1. لحظات آخر.mp3
4.02M
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#حاج_میثم_مطیعی
لحظات آخر ...
بحار الأنوار،علامه مجلسی، ج43، ص 186-187
🔵بسم الله الرحمن الرحیم🔵
🔳 #روضه_حضرت_زهرا_س
🔳 #زمزمه_حضرت_زهرا_س
🔳 #آقای_بنی_فاطمه
◾بریز آب روان اسما
◾دلم بیتابه بیتابه
◾بریز آب روان اسما
◾روونه خون و خونابه
◾بریز آب روان اسما
◾چرا زخماشو حاشا کرد
◾بریز آهسته آهسته
◾یه زخمِ تازه سر وا کرد
◾چه زخمایی.. چه زهرایی..
◾علی چی داره میبینه
◾چه پهلویی.. چه بازویی..
◾هنوز خون میره از سینه
◾نگفتش از.. کبودیها..
◾تمومِ غصم از اینه
♦️اسما میگفت آب میریختم، علی بدنو از زیر پیراهن غسل میداد، یه وقت دیدم بچه ها آستین به دهان گرفتن، چون باباشون گفت بچه ها مادرتون وصیت کرده کسی تشییع جنازه اش از این مردم نیان ، اونایی که نگاه کردن مادروو زدن ، اونایی که به گریه مادر خندیدند،
آخ بلدی داد بزنی یا نه؟
برا مادری که جوون میمیره همه داد میزنند
آی جوونا مادر ما ۱۸ ساله بود
بچه های کوچیک داشت
ارزو داشت زینبو عروس کنه
حسینشو داماد کنه
◼️اسما میگه یه وقت دیدم علی دست از غسل دادن کشید هی سر به دیوار میزنه، داد میزنه، آقا چی شده داد میزنید؟ فرمود دستم رسید به بازوی ورم کرده…
🌹هدیه به حضرت معصومه سلام اللہ علیها (صلوات)🌹
🏴🏴🏴
AUD-20231206-WA0065.mp3
4.47M
فایل صوتی از طرف م محمدی
السلام علیک ایتها الصدیقة الشهيدة
✨☘✨☘✨☘✨☘
👈 به همت مجموعه مذهبی فرهنگی روضةالشهداء
👈 و به جهت ارتقاء سطح علمی ذاکران اهل بیت علیهم السلام
👈 و لزوم ارائه محتوای غنی مورد نیاز آن بزرگواران در ایام فاطمیه
✅ محتوای مناسب جهت #ایام_فاطمیه در کانال تلگرامی و کانال ایتای «مداحی عالمانه» بارگذاری شد.
✅ این محتواها به تدریج در حال افزایش و انتشار است.
🌎 همچنین محتواهای فوق در حال بارگذاری بر روی سایت Maghtal.com نیز می باشد.
🙏 لطفاً این پیام را برای ذاکران و سخنرانان اهل بیت علیهم السلام ارسال فرمایید.
آدرس کانال تلگرامی مداحی عالمانه:
https://t.me/maddahialemane
آدرس کانال ایتای مداحی عالمانه:
https://eitaa.com/maddahiaalemane
#فیش_روضه #فاطمیه یک
#دستگاه_ماهور #حاج_اسماعیلی
✏️ #درامد
فاطمیه آمد و آن مونس و همدم کجاست
شمع میپرسد ز پروانه گل نرگس کجاست
✏️ #گشایش
در عزای مادرت یابن الحسن یکدم بیا
تا نپرسد این جماعت بانی مجلس کجاست
وجود نازنین پیغمبر ص فرمود: فاطمه جان، هر کس بر تو صلوات بفرستد خداوند او را می آمرزد و در هر جای بهشت که باشم او را به من ملحق میکند
امشب این صلوات را با هم زمزمه کنیم
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما أحاط به علمک
✏️ #داد
هرکه با زهراست احساس سخاوت میکند
مور این وادی سلیمان را ضیافت میکند
دست پخت فاطمه نان است و نانش جذبه است
هر که شد یک بار سائل کمکم عادت میکند
فرشیان نه عرشیان هم رو به او میایستند
در میان خانهاش وقتی عبادت میکند
✏️ #خاوران
هرچه مولا مدح خود را کرد مدح فاطمه است
آینه از شان همتایش روایت میکند
روز محشر که بیاید کار دست فاطمه است
مرتضی میایستد زهرا قیامت میکند
✏️ #اوج
رشتهای از چادرش هم دست ما باشد بس است
رشتهای از چادرش آری قیامت میکند
آره والله همینطوره__ رشتهای از چادرش آری شفاعت میکند__ اما کدوم چادر؟... همون چادری که ابن شهرآشوب و قطب راوندی نقل میکنند :
یه روزی امیر المؤمنین محتاج به قرض شد... یه چادر پشمی از حضرت زهرا رو به یه مرد یهودی به امانت داد.. یه مقدار جو قرض گرفت
یهودیه چادر و برد تو خونهاش.. داخل حجره گذاشت.. نیمههای شب زن یهودیه دید تمام حجره نورانی شده.. شوهرش رو صدا زد.. هر دوتایی سراسیمه اومدن تو حجره... دیدند تمام این انوار مقدس از چادر حضرت فاطمه داره ساطع میشه.. همون شب خبر پیچید.. همه فامیل و همسایهها شون خبردار شدند.. تو روایت اومده هشتاد نفر یهودی اونشب مسلمان شدند
چادرت وقتی یهودی را مسلمان میکند
یک نگاهت عالمی را مثل سلمان میکند
اما بمیرم یه روزی اومد.. همین چادری که یهودی مسلمان کرد.. حسنین دیدند زیر دستوپا افتاده
یا زهرا
اینجا یه خانم بود وقتی از خواب بیدار شد دید نوری به آسمان ساطع شد و به برکت این نور مسلمان شد.. اما من یه خانم رو میشناسم.. نیمهشب از خواب بیدار شد.. دید از تنور خانه نوری به آسمان ساطع میشه... زن خولی میگه وقتی اومدم کنار تنور.. دیدم هودجی از آسمان به زمین داره نازل میشه.. یه بانوی قد خمیده ای روی هودج ایستاده.. یه حوریه ای صدا میزد راه بدید_ راه بدید.. فاطمهٔ زهرا برا دیدن سر فرزندش حسین میآید.. وقتی کنار تنور رسید دست برد میان تنور.. سر نورانی را بیرون آورد.. سر رو بغل گرفت و با گریه صدا زد
ولدی ولدی یا حسین.. أیها الشهید أیها مظلوم... قتلوا که وما عرفوک.. و من شرب الماء منعوک
... کشتنت ولی آبت ندادند..
حسین....
✏️ #ماهور_عربی
شب است و مادری پهلو شکسته
کنار مطبخ خولی نشسته
بریز ای دیده خون دل ز دیده
که رنگ از صورت زهرا پریده
بگوید از غمت در شور و شینم
حسینم وا حسینم وا حسینم
مولف فیش:حجت الاسلام سمیعی
1. سلام.mp3
1.28M
#شروع_مجلس_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
اَلسَّلامُ عَلَیکِ
أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ
فَاطِمَةُ الزَّهْراء
اَلسَّلامُ عَلَیکِ
یا قُرَّ ةَ عَینِ الرَّسوُلِ
اَلسَّلامُ عَلَیکِ
يَا زَوْجَةَ اَميرالْمُؤْمِنينَ
اَلسَّلامُ عَلَیکِ
يَا أُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ
12/9/1402
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
مگر ز اهل مدينه
چه ديدي اي مادر ؟
كه دل ز عمرِ عزيزت
بُريدي اي مادر ...
صفای ما ،
به وجودِ تو بستگي دارد
چرا زِ زندگيات
نااميدي اي مادر... ؟
دگر به همرهِ ما
تا اُحد نمی آیی
چرا زقبرِ عمو
پا کشیدی ای مادر ؟
چرا نماز شبت را
نشسته می خوانی ؟
#شاعر_استاد_موید
( الهی نبینی مادرت نمازشو نشسته میخونه ، الهی توو هیچ خونه ای مریض نباشه ، اگر هم مریضی هست ، الهی مادر مریض نباشه ، هر کسی توو خونه بیمار میشه ، مادر پرستاریشو میکنه ، اما وقتی مادر مریض میشه ، اگر همه هم پرستاری کنند ، باز هم کُمِیتِ خونه لَنگه ... )
بیمارم و بر من شده
زینب پرستار...
( وقتی ملاقاتی بیمار میروی ، از پرستاراش معلومه که این بیمار خوب شدنی هست یا نه ؟ وقتی با پرستاراش روبرو میشی ، اگه بیمارشون داره خوب میشه ، خوشحالند ، میگن الحمدلله ، اما اگه امید به بیمارشون نداشته باشن ، میگن دعا کن براش ... این بچه ها هر روز می بینند ، مادرشون داره لاغرتر میشه ... )
بیمارم و بر من بوَد
زینب پرستار...
ترسم پرستارم شود
از غُصّه بیمار ...
مادر مادر مادر ... همین الان با پای دلت بریم مدینه ، بریم خونه ی امیرالمومنین ، شما مداح هستید ، حضرت به شما ها یک عنایت دیگه ای داره ، ... بریم مدینه ، دمِ در سرمون رو روی دیوار خونه ی بی بی بگذاریم ، بگیم آقا اومدیم یه حالی از فاطمه بپرسیم ...
به بستر فاطمه افتاده و
مولا پرستارش
ببین حال پرستار و
مپرس احوال بیمارش
علی از چشمِ زهرا
چشمِ خود را بر نمیدارد
( نگاه به صورت فاطمه میکنه ، این همون فاطمه است که اون روز با پهلوی شکسته توو کوچه ها دنبال علی می دوید ... )
علی از چشمِ زهرا
چشمِ خود را بر نمیدارد
مُجسم می کند
عشق وفداکاری وایثارش
#شاعر_استاد_انسانی ( 1364 )
12/9/1402
2. مگر ز اهل مدینه.mp3
4.69M
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
مگر ز اهل مدينه
چه ديدي اي مادر ؟
12/9/1402
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
آرزوهای مرا
در پشت در آتش زدند
کاش می بستند جای دست
چشمان مرا ...
( هان ، ناله داری ، یه بیت دیگه بگم و عرض دعای من ... همه ی روضه ی بی بی و امیرالمومنین ، توو این یه بیتِ ... )
دستِ من بسته
ولی دستِ مُغیره باز بود
از همه بیشتر اون روز ، مُغیره مادر رو می زد ، اونقدر مادر رو زد ، که وقتی امام حسن می دیدش ، بدنش می لرزید ، گفتند آقا چرا بدنتون می لرزه ؟ فرمود : مگه نمی بینی ، مُغیره داره میآد ...
الهی بشکند دستِ مُغیره
که بینِ کوچه ها ،
بی مادرم کرد ...
#شاعر_استاد_سازگار
اونچنان بی بی رو زد ، توو مقتل می دیدم ، مادر با صورت زمین خورد ، ... یازهرا یازهرا ... نمیدونم بروم جلوتر یا نه ؟ ... الهی هیچ کسی نبیه مادرش زمین میخوره ، حتی زمین خوردن مادرت را هم تحمل نداری ، فوری میدوی زیر بغلش رو میگیری ، میگی مادر چی شد ، چرا زمین خوردی ؟ تا برسه که کسی جلوی چشمت ، مادرت رو بزنه ...
آقا جان ... از اول اهلبیت با صورت زمین خوردن ، مثل اینکه یه رسمی شد ، ... مادر ، مدینه ، با صورت توو خونه زمین خورد ، امیرالمومنین توو محراب کوفه ، وقتی ابنِ ملجم ملعون ، شمشیر به فرقش زد ، با صورت زمین خورد ، لذا یه بیت زبان حال امیرالمومنین با اون ابن ملجم معلون هست :
بزن طوري بفهمم مثل زهرا
كه با صورت زمين خوردن
چه سخت است ؟
#شاعر_علی_صالحی
12/9/1402
3. آرزوهای مرا.mp3
3.22M
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
آرزوهای مرا
در پشت در آتش زدند
12/9/1402