eitaa logo
تماشاگه راز
293 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃💐 «مردگل خوار» فردی دچار بیماری گِل خواری بود و چون چشمش به گِل می افتاد، اراده اش سست می شد و شروع به خوردن آن می نمود. وی روزی برای خریدن قند به دکان عطاری رفت. عطار در دکان سنگِ ترازو نداشت و از گِل سرشوی برای وزن کشی استفاده می کرد. عطار به مرد گفت: من از گِل به عنوان سنگِ ترازو استفاده می کنم. برای تو مشکلی نیست؟ مرد گفت: من قند می خواهم و برایم فرق نمی کند... از چه چیزی برای وزن کشی استفاده کنی. در همین هنگام مرد در دل خود می گفت: چه بهتر از این! سنگ به چه دردی می خورد برای من گِل از طلا با ارزش تر است. اگر سنگ نداری و گِل به جای آن می گذاری باعث خوشحالی من است. عطار به جای سنگ در یک کفه ی ترازو، گِل گذاشت و برای شکستن قند به انتهای مغازه رفت. در همین اثنا، مرد گِل خوار دزدکی شروع به خوردن از گِلی که در کفه ی ترازو بود کرد. او تند تند می خورد و می ترسید مبادا عطار متوجه ماجرا شود. عطار زیرچشمی متوجه ی گل خوردن مشتری شد ولی به روی خودش نیاورد. بلکه به بهانه پیدا کردن تیشه قند شکن، خود را معطل می کرد. عطار در دل خود می گفت: تا می توانی از آن گل بخور. چون هر چقدر از آن می دزدی در واقع از خودت می دزدی! تو بخاطر حماقتت می ترسی که من متوجه دزدیت بشوم. در حالیکه من از این می ترسم که تو کمتر گل بخوری! تا می توانی گل بخور. تو فکر می کنی من احمق هستم؟ نه! این طور نیست. بلکه هنگامی که در پایان کار، مقدار قندت را دیدی، .. خواهی فهمید که چه کسی احمق و چه کسی عاقل است! این داستان یکی از حکایت های زیبای مولانا در مثنوی معنوی است. مولانا با ظرافتی ستودنی گل را به مال دنیا و قند را به بهای واقعی زندگی آدمی تشبیه می کند. در نظر او آنان که به گمان زرنگ بودن تنها در پی رنگ و لعاب دنیا هستند همانند آن شخص گِل خواری هستند که پی در پی از کفه ترازوی خود می دزدند که در عوض از وزن آنچه در مقابل دریافت می کنند، کاسته می شود. "بهرامیان" اقتباس از مولانای جان
🍃💐 مولانا می گوید: جهان معنا مانند باغی است زيبا و بیکران، و اعمال و احوال کسانی که اهل معنویت و کمال اند ، مانند دسته گلی است از آن باغ . حالِ اینان بِدان مانَد که کسی بوستانی سرسبز و دلگشا دارد با انواع درختان سر به فلک کشیده با شاخه های سنگین شده از میوه های شاداب و گل های تازهء رنگارنگ و جویباران زلال ، که انواع پرندگان زیبا در آن به پرواز و نغمه سرایی مشغول اند. 🍃 این شخص هر چه از وجود چنین باغی خبر مى دهد ، کسی حرفش را باور نمی کند. پس ، او دسته گلی و میوه هایی و پرندگانی از آن باغ به مردم نشان می دهد تا آنان باور کنند که چنین باغ پر جلال و جبروتی وجود دارد، باغی که سپهر گردون با همهء عظمت ، در برابرِ آن فقط یک برگِ کوچک به شمار می آید. 🍃 اخلاق و رفتار نیک عارفان ، مانند نشانه های همان باغ است : سوی شهر از باغ ، شاخی آورند باغ و بُستان را کجا آنجا برند؟! خاصه باغی کاین فلک یک برگِ اوست ! بلکه آن مغز است ، و این دیگر چو پوست! بر نمی داری سوی آن باغ ، گام ؟! بوی، افزون جوی و کن دفعِ زکام تا که آن بو جاذبِ جانت شود تا که آن بو نورِ چشمانت شود
✨🍃🍂🌺🍃🍂🍀🍃 🍃🍂🍀🍃🍂 🍂🌺🍂 🍀 🍂 🌺 ای زبان پارسی افسونگری هر چه گویم از تو ، زان افزون تری یادم آمد کز زمان کودکی می شنیدم از تو نام تو به توان بخشیده ای از توان؛برتر ، روان بخشیده ای هم بهره جست از مایه ات سرو او بالید زیر سایه ات پرورده ی دامان تو در دبستان طفل ابجد خوان تو از بر شد به بام آسمان نردبانش خود تو بودی ای زبان چالش به نیروی تو بود آب این سرچشمه از جوی تو بود عطر از شمیم بوی توست این نسیم از کوی تو وز سوی توست بر سر خوان تو ، مهمان تو بود گر هم ثنا خوان تو بود خیمه زد هم بر بام تو بود نیز  مست از جام تو داشت گر نامی از تو داشت توسنش این تیزگامی از تو داشت را هم تو مبدأ بوده ای گر فزون شد ، تو بر آن افزوده ای این همه سوداگر سود تو اند خوشه چین خرمن جود تو اند ... 🍀 🌺🍂 🍂🍀🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🍀🍃🍂🌺🍃
🍃💐 هرچه اندر ابر ضو بینی و تاب آن ز اختر دان و ماه و آفتاب زیبایی رنگ ها بخود آنها مستند نیست، بلکه زیبایی واقعی خود را از بیرنگی دریافت می کنند، چنانکه روشنائی را که ابر نشان می دهد بخود او مربوط نیست بلکه مربوط به آن ماه است که پشت ابر قرار گرفته است. "یک معنای دیگر هم میتوان از این ابیات استفاده کرد و آن اینست که عظمت واقعی هر پدیده با توجه به ضد آن نمودار می شود، چنانکه حیات آنموقع حقیقتاً خود را نمودار می سازد که همراه با چشیدن طعم حیات توجهی به پشت پرده آن که عبارت از مرگ است صورت بگیرد. اگر پدیده های هستی را آینه در نظر بگیریم از روی آنها به آفریننده هستی پی می بریم و این دید را عرفا "مابِه یُنظَر "و اگر آثار را مسستقل و بدون خالق بدانیم "ما فیهِ یُنظَر "می گویند. چینیان چون از عمل فارغ شدند از پی شادی دهلها می‌زدند هنگامی که چینی ها از عمل نقاشی فارغ شدند، به شادی اینکه به مقصود خود رسیدند دهل هاو کُرنای ها زدند، شادی ها و شعف ها ابراز نمودند. شه در آمد دید آنجا نقشها می‌ربود آن عقل را و فهم را شاه به خانه ها وارد شد و نقاشی چینی ها را دید و بسیار خرسند گشت ونقش ها هوش از سر می بردند. بعد از آن آمد به سوی رومیان پرده را بالا کشیدند از میان بعد شاه به طرف رومیان رفت وقتی آنها پرده را کنار زدند. عکس آن تصویر و آن کردارها زد برین صافی شده دیوارها پادشاه دید تمام عکس ها و نقش و نگار های که چینیان ساخته و پرداخته بودند در دیوار آن اطاق ها نقش بسته بود. از شدت صیقلی که به دیوارها داده بودند. هر چه آنجا دید اینجا به نمود دیده را از دیده‌خانه می‌ربود هرچه در نقاشی چینی ها دیده بود ، زیباتر در دیوار رومیان دیده می شد و از چشمها از شدت تعجب از حدقه بیرون زده بود. شرح شریف استاد زمانی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍃💐 "خداوند در آثار مولانا" خدای مولانا دردیوان شمس ومثنوی مهربان است .،از بنده اش جدا نیست.. خورشید مهربانی است ونور روشنی بخش دلهاست. "همه دلها به خداوند راه دارد‌". می توان رایحه روح نوازولطف ورحمت وفضل وعنایت اورا دربیشتر ابیات مولانا حس کرد. خداوند در اشعار مولانا درمقابل خطا وگناه بندگانش... هرگز روترش نمی کند. عذر گناه را به بندگانش تلقین می کند با زبان بی زبانی می گوید. "صدبار اگر توبه شکستی بازآ" می فرماید: نا امیدی را خداگردن زده ست چون گناه ومعصیت طاعت شده ست درکلیات# شمس می فرماید: به گوش ودل پنهانی بگفت رحمت کل که هرچه خواهی می کن ولی زما مکسل در آثار رحمت وبخشش خداوند آنچنان وسیع است که حتی ابلیس هم امید رحمت دارد.. خدای مولانا سرچشمه ی بی انتهای نور وسروراست‌.یاد او آرامش دلها وسبب شادمانی وسرمستی وخشنودی است.. "مهم را لطف درلطف است از آنم بی قرار ای دل دلم پر چشمه ی حیوان،تنم در لاله زار ای دل" شمس از نظر مولوی یکی از رسالتهای پیامبران فرا خواندن مردم به لطف ورحمت حق است. انبیا گفتند نومیدی بداست فضل ورحمت های باری بی حداست مولانا بهترین رابطه ی انسان را باحق عشق می داند. منم بهشت خدا،لیک نام من عشق است که از فشار رهد هر دلی کش افشردم شمس https://eitaa.com/TAMASHAGAH