "میم" رو به همه انتقال بدیم ... و از این هشت "ت" نحس فاصله بگیریم ! @TAMASHAGAH
این چنین زیر و زبر عالم نمی‌ماند مدام می‌نشاند چرخ، هر کس را به جای خویشتن. صائب_تبریزی @TAMASHAGAH
فرش هایی درون یک فرش☝️ بافته‌شده در قرن ۱۹ که در کلیسای ارمنیان جلفای اصفهان نگهداری می‌شود. گفت : ﺳﺨﻦ ﻣﻦ ﻓﻬﻢ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ. ﭼﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺧﻄﺎﻁ ﺳﻪ ﮔﻮﻧﻪ ﺧﻂ ﻧﻮﺷﺘﯽ : ﻳﮑﯽ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﻧﺪﯼ، ﻻ ﻏﻴﺮ ﻳﮑﯽ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﻧﺪﯼ ﻫﻢ ﻏﻴﺮ ﺍﻭ ﻳﮑﯽ ﻧﻪ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﻧﺪﯼ ﻧﻪ ﻏﻴﺮ ﺍﻭ ... ﺁﻥ ﺧﻂ ﺳﻮﻡ ، ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺳﺨﻦ ﮔﻮﻳﻢ... ﻧﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﻧﻢ، ﻧﻪ ﻏﻴﺮ ﻣﻦ ! @TAMASHAGAH
تنت قافست و جانت هست سیمرغ ز سیمرغی تو محتاجی به سی مرغ حجاب کوه قافت آرد و بس چو منع ات می‌کند یک نیمه شو پس به جز نامی ز جان نشنیده تو وجود جان خود تن دیدهٔ تو همه عالم پر از آثار جان است ولی جان از همه عالم نهانست تو سیمرغی ولیکن در حجابی تو خورشیدی ولیکن در نقابی ز کوه قاف جسمانی گذر کن بدار الملک روحانی سفر کن نیشابوری @TAMASHAGAH
برشمردن خطاهای دیگران ما را، به قِدیس تبدیل نخواهدکرد... فقط کاری می کند که سنگینی این بار را بر دوش خسته ی خویش بیشتر احساس کنیم و آن خطا را بیشتر ببینیم. @TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا! تو مرا عشق کردی که در قلب عشاق بسوزم تو مرا اشک کردی که در چشم یتیمان بجوشم . تو مرا آه کردی که از سینه بینوایان و دردمندان به آسمان صعود کنم تو مرا فریاد کردی که کلمه حق را هر چه رساتر برابر جبّاران اعلام نمایم و میدانی که من در زندگی متلاطم خود لحظه ای تو را فراموش نکردم . چمران @TAMASHAGAH
🍃هوالنورجان جانان خدای رنگ ها ، آهنگ  ها ، فصل ها زنده کننده جان ها اینکه قادرم باران بنوشم ... خیس گردم ،خاک را بو کشم . شادی زمین را ببینم ، نور بطلبم ،جان بگیرم همه از آن توست . سپاسگزارم ای عشق سپاسگزارم🙏 @TAMASHAGAH
ای در درون جانم و جان از تو بی خبر وز تو جهان پر است و جهان از تو بی خبر چون پی برد به تو دل و جانم که جاودان در جان و در دلی دل و جان از تو بی خبر ای عقل پیر و بخت جوان گرد راه تو پیر از تو بی نشان و جوان از تو بی خبر نقش تو در خیال و خیال از تو بی نصیب نام تو بر زبان و زبان از تو بی خبر از تو خبر به نام و نشان است خلق را وآنگه همه به نام و نشان از تو بی خبر جویندگان جوهر دریای کنه تو در وادی یقین و گمان از تو بی خبر چون بی خبر بود مگس از پر جبرئیل از تو خبر دهند و چنان از تو بی خبر شرح و بیان تو چه کنم زانکه تا ابد شرح از تو عاجز است و بیان از تو بی خبر عطار اگرچه نعرهٔ عشق تو می‌زند هستند جمله نعره‌زنان از تو بی خبر نیشابوری @TAMASHAGAH
سلاااام به آنها که تمام نمی شوند..💐✋
‍ این جا کسی است پنهان، دامانِ من گرفته خود را سِپَس کَشیده، پیشانِ من گرفته این جا کسی است پنهان، چون جان و خوش تَر از جان باغی به من نِموده، ایوانِ من گرفته این جا کسی است پنهان، همچون خیالْ در دل امّا فروغِ رویَش اَرکانِ من گرفته این‌جا کسی است پنهان، مانندِ قَند در نِی شیرین شِکَرفُروشی دُکّانِ من گرفته جادو و چَشم بَندی، چَشمِ کَسَش نبیند سوداگَری است موزون، میزانِ من گرفته چون گُلْشِکَر من و او، در هَمدِگَر سِرِشته من خویِ او گرفته، او آنِ من گرفته در چَشمِ من نیاید خوبانِ جُمله عالَم بِنْگَر خیالِ خوبَش مُژگانِ من گرفته من خسته گِردِ عالَم، دَرمان زِکَس ندیدم تا دَردِ عشق دیدم دَرمانِ من گرفته تو نیز دل کَبابی، دَرمان زِ دَرد یابی گَر گِردِ دَرد گَردی، فرمانِ من گرفته در بَحْرِ ناامیدی، از خود طَمَع بُریدی زین بَحْر سَر بَرآری، مَرجانِ من گرفته بِشْکَن طِلِسمِ صورت، بُگْشایْ چَشمِ سیرت تا شرق و غرب بینی سُلطانِ من گرفته ساقیِّ غَیب بینی، پیدا سَلام کرده پیمانه جام کرده، پیمانِ من گرفته من دامَنَش کَشیده کِی نوحِ روح دیده از گریه عالَمی بین، طوفانِ من گرفته تو تاجِ ما وآن گَهْ سَرهای ما شِکَسته؟ تو یارِ غار وآن گَهْ یارانِ من گرفته؟ گوید زِ گریه بُگْذر، زان سویِ گریه بِنْگَر عُشّاقْ روح گشته، ریحانِ من گرفته یارانِ دلْ شِکَسته، بر صَدْرِ دلْ نِشَسته مَستان و می پَرَستان، میدانِ من گرفته هَمچو سگانِ تازی، می‌کُن شکار، خامُش نی چون سگانِ عَوعَو، کَهْدانِ من گرفته تبریز شَمسِ دین را بر چَرخِ جان بِبینی اشراقِ نورِ رویَش کیهانِ من گرفته شمس مولانای جان @TAMASHAGAH
گر دل نبُوَد ، کجا وطن سازد عشق ! گر عشق نباشد ، به چه کار آید دل ابوالخیر @TAMASHAGAH
گوش نامحرم است و دل ، گنجینه ی اسرار ... @TAMASHAGAH
کاش تمام «مطوّل» را از من می گرفتند و این سخنِ [سعدی] را به من می دادند که: «از بسترِ نرمَش به خاکسترِ گرمش نشاند». الدین تفتازانی، صاحبِ «مطوّل»، قرن هشتم مقالاتی دربارهء سعدی، ص ۲۶۱ ___ اصل حکایت ظالمی را حکایت کنند که هیزم درویشان خریدی به حیف و توانگران را دادی به طرح. صاحب دلی برو بگذشت و گفت: زورت ار پیش می‌رود با ما با خداوند ِغیب دان نرود زورمندی مکن بر اهلِ زمین تا دعائی بر آسمان نرود حاکم از گفتنِ او برنجید و روی از نصیحتِ او در هم کشید و برو التفات نکرد، اَخذتهُ ألْعزَّةُ بِألْاثمِ، تا شبی که آتشِ مطبخ در انبارِ هیزمش افتاد و سایرِ املاکش بسوخت و از بستر نرمش به خاکسترِ گرم نشاند. اتفاقاً همان شخص برو بگذشت و دیدش که با یاران مي‌گفت: ندانم این آتش از کجا در سرای من افتاد. گفت: از دودِ دلِ درویشان. "به هم بر مکن تا توانی دلی که آهی جهانی به هم بر کند" "چه سال‌های فراوان و عمر‌های دراز که خلق برسر ما بر زمین بخواهد رفت چنان که دست بدست آمده ست مُلک به ما به دست های دگر همچنین بخواهد رفت" سعدی، تصحیح دکتر غلامحسین یوسفی، باب اول، حکایت ۲۶ @TAMASHAGAH